«مزاری، مزاری خائن، لجوج،
خونخوار... ما بازوی همین ستمگر بودیم. مزاری را اگر به یمودلجلال تشبیه کنیم مبالغه
نکردهایم... مزاری و دار و دستهاش طی 14ـ15 سال گذشته بهصورت آشکارا، با اسلام،
با مسلمانها و با مجاهدین دشمنی کرد.... خبث طینت مزاری ایجاب نمیکند که از گذشتهها
عبرت بگیرد.»
(محمد اکبری، رهبر
جناح مخالف مزاری در دوران مقاومت کابل)(1)
11
الگوی جدید رهبری
مزاری، در مقابله
با بحرانی که هزارهها را در کابل به دام انداخته بود، استعداد مدیریت و رهبری خود
را هم در میان حزب وحدت و هم در بین عامهی مردم تثبیت کرد. به همین میزان، بیشتر
رهبران حزب وحدت از دایرهی اثرگذاری بر فکر و روان مردم بیرون رفتند. فرماندهان ناشناخته
و گمنامی در خطوط مقدم جبهه عرض اندام کردند که قبلاً کسی از آنها چیزی نشنیده بود.
در عرصهی سیاسی
نیز مزاری بر موضع خود در حمایت از ازبکها با رهبری جنرال دوستم باقی ماند. مجددی
در اولین روزهای پیروزی مجاهدین به مزارشریف رفت و جنرال دوستم را به خالد بن ولید(2)
تشبیه کرد. ربانی نیز او را مجاهد بزرگ لقب داد. با این وجود، هیچکدام از این رهبران
هویت سیاسی جنرال دوستم را در رأس یک جریان سیاسی موسوم به جنبش ملی اسلامی به رسمیت
نمیشناختند و برای او فراتر از یک جنرال ارتش مقامی قایل نبودند. مزاری، برعکس، همیشه
بر جایگاه سیاسی جنبش ملی اسلامی و رهبری جنرال دوستم به عنوان «رهبر ازبکهای افغانستان»
تأکید میکرد.
مزاری از نظر مذهبی،
شخص متدین و باورمندی بود و برای تمام اقدامات فردی و سیاسی خود توجیه دینی قایل بود.
مثلاً سختگیری او در امور مالی و عدم استفاده از امکانات عامه برای مصارف شخصی و خانوادگیاش
جزئی از ایمان او به اصل حفاظت از «بیتالمال» بود و همیشه هم در مورد امکانات و داراییهای
حزب اصطلاح «بیتالمال» را بهکار میبرد. با این وجود، او هیچگاه باورهای دینیاش
را مانعی در برابر مواضع سیاسی خود نمیدانست.
در خزان سال
1371 کمیسیون فرهنگی حزب وحدت سمینار سه روزهای را برای بررسی مسایل سیاسی افغانستان
در تالار دانشکدهی طب دانشگاه کابل با شرکت 1500 نفر از روشنفکران، نویسندگان و شخصیتهای
سیاسی و فرهنگی افغانستان برگزار کرد. در این سمینار دیدگاههای حزب وحدت در مورد حقوق
زنان، نظام سیاسی افغانستان، جایگاه روشنفکران و اقلیتهای قومی و مذهبی مورد بحث و
بررسی قرار گرفت و با استقبال اشتراک کنندگان مواجه شد. در آخرین روز سمینار، آیتالله
محقق کابلی، دبیر شورای عالی نظارت حزب وحدت، پشت میز خطابه رفت تا سخنانی را به عنوان
اختتامیه و دعا داشته باشد. وی بدون توجه به محتوای سمینار و دیدگاه سیاسی حزب وحدت،
از موقف یک روحانی سنتی، مسایلی را در رابطه با حقوق و جایگاه زنان مطرح کرد که حزب
وحدت بهطور رسمی از آنها حمایت نمیکرد. این سخنرانی با واکنش شدید برخی از اشتراککنندگان
سمینار مواجه شد. مزاری در اولین جلسهی رسمی هیأت رهبری حزب وحدت این سخنرانی را شدیداً
محکوم کرد و آن را مغایر با موضع و دیدگاههای سیاسی حزب عنوان کرد. سید محمد سجادی
و داکتر طالب، از جملهی کسانی که در جلسه حاضر بودهاند، ادعا میکردند که مزاری در
پاسخ به کسی که فکر میکرد این سخنان به عنوان یک مسؤولیت مذهبی و شرعی گفته شده است،
گفت: «اینجا حزب است یا طویله؟»
مزاری در سیاست،
همان راهی را طی میکرد که واقعیتهای سیاسی در برابرش قرار میداد. او هیچگاه هویت
ایدئولوژیک یا تعلقات گذشتهی سیاسی جنرال دوستم را به گونهای برجسته نمیکرد که
موقعیت او در پیشگامی جامعهی میلیونی ازبک را نادیده بگیرد. او به صراحت میگفت که
حذف جنرال دوستم به معنای حذف جامعهی ازبک است و اصرار میکرد که باید به حق ازبکها
برای پشتیبانی از جنرال دوستم احترام قایل شد.
مزاری حزب اسلامی
را نیز واقعیت غیر قابل انکار سیاسی در درون جامعهی پشتون میدانست و از همین منظر،
جنگ و صلح با حزب اسلامی را جنگ و صلح با جامعهی پشتون تلقی میکرد. در یکی از صحبتهایش
با مولوی جلالالدین حقانی که در رأس هیأت صلح به کابل آمده بود، یادآوری کرد که او
با همین استدلال گلبدین حکمتیار را قناعت داد تا با جنرال دوستم آشتی کند و گفت که
همین نکته را دربارهی احمدشاه مسعود نیز میگوید:
«اینجا جنگ، جنگ
تنظیمی بود، ولی آن را کشاندند به مسألهی ملی. اگر من در کنار حکمتیار نمیرفتم و
حکمتیار به من دست نمیداد، یک افغان در منطقهی هزاره آمده نمیتوانست و یک هزاره
در منطقهی افغان رفته نمیتوانست. این در افغانستان فاجعه بود. تا همین روزی که دوستم
در کنار حکمتیار ننشسته، یک افغان در منطقهی ازبک و یک ازبک در منطقهی افغان رفته
نمیتوانست. برای چه ملیتها را به خاطر چند فرد قربانی میکردند؟ برای دوستم گفتم
که این انقلاب مال همهی مردم است، مال همهی اقوام است، مال همهی احزاب است، بیایید
یکدیگر را تحمل کنیم. ما اگر مسعود را نپذیریم و مسعود حکمتیار را نپذیرد، مشکل افغانستان
حل نمیشود. دوستم در همینجا دست خود را روی پیشانی خود گرفت و بعد از فکر کردن گفت:
قبول میکنم.»(3)
زمانی دیگر در مصاحبهای
با خبرنگار فرانسپرس که از او در مورد مذاکرات صلح اسرائیل و فلسطین پرسید، گفت که
او این را حق مردم فلسطین میداند که با اسرائیل صلح میکنند یا میجنگند. وقتی خبرنگار
یادآور شد که همهی رهبران جهادی این مذاکرات را محکوم کردهاند، مزاری گفت: ما وقتی
برای کسی کاری نمیتوانیم، حرف مفت هم نمیزنیم. این حرف مزاری در شرایطی که مسألهی
فلسطین و اسرائیل همچون تابویی در میان مجاهدین مطرح بود، برای اغلب همتایان سیاسی
او تعجبآور بود.
مزاری، برای اولینبار
طرح حکومت چهارجانبه را پیشنهاد کرد که در آن چهار اتنی بزرگ افغانستان در قالب چهار
جریان نیرومند سیاسی (جمعیت اسلامی، حزب اسلامی، حزب وحدت و جنبش ملی اسلامی) توافق
داشته و حقوق سایر اتنیها نیز مطابق «شعاع وجودی» آنان رعایت شود. حزب وحدت در طرح
انتخاباتیای که در سال 1372 پیشنهاد کرد بازهم اصولی را مورد تأکید قرار داد که یک
نظام مشارکتی را با حضور همهی اقوام و جریانهای سیاسی بنیان میگذاشت.
مزاری در یک سخنرانی
مشهور خود در دانشگاه کابل که طرح انتخاباتی حزب وحدت را تشریح میکرد، بر رعایت ارزشها
و پدیدههای مدرن تأکید کرد و استفاده از دستآوردهای علمی و فرهنگی بشر را ضروری دانست.
مزاری در این سخنرانی خود از رعایت حقوق بشر و ایجاد ساختاری که در آن حقوق و حرمت
دانشمندان و روشنفکران محفوظ باشد، یاد کرد و مخالفت با پدیدهها و ارزشهای مدنی را
نشانهی انحطاط خواند:
«امروز تمدن بشری
و مجامع بینالمللی یک سلسله اصول و ضوابطی را به عنوان حقوق بشر مورد توافق قرار داده
است؛ این توافق روی تحقیق، تجربه، بینش و تلاشهای تعدادی از دانشمندان جهانی که برای
نجات جامعهی بشری میاندیشیدهاند، صورت گرفته و به وجود آمده است. حالا اگر انقلاب
اسلامی با این مسأله طوری برخورد کند که بگوید حقوق بشر یعنی چه؟ یا یک سلسله ضوابط
علمی و تمدن بشری که در جامعهی بینالمللی پذیرفته شده، اینها بیایند و ادعا کنند
که این چیزها در زمان پیغمبر اسلام نبود، یا پیغمبر این کارها را نکرده است، این از
حرکت پویای مکتب اسلام به دور است.... ما میبینیم که امروز در دنیا به روشنفکران،
اندیشمندان و آزادفکران آزادی قایلاند و از این آزادی به عنوان مهمترین اصل فرهنگ
جامعه حمایت میکنند. ما هم وقتی که ساختار سیاسی آیندهی کشور خود را طرحریزی میکنیم،
حقوق و حرمت اندیشمندان، آزادفکران و روشنفکران خود را در نظر داشته باشیم. مسلماً
امروز جامعهی بشری از لحاظ تمدن خود ترقی کرده و اختراعاتی به وجود آمده است که در
زمان پیامبر اسلام(ص) نبودند؛ اما باید این را رعایت کنیم و این انحطاط را نشان میدهد
اگر ما بیاییم و بگوییم که در آن روز چون طیاره نبود، پس حالا طیاره سوار نشویم؛ موتر
نبود، پس موتر سوار نشویم؛ ماهواره نبود، باید از ماهواره استفاده نکنیم. متأسفانه
بعضی از رهبران بسیار به وضوح میگویند که این تعمیرهایی را که هست، باید خراب کنیم،
چون اینها را مارکسیستها ساختهاند! حالآنکه این تعمیرها سرمایههای ملیاند و
از بیتالمال مسلمین درست شدهاند، اگر حتا از طرف روسیه برای حکومتهای قبلی کمک شده
باشد، یا از طرف مجامع بینالمللی به عنوان حمایت از مردم افغانستان و مجاهدین، به
هر صورت، اکنون آبروی این خاکاند. اما این رهبران مثل اینکه در قرن بوق یا قرن حجر
زندگی میکنند که برنامه و تصمیمشان این است که افغانستان ویرانشده را یکبار دیگر
ویران کنند و ویران هم کردند!»(4)
مزاری در زمان رهبری
قیام هزارهها در کابل، به دلیل پیشبرد اهداف و خواستههای خود با مشکلات فراوانی
روبهرو شد؛ اما در مقایسه با اکثر همتایان و رقیبان سیاسیاش، اثرگذارترین نقش را
در تحولات سیاسی بازی کرد. استدلال سیاسی مزاری همواره ناظر بر عمل و واقعیتهای عینی
بود. وی در مخالفت خود با حکومت ربانی بر نقطههایی انگشت میگذاشت که در عمل از سوی
این حکومت عملی میشد و به اعتقاد او بر سرنوشت مردم تأثیر میگذاشت. مثلاً میگفت:
ربانی چرا خلاف تعهد، بعد از چهار ماه بر ماندن در قدرت اصرار میکند؟ یا چرا حاضر
نیستند جنرال دوستم و جنبش ملی اسلامی را در شورای جهادی بپذیرند؟ و یا چرا از پول
و سرمایهی عمومی برای اهداف و منافع یک حزب استفاده میکنند؟
استدلال مزاری در
صحبت با مردمان عادی، فرماندهان نظامی و اعضای حزب وحدت نیز به همینگونه بود. سخنان
او از همان قدرت قابل درکی برخوردار بود که میتوانست فقیرترین و سادهترین افراد را
به قدرتمندترین مدافعان سنگر تبدیل کند. این ویژگی مزاری نقطهی قابل توجهی بود که
بهنظر میرسد بنیان موفقیتهای او در امر مدیریت و رهبری سیاسی را نیز تشکیل میداد.
برخی از رقیبان مزاری
او را به استبداد رأی محکوم میکردند و میگفتند که وی نظرهایش را بدون توجه به رأی
دیگران تحمیل میکند. در جلسههای زیادی که من شاهد صحبتهای مزاری بودم، او با استدلالِ
آرام و منطقِ محکم از نظرهایش دفاع میکرد و نظرهای مخالف را نیز بعد از استدلال
به سادگی میپذیرفت. در برخی موارد انعطافپذیری او در قبول نظریات دیگران به حدی بود
که عدهای او را به «گپرو»بودن متهم میکردند و میگفتند که با استدلالی ساده از نظر
خود میگذرد و نظر دیگری را قبول میکند.
یکی از نکتههای
مهم در رویکردهای سیاسی مزاری این بود که وقتی نظری در جمع مورد قبول قرار میگرفت،
از آن درست مانند نظر خودش جانبداری میکرد. وی از کاندیداتوری جنرال خداداد حتا به
قیمت اتهامهای فراوان حمایت کرد، حال آنکه جنرال خداداد کاندیدای مورد نظر او در
شورای تصمیمگیری حزب وحدت نبود. جنرال خداداد به پیشنهاد سید رحمتالله مرتضوی و با
آرای شورای تصمیمگیری انتخاب شده بود و او در مقام رییس شورای تصمیمگیری از این انتخاب
تا آخرین مرحله دفاع کرد و حتا یک کلمه هم نگفت که گویا جنرال خداداد کاندیدای مورد
نظر او نبوده یا او در برابر جنرال خداداد کاندیدای دیگری داشته است.
نمونهی دیگری از
احترام مزاری به آرای جمعی در جریان جنگ شورای هماهنگی با حکومت ربانی پیش آمد. در
این جنگ، شورای مرکزی حزب وحدت تصمیم گرفت که بیطرف بماند و در جنگ اشتراک نکند. مزاری
به عنوان رهبر حزب وحدت یکی از بنیانگذاران اصلی و در واقع مهندس طرح شورای هماهنگی
بود. شرکت نکردن حزب وحدت در جنگ، پیامدی جز ناکام ماندن طرح شورای هماهنگی نداشت؛
اما مزاری به دلیل اینکه اکثریت اعضای شورای مرکزی از ورود حزب وحدت در جنگ پشتیبانی
نکردند، از تصمیم شورای مرکزی حمایت کرد و نیروهایش را از محاذات غرب کابل وارد جنگ
نکرد.(5)
مزاری در سیاست اهل
باج دادن نبود. او نه به فرد باج میداد و نه به گروه یا حلقهی خاص. معتقد بود که
سیاست، امری برای مردم است و هر کسی که به سیاست میپردازد، مسؤولیتی را بر دوش میگیرد
و برای ادای مسؤولیت قرار نیست به کسی امتیاز یا باج داده شود. بارها اتفاق میافتاد
که کسی در هنگامهی دشوار جنگ از کابل بیرون میرفت؛ اما مزاری مانع او نمیشد و حتا
یک کلمه هم نمیگفت تا او را به ماندن تشویق کند. گاهی افرادی از بیرون کابل برای حمایت
جبهه و نیروهای مقاومت میآمدند و به صف جبهه و مقاومت میپیوستند. مزاری از آنها
نیز سپاسگزاری خاصی نمیکرد. همیشه میگفت: کسی مرا امتیاز نداده و تشویق نمیکند.
من هم قرار نیست کسی را امتیاز بدهم یا تشویق کنم.
در طول دوران جنگ،
اکثر اعضای کمیتهی فرهنگی حزب وحدت، حتا برای یکبار هم مزاری را ندیدند و یک کلمه
حرف هم از مزاری نشنیدند که نشانهی تشویق و تقدیر وی از کارها و فعالیتهای کمیتهی
فرهنگی باشد. با این وجود، عمیقاً باور داشتند که کار را با شناخت و قضاوت خودشان
انجام میدهند و نیازی به اجازه گرفتن از کسی یا تشویق شدن از جانب کسی ندارند.
مزاری اهل تصمیمگیریهای
بزرگ و جسورانه بود. همین خصیصه بود که او را به مرجعی قابل اعتماد برای کسانی تبدیل
کرده بود که خود را مأمور کارهای بزرگ میدانستند. تصمیم به «نه» گفتن در برابر ستم
و استبداد و تحقیر، خواست همهی هزارهها بود؛ اما این تنها مزاری بود که این تصمیم
را از یک ذهنیت به واقعیت تبدیل کرد. او با الفاظی ساده و صریح گفت: «دیگر هزاره بودن
جرم نباشد». وقتی او محوریت قدرتمندی را برای طرح این تصمیم ایجاد کرد، هزاران تن،
زن و مرد، گام پیش گذاشتند تا این تصمیم را در تاریخ ثبت کنند.
تصمیم به جنگ و مقاومت،
در شرایط دشواری که هزارهها در کابل داشتند، کار سادهای نبود. او میدانست که گزینههای
زیادی در اختیار ندارد که بنشیند و در مورد آنها برای مدتی طولانی سبکوسنگین کند.
وضعیت روشن بود: آیا هزارهها تصمیم دارند به تاریخی که نمیپسندند، پایان بخشند؟
بهای این تصمیم سنگین بود: جنگ، کشتن، کشتهشدن، ویرانی، آوارگی. آنطرف خط نیز وضعیت
روشن بود: ادامهی تاریخی که نمیپسندند. آیا هزارهها حاضر بودند به ادامهی آن تاریخ
تن دهند؟... مزاری، با تصمیم قاطع و بزرگ خود، رسیدن به این تصمیم را برای هزارهها
آسان کرد.
تصمیم به حمایت از
جنرالهای شمال، ایجاد ائتلاف جبلالسراج، ائتلاف با حزب اسلامی، ایجاد شورای هماهنگی،
تأسیس کارخانهی اسلحهسازی در غرب کابل، اقدام به تصفیهی نیروهای طرفدار شورای نظار
از درون حزب وحدت در بیستوسوم سنبلهی 1373، اعزام نیروی جنگی به آذربایجان در ازای
بورسیههای تحصیلی برای جوانان هزاره، چاپ پول در برابر پول بیپشتوانهی دولت ربانی...
همهی اینها تصمیمهای بزرگی بودند که مزاری جسورانه به اتخاذ آنها مبادرت ورزید.
***
پیش از دوران جنگهای
کابل، من نه مزاری را از نزدیک دیده بودم و نه هم از او شناخت زیادی داشتم. همهی معلومات
من منحصر به سخنانی میشد که حکیمی یا اخگر دربارهی او گفته بودند. اخگر مزاری را
شخصی جدی، صادق، اما یکدنده توصیف میکرد. شدیدترین و جدیترین مخالفت با اندیشهها
و گرایشهای سیاسی و فکری اخگر در درون سازمان نصر نیز به مزاری نسبت داده میشد. حکیمی
نیز تقوای فردی و هوشیاری سیاسی مزاری را از برجستهترین خصوصیتهای او میدانست.
در دوران جنگهای
کابل، فرصتهای زیادی پیش آمد که من با مزاری از نزدیک آشنا شوم. در ابتدای این دوران،
بازهم بخش اعظم معلومات من، بالواسطه از طریق سید محمد سجادی تأمین میشد که از نزدیکترین
مشاوران مزاری بود و مسؤولیت بخش فرهنگی حزب وحدت را نیز بر عهده داشت. من و سجادی
در یکی از اتاقهای علوم اجتماعی، خوابگاه مشترکی داشتیم و شبهای دراز و طولانی را
با صحبت و قصههای دوستانه کوتاه میکردیم.
اولین باری که مزاری
را ملاقات کردم، در جمع عدهای از استادان دانشگاه و روشنفکران کابل بود. در این جمع
نیز به دعوت و پیشنهاد سجادی راه یافته بودم. مزاری از این مجموعه با گرمی استقبال
کرد و دربارهی مسایل گونهگون سیاسی بحث و گفتوگو صورت گرفت. در قسمتی از این دیدار،
یکی از میان جمع با اشاره به عکسی از آیتالله خمینی که در عقب میز کار مزاری روی دیوار
نصب بود، پیشنهاد کرد که این عکس برداشته شود چون «حساسیت سیاسی» خلق میکند. استدلال
وی آن بود که خمینی هرچند در مقام مرجعیت مذهبی برای شیعیان قابل احترام باشد، رهبر
سیاسی یک کشور نیز هست و نصب عکس او در دفتر رهبری حزب وحدت، این حزب را از نظر تبلیغاتی
آسیب میرساند.
مزاری به آهستگی
اما جدیت گفت: اگر منظورتان سیاف و مولوی خالص باشد، آنها در برابر موجودیت ما هم
حساسیت دارند، چه رسد به این عکس. حالا به خاطر آنها ما از عقیدهی مذهبی خود هم دست
برداریم؟ در زمانی که مزاری این دفاعیه را از نصب عکس آیتالله خمینی در دفتر خود داشت،
اکثر سنگرها و قرارگاههای مربوط به حزب وحدت از اینگونه عکسها و پوسترهای مربوط
به جمهوری اسلامی ایران پر بود. در جادهها و خیابانهای کابل نیز دهها مورد دیده
میشد که از خودروهای مربوط به افراد حزب وحدت صدای آهنگران، نوحهخوان مشهور ایرانی،
به گوش میرسید.
مزاری در ارادت و
اعتقاد مذهبی خود به آیتالله خمینی زبانزد همه بود. گویا یکبار در زمان جوانی با
کتابهایی از آیتالله خمینی در مرز عراق و ایران توسط مأمورین ساواک، سازمان استخبارات
رژیم پهلوی، دستگیر و زندانی شده بود. این ارادت و اعتقاد او به آیتالله خمینی تا
آخرین لحظاتی که او را میدیدم، به قوت خود باقی بود و این اعتقاد را بخشی از وفاداری
و تعهد خود به باورهای مذهبی خود میدانست. مطابق اعتقادات سنتی شیعه، تقلید به مثابهی
پیروی از حاکم شرع، وظیفه و تکلیف هر انسان مؤمن است، مگر اینکه خودش به مرحلهای
از اجتهاد رسیده باشد که بتواند احکام شرعی را به درستی تشخیص دهد. انتخاب مرجع تقلید
نیز حق و مسؤولیت هر انسان مؤمن است و هیچکسی نمیتواند مرجع تقلید را برای کسی دیگر
تعیین کند یا کسی را از تقلید از مرجعی خاص باز دارد. مزاری، بر اساس تشخیص خود، مانند
اکثر شیعیان آن زمان، آیتالله خمینی را مرجع باصلاحیت میدانست و پیروی از احکام
فقهی و مذهبی او را تکلیف شرعی خود حساب میکرد.
با این وجود، حس
میکردم که مزاری هیچگاه مواضع سیاسی خود را با ایمان و اعتقادات مذهبیاش در نمیآمیخت.
او به عنوان یک شیعه، مقلد آیتالله خمینی بود و خودش میگفت که تنها در اینکه بعد
از فوت آیتالله خمینی هم در تقلید(6) خود از او باقی بماند، از فتوای آیتالله اراکی
تبعیت کرده است.
رفتهرفته سجادی
منبع مهم معلومات و آشناییهایم با مزاری قرار گرفت. او گویا از دوران کودکی با مزاری
آشنایی داشته و یکی از برادرانش از اعضای ارشد سازمان نصر بود که در حادثهای در پاکستان
کشته شد. سجادی از خصوصیتهای فردی و اخلاقی مزاری قصههای زیادی داشت که در مناسبتهای
مختلف حکایت میکرد. من تمایل و ضرورت زیادی احساس نمیکردم که از نزدیک با مزاری صحبت
کنم، با اینهم، اگر گاهی چنین ضرورتی میافتاد، سجادی راهنما و زمینهساز این دیدار
میشد.
فرد دومی که زمینهی
دیدار و آشناییهایم را با مزاری فراهم میکرد، خلیفه عَلَم بهرامی(7)، مسؤول کشف
حزب وحدت بود. بهرامی فردی بیسواد، اما باهوش و شجاع بود. آشناییهای او با مزاری
به دوران خدمت سربازیاش بر میگشت و خاطرههای زیادی از دوران سربازی مزاری داشت
که برایم حکایت میکرد. گویا مزاری هم او را به دلیل همان آشنایی و برخی خصوصیتهایی
که از خود نشان داده بود، به عنوان دوست و فرد مورد اعتماد خود احترام میکرد.
وقتی شیرحسین مسلمی
مخالفتهایش را با مزاری علنی کرد، من با جمعی دیگر از اعضای حزب وحدت تلاش داشتیم
تا بین آنها میانجیگری کنیم. در این دوران، علاوه بر مسلمی، با مزاری نیز ملاقات
میکردیم. دیدگاههای مذهبی مزاری برای من بیشتر در جریان همین دیدارها آشکار میشد
و شاید تأثیرگذاری مستقیم او بر رفتار و باورهای سیاسیام نیز در جریان همین دیدارها
آغاز شد. مزاری در دوران مناقشاتی که مسلمی به راه انداخته بود، مرزهای اعتقاد مذهبی
و موضع سیاسیاش را برای ما به گونهای روشن تشریح میکرد.
مسلمی مزاری را از
منظر اصول و ارزشهای مذهبی، آنهم در چوکات سیاستهای جمهوری اسلامی ایران، مورد حمله
قرار میداد. او به صراحت میگفت که مزاری مرتد شده و از مذهب انحراف کرده است. یکبار،
در صحبتی که با او در دانشگاه کابل داشتیم و داکتر طالب(8) و ابوذر غزنوی و بهرامی
نیز در این دیدار حضور داشتند، مسلمی با قاطعیت گفت که در معلومات خود نسبت به مزاری
تمام راه را طی کرده و تنها یک گام مانده است؛ این گام که برداشته شود، وارد عمل میشود
و پروای هیچچیز دیگری را هم ندارد. منظور او از «یک گام»، همان فتوایی بود که باید
یکی از آیتاللههای حزب وحدت صادر میکرد و «عمل» هم اقدام به کشتن و از میان بردن
مزاری بود. من با وجود آنکه صحبتها و جلسههای زیادی با مسلمی داشتم، اما هیچگاه
وی را به اندازهی آن شب، دگم و متعصب نیافته بودم. آن شب، او حتا حاضر نبود یک کلمه
حرف و استدلال را هم گوش کند.
مزاری نیز در مقابل
مسلمی، دیدگاه خاص خود در مورد مذهب و رابطه با جمهوری اسلامی ایران را بیان میکرد.
او میگفت که رابطهی مذهبی ما با ایران باعث نمیشود که کسی بیاید و هر عمل ناروای
خود را با رنگ مذهب و ولایت فقیه تحمیل کند.
پس از اولین جنگ
با شورای نظار، وقتی چنداول هنوز در محاصره قرار داشت، نیروهای جنرال دوستم با شورای
نظار وارد جنگ شدند. شورای نظار در مسیر نیروهای جنرال دوستم کمین زد و دوازده نفر
از آنان را به قتل رساند. نیروهای جنرال دوستم نیز، در لحظاتی کوتاه قسمتهای اعظم
شهر را از وجود نیروهای شورای نظار تصفیه کردند. این نیروها برای حزب وحدت زمینه دادند
تا با عبور از مسیر دهمزنگ نیروهای خود را به چنداول وصل کنند و خط محاصرهی نیروهای
خود در این منطقهی شهر را بشکنند. حزب وحدت نیروهای نظامی خود را به راه انداخت، اما
مسلمی و نیروهای تحت فرمان او راه دهمزنگ را بستند و برای نیروهای حزب وحدت اجازهی
عبور ندادند.(9) استدلال مسلمی این بود که کمونیستها به قدرت میرسند. مزاری در سخنرانی
پانزدهم جدی 1371 خویش از این حادثه با تلخکامی یاد کرد و شیرحسین مسلمی و تفکر او
را با اصطلاح «خوارج» مورد حمله قرار داد. او برای مردم هوشدار داد که:
«این
فکر خوارج است و این خطرناک است که مردم ما باید متوجه باشد. هر کس که با مقدسنمایی
و شبنمازی اینطور فکر بکند و از مردم ما دفاع نکند، خائن است.»
________________________
پینوشتها:
(1) وحدت اسلامی، نشریهی حزب وحدت اسلامی ـ جناح اکبری، شمارهی 12، 5 دلو
1373، ص 2 و 4؛ شمارهی 15، 26 دلو 1373، ص اول؛ شمارهی 16، 3 حوت 1373، ص 3؛ شمارهی
17، 10 حوت 1373، ص اول.
(2) خالدبن ولید مخزومی، سردار معروف اسلام که در سال هفتم هجرت مسلمان شد و در
فتوحات بعدی اسلام سهم برجستهای گرفت. وی فرمانده شجاع و باابتکاری بود که در جنگ
با روم و ایران فرماندهی لشکر مسلمانان را بر عهده داشت.
(3) سخنانی از پیشوای شهید، چاپ 1374، صص 102 و 103
(4) همان، صص 72 و 73
(5) شورای هماهنگی درواقع ابتکار شخص مزاری و حزب وحدت بود. با میانجیگری او
بود که جنرال دوستم و حکمتیار از دشمنی دست برداشته و در کنار هم قرار گرفتند. حکومت
ربانی نیز از این اقدام فوقالعاده نگران شده و به تنگنا افتاده بود. عدم اشتراک حزب
وحدت در جنگ 11 جدی 1372 باعث شد که طرح شورای هماهنگی برای ساقط ساختن حکومت ربانی
ناکام بماند. مزاری از تصمیم شورای مرکزی ناراحت بود و آن را با توجه به وضعیت حزب
وحدت و هزارهها، غیر سیاسی میدانست. اما چون حکومت ربانی در شورای مرکزی حزب وحدت
طرفداران نیرومندی داشت و مزاری نیز جزئیات طرح شورای هماهنگی را به طور عام در حلقهی
شورای مرکزی مطرح نکرده بود، موفق نشد که آن را در فرصت کوتاه قبل از شروع عملیات جا
بیندازد. در نتیجه، حزب وحدت در جنگ شرکت نکرد و مزاری نیز بهرغم اینکه از قدرت عمل
کافی در حزب وحدت برخوردار بود و بعد از ساقط شدن حکومت ربانی میتوانست با قدرت بیشتری
عمل کند، تصمیم شورای مرکزی را حمایت کرد و آن را عملی ساخت.
(6) قبل از آیتالله خمینی، گویا نظر عام
بر این بود که از مجتهدی که مرده است تقلید جایز نیست. اما آیتالله اراکی یکی از مجتهدین
بزرگ ایران، بعد از درگذشت آیتالله خمینی فتوا داد که مقلدان آیتالله خمینی میتوانند
در تقلید خود از او باقی بمانند. مقلدان آیتالله خمینی تنها در پذیرفتن همین حکم از
آیتالله اراکی پیروی میکردند و در سایر موارد از فتواهای آیتالله خمینی اطاعت داشتند.
(7) خلیفه علم بهرامی، یکی از فرماندهان حزب وحدت از ولسوالی جاغوری ولایت غزنی،
مسؤول کشف حزب وحدت بود که همزمان با شکست مقاومت کابل توسط طالبان اسیر شد، اما به
علت ناشناختهبودن هویتش سالم ماند و چندی بعد به عنوان یک تاجر سادهی هزاره از اسارت
طالبان رهایی یافت و در بامیان به حزب وحدت پیوست. وی در بامیان نیز مسؤولیت قطعهی
کشف حزب وحدت را برعهده داشت. بهرامی، هم در دوران جنگهای کابل و هم در زمانی که
با خلیلی در بامیان همکاری میکرد، مرا بهطور مستمر در جریان تحولات درونی حزب وحدت
و جبهههای جنگی قرار میداد و امنیت و محافظتم را نیز تأمین میکرد. وی پس از تسلط
طالبان بر بامیان در سال 1378 در حالی که تلاش میکرد از مسیر غزنی به خارج از کشور
فرار کند، توسط عدهای شناسایی و به چنگال طالبان سپرده شد. از آن زمان دیگر خبری از
وی به دست نیامد و احتمال دارد طالبان وی را به قتل رسانده باشند.
(8) داکتر رسول طالب، یکی از مسؤولین سیاسی سازمان نصر بود که در حزب وحدت نیز
نمایندگی سیاسی این حزب را در جلسههای پاکستان برعهده داشت. وی را در میان گروههای
مذهبی طرفدار ولایت فقیه، اولین فردی میدانند که با یک ابتکار حسابشده، راه سازمان
نصر را به روابطی فراتر از جمهوری اسلامی ایران نیز باز کرد. وی با گشایش دفتر نمایندگی
سازمان نصر در پشاور، از رابطه با سازمانهای خیریه آغاز کرد و رفتهرفته سازمان نصر
را در میان گروههای هفتگانهی پشاور از جایگاه نسبتاً معتبری برخوردار ساخت. داکتر
طالب از نظر گرایش سیاسی خود به قشر محافظهکار درون سازمان نصر و حزب وحدت تعلق داشت،
اما نقش او در ترسیم اولویتها و الزامات سیاسی با اصول و قواعد مجزا از باورهای دگم
مذهبی، بخش مهمی از تحولات سیاسی درون جامعهی هزاره را متأثر ساخته است. وی پس از
شکست حزب وحدت در برابر طالبان به ایالات متحدهی امریکا پناهنده شد و از صحنهی سیاست
افغانستان دوری گزید.
(9) مزاری در شرح این ماجرا میگوید:
«نیروی پنجاه و سه با ما هیچ تعهدی نداشت که به کمک ما بیاید. دو ساعت پیش سه نفر
واسطه از طرف ربانی نزد ما آمده بود که جنگ را ختم کنیم. در حالی که سه روز پیش اعلامیهی
آتشبس را به امضای جناب خلیلی قبول کرده بودیم، اما اینها آن اعلامیه را از رادیو
پخش نکردند. همانطوری که گفتم نیروی پنجاه و سه هیچ تعهدی نداشت، هیچ پیمانی هم نداشت،
تبانی هم نبود که آنها به کمک ما بیایند. در این جای شک نیست که آنها یک ملیت محروم
هستند و ما هم یک ملیت محروم هستیم و رابطهی ما با هم خوب است. ولی این شورای نظار
بود که جلو راه آنها را کمین زد و دوازده نفرشان را به قتل رسانید و آنهم پس از
آنکه موافقه شده بود که آنها به حیث هیأت صلح بین دو نیروی متخاصم حایل شوند. همان
بود که این مردم قهرمان و شجاع در ظرف دو ساعت شصت و شش قرارگاه شورای نظار را گرفتند
و هفتصد نفرش را اسیر کردند. در همان وقت با ما تماس گرفتند که شما آتشبس را قبول
کردید، ما چه کار کنیم؟ دل ما برای چنداول میسوخت و با آنکه آتشبس را قبول کرده
بودیم و از رادیو هم اعلان شده بود، گفتیم اگر میتوانید، چنداول ما را از محاصره خلاص
کنید؛ نیروهای ما از این طرف میآیند. گفتند خوب است، گرچه دوستم ما را از پیشروی منع
کرده است ولی شما که میگویید، حرفی نداریم. نیروهای شما از آن طرف حرکت کنند و ما
هم از این طرف میآییم.
متأسفانه زمانی که ما نیروهایمان را قومانده دادیم که چنداول را از محاصره خلاص
کنند و با مردم و منطقهی حزب وحدت وصل شوند، آن شب بعضی از دوستان کارشکنی کردند و
نگذاشتند که این نقشه عملی شود. تحلیلشان هم این بود که کمونیستها حاکم میشوند!
یعنی نیروهای شمال که برای کمک شما آمدهاند، کمونیستها هستند!» (سخنانی از پیشوای
شهید، چاپ حوت 1374، صص18 و 19)
خیلی عالی بوداستادگرامی توفیقات بیشتربرایت خواهانم
پاسخحذفخیلی عالی بوداستادگرامی توفیقات بیشتربرایت خواهانم
پاسخحذف