
یک صد و نوزده روز
یادداشتهایی از دانشگاه یل (32)
تجارت و رقابت
یادداشتهایی از دانشگاه یل (32)
تجارت و رقابت
آقای پروفیسور باری نلیبف، یکی از جالبترین درسهای برنامه را ارایه کرد. وقتی وارد سالن درسی شد، خریطهای از بوتل و گیلاس یک بار مصرف را با خود آورد. من از کسانی بودم که در قدم اول فکر کردم این آقا مبلغ یک شرکت نوشابهفروشی است و آمده تا ما را بیخبر گیر آورده و مشروبات خود را تبلیغ کند. تا نشست و گپ و گفتارهای اولیه به پایان رسید، از شوبا چاندرا در مورد چای در هند پرسید و نوشابههای مختلفی که مصرف میشود و اینکه برای تولید چای چه زحمتهایی باید کشید و چه فوتوفنهایی را باید بلد شد. برای اینکه حرفهای خود را به کرسی بنشاند عکسها و ویدیوهایی را هم از کار خود و مقایسهی آن با کارگرانی دیگر که در جمع کردن برگههای چای مهارت داشتند، روی پردهی پروژکتور نشان داد. خندهدار بود، اما نمیدانستم که این کارها به ما چه ربط دارد و ما داریم از این تولید چای و جمعکردن برگهای چای چه میآموزیم تا در دنیای خود ما بهدردبخور باشد.
***
قصه از همین جا شروع شد. او تصویرهای دیگری را نشان داد که در آن خودش هم یاد گرفته بود که چگونه چای را جمع کند و با مهارت درون سبدی که پشت سرش بسته بود بیندازد. بعد گفت: یادگرفتن هر چیزی تازه دشوار است و مهارت کار دارد، اما یاد گرفتن فوتوفنهای تجارت و کار در بازار دشوارتر است که باید آن را یاد گرفت.***
مشروب تازهای وارد بازار امریکا شده است که علاقمندانش، البته نه به اندازهی علاقمندان کوکاکولا، به هر حال، چند میلیون نفر را در یک روز احتوا میکند. اسم این مشروب که در بوتلهای مختلف و با طعمهای مختلف عرضه میشود، «honesty» است: صداقت.نلیبف، ترکیبات مختلفی را که در مشروبات هنستی به کار میرود و هر ترکیب، با طعم و دلیل خاص بهداشتی همراه است، توضیح داد. بعد از توضیحات مختصر، نوشابهها را توزیع کرد و گیلاسهای کوچک یکبارمصرفی را هم که با خود آورده بود، در اختیار ما قرار داد تا از هر نوشابه یک بار امتحان کنیم و طعمهای هر کدام را با همدیگر مقایسه کنیم.
سخن آقای نلیبف چیز دیگری بود: در روابط انسانی، درست مانند مشروب هنستی، با ترکیبهای مختلفی رو به رو هستیم. با دخیل شدن هر عنصری تازه در روابط ما طعم روابط ما دگرگونه میشود. ما در هر شرایطی هرگونه طعمی را دوست نداریم. گاهی از مقداری شیرینی بیشتر خوش مان میآید و گاهی از مقداری مرچ. گاهی نمک بیشتری ضرورت داریم تا با ذایقهی ما سازگار بیفتد، و گاهی روغن بیشتری را میپسندیم.
«Game Theory» یا «نظریهی بازی» اصطلاحی بود که من تازه از زبان او شنیدم. پیش از آنکه به حرفهای خیلی جدی برود تاریخچهی مختصری از این بازی بیان کرد: اولین بار در سال ۱۹۲۱ یک ریاضیدان فرانسوی به نام امیل برل (Emile Borel) برای نخستین بار به مطالعهی تعدادی از بازیهای رایج در قمارخانهها پرداخت و تعدادی مقاله در مورد آنها نوشت. او در این مقالهها بر قابل پیش بینی بودن نتایج این نوع بازیها به طریق منطقی، تاکید کرده بود. بعد از او جان ون نویمن (John Von Neumann) ریاضیدان مجارستانی بود که این تیوری را بسط داد و در واقع به آن صورت علمی و کاربردی بخشید.
نلیبف تیوری نویمن را با یک معادلهی ریاضی روی تخته تمیثل کرد. در بازیای که او راه انداخت، همه، به شمول فریس مبروک تونسی که در ریاضی مهارت زیادی دارد، شکست خوردند. من که از همان ابتدا هیچ چیزی از معادلهی ریاضی سرم نمیشد، خود را آرام گرفتم تا دیگران چه نتیجه میگیرند.
خلاصهی حرف نلیبف، تا آنجا که من فهمیدم، این بود که بر اساس تیوری نویمن، در ورقبازی تنها تیوری احتمالات نیست که میتواند سرنوشت بازی را تعیین کند، هر چند شما احتمالات را دقیقاً دنبال کنید و بتوانید همه چیز را بسنجید. در این بازی، آنچه نقش مهم دیگر را بازی میکند نوع بلوفزدن است که حریف را از لحاظ ذهنی دچار سرگردانی و پریشانی میسازد و معادله را به گونهای ترسیم میکند که حریف نهایتاً دچار فریب خطرناکی شود و همان کاری را انجام دهد که شما قبلاً برایش تدارک دیده اید. در این بازی اطلاعات به گونهای بیرون داده میشود که حریف را به خطای ذهنی دچار میکند و ورق اصلی همان چیزی است که در میان این مغالطه پنهان مانده و شما آن را در وقت مناسب بیرون میاندازید.
نویمن، در سال ۱۹۲۸ به همراه اسکار مورگنسترن (Oskar Mongenstern) که اقتصاددانی اتریشی بود، کتاب تئوری بازیها و رفتار اقتصادی را به رشتهی تحریر در آورد. پرداخت این کتاب به حدی ماهرانه و زیبا بود که برغم آنکه صورت اولیهی آن برای اقتصاددانان کاربرد داشت، جامعهشناسان، روانشناسان، کارشناسان سیاست و جنگ و بازیهای تفریحی و امثال آن نیز از آن کار گرفتند.
آقای نلیبف، از میان بازیهای مختلفی که نام برد، برخی از بازیها را در مقایسه با هم مورد سنجش قرار داد، اما تأکید او این بود که در زمان ما بهترین بازی همان بازی است که در انجام آن همهی بازیگران در سود سهیم باشند، نه اینکه کسی در میان مجموعهی بازیگران احساس شکست و ناکامی مطلق کند. او گفت: وقتی حس خوشبینی و امیدواری نسبت به سرنوشت بازی در دل همهی بازیگران زنده نگاه شود، آنها تلاش میکنند و خود را برای اشتراک در بازی بعدی آماده میسازند و به این ترتیب، سود حاصل از بازی، هر چند نه یک بار، به طور مستمر دوام مییابد.
به اعتقاد نلیبف، اولین فرض برای همهی انسانها این است که همه به نوعی خودمحوری دارند و همه منافع را از دیدگاه خود میسنجند. او گفت: این نوع نگرش، ممکن است برای ارضای خودخواهی افراد مفید باشد، اما دو زیان عمده را به میان میکشد: یکی اینکه بازی را خاتمه میدهد، دوم اینکه امنیت درازمدت را از برندهی بازی سلب میکند.
نلیبف گفت: تعبیرات جنگی در تجارت که به عقیدهی او اساسیترین میدان بازی است و همهی میدانهای دیگر تابع قواعد میدان تجارت اند، پیامدهای خطرناک و زیانبار دارد. مثلاً تعبیر «زدن» و «شکست دادن» و «بردن» و این قبیل حرفها در میدان تجارت نباید استفاده شوند. او گفت: ما باید تلاش داشته باشیم که در میدان تجارت، قواعد بازی را به گونهای تنظیم کنیم که هر کسی تصور کند سهمی دارد که در نهایت باید به آن برسد، در غیر آن، او را از مشارکت در بازیهای بعدی نومید میکند و این خود به زیان میدانی تمام میشود که همهی ما محتاج ادامهی آن هستیم.
او گفت: در تجارت بدون شک از اصطلاح «همکاری» و «هماهنگی» و «کمک حریف» سخن نمیگویند. این اصطلاحات با روح تجارت سازگاری ندارند. اصطلاح رقابت را زیادتر استفاده میکنند، اما در تیوری من، به جای این دو اصطلاح، بهتر است از ترکیب هر دو استفاده کنیم که در زبان انگلیسی مأنوستر هم میشود: نه «همکاری» (cooperation) و نه «رقابت» (competition)، بلکه «coopetition» که ترکیبی از تعاون و سازگاری و همکاری با رقابت و همچشمی را دارد.
ترجمهی این اصطلاح برای من مشکل بود. با خود کلنجار زیاد رفتم که آیا میتوانم اصطلاح «همرقابتی» را پیشنهاد کنم؟ ... به نتیجهای نرسیدم، اما حس کردم که معنای آن را گرفته ام، حالا اسمش را هر چه گذاشتند، فرقی نمیکند. هیچ نشد، من هم «کوآپیتیشن» میگویم!
***
آقای نلیبف میگفت: میدانی که ما برای رقابت خود در تجارت و امرار معیشت داریم، وسیع است و این وسعت را باید نه تنها درک و احترام کنیم بلکه افزایش نیز ببخشیم. او میگفت: ادامهی بازی، با هر میزان کمیت بیشتری که افراد در آن سهیم شوند، به سود بازی و همهی بازیگران است. او گفت: بازی تجارت از نوع حفر کردن معدن نیست که اگر تعداد حفرکنندگان و بهرهگیران زیاد شد، سهم عمومی کمتر شود. برعکس، در این میدان، هر چه تعداد افراد بیشتر باشد، رقابت عمومی برای تولید و کار و ابتکار، سطح رشد عمومی را ارتقا میبخشد و فضای تازهتر برای بهرهبرداریهای عمومی فراهم میسازد.***
در معادلهی دومی که آقای نلیبف ایجاد کرد باز هم همهی ما شکست خوردیم، حتی کسانی که کار و بار شان تجارت و مدیریت کمپنیهای بزرگ بوده است. او پرسید: شما در یک بازی 40 دالر برد میکنید و حریف شما 20 دالر. معادله اندکی تغییر میکند: شما 80 دالر برد دارید، اما حریف شما 160 دالر. آیا حاضر هستید این بازی را قبول کنید؟همه با سبک سنگین کردن، جواب منفی دادند. نلیبف همه را غافلگیر کرد و گفت: در صورت اول، کل میدان سود کمی دارد؛ اما در صورت دوم، کل میدان سود بالایی دارد. حالا، در صورت اول، شما در ظاهر برنده هستید که بیشتر از حریف تان سود برده اید. اما در کل، سود تان کم است: تنها 40 دالر. در صورت دوم، شما در ظاهر بازنده هستید که حریف تان چندین برابر بیشتر از شما سود برده است. اما در کل، سود تان بیشتر شده است: 80 دالر.
نلیبف گفت: بازی قدیم صورت اولی را ترجیح میداد، اما بازی کنونی صورت دومی را ترجیح میدهد. در صورت اولی، شما رشد را پایین نگه میکنید تا خود تان، هر چند کمتر عاید کنید، برنده حساب شوید. در صورت دومی، شما رشد را بالا میبرید تا هر چند خود تان، برنده حساب نشوید نتیجهی بهتری نسبت به گذشته عایده کرده باشید.
در این بازی، آقای نلیبف، ارزش سیاسی و اجتماعی این تیوری را بیان کرد و گفت: در دنیای سیاست، دیکتاتوران کسانی هستند که خودمحوری دارند و همه چیز را از زاویهی دید خود نگاه میکنند. در نتیجه، آنها میداندار میمانند، اما درآمد و سود غایی آنها ناچیز است. دموکراتها، برعکس، به نتیجهی بازی میاندیشند و حس میکنند هر قدر سطح رشد عمومی بالاتر برود، نفع غایی آنها نیز بیشتر میشود. به طور مثال، جوامعی را در نظر گیرید که در آنها جنگهای مذهبی و اتنیکی و لسانی وجود دارد. گروهی حس میکنند که نباید زمینهی رشد همگانی فراهم شود، چون امکان دارد که در جامعه کسانی پیدا شوند که قدرت و امتیازات گروهی آنان را به چالش بکشند. در نتیجه، سطح رشد عمومی پایین نگه داشته میشود؛ مثلاً آموزش و پرورش رشد داده نمیشود، دانشگاهها رشد داده نمیشوند، تجارت و ابتکارات اقتصادی مجال داده نمیشود، رقابت سیاسی محدود میشود، ... در نتیجهی همیناقدامات، جامعه در کلیت خود عقب میماند که این عقبماندگی گروه حاکم را نیز دچار عقبماندگی میسازد.
برعکس، جوامع دیگری هستند که در آنها، رشد هدف عمومی است و هر کسی از هر قشر و گروهی که قدم بگذارد و مانعی را از راه رشد عمومی بردارد و راهی را برای توسعه و پیشرفت همگانی باز کند، مورد تشویق و حمایت قرار میگیرد. در نتیجه، تمام جامعه از سطح رشد بالاتری برخوردار میشوند و همه از برکاتی که پدید آمده است بهره میگیرند.
آقای نلیبف، رقابت را از همین زاویه به دو گونه تقسیم کرد: رقابت مثبت و رقابت منفی. به گفتهی او رقابت مثبت همان رقابتی است که در آن همه به رشد همدیگر کمک میکنند و رقابت منفی، برعکس، رقابتی است که در آن عدهای جلو میافتند و همه را وادار میکنند که مطابق گامهای آنان حرکت کنند و مقام جلوداری آنان را به خطر نیندازند. یکی از مثالهای آقای نلیبف میدان فوتبال بود و گفت: در میدان فوتبال، هدف مشترک تیم این است که در مقابل حریف برنده شود، نه اینکه چه فردی در این برندگی سهیم باشد. در این صورت، هر فردی که شایستهتر و مناسبتر باشد، مجال داده میشود تا پیروزی نهایی تیم را ضمانت کند. حالا اگر کسی بیاید و بگوید که بازیگر تیم باید من باشم یا فلان فردی که با من قرابت و نزدیکی دارد، چه پیش خواهد آمد؟ ... در این صورت، ممکن است فرد در میدان بماند، اما تیم در مجموع خود میبازد و اگر این رقابت میان کشورهای مختلف باشد، تیم بازنده، باعث شکست و باخت کشورش نیز شده است.
آقای نلیبف گفت: مثالهای زیادی را میتوان در این مورد بیان کرد. رهبران جوامع عقبمانده اغلب از کسانی هستند که عمدهترین عامل عقبماندگی و انحطاط مردم و جامعهی خود هستند. او کشورهای زیادی را مثال زد که نمونهای از این وضعیت به شمار میروند: ایران، نیکاراگوا، کوریای شمالی، کوبا، و کشورهای عربی که تنها خانوادههای سلطنتی بر همهچیز سیطره دارند. نلیبف گفت: در این کشورها مغزها و استعدادهای بزرگی وجود دارند که اگر مجال داده شوند به سادگی میتوانند در رشد و پیشرفت کشور خود سهیم شوند. اما چون گروه، قشر یا افراد خاصی هستند که همهی امتیازات را در اختیار دارند، ملاحظه میشود که استعدادهای درخشان آنها عقب زده میشوند، به زندان فرستاده میشوند، تبعید میشوند و در نتیجه، جامعه در کل، از رشد و پیشرفت باز میماند.
نلیبف، رشد کشورهایی را که در آنها آزادی احترام میشود و استعدادها با معیار بازار تجارت سنجیده میشوند و نفع و سود همه بر اساس معیارهایی که در تجارت اعتبار دارد استوار است، معلول همین نکتهی ظریف دانست که در آنها، به نفع نهایی اندیشیده میشود و هر کسی که به این نفع نهایی کمک کند، مورد احترام و ارزش قرار میگیرد. او گفت: رشد و پیشرفت امریکا محصول مشارکت عمومی استعدادهایی است که از سراسر جهان به این کشور سرازیر شده و در اینجا مجال آزاد برای رشد و شکوفایی خود پیدا کرده اند.
نلیبف معادلهی خیلی راحتی را برای مطرح کرد. او گفت: رهبرانی که به استعداد و رشد عمومی مردم خود باور دارند همچون والدین خبیر و خردمندی اند که خانوادهی خود را در یک کل، نگاه میکنند و هر کسی که به منافع و خیر نهایی این خانواده کمک کند، برای شان محترم است و هیچگاهی فکر نمیکنند که سکهی آخری به نام این و آن فرد مشخص زده شود. اما رهبرانی که از رشد استعداد و ظرفیتهای مردم خود استفادهی درست نمیکنند و برعکس، در راه رشد آنها مانع خلق میکنند همچون والدین کمخرد و بیشعوری هستند که هیچگاه به نتیجهی نهایی و خیر غایی خانوادهی خود نمیاندیشند بلکه به مقام و موقعیت ظاهری خودشان توجه دارند.
نلیبف گفت: جورج واشنگتن، پس از آنکه در جنگهای استقلال پیروز شد، میتوانست قدرت را برای خود نگه دارد و در واقع مخالف و معاندی در زمان خود نداشت و فرهنگ و افکار عامه نیز سیستم پادشاهی و دیکتاتوری و انواع دیگر قدرت مطلقه و متمرکز را میپذیرفت. اما او، این کار را نکرد. آزادی و قدرت را به همهی مردم داد و خودش جز یک دورهی اول، بر نشستن روی کرسی ریاست جمهوری اصرار نکرد. با این کار، جورج واشنگتن قدرت خود را برای رشد عمومی هدیه کرد و در عوض، با ضمانت قدرت و آزادی عمومی، قدرت و آزادی خود را هم ضمانت کرد. آقای نلیبف گفت: دقت کنید. وقتی به رشد جمع کمک میکنید خود تان هم در جمع قرار دارید. در واقع شما به رشد خود تان هم کمک کرده اید.
***
آقای نلیبف، قسمت اول «نظریهی بازی» خویش را با جمعبندی قشنگی پایان داد: «نظریهی بازی» نظریهای است که امروزه در همهی عرصههای فعالیت عمومی میتوان از آن استفاده کرد. در این بازی، قواعد قشنگی وجود دارد که وضعکنندهی آنها کسانی هستند که با هر شکست خود در میدان بازی، کوشیده اند قاعدهی بازی را اصلاح کنند تا هزینه و زیانشان کمتر شود و سود و منافع شان بیشتر تأمین گردد.بر اساس جمعبندی اولیهی آقای نلیبف، در «نظریهی بازی» از همهی فعالیتهای بشری کار گرفته شده است. از ورزش تا تفریح، از تجارت تا سیاست، از تنظیم امور خانواده تا رفاقت و دوستی، از رقابتهای بزرگ سیاسی تا عاشقی و روابط عاطفی. او گفت: در این نظریه آنچه مهم است این است که چگونه میتوان فضایی ایجاد کرد که در آن رشد و منافع عمومی تأمین شود، هر چند در ظاهر، حریف شما هم از آن بهرهبرداری کند.
قسمت بعدی حرفهای آقای نلیبف را در اهمیت فضای امن در تجارت، مرور خواهم کرد.
برخی از سخنان حکیمانه ای که در قسمت تحتانی سرپوش های مشروب هنستی درج شده اند:
Chinese Proverb
He who asks a question is a fool for five minutes; he who does not ask a question remains a fool forever.
Dolly Parton
The way I see it, if you want the rainbow, you gotta put up with the rain.
Unknown
A diplomat is a man who says you have an open mind, instead of telling you that you have a hole in the head.
Pablo Picasso
Every child is an artist. The problem is how to remain an artist once he grows up.
Gandhi
Happiness is when what you think, what you say, and what you do are in harmony.
Barbara Tober
Traditions are group efforts to keep the unexpected from happening.
Marty Feldman
The pen is mightier than the sword, and considerably easier to write with.
wow ostade mohtaram aghaye royesh it was amozanda wa tashakor az inke share kaden in bardashthaa ra
پاسخحذفba ehteram ghezal
ba arz salam ostad nehayat mehraban metawanem batour dagar nez taber konem ke bazi mowqi manafi khod ra az dast dada ta nateja kol aali bashad khob metawanam begoiam to metawani bajai dar ekhtear dadan en dar dast degaran chiz hai beshater ra beiamozy wali waqt khod ra masraf me koni ta nateja kol ke agahi aama ast aali bashadf man ke muhasil resfta business hastam megoiam besiar mofid bod besiar ziad tashakor
پاسخحذف