واحد سیاسی قدرت
(برگرفته از شماره بیستم هفته نامه «قدرت»)
روشن است که عوامل منطقوي و بينالمللي روي حوادث و جريانات سياسي در افغانستان تأثيري شگرف دارند. سياستهاي افغانستان در طول تاريخ آن (حد اقل بعد از سلطنت زمانشاه دراني) قویاً متأثر از دخالتهاي بيروني بوده، اما اين دخالت پس از سقوط طالبان صورت قانونمند يافته و اعتبار بينالمللي خود را نيز كسب كرده است. اکنون هزاران سرباز ناتو در افغانستان حضور دارند و نمایندگی خاص سازمان ملل از نزدیک همهی امور و مسایل سیاسی این کشور را مورد نظارت قرار میدهند. برعلاوهی این اشراف مستقیم، به دلیل حمایتهای اقتصادی و امنیتی برخی از قدرتهای بزرگ بینالمللی، اعمال نفوذ غیرمستقیم و نامرئی این قدرتها نیز در افغانستان قابل توجه است.(برگرفته از شماره بیستم هفته نامه «قدرت»)
به نظر میرسد عدم توجه به متغيرهاي بينالمللي و يا دست كم گرفتن نقش جدی آنها در شكلگيري و رهبري جريانات سياسي كنوني در افغانستان هرگونه تحليل و موضعگیری سیاسی در این کشور را به انحراف ميكشاند. نيروهاي سياسياي كه اكنون در افغانستان فعاليت دارند، ولو فعالیت شان بر هر ديد و نيتي استوار باشد، ناگزير اند در منظومهي روابط و مناسبات بينالمللي عمل كنند. حرف زدن از استقلال به معنای کلاسیک آن، واقعبینیسیاسی زمامداران و سیاستمداران افغانی را زیر سوال میبرد. البته هر کشوری حق دارد در تعیین خطوط استراتیژیهای سیاسی خویش مطابق منافع و ارزشهای ملی خود عمل کند، اما اگر کشورهای دیگر به دلیل اتکای بیشتر روی منابع و امکانات مستقل خویش از استقلال بیشتری برخوردار باشند، افغانستان، به دلیل محرومیت از منابع و امکانات مستقل، تا حدودی زیاد به متوازن نگهداشتن منافع و ارزشهای ملی خود با منافع و ارزشهای ملی کشورهای حمایتکنندهی خویش نیاز دارد.
از زمانی که بحث آشتی با طالبان به عنوان یکی از اولویتهای اساسی در افغانستان مطرح شده و پایان دادن به جنگ و خشونت از فوریت بیشتری برخوردار شده است، بحث توازن معیارهای سیاسی در پیشبرد مذاکره با طالبان و میزان امتیازی که برای این گروه داده شود تا از جنگ و خشونت دست بردارنند و به میدان تعامل سیاسی با واقعیتهای دیگر کشور داخل شود، بیشتر از پیش اهمیت یافته است. آشتی با طالبان را نمیتوان تنها به عنوان یک پروژهی داخلکشوری پیش برد و تصور کرد که در نهایت باید متغیرهای داخلی افغانستان را رعایت نمود و از برانگیختن حساسیتها و نگرانیهای داخلی، آنهم با معیار نفوذ و امتیازات اتنیکی و زبانی و مذهبی، اجتناب کرد. متغیرهای بینالمللی و رعایت ارزشها و معیارهایی که جامعهی بینالمللی را در ادامهی کمک و همکاریهای آنان با افغانستان تشویق میکند، نیز از اهمیت فوقالعاده و مهمی برخوردار است.
مثلاً آیا زمامداران افغانستان میتوانند با طالبان بر سر ارزشهای بنیادی حقوق مدنی شهروندان افغانستان سازش کنند و خواستههای طالبان برای نادیدهگرفتن و زیرپاکردن این حقوق را گردن بگذارند؟ حقوق زنان، حقوق اقلیتها و آزادی بیان و اندیشه مهمترین این حقوق است. این حقوق در افغانستان کنونی، بیشتر از بار سیاسی، بار اخلاقی نیز یافته اند. آیا میتوانیم اجازه دهیم که آشتی با طالبان، نگرانی نقض آشکار حقوق زنان را به دنبال داشته باشد و زنان را از دسترسی به تعلیم و تربیه و شغل و آزادی فعالیتهای سیاسی و مدنی باز دارد؟ آیا میتوان پذیرفت که حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی در نظام طالبان سرکوب شود و مثلاً سختگیریهای مذهبی و فرهنگی طالبان حقوق بنیادی شیعیان برای عمل کردن مطابق برداشتهای مذهبی خود آنان را تهدید کند و یا سختگیریهای فرهنگی و اجتماعی طالبان، سایر اقلیتهای اتنیکی در کشور را مجبور از پذیرش نورمها و سنتهای فرهنگی و اجتماعیای سازد که طالبان خواستار آن هستند؟ به همین ترتیب، آیا میتوان از آزادی بیان در عرصهی مطبوعات و رسانهها و فعالیتهای فرهنگی و هنری کشور جلوگیری کرد و با طالبان در اعمال محدودیت شدید بر مطبوعات و رسانهها و مراکز فرهنگی و آموزشی کوتاه آمد؟
این شاخصها به عنوان برجستهترین معیار ادامهی حمایتهای بینالمللی از افغانستان محسوب میشوند. وقتی حکومت و زمامدارن افغانستان تأکید میکنند که رابطهی شان با جامعهی بینالمللی بر اساس احترام به منافع و ارزشهای ملی متقابل استوار باشد، این الزام را برای خود نیز تأکید کنند که در مهمترین گام سیاسی خود، یعنی آشتی و نزدیکی با طالبان و کشاندن آنان بر میز مذاکره و صلح و قطع جنگ و خشونت، نباید حساسیتهای جامعهی بینالمللی را نادیده بگیرند و یا در این زمینه به گونهی غیرشفاف و مبهم عمل کنند.
نکتهی دیگر که در سیاستهای جاری افغانستان نقش مهم دارد خواستهها و نگرانیهای کشورهای منطقه است. پاکستان، ایران، کشورهای آسیای میانه و هند و چین و روسیه، هر کدام از تحولات سیاسی در افغانستان با توجه به تأثیرات و پیامدهای آنان هم در فضای داخلی کشورهای خود و هم در توازن قدرت منطقوی تحلیلها و برداشتهای سیاسی متفاوتی دارند. زمامداران افغانستان در سیاستگذاریهای خود ناگزیر اند به خواستهها و نگرانیهای کشورهای منطقه نیز توجه داشته باشند. مثلاً در بحث آشتی با طالبان، الگوبخشی و اثرگذاریهای آنان بر جریان افراطیت مذهبی در کشورهای آسیای میانه و حوزهی قفقاز و پاکستان و هند و سینکیانگ چین چگونه مورد توجه قرار میگیرد؟ عدم توجه جدی به این سوال، کشورهای منطقه را وادار میکند که تحولات افغانستان را تنها از منظر موقف و موقعیتهای خود شان نگاه کنند و چه بسا که این نگاهکردن به دلیل آمیختهبودن با هراسهای واقعی و فرضی، برخلاف منافع و انتظارات حکومت افغانستان تمام شود.
مشکل مرزی با پاکستان را نیز باید به طور جداگانه و مستقل مورد توجه قرار داد. افغانستان از عدم مداخلهی کشورهای دیگر، به خصوص پاکستان، با تأکید دایمی حرف میزند، اما زمامداران افغانستان هنوز نتوانسته اند به طور صریح بگویند که موقف خود آنان در برابر اولین خواست پاکستان مبنی بر پذیرفتن و احترام کردن به مرزهای کنونی کشور چیست. نمیشود از پاکستان انتظار داشت که دست از مداخله در امور داخلی افغانستان بردارد، حالانکه خود زمامداران و سیاستمداران افغانستان حتی یک بار هم به طور روشن نگویند که پاکستان در حفظ و نگهداشت مرزهای کشور خود به طور قانونی ذیحق است.
به هر حال، نقش و نفوذ عوامل منطقوی و بینالمللی در سیاستهای افغانی، ميدانِ عمل نيروهاي سياسي افغانستان را نيز از محدودهي تعاملات نيروهاي داخلي بيرون كشيده و در گسترهي بينالمللي مطرح ساخته است. نيروهاي سياسياي كه نتوانند باورها و رفتارهاي سياسي خود را در انطباق با اقتضاهاي بينالمللي عيار سازند، تنها زمان خويش را هدر داده و يا به چوب سوخت سياستهاي بزرگتر تبديل خواهند شد. واقعبینی سیاسی زمامداران و سیاستمداران افغانستان این است که متغیرهای منطقوی و بینالمللی را در اتخاذ سیاستها و تصمیمگیریهای کلان خویش مورد توجه داشته باشند و برای هر کدام آنها جایگاه و میزان اثرگذاری معینی را تعریف کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر