انتخابات؛ گام اول!
***
افغانستان کشوری است که مفهوم انتخابات دموکراتیک را تازه تجربه میکند. برخیها از انتخابات دوران شاه هم یاد میکنند، ولی کم نیستند کسانی که تجربهی آن انتخابات را به عنوان شاهدان زنده به یاد دارند و میتوانند بگویند که آیا در آن انتخابات اصطلاح «مردم» و «انتخاب مردم» و «مشارکت مردم» و «دموکراسی» و امثال آنها را هم در کنار انتخابات میشنیدند یا تنها میدیدند کسانی، فرمایشی یا غیرفرمایشی، چند روزی میتپیدند و بعد کامیاب یا ناکام، رابطهی شان با سرنوشت و حق و سخن مردم، پایان مییافت. پاسخ روشن است: وکیل مردم، نهایت چهرهای بانشانتر از ملک و ارباب ده بود و همان کاری را برای مردم میکرد که قبلاً، با اندک تفاوت، توسط ملک و ارباب انجام میشد. اما انتخابات، در دور جدید، الزامات و پیوندهای خود را هم با خود مطرح کرده است: رییس جمهوری یا نمایندهی منتخب؛ اولی در برابر دومی پاسخگو است و هر دو در برابر مردم. رسانههای آزاد، بحث و بررسی و نقد .... میگویند تقلب در انتخابات گسترده بوده است. این شایبه هنوز هم از دامان کمیسیون انتخابات پاک نشده است که برخی از تقلبات سازمانیافته و دستوری بوده اند: پاک شدن رنگها، کمبودی اوراق رأیدهی در مراکز معین، برگههای جعلی، .... ***
با این وجود، و گذشته از آنکه قصور و تقصیرهای انتخابات چقدر بخشیدنی اند و چقدر بخشیدنی نیستند، آیا میتوان گفت که نتیجهی این انتخابات گامی به جلو بوده است یا گامهایی به عقب؟ پاسخهای منفی کم نیستند. اما به نظر میرسد پاسخهای مثبت نیز ارزش آن را دارد تا مورد تأمل قرار گیرند. من یکی از کسانی هستم که انتخابات را با همهی کموکاستیهای آن گامی به جلو میدانم و معتقدم که کاستیهای آن بیشتر از آنکه نیازمند برشمردن و از نتایجش نومیدشدن باشد، نیازمند سنجیدن و دریافتن راههایی برای رفع کردن است. انتخابات، به هر حال، یکی از گامهایی است که در عرصهی دموکراسی و تأمین حق مشارکت مردم در پروسهی تصمیمگیری سیاسی برداشته میشود. هیچ کشوری را نمیتوان پیدا کرد که در گامهای اولیهی خود چیزهایی بهتر از افغانستان را شاهد بوده باشد. شاید گفته شود که ما در قرن بیست و یکم قرار داریم و این کاستیها قابل قبول نیستند، اما این را هم باید در نظر داشته باشیم که حضور فزیکی در تقویم قرن بیست و یکم به معنای آن نیست که گویا از لحاظ سطح رشد فکری و مدنی نیز ساکنان این قرن به حساب آییم. خوب است برای یک تحلیل واقعبینانه، انتخابات افغانستان را با متغیرهای دیگری که در کنار آن هستند، در یک منظومه نگاه کنیم: کاندیدانی که در انتخابات معرفی میکنیم؛ رییس جمهوری که در رأس زمام امور داریم؛ رهبران و پیشگامان و روشنفکرانی که در ردههای مختلف به عنوان ممثلان چهرههای خود عرضه میکنیم؛ وضعیت فرهنگی و اقتصادی و روابط اجتماعیای که تصویر ما را در قرن بیست و یکم معرفی میکنند؛ و دهها متغیر دیگر از اینگونه ... آیا باز هم قضاوت خواهیم کرد که انتخابات به عنوان یکی از متغیرها خیلی بد و نومیدکننده بوده است؟ این سخن را هم از یاد نبریم که گفته اند: «از کوره آن تراود که در اوست».... و یا «هر ملت شایستهی حکومتی است که بر آن حکومت میکند»! برای تحلیلی روشنتر به این متغیرها نیز نگاه کنیم: افغانستان کشوری است که هنوز میزان واقعی نفوسش را کسی نمیداند؛ واحدهای اداری و حوزات انتخاباتی این کشور با هیچ معیاری دموکراتیک نیست؛ جنگ قومی و مذهبی و لسانی این کشور همه مشتهایی اند که قهرمانان اشباحگونه در تاریکی میزنند؛ آیا در همچون کشوری میتوان انتظار داشت که انتخاباتش، به طور مجرد و جزیرهگون، آنقدر شفاف و نیکو باشد که تقلب و برگهی جعلی و پاک شدن رنگ و کمبودی اوراق رأیدهی آن غیر قابل قبول جلوه کند؟ ***
حالا باید ببینیم که انتخابات برای ما چه معنا دارد: به نظر میرسد انتخابات، به هر حال، چیزی بیشتر از گامی اول نیست که در یک پروسهی طولانی برداشته میشود. با این گام، همهی کارها به انجام نمیرسد، اما زمینهای دموکراتیک و معقول برای گامهای دیگر مساعدتر میشود. با انتخابات، مردم با حق و مسئولیت شهروندی خود آشنایی بیشتر مییابند، تحویل و انتقال قدرت مجرا و زمینهای غیر از خشونت و جنگ مییابد، چهرههای سیاسی یاد میگیرند که چگونه انتظار خود از مردم را با انتظار مردم از خود نیز مقایسه کنند.... گام بعدی این است که خود را برای کاری آماده کنیم که به جز در زمینه و بستر دموکراتیک قادر به انجام آن نیستیم. به نظر میرسد فرهنگ حفاظت از ارزشها و دستاوردهای دموکراتیک در کشور ما به عمق و غنامندی بیشتر ضرورت دارد. ما کمتر به نقش افراد و شهروندان در حفاظت از ارزشها و دستاوردهای دموکراتیک آن توجه کرده ایم. نه سال گذشته، واقعیتهای زیادی را در برابر ما قرار داده اند که از هر بخش آنها میتوانیم چیزی بیاموزیم که به درد حرکت سالمتر آیندهی ما میخورند. شاید کسانی بگویند که در این نه سال ما چیز زیادی به دست نیاورده ایم، اما خوب است این را هم بگویند که برای همین چیز اندک بهای زیادی هم پرداخت نکرده ایم. بدیل انتخابات و سایر تمرینهای دموکراتیک، انقلاب و خشونت و ماجراجوییهای نظامی است. شکل و سازماندهی و مدیریت این بدیل را بحث نمیکنیم. نتیجهی حرکتهایی که مبنای آن را خشونت تشکیل دهد، به هیچ صورت، با هزینههایی که در جریان خشونت پرداخت میشود، قابل مقایسه نیست. اگر کسانی برخی از مقاطع گذشته را مثال دهند که با رویکرد خشونت گویا دستاوردهایی داشته ایم خوب است در مرحلهی اول، هزینههای آن را هم حساب کنند و در مرحلهی دوم، در نظر گیرند که آن مقاطع، خوب یا بد، گذشته اند و قرار نیست راهی را که طی کرده ایم دوباره طی کنیم. ***
به نظر میرسد قبل از هر گونه تصمیمی دیگر، یک بار به یک اجماع کلیتر برسیم: به خشونت «نه» بگوییم. با این کار، فکر و اعصاب خود را آرامتر میسازیم و فرصت برای تأمل کردن و فکر کردن را برای خود و مردم خود بیشتر فراهم میسازیم. هراس این است که طبل خشونت را در هر میدانی به صدا درآوردن، بیشتر نشانهی ضعف در یافتن راههای معقولتر و منطقیتر برای مبارزه و مقاومت باشد. کسانی که با مشتهای گره کرده در هر میدانی وارد میشوند، از همان ابتدا اعلام میکنند که میدانداری برای شان بیشتر از نتیجهی بازی اهمیت دارد. نسل جدید مبارزان ما باید چنین شیوههایی را گردن نگذارند و بکوشند میتودهای جدید خود برای مبارزه و مقاومت را خلق کنند. این را هم بگوییم که خشونتپرهیزی میتود مبارزه نیست، منطق مبارزه است. نسل جدید ما باید با این منطق به سراغ میتودهای مبارزهی جدید خود بیرون شوند. تجربههای گذشته را آینهی عبرت مبارزهی آینده خود بسازیم، نه اینکه آنها را همچون لوحهای مقدس در هر بازاری عرضه کنیم که جلو هر گونه ابتکار و نوآوری را از نسل جدید جامعه سلب کند. ***
به نظر میرسد دومین انتخابات پارلمانی درسهای خوبی برای آموختن و درست ساختن رفتارهای بعدی ما داشته است. هزینهی مالی این انتخابات نیز، طبق آمارهایی که از کاندیدان مختلف به دست میرسد، چندین مرتبه بیشتر از انتخابات اول بوده است. این هزینه، از هر کیسهای بیرون ریخته باشد، بخشی از سرمایهی مردم است و کسانی که با داعیهی کاری بهتر برای مردم این هزینهها را تحمل کرده اند، جا دارد بیندیشند که چه کارهای دیگری لازم بوده است که باید برای حمایت از این هزینهی سنگین خود انجام میدادند که انجام نداده بودند. هزینهی زمان و اعتبار و آبرو نیز در این انتخابات سنگینتر از انتخابات گذشته بوده است. صدها نفر برای کرسیهای محدود در حوزات کوچک به رقابت برخاستند. پیروزی در همچون رقابت شدید، مستلزم تلاش و آبروریزیهای زیاد بوده است. جامعهی ما هنوز هم گرایشات قبیلوی خود را دارد. رقابتهای انتخاباتی در همچون جامعه، به عبور از مرزهایی ضرورت دارد که صدها طعنه و شماتت و حرف سبک و سنگین را به کاندیدان نثار میکند. شکست در این رقابتها گاهی سرخوردگی و دلشکستگی شدیدی را برای کاندیداتوران تحمیل میکند که خود یک ضایعه است. شاید هنوز واقعبینانه نباشد اگر ادعا کنیم که انتخاب مردم در کلیت خود از روی آگاهی و شعور لازم سیاسی بوده است، اما این را هم نباید انکار کنیم که مردم با هر انتخابات قضاوتهای شان دقیقتر و شفافتر میشود. مهم نیست کسی به طور فزیکی در انتخابات شرکت کرده باشد یا نه. نکتهی مهم این است که بحث انتخابات و تجزیه و تحلیل کردن کارنامهها و شخصیتهای انتخاباتی، آگاهیهای این عمل دموکراتیک را به شکل بیسابقهای عام ساخته است. تعداد زیادی از وکیلان گذشته، یا اینکه رأی لازم را در این انتخابات به دست نیاورده اند و یا آرای شان به طور چشمگیری پایین افتاده است. این واقعیت نشاندهندهی آن است که مردم در انتخاب خود، انتظارات خاصی را که از وکیلان خود داشته اند، مورد ملاحظه قرار داده اند. شاید وکیلی بگوید که در فلان و فلان مورد کاری را برای مردمی خاص انجام داده است، اما اکثر وکیلان از انتقال پیام معقول و توجیه حرکات و رفتارهای پارلمانی خود به شکل محسوسی کوتاهی کرده بودند. وقتی وکیلی از تثبیت جایگاه شایستهی خود در ذهن مردم کوتاهی کرده باشد، قاعدتاً نباید از مردم نیز انتظار داشته باشد که در دور جدید آرای خود را نثار او کنند. ***
بهتر است انتخابات را به یک تجربهی مثبت مردم تبدیل کنیم. عجالتاً چارهی دیگری هم نداریم. آیهی نفرت و یأس و بدبینی را در گوشهای مردم خواندن، دنیا را پر از دیو و دد و سیخ و ریسمان نشان دادن، دست کم در فقدان طرح روشن و راهکشای دیگر، عملی مسئولانه نیست. باید به این بیندیشیم که راه طولانیای در پیش رو داریم. نه سال گذشته، یا یکی دو انتخابات، همهی کارهایی را که برای نجات و رستگاری خود ضرورت داریم، کفایت نمیکند. بهتر است با حس مسئولیتپذیری و ابتکار و امید به نتایج بهتر و مثمرتر، تواناییهای مردم را در مسیری مثبت هدایت کنیم و از کشاندهشدن آنها به کژراهههایی که جز حسرت و دریغ نثار مان نمیکند، جلوگیری کنیم. اگر بتوان تعریفی برای کار روشنفکرانه و اصلاحگرانه در زمان خود داشت، نشان دادن راه حرکت و نجات برای مردم است نه قرار دادن آنها در بن بست و سیاهی و سرخوردگی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر