قصهی اشرف غنی در حلقهی روشنفکران و اقشار سنتی جامعهی پشتون، قصهی دریغهای
جنبش روشنفکری در تاریخ سیاسی افغانستان را تکرار کرد. گفته شد که پیشینهی مبارزه
و نقش سیاسی اشرف غنی در میان روشنفکران پشتون به هیچ صورت چشمگیر نیست. «او در
آوان نوجوانی به خارج از کشور رفته و قسمت عمدهای از عمر تحصیلی خود را در خارج
از کشور سپری کرده است. در مبارزات روشنفکری نقشی نداشته و تجربهی کار تشکیلاتی
و سازمانی ندارد. در دانشگاه درس خوانده و در دانشگاه درس گفته است و در دوران کار
عملی خود نیز با شرکتها و سازمانهایی در ارتباط بوده است که برای او تجربهی کار
و شناخت سیاسی در افغانستان خلق نکرده است. تمام تجربههای سیاسی او به ادارهی
موقت برگشت میکند که پس از سقوط طالبان تحت حمایت جامعهی بینالمللی به
افغانستان آمده و در مناصب مختلف دولتی نقش ایفا کرده است».
گفته شد که اشرف غنی قدرت سیاسی را از مجرای غیر طبیعی به دست آورده است.
«او در سیاست پشتون فاقد مشروعیت و وجاهت سیاسی است. چهرهی سیاسی او در هالهای
پنهان است که روی آن را عصبیت و تندخویی و خودمحوری پوشانده است. چهرهی اعتقادی
او مورد شک و تردید است و کمتر کسی از اقشار سنتی او را یک فرد مذهبی و متعهد به
باورهای دینی میداند. همسر و فرزندان و تصویرهای خانوادگی او برای اقشار سنتی
پشتون خوشایند نیستند.»
وضعیت اشرف غنی در ترکیب رقیبان و نیروهایی تحلیل شد که از رشد و قدرت
ناگهانی او در میان پشتونها دچار حساسیت شده اند. گفته شد که «این وجههی اشرف
غنی چالش بزرگی است که باید مراقب آن باشیم.» اشرف غنی یک فرد از عشیرهی غلجایی
است. متعلق به سمت مشرقی و جنوبشرق. «درانیهای قندهار قدرت او را تحمل نمیکنند
و در برابر آن مقاومت میکنند».
از پیشینهی دشمنی درانیها با غلجاییها در تاریخ افغانستان یاد شد. از
خاطرات امیرعبدالرحمان و قتلعامهایی که در شینوار به راه انداخت. از سرکوب
ملامشک عالم و چهار هزار مجاهدی که در رکاب او بودند و در برابر امیرعبدالرحمن
سرکشی کرده بودند. «امیرعبدالرحمن، ملامشک عالم را با تحقیر «موش عالم» خطاب کرد.
این زبان نشانهی تحقیر جایگاه عشیرهای ملامشک عالم به عنوان یک شخصیت غلجایی در
ذهنیت امیرعبدالرحمن بود.»
درانیهای قندهار قدرت را به شکل سنتی از آنِ خود میدانند. حساسیت غیر
درانیها در برابر سلطنت درانی و محمدزایی نیز به همین علت برگشت میکند: «اکثریت
مطلق اعضای رهبری حزب دموکراتیک خلق از پکتیا و عشیرهی غلجایی و سایر قبایل
غیردرانی بود. کشتاری که در ارگ داودخان صورت گرفت، ریشهی عشیرهای داشت. پشتونهای
غیر درانی خود را در محرومیت با سایر اقوام افغانستان شریک احساس میکردند. اکثر
فعالین حزب خلق از اقشار محروم پشتون بودند. شدت برخورد آنان با نظام سلطنتی نیز
از همین علت ناشی میشد. ارگ را خشم و انتقام غلجاییها فرو ریخت.»
بحران انتقال رهبری از درانی به غلجایی در دوران حزب دموکراتیک خلق رفع
نشد. «دلیل اینکه حزب اسلامی نیز در میان قندهاریها و قبایل جنوبغرب نفوذ
نتوانست، همین حساسیت عشیرهای بود. یکی از رهبران برجستهی حزب اسلامی مربوط به
قندهار و حوزهی جنوبغرب نیست. طالبان نیز با توجه به ریشهی قندهاری خود حرکت
کردند. ترکیب شورای رهبری طالبان نیز ناشی از همین منازعهی قبیلوی در میان درانی
و غیر درانیهای پشتون بود.»
درک اشرف غنی به عنوان فردی که مطالعهی دقیق تاریخی دارد و تاریخ را نیز
به طور روشمند درک میکند، در این تحلیل مورد توجه قرار گرفت. «اشرف غنی از فیض
محمد کاتب به این دلیل یاد میکند که او را در یک بخش راوی تاریخ سرکوب عشیرهی
خود میداند.» اشرف غنی حساسیت انتقال قدرت از درانی به غلجایی را نیز مد نظر
دارد. «او نهایت تلاش خود را خواهد کرد که این حساسیت برجسته نشود. دلیل زانوزدن
او در برابر کرزی نیز همین است. او از لحاظ ذهنی به تغییر و انتقال قدرت در جامعهی
پشتون چشم دوخته است. اما از لحاظ روانی هنوز هم آسیبپذیر است. او میترسد.
سرنوشت داکتر نجیب الله و برخورد طالبان با او در ذهنیت اشرف غنی ریشهی کینهتوزی
و انتقامجویی قبیلوی دارد.»
***
برداشت این بود که شکاف قومی میان درانیها و غلجاییها در حکومت اشرف غنی
برجستهتر خواهد شد. «اشرف غنی در انتخابات به رأی ضرورت دارد. از لحاظ نفوس و
کمیت رأیدهندگان، اقوام غیر درانی پشتون موقعیت بالایی دارند. اشرف غنی ناگزیر به
این رأی اعتنا خواهد کرد. فعالین سیاسی و مدنی نیز در میان اقوام غیر درانی بیشتر
از حوزهی جنوب غرب است. تمرکز حلقات فعال سیاسی از سمت مشرقی و جنوبشرق در حکومت
اشرف غنی، چالش بزرگی در برابر مدیریت سیاسی اشرف غنی خواهد بود.»
بحث به حوزهی حساستری نیز کشانده شد. «تعصب قومی در برابر اقوام غیرپشتون
نیز در میان غیردرانیها بیشتر است. اکثر چهرهها و جنبشهایی که نماد تعصب قومی
در افغانستان اند، در میان پشتونهای مشرقی و جنوب شرق است. افغانملتیها در همین
سمت نفوذ دارند. قشر روشنفکر و مدنی و باسواد پشتون نیز در همین سمت است».
درانیها با تکیه بر وجههی سنتی زمامداری خود، همهی اقوام افغانستان را
«رعیت» خود تلقی میکنند. «سرکوب اقوام غیر پشتون توسط درانیها بیشتر از اینکه
بار تحقیر یا نفرت نژادی داشته باشد، بار خودبرتربینی دارد. آنها دیگران را به عنوان
یاغی و سرکش سرکوب میکردند؛ اما این سرکوب مبنای رقیبانگاری نداشته است.»
حساسیت و تعصب غلجاییها و سایر قبایل غیر درانی پشتون، انگیزهی متفاوتی
دارد: «رقابتِ محرومیت». به همین دلیل، پیشبینی شد که اگر به این معضل به طور
دقیق توجه نشود، شکافهای قومی و حساسیتهای زبانی در حکومت اشرف غنی بیشتر خواهد
شد. «اشرف غنی نیز از این نکته آگاه است. او از نزدیکی با چهرههایی که نماد تبعیض
و نفرت نژادی اند احتراز میکند. اما میداند که مهارکردن این رویارویی در جریان
انتخابات، کار دشواری خواهد بود. او به رأی ضرورت دارد. هر گونه عدم توازن در میان
نیروهایی که اشرف غنی به عنوان حوزهی رأی خود به آنان نگاه میکند، وزنهی
انتخاباتی او را تضعیف خواهد کرد.»
گفته شد که اشرف غنی فاقد تشکیلات و تجربهی کار تشکیلاتی است. «همهی
فشارها در جریان انتخابات و در حکومت او بر دوش فرد وی سنگینی خواهد کرد.» نقش
اتمر با حزب حق و عدالت، افغانملتیها، حزب اسلامی، و سایر جریانات و حلقاتی که
به طور سازمانیافته و در قالب تشکیلات به سوی اشرف غنی خواهند آمد، دشواری مدیریت
انتخابات و حکومت بعد از انتخابات را برای اشرف غنی بیشتر میسازد. «اینها همه
تشکیلات دارند و تشکیلاتی عمل میکنند. اشرف غنی در برابر همهی آنها از موقف
فردی عمل میکند. او امیدوار است که اتوریته و مقام ریاست جمهوری برایش این امکان
را فراهم کند که در برابر فشارهای مختلف با تکیه بر ساختار حکومت و نظام سیاسی
مقابله کند.» (ادامه دارد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر