یک صد و نوزده روز
یادداشتهایی از دانشگاه یل (43)
جنگ تسلیحاتی، نماد ترس گروهی
یادداشتهایی از دانشگاه یل (43)
جنگ تسلیحاتی، نماد ترس گروهی
دیوید برگ جنگ تسلیحاتی را یکی از نمادهای ترس گروهی در جامعهی بشری عنوان کرد. او گفت: وقتی گروهها در فضای ترس از هم به سر ببرند، توجه شان به ساختن تسلیحات پیشرفتهتر اجتنابناپذیر میشود. این نکته را معمولاً وقتی به نمودار رشد مسابقات تسلیحاتی در هنگام جنگ نگاه کنید، بیشتر پی میبرید. اسلحه و تجهیزات خطرناکی که در دوران دو جنگ جهانی ساخته شدند و به کار رفتند، رشد مسابقهی تسلیحاتی در در دوران جنگ سرد و هراسی که در روابط شرق و غرب وجود داشت، مثال روشنی برای درک این نکته است.
دیوید برگ به هراسی که در روابط ایران و امریکا و اسرائیل و اعراب وجود دارد، نیز اشاره کرد. او گفت: ایرانیها انقلابی را به پیروزی رسانیدند که ایالات متحدهی امریکا را دشمن خود میدانست. در جانب مقابل نیز، امریکا رژیم جدید و انقلابی ایران را دشمن خود تصور میکرد. به موازاتی که جنگ تبلیغاتی میان این دو کشور بالا گرفت، هراس آنان از همدیگر نیز تشدید شد. قدرت نظامی ایران اکنون به یک تهدید بزرگ در سطح منطقه تبدیل شده است. دلیل آن روشن است. ایرانیها حس میکنند که امریکا در پی براندازی نظام حکومتی آنان و تسلط دوباره بر کشور شان است. فشاری که از جانب امریکا وارد میشود، این هراس را شدیدتر میسازد. حالا حتی هراس این وجود دارد که ایران به راستی به بمب اتمی مجهز شود. شما نمیتوانید از لحاظ منطقی دلیلی پیدا کنید که این اقدام ایران را مانع شود. ایران خود را در محاصرهی دشمنانی میبیند که در پی ضربهزدن به آن اند. ایجاد سپر دفاعی به هر وسیلهای که ممکن باشد، یکی از وسایل ایران برای مقابله با تهدیدات بیرونی است.
با تشدید هراس ایران و رجوع آن کشور به مسابقات تسلیحاتی، کشورهای عرب نیز وارد این هراس میشوند و اسرائیل نیز به طور طبیعی موجودیت خود را دچار خطر میبیند. یک بار متوجه میشوید که منطقه به انبار خطرناکی از تسلیحات مرگبار تبدیل میشود. بیایید از خود بپرسیم که با شیوههایی که حالا روی دست است میشود به این جنگ تسلیحاتی پایان داد؟
شما این حرف مرا به عنوان یک مثال در نظر داشته باشید تا در ادامهی بحث به آن برگشت کنیم. من در پی آن نیستم که برای این معضل راهحلی پیشنهاد کنم. هدف این است که سوال ترس در روابط گروهها را بیشتر بکاویم و مورد توجه قرار دهیم. ترسی که در ایران وجود دارد با ترسی که در امریکا وجود دارد با هم متفاوت اند. یعنی اثرگذاری شان بر روابط و تصمیمگیریها متفاوت است و در نتیجه نحوهی برخورد با آن نیز تفاوت میکند. وقتی به تبلیغات هراسمحور در ایران نگاه کنید، حس میکنید که همهچیز را ترس فرا گرفته است. همه چیز ایران متمرکز است به مقابله با این ترس. هر صدایی که در همین راستا نباشد، به عنوان صدای مخالف و صدای دشمن تلقی میشود و سرکوب میگردد.
در امریکا قضیه اینگونه نیست. البته اینجا هم هراس از ایران و کوریای شمالی و القاعده وجود دارد، اما این ترس به گونهای نیست که همه چیز برای مقابله با آن بسیج شده و به هر چیز از منظر ترس نگاه شود. شاید برخی از این واقعیت به میزان قدرت بیشتر امریکا مربوط باشد، اما مهمتر از آن نحوهی دیدگاه و برخوردی است که در هر دو کشور نسبت به مسألهی فردیت صورت میگیرد. امریکا کشوری است که در آن بر نقش فرد تأکیدی بیشتر میشود و این است که هراسها هم بر میزان میلیونها انسانی که در این کشور زندگی میکنند تقسیم میشود و میلیونها نفر در پاسخگویی به آن، از مراجع و کانالهای مختلف، مشارکت میکنند. در ایران قضیه برعکس است. آنجا نقش افراد کمتر و نقش گروهی که افراد را رهبری و اداره میکند بیشتر است. این است که میزان ترس نیز متمرکزتر به نظر میرسد.
***
دیوید برگ گفت: تفاوت نگاه نسبت به موقعیت و نقش فرد در جامعه بر روابطی که گروهها و اجتماعات انسانی با هم دارند، تأثیرات زیادی دارد. وی بحث خود در این زمینه را با مثال هراسی که در روابط اسرائیلیها و فلسطینیها شکل گرفته است، ادامه داد. او گفت که اکنون، شما میبینید که اسرائیلیها خطی را در سیاست خود تعقیب میکنند که زیاد با تغییر و تبدیل افراد در رأس ادارهی امور آنها ارتباط ندارد. گاهی تصور میشود که این فرد یا آن فرد وقتی بر سریر قدرت تکیه بزند، تغییر محسوسی در برنامهها و روابط بیرونی اسرائیل پیش خواهد آمد. اما عملاً چنین نیست. رهبر در اسرائیل بیشتر از یک فرد تلقی نمیشود. تنها تفاوتش با دیگران این است که حرفهای مهم از زبان او بیرون میشود و تصمیمهای نهایی او را اعلام میکند. قضیه در جانب فلسطینی تا حدودی زیاد برعکس است. آنجا رهبران نقش کلیدیتر و اساسیتر دارند. تا زمانی که یاسر عرفات بود، او هم عامل جنگ و هم عامل صلح تلقی میشد. وقتی او وارد جنگ بود، هیچ امیدی برای مذاکره و صلح به نظر نمیرسید؛ اما وقتی وارد مذاکرات صلح شد تصور میشد همه چیز به او بستگی دارد. این تفاوت بر روابطی که گروههای اسرائیلی و فلسطینی میان هم برقرار میسازند، تأثیرات زیادی میگذارد.دیوید برگ گفت: نقش فرد در گروه را از دو زاویه میتوان نگاه کرد. یکی از زاویهی قدرتی که فردیت به گروه میبخشد و یکی هم از زاویهی آسیبی که فردیت به گروه میزند. در مورد اول، میتوان باز هم به قدرت اسرائیل توجه کرد. این قدرت به تک تک افرادی بستگی دارد که در نظام اسرائیلی مشارکت دارند. از لحاظ کمی تعداد اسرائیلیها نسبت به مخالفان آنها در کشورهای عربی و سایر جوامع اسلامی قابل توجه نیست، اما با اینهم، این عدهی محدود، هم در میدان سیاسی و هم در میدان نظامی، قدرت و توانمندی بالاتری را نشان میدهند. دلیل این قدرت را گاهی به حمایتهای بیرونی نسبت میدهند که اسرائیل از آن برخوردار است. این حرف اشتباه نیست، اما اگر درست توجه نکنیم، میتواند تحلیلهای ما را به انحراف نیز بکشاند. میخواهم بگویم که وقتی اسرائیلیها توانسته اند حمایت قدرتهایی را به دست آورند که اغلب شان غیریهودی اند و سابقهی دشمنی مذهبی آنها نیز به هزاران سال برگشت میکند و گاهی ریشههای عمیقاً اعتقادی نیز میگیرد، نشانهی آن است که اسرائیلیها توانسته اند از تواناییهای خود استفادهی بهتری کنند. راز این توانایی بر توانایی تک تک افرادی برگشت میکند که در قدرت و توانمندی اسرائیل مشارکت دارند. شما میزان دانشمندان و سرمایهداران موفقی را که توانسته اند از هولوکاست بیرون شوند و ضعف و شکست بزرگ خود را به قدرت و نیرومندی بزرگ تبدیل کنند، دست کم نگیرید. اینها تلاش فردی داشته اند ولی هدف شان یکی بوده و کوشیده اند به سوال بزرگ تراژیدی و رنج یهودان پاسخ گویند.
در جانب مقابل، در میان فلسطینیها، هنوز فرهنگ فردیت ضعیف است و نقش مهم فردیت ملاحظه نمیشود. آنجا گروه به شکل گروه، و نه الزاماً اجتماعی از افراد مستقل و متکی به خود، شکل گرفته است. البته، این را هم بگویم که حالا قضیه در مورد جنبش فلسطین به طور محسوسی فرق کرده است و نمیتوان به عنوان یک نمونهی کاملاً کلاسیک از آن یاد کرد. ادامهی مقاومت در میان فلسطینیها، نقش افراد را در طرح و تعقیب داعیهی فلسطینی نیز برجسته ساخته است. شما میبینید که هر چند اسرائیل از لحاظ نظامی در موقعیت برتری قرار دارد، اما مقاومت فلسطینی نیز همه روزه شکل و صبغهی تازهای به خود میگیرد و این نشان میدهد که سوال سرنوشت فلسطینی از حلقهی افراد مخصوصی که در ردهی رهبری قرار دارند، بیرون آمده است. دانشمندان و متفکران برجستهی فلسطینی در پیشبرد داعیهی فلسطینی نقش برجستهای داشته اند. بااینهم، میبینید که نقش حلقههای محوری در مقاومت فلسطینی هنوز هم برجستهتر از نقش تک تک افرادی است که این مقاومت را به پیش میبرند.
همین مثال را میتوان در مورد کشورهای دموکراتیک دیگری که با فرهنگ اندیویدیوالیسم یا تأکید بر موقعیت و نقش افراد اداره میشوند، ملاحظه کرد. مثلاً در ایالات متحدهی امریکا شما با میلیونها فرد سر و کار دارید که هر کدام به طور مستقل میاندیشند، به طور مستقل تصمیم میگیرند و انتخاب میکنند. قدرتی که در امریکا شکل گرفته است، حاصل اشتراک تمام این افراد است. اینجا کسی منتظر نمینشیند که کسی دیگر به جای او فکر کند و تصمیم بگیرد. این یک نکتهی مثبت است. البته تأکید کنم که این حرف را نباید به طور مطلق در نظر گرفت، یعنی نباید اینگونه تصور کرد که گویا در امریکا فرد به معنای واقعی از رهبران و شخصیتهای محوری خود هیچگونه تأثیر نمیپذیرد. چنین نیست، اما در مجموع وقتی نگاه شود، در پیروی از رهبران نیز نوعی انتخاب فردی نقش دارد. شما میتوانید تصور کنید که وقتی هزاران و یا میلیونها انسان به طور مستقل و جداگانه بیندیشند، قدرت و توانمندی متفاوتی خلق میکنند که با توانمندیهای حلقات و گروههای متمرکز فرق دارد.
دیوید برگ در ادامهی توضیحات خود گفت: در جوامعی که فردیت اهمیت کمتری دارد، شما با نقش برجستهتر رهبران و حلقههای محوری طرف هستید. دانشمندان غربی اکثراً تلاش کرده اند بگویند که تأکید بر نقش و اهمیت فرد نماد رشد مدنی در تاریخ بشر است. یعنی بشر هر چه به سوی گذشته حرکت کند، قبیلویتر و جامعهگراتر بوده و هر چه به طرف مدنیت پیش آمده است، فردگراتر شده است. این حرف به معنای این نیست که فردگرایی الزاماً خوب است و جامعهگرایی نماد عقبماندگی است. نباید اینگونه تصور کرد. اما تأکید بر نقش فرد، رویهمرفته از اهمیت زیادی در ایجاد مدنیت جدید برخوردار است. نظامی که بیانگر رابطهی گروهی میان افراد است، در جوامع دموکراتیک قدرتمندتر و مستحکمتر از نظامهایی است که در جوامع غیردموکراتیک شکل میگیرند. این نظام از پشتوانهی سهمگیری آگاهانه و ارادی تک تک افراد ایجاد شده و طبعاً تک تک افراد خود را در برابر آن مسئول احساس میکنند.
دیوید برگ، در بخش دیگر صحبتهای خود به آسیبی اشاره کرد که فردگرایی افراطی به نظام روابط جمعی میزند. او گفت: وقتی شما نتوانید تعادل منطقی میان خواستهها و توانمندیهای فردی با ضرورتهایی که به انسجام و کارهای گروهی در نظام روابط جمعی ایجاد کنید، اثرات درازمدت زیانباری را نیز شاهد میشوید. مثلاً میبینید که گاهی تکیه بر فردیت به حدی برجسته میشود که شما از سرمایه و امکانات جمعی مبلغ هنگفتی را باید هزینه کنید تا افراد را با فشار نهادها و تبلیغات و آموزشهای گونهگون به رعایت برخی اصول و ارزشهای جمعی دعوت کنید. دیوید برگ بر این مثال تأکید بیشتر کرد و گفت: فرهنگی که بر استوانههای فردیت استوار باشد، گاهی فرد را در برابر اصول و ارزشهایی که زندگی و روابط جمعی بر آنها تکیه دارد، بیاعتنا و بیمبالات میسازد. فرد به خودش میاندیشد و هر امری را از زاویهی نفع و ضرری که به فرد او دارد سنجش میکند. اینجاست که یک بار میبینید حتی نظام خانوادگی مورد آسیب قرار میگیرد. برای اینکه شما افرادی را به ارتش و یا پولیس دعوت کنید باید هزینههای خیلی گزافی را پرداخت کنید. خدمات اجتماعی باید همه روی نهادها و ساختارهایی استوار شود که هزینههای سنگینی را بر جامعه تحمیل میکنند. نمیگویم که این کارها ضرورت نیست و یا در زندگی مدنی نقش زیادی ندارد، اما میخواهم بگویم که چگونه تأکید بیش از حد روی فردیت روابط را قراردادی و رسمی میسازد. این بود که در اصلاحیهی چهاردهم قانون اساسی امریکا، آمدند و نقش نهادها و ساختارها و گروههای اجتماعی را نیز مورد توجه قرار دادند و برای آنها نیز در کنار فرد شخصیت حقوقی قایل شدند.
دیویدبرگ به صحبتهایی که در بخشهای اول داشت، اشاره کرد و گفت: عقیدهی من این است که فرد انسانی، هم استقلال دارد و هم وابستگیهای خاصی که نمیتواند از آنها مبرا باشد. این وابستگیها را نیز من بخشی از هستی فرد میدانم و فکر نمیکنم که رعایت کردن آنها آسیبی به فردیت انسان بزند. من وقتی از منزل بیرون میشوم کسی هست که نگران من میشود. وقتی من به جبههی جنگ میروم و یا خطری متوجه من میشود کس و کسانی هستند که بیشتر از حد معمول ابراز احساسات و عاطفه میکنند. این امر را نمیشود با فرمول فردیت مستقل پاسخ گفت و به طور کلیشهای آن را در حوزهی خواستههای فرد جاسازی کرد. وقتی چنین باشد، باید در هر امری که هر چند ظاهر فردی داشته باشد نقش و رد پای گروه و اجتماعات و تعلقات اجتماعی فرد را نیز مورد توجه قرار داد.
***
دیوید برگ در مورد خصوصیتهای جامعهی قبیلوی نیز به تفصیل سخن گفت و یادآوری نمود که که چگونه تأکید بر جمع و گروه و نفی فردیت در جوامع قبیلوی به طور همزمان قدرت و آسیبپذیری خلق میکند. این توضیحات جالب و آموزنده را در یادداشت مستقلی مرور خواهم کرد.
تشکر استاد. سپاسگزاریم که می نویسید
پاسخحذف