بعد از ثبت نام اشرف غنی
در انتخابات، فکر میکردم قسمتی از کارم انجام شده است. با درج اسم دانش در تکت
انتخابات، بر عزم و ارادهی خلیلی در اتخاذ یک سیاست فعال و ستراتژیک مردد شده
بودم. حد اقل حس نمیکردم که آنچه اشرف غنی «مدیریت تحول» میگفت، با محوریتِ
«دانش» عملی شود.
***
در نیمههای ماه میزان،
اندکی پس از ثبت نام تکت انتخاباتی اشرف غنی احمدزی، برای اشتراک در کنفرانس
دوسالهی دانشگاه یل، به امریکا رفتم. در این سفر، فرصتهای زیادی پیش آمد که با
مقامات مختلف امریکایی از تحولات مرتبط با انتخابات ریاست جمهوری سخن بگویم و
مخصوصاً در مورد انتخاب جنرال دوستم به عنوان معاون اشرف غنی استدلال کنم. مقامات
امریکایی، احتمال موفقیت اشرف غنی را کم میدانستند و از روحیه و منش سیاسی او با
نگرانی صحبت میکردند. به نظر میرسید حضور جنرال دوستم در تکت انتخاباتی اشرف
غنی، میزان تردید و ابهام در مورد آیندهی سیاسی او را در ذهن ناظران امریکایی
بیشتر ساخته بود.
در جریان سفرم با جو
تورسیلا، نمایندهی امریکا در سازمان ملل، رونالد نیومن، سفیر سابق امریکا در
افغانستان، اندرو وایلدر، رییس موسسهی صلح امریکایی، کلیر لاکهرت، مدیر موسسهی
حکومتداری موثر، ظاهر طنین، نمایندهی افغانستان در سازمان ملل، زلمی خلیلزاد و
مقاماتی در بنیاد دموکراتیک ملی صحبت کردم. موضوع بیشتر این صحبتها دلیل حمایت من
از اشرف غنی و امیدواری به پیروزی او در انتخابات بود.
***
در برگشت به کابل، دو بار
اشرف غنی را دیدار کردم. بار اول، شریک ساختن ملاحظات من در مورد یک طرح «ستاد
سیاسی» انتخابات بود که گویا تصمیم گرفته بودند دفاتر کمپاین اشرف غنی از دفاتر
کمپاین حزب وحدت و جنبش جدا باشد. این طرح را از زبان حیدر اعتمادی شنیدم و شام
همان روز، در ملاقات با اشرف غنی، اثرات زیانبار آن را یادآور شدم و گفتم که این
طرح باعث انشقاق و چندپارچگی در کمپاین شده و بر روحیه و برداشت خلیلی و جنرال
دوستم نیز تأثیراتی سوء خواهد گذاشت. اشرف غنی از این طرح اظهار بیخبری کرد و در
جلسهی فردای آن روز که با اشتراک اعضای ارشد تیم انتخابات در منزلش برگزار شد به
طور صریح اعلام کرد که «غلطفهمی» صورت گرفته و دفاتر حزبی و غیرحزبی به طور
جداگانه باز نمیشوند. او گفت: «دفاتر کمپاین واحد اند و از دفاتر احزاب نیز به
عنوان دفاتر کمپاین استفاده میشود».
بار دوم، به طور اختصاصی
برداشتهایم از سفر به امریکا را با او در میان گذاشتم و طرحهایی را که به نظر میرسید
برای ایجاد یک دیپلوماسی و برنامهی اطلاعرسانی فعال ضرورت اند، یادآور شدم. حدس
میزدم اشرف غنی در بیرون از مرزهای کشور، به اندازهی داخل مرزها، با شک و
بدگمانی بدرقه میشود.
تا این زمان، نقش و حضور
من در کمپاین انتخاباتی اشرف غنی صورت رسمی نداشت. او درخواست کرد که من باید نقش
فعال بگیرم و مصروفیتهایم در مکتب را کمتر کنم تا به کارهای انتخابات برسم. گفتم:
در این زمینه هنوز تصمیم نهایی را نگرفته ام و فکر میکنم که نقش اولیهام دارد
تمام میشود و بعد از این که کار عملی شروع میشود، نیروهای دیگری هستند که نقش
بازی میکنند. او این حرف را نپذیرفت و درخواست کرد که برداشتم از وضعیت سیاسی و چالشهای
انتخابات را ضمیمهی طرحی که به ذهنم میرسد و مطالباتی که دارم، به طور مکتوب بنویسم
تا او مطالعه کند. قول دادم که این یادداشت را به زودی برایش تهیه خواهم کرد؛ اما
در مورد اشتراک یا عدم اشتراک خودم، به مشوره و فکرهای زیادتری نیاز داشتم.
***
آن شب، شانزدهم عقرب بود. از نیمههای
شب که بیدار شدم، تمام وقتم را اختصاص دادم به نوشتن یادداشتی که اشرف غنی درخواست
کرده بود. این یادداشت، در واقع اولین نامهی رسمی من به او در دوران کمپاین محسوب
میشد. هنوز لست نهایی اعلام نشده بود و این یادداشت، میتوانست تصویر ابتدایی از
کار من با او را نیز روشن سازد.
یادداشت را با عنوانبندی ترکیب
تیم انتخاباتی، اهداف عمده از اشتراک در انتخابات، چالشهای انتخابات، امکانات و
فرصتهایی که در اختیار داریم، و طرحهای عملی برای مدیریت کمپاین شروع کردم. وقتی
صورت اولیهی یادداشت پایان یافت، حجم آن بیشتر از شش هزار کلمه شده بود.
مرور یادداشت برای تهیه و تنظیم یک
متن خلاصه برای اشرف غنی، برای اولین بار دشواری کار انتخابات را در برابرم باز
کرد. تا آن زمان جلسات زیادی با اشرف غنی داشتم که در آنها مسایل عمده و کلان
سیاسی کشور با تفصیل و جزئیات مورد کنکاش و بررسی قرار گرفته بود. حس میکردم که
در رابطه با مسایل گوناگون کشور با اشرف غنی دارای دیدگاه مشترک زیادی شده ام.
مسایل قومی، مذهبی و سیاسی، بدون تعارف بحث و بررسی میشد و تحمل و دیدگاه باز
اشرف غنی در همهی این موارد برایم امیدوار کننده بودند. اما مروری که بر واقعیتهای
کشور از منظر ضرورتهای انتخابات انجام دادم، حس تازهای برایم خلق کرد که نشان میداد
تصویرهای ذهنیام از انتخابات و واقعیتهای دخیل در رقابتهای سیاسی کشور هنوز هم
در بستههای کلان محصور اند و توجه به اجزای خرد و ریز آنها، شاید فراتر از
ظرفیت رابطهای باشد که تا آن زمان با اشرف غنی احمدزی داشتم.
***
نامهای را که در نهایت برای اشرف
غنی تهیه کردم، بالغ بر دو هزار و چهار صد کلمه شد. یعنی بیش از سه هزار و پنجصد
کلمه را از یادداشت اولیه حذف کردم تا سخنانم در حد متعارفی باشد که رابطهام با اشرف
غنی اقتضا میکرد. عمدهترین قسمتهای یادداشت را که حذف کردم، مربوط به برداشتهایم
از چالشهای درونی جامعهی پشتون به عنوان «بستر اول حرکت انتخاباتی» اشرف غنی و
ویژگیهای شخصی و شخصیتی خود او بود. فکر میکردم که این چالشها تجربهی دموکراسی
و انتخابات را برای اشرف غنی دشوار میسازد. بااینهم، نکتههایی در این یادداشت
باقی ماندند که عدم تذکر آنها را با اعتمادی که اشرف غنی به من داشت، سازگار نمیدانستم.
این نکتهها از خصوصیتهای فرهنگی و قبیلوی جامعهی پشتون تا مسایلی در رابطه با
خود اشرف غنی و حساسیتهای کرزی را در بر میگرفت. همچنین، نکتههایی را در رابطه
با وضعیت درونی جامعهی هزاره و ترکتباران، چالشهایی که در برابر خلیلی و دانش و
دوستم قرار داشت، و توقعات جامعهی مدنی از اشرف غنی یادآور شدم.
در یادداشت، ترکیب همراهان
انتخاباتی اشرف غنی را شرح دادم، اهداف عمدهی اشتراک در انتخابات را برشمردم و
نقطههای قوت و فرصتهایی را که در انتخابات داشتیم، تذکر دادم. یادداشتم را با طرحهایی
برای راهاندازی یک کمپاین موثر جمعبندی کردم و صورت کامل آن را هم به صورت چاپی
و هم از طریق ایمیل اشرف غنی در اختیار او قرار دادم. روز بعد، وقتی او را باری
دیگر در زیر سایبان منزلش ملاقات کردم، اثرات مثبت این یادداشت را به طور واضح در
سخنان و رفتار او ملاحظه میکردم. (ادامه دارد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر