در نظر دوازدهم رابطهی خلیلی
با مردم بررسی شد و گفته شد که مردم از او توقعات زیادی داشتند که تقریباً هیچکدام
آنها برآورده نشد و «موقف خلیلی به عنوان رهبر در چشم مردم تا حد یک مأمور لوکس
در ادارهی کرزی پایین آمد: مردم از او انتظار رهبری و مدیریت کلان سیاسی کشور را
ندارند، بلکه «گاهی میخواهند که برای شان کمک کند تا تذکره، پاسپورت یا ویزای
ایران را بگیرند که آنهم به هر کسی میسر نمیشود».
«مردم در بامیان به گونهی
هیجانانگیزی به سوی او میآمدند و به او اعتنا میکردند. او هر باری که با مردم
طرف میشد، آنها را با ناامیدی و یأس برگشت میداد.» در کابل، مردم برای دیدن او
صف میکشیدند و فکر میکردند که او تکیهگاه بزرگ سیاسی شان است، اما دیری نگذشت
که همهی این توقعات از بین رفت.
بحث رابطهی خلیلی با
مردم و توقعاتی که از او وجود داشته و گویا برآورده نشده است، نحوهی نگاه و تأویل
خلیلی از مردم و نقش آنان را به میان کشید و باعث شد که نکتههای جالبی به میان
آمد: «خلیلی به نقش مردم به عنوان یک نیروی اثرگذار و جهتدهنده باور ندارد. او
مانند اکثر سیاستمداران افغانی، مردم را تودهای بیشعور و فاقد درک و تمیز میداند
که گویا تنها با اشارهی رهبران و زمامداران حرکت میکنند». به همین دلیل، «وی از
قضاوت مردم نمیترسد و اطمینان دارد که مردم را گاهی با سخن، گاهی با پول و گاهی
با یکی دو مانور میتوان از یک سمت به سمتی دیگر سوق داد.»
گفته شد که «این نگاه
خلیلی در کابل به مراتب بیشتر از بامیان تقویت شد». در بامیان، وی به گونهای حس
میکرد که به نقش و حمایت مردم نیاز دارد. در کابل، نوعی اطمینان حاصل کرد که او
به قدرت و حکومتی دست یافته است که زوالناپذیر است. همین بود که وی در کابل به
سرعت از مردم فاصله گرفت. دیدارش با مردم خلاصه شد به یکی دو سخنرانی رسمی در این
یا آن مسجد: «او افراد مشخص و حلقات معینی را به حضور خود میپذیرفت. عامهی مردم،
روشنفکران، تحصیلکردگان، اقشار مختلفی که در قالب نیروهای مدنی و فرهنگی فعالیت
داشتند، از هرگونه دسترسی به خلیلی محروم شدند.»
در یکی از تحلیلها گفته
شد: «سیاستمداری که به نقش مردم در منظومهی سیاست خود اعتنا نداشته باشد، هزینهی
سیاستش را در پول یا وقتی محاسبه میکند که برای شخص خودش محفوظ میماند. این
اشتباه، بدون استثنا، سیاستمدار را به زمین میزند.»
گفته شد: «سیاست امری
درازمدت است. تنها با مشارکت و پشتوانهی مستمر و آگاهانه و ساختارمند مردم است
که میتوان سیاست را به خوبی مدیریت کرد». خلیلی این نکته را اصلاً درک نمیکند.
او در درک و شعور سیاسی خود از هیچ رقیب دیگر خود در جامعهی شیعه تفاوت ندارد. «تنها
هنرش این است که زد و بندهای مرسوم سیاست افغانی را بیشتر آشنا است. سیاست برای او
صرفاً عمل است، عملی بدون فکر».
***
در نقطهی سیزدهم تعامل
سیاسی خلیلی با نیروها و جریانات سیاسی کشور مورد توجه قرار گرفت و گفته شد که وی
روابط خود را در ادارهی کرزی به تعامل فردی با شخص رییس جمهور محدود کرد و با هیچ
جناح سیاسی دیگر به گونهی فعال وارد تعامل نشد. همچنین گفته شد که وی وزنهی
سیاسی خود در معاونت کرزی را در حد یک رقابت منفی با صادق مدبر و محقق کاهش داد و
کرزی نیز از همین منظر با او به طور مداوم تحقیرگرانه بازی کرد و جنگ روانی به راه
انداخت.
***
نظر چهاردهم، کارکرد او
در تعیین افراد در پستهای دولتی را نقد کرد و گفته شد که در این عرصه او موقف
واکنشی داشت نه اینکه خودش به عنوان یک کنشگر فعال افرادی را در پستی تعیین کند و
یا از آنها حمایت کند. این نکته نیز یادآوری شد که «وی در گزینش افراد برای پستهای
دولتی دید محدود حزبی و گروهی خود را به کار میانداخت و هیچگاهی به ظرفیت مسلکی و
تخصصی جامعه اعتنا نکرد و فردی را از دایرهی محدود حزبی و گروهی خود بیرون مجال
نداد».
***
در نظر پانزدهم گفته شد
که خلیلی در طول دوران رهبری سیاسی و معاونت ریاست جمهوری خود تیم کاری و مشورتی
ایجاد نکرد: «او هیچگاهی سیاست را به عنوان یک امر جمعی احترام نکرد و هیچگاهی
تلاش نکرد که کادرهای جامعه را در امر سرنوشت شان سهیم سازد و از نظر و فکر و
تجربهی آنان برای تقویت سیاستهای خود و حزبش کار گیرد». گفته شد که «همین حالا
هم، تصامیم بزرگ و کلان خود را به تنهایی میگیرد و اگر با برخی از اعضای ارشد حزب
مشوره میکند، مشوره نیست، در واقع خبر دادن و کارخواستن است و گاهی هم که حرف نوی
را مطرح میکند برای این است که هنر و بزرگی کار خود را به رخ دیگران بکشد نه اینکه
آنها را در بررسی و یا اتخاذ تصمیم درستتر به کمک بطلبد».
***
نظر شانزدهم ضعف مدیریت
او را در رابطهاش با وزیران و یا وکیلان مربوط به حزبش مورد توجه قرار داد و گفته
شد افراد زیادی وجود دارند که به حمایت او و یا حزبش به پارلمان یا سایر مراجع
قدرت دست یافته اند، اما همواره این افراد با مراجع قدرت، به شمول کرزی، راه میانبُر
زده و با او بیاعتنایی کرده اند.
نظر هفدهم به تصویر منفی
او در کشتن قوماندان شفیع و فرارِ بدون مقاومت از بامیان در دوران طالبان اشاره
داشت و گفته شد که خلیلی در توجیه این دو عمل خود هیچ سخنی نگفته است که برای
مخاطبان او قناعتبخش محسوب شود.
نظر هجدهم، بر سخنان مبهم
غیرشفاف خیلی تکیه کرد و گفته شد که «وی در طول دوران رهبری سیاسی خود، هیچگاهی
با بیانی واضح و روشن منطق مواضع سیاسی خود را شرح نداده است». در این مورد او با
بابهمزاری مقایسه شد که بلافاصله پس از حادثه و تحول سیاسی، تمام آنچه را تجربه و
دریافت سیاسی او محسوب میشد، با وضاحت و روشنی برای مردم بیان میکرد و در دوران
رهبری او هیچ کسی در ابهام و سرگیجی به سر نمیبرد. «خلیلی، هرگز حرفی بر زبان
نرانده است که کسی دیگر، یا حتی خودش، از آن درک روشنی داشته باشد. او با الفاظ
بازی میکند و در بازی با الفاظ، میکوشد تداعی کند که یک سیاستمدار خبیر و خردمند
است». (ادامه دارد)
ُ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر