1) روایت
میکنم؛ چون فکر میکنم هم من حق دارم روایت کنم و هم مخاطبانم حق دارند روایتم را
بشنوند. زمان و نحوهی روایت، نکتهی دوم است. این روایت، قضاوت و ارزشگزاری
نیست. تحلیل هم نیست. بیان آنچه است که وجود داشته و یا اتفاق افتاده است. حالا،
بعد از یک و نیم یا دو سال، همهی آنچه نتیجهی انتخاب یا عمل سیاسی «من» – و «ما» - محسوب میشد،
زیر آفتاب آمده است. اگر روایت من بتواند گوشهی اندکی از واقعیتها را بازتاب
بخشد، زحمت نوشتن و یا خواندن را جبران خواهد کرد. منطق من در این روایت ضعیف ثابت
شود یا قوی، به شفافیت منطق جامعه کمک میکند.
2) روایت
من افشای هیچ راز پوشیده و پنهانی نیست که کسی از افشای آن نگران باشد. سیاست، عمل
است و عمل سیاسی اگر تبارز خارجی پیدا نکند، اعتباری ندارد و وقتی تبارز پیدا کرد،
از راز بودن بیرون میشود. در انتخابات، هر فرد و جریان سیاسی دست به انتخاب و عمل
سیاسی مشخصی زد که پیامدها و اثرات آن برای همه آشکار شد. بنابراین، رازی نیست که
من یا کسی دیگر به خاطر آن حساب خاصی باز کنیم.
3) روایت
من اعتراف بر «اشتباه» یا معذرت از یک «گناه» نیست. یازده نامزد برای رقابت در
انتخابات صف گرفتند و از مجرای قانونی جواز رقابت حاصل کردند. دیگران همه یا از
رأی خود به حمایت یکی از این نامزدان کار گرفتند و یا ترجیح دادند که ساکت و آرام،
نظارهگر باشند. همه برای انتخاب و عمل سیاسی خود، چه در قالب سکوت یا حمایت، منطق
و دلیلی داشتند و با معیاری خاص، موضع گرفتند. روایت من، منطق و استدلال من و
همراهانم را در این امر سیاسی بازگو میکند. وقتی روایت شد، دیگران مجال مییابند بر
کیفیت این انتخاب و عمل سیاسی قضاوت کنند.
4) روایت
من عقدهگشایی در برابر فرد یا جریان خاصی نیست. هیچ کسی در برابر من دروغی نگفته
که او را متهم کنم یا بیوفایی نکرده تا آزرده باشم. ما با هم بر اساس هدف و
منافع مشترکی دست دادیم و با هم راه رفتیم و در یک کار مشترک سهیم شدیم. به دلیل
همراهی، شاید از همدیگر دلخوری داشته باشیم و شاید از نتیجهی غیرمطلوب عمل خود
راضی نباشیم، اما این دلخوری و نارضایتی، هیچ عقده و ملامتی خاصی را متوجه فرد و
جریان خاصی نمیسازد که برای آن نگران باشیم.
5) روایت
من عملی غیراخلاقی یا سوء استفاده از اعتماد هیچ کس یا جریانی نیست. اصولاً ما
ادعای کار اخلاقی نداشته ایم که حالا انگ غیراخلاقی بودن را بر آن بار کنیم. ما
عمل سیاسی داشتیم و عمل سیاسی حساب و کتاب معین خود را دارد. هدف ما از اشتراک و
سهمگیری در انتخابات، رسیدن به قدرت و مدیریت قدرت بود. دلیلی ندارد که حالا ادعا
کنیم برای خدا و اجر آخرت برای اشرف غنی کمپاین میکردیم یا برای دانش راه میرفتیم.
تصمیم داشتیم در انتخابات برنده شویم و مدیریت قدرت سیاسی را در دست گیریم. هم
برای برندهشدن طرح و برنامه داشتیم و هم برای مدیریت قدرت سیاسی. روایت میکنم تا
منطق و دلیل همین انتخاب و عمل سیاسی روشن شود.
6) روایت
من واکنش به هیچ دشنام یا اهانتی نیست که در جریان انتخاب و عمل سیاسی خود متحمل
شده ام. برعکس، روایت میکنم تا بگویم که به تمام نظریات، اعم از اینکه در مخالفت
یا موافقت با انتخاب و عمل سیاسی من، ابراز شده اند، اعتنای جدی قایلم. هر کسی که
در حد یک کمنت فیسبوکی یا اشتراک در یک بحث عادی نسبت به انتخاب و عمل سیاسی من
نظر داده است، اکنون حق دارد منطق و دلیل انتخاب و عمل سیاسی من را بداند. این
روایت برای همه امکان میدهد تا قضاوت دقیقتری داشته باشند.
7) میدانم
که روایت من هزینهی سیاست و عمل سیاسی را در جامعه افزایش میدهد و سنت سیاست
بدون هزینهی سیاستمداران را کمرنگ میسازد. اغلب سیاستمداران ما با سیاستی اُنس
دارند که امتیاز آن را خود شان میگیرند، اما هزینهی آن را بر مردم بار میکنند.
این سنت سیاستمداران را به بیمبالاتی سوق داده و باعث شده است که به گونهی غیر
منطقی تصور کنند که مخاطبان شان یا نمیفهمند یا مذبوحانه تلاش میکنند تا به کیسه
و قلب سیاستمداران آسیبی نرسد. این سنت باید پایان بیابد. سیاستمداری که توقع دارد
به قدرت و امتیاز سیاسی برسد، باید هزینهی آن را نیز بدون پیشانیترشی پرداخت کند
و به مخاطبان خود به طور شفاف گزارش دهد.
8) روایت
من برای سیاستمداران الگویی خلق میکند تا آنها نیز صاف و ساده قدم پیش بگذارند و
برای مردم حرف و منطق سیاسی خود را بازگو کنند. هر سیاستمداری که فکر میکند برای
انتخاب و عمل سیاسی خود منطق و دلیل روشنی دارد، باید منطق و دلیل آن را برای مردم
بگوید. سیاستمداری که از انتخاب و عمل سیاسی خود نمیشرمد و هراس ندارد، از بیان
منطق و استدلال خود نیز شرم و هراس نداشته باشد.
9) روایت
من، اعتماد سیاسی میان نیروهای سیاسی و فکری جامعه را آسیب نمیرساند، بلکه آن را
بر اساس یک سنت شفافتر و هموارتر تأمین میکند. سیاست، رابطهی خصوصی میان دو فرد
نیست که میان دو فرد باقی بماند. سیاست امری اجتماعی است و با سرنوشت جمع ارتباط
مییابد. اگر دو فرد هم تصمیمی میگیرند، نتیجه و اثر آن در حوزهی عمومی بازتاب مییابد.
بنابراین، هیچ امر سیاسی را به رابطهی خصوصی دو فرد نمیتوان تقلیل داد. به همین
ترتیب، اعتماد سیاسی اعتماد میان دو فرد نیست. اعتماد بر یک امر جمعی در حوزهی
عمومی است. اگر اعتماد سیاسی این اصل را تأمین نکند، اعتماد نیست، به جان زدن و
خدازدگی است که باید از آن اجتناب کرد.
10) روایت
میکنم تا بگویم که با اشرف غنی یا دانش و خلیلی مفت و بیحساب راه نرفته ایم. تا
قسمتی از راه با هم بودیم و در طول این همراهی مصلحت همراهی را رعایت کرده ایم و
سهم خود از کار را ادا کرده ایم؛ همچنانکه با همراهان خود کشمکش و جنجال داشته ایم
و برای همدیگر درد سر و مزاحمت خلق کرده ایم. روایت من حکایت مصلحتاندیشیها، مزاحمتها
و نتیجهای بوده است که از همهی این ماجراها به دست آمده است. روایت میکنم تا
بگویم که هم چشم و گوش ما باز بوده است و هم به نقد و سخنهایی که در پیرامون ما
وجود داشته اند، اعتنا داشته ایم. روایت میکنم تا بگویم که میلیونها رأی در
انتخابات، بیحساب به زمین نریخته است و هیچ سخن یا عملی، از روی جهل و بیخبری
بروز نکرده است.
11) روایت
میکنم تا سنت روایت کردن در جامعه عام شود؛ تا سخن، به اندازهی عمل، ارزش پیدا
کند؛ تا هر کسی وقتی سخنی میگوید، بداند که این سخن در تاریخ میماند و مبنای
قضاوت میشود؛ تا سیاستمداران نیز یاد بگیرند که از سخن گفتن و روایت کردن ساده
نگذرند. بابه مزاری از معدود سیاستمدارانی بود که همیشه صاف و ساده روایت میکرد و
با مخاطبان خود سخن میگفت. داکتر نجیب و کارمل و داودخان و ملاعمر و مسعود و
ربانی رازهای خود را به گور بردند. کرزی و اشرف غنی و خلیلی و دانش این دریغ را
تکرار نکنند. روایت کنند و سخن بگویند تا فردا از قضاوت یکجانبهای که به جان میخرند،
پشیمان نباشند. (ادامه دارد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر