دلکندن از گذشته قاعدتاً آسان نیست، هرچند گاهی ضرورتش را نیز انکار نکنند. آدمی معمولاً با صد رشته به گذشتهاش پیوند دارد و این رشتهها را یکبارگی کندن و تعلق خویش را با آنها قطع کردن، دشوار است. گذشته هر چه با هزینههای جانی و عاطفی بیشتر عجین باشد، شیرینیاش بر دل آدمی بیشتر میچسبد. به همین گونه است عجین بودن گذشته با رنج و درد آدمی، که رنج و درد نیز بخش مهمی از تاریخ و ارزشهای کهن او محسوب میشوند.
حالا که بیم 2014 و پیامدهای هولناک آن جان ما را آزرده کرده است، آیا میتوانیم از گذشته دل بکنیم و تنها تعلق خویش را در حد چشم دوختن به گذشته و آموختن از آن بسنده کنیم و در عوض، چشم و دل خود را یکجایی به آینده بسپاریم و برای آینده فکر کنیم و برنامه بریزیم؟
***
به نظر میرسد کنفرانس بن آغاز خوبی برای این تمرین نیز بود. در کنفرانس بن نقطههای مثبت زیادی وجود دارند که میتوانند هم به گونهی نمادین و هم به گونهی واقعی به دردبخور باشند. کنفرانس بن، فرصتی فراهم کرد که هزاره و تاجیک و پشتون و ازبک و کمونیست و اسلامیست و لیبرال و بنیادگرا، یک بار نفس تازه کنند و لحظهای دل خود را از بار سنگین گذشته فارغ سازند و به سوی آینده چشم بدوزند و قسمتهایی از دلگوشهی خود را برای آینده نیز آماده کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر