(نوشته ای از علی امیری در جمهوری سکوت)
مقدمه
هرگاه سخن از تاریخ مشروطیت در افغانستان سخنی به میان میآید، معمولا از فیضمحمد کاتب هزاره به عنوان کسی یاد میشود که در نهضت مشروطیت سهمی داشته است. این یادآوری بعد از آنکه مرحوم عبدالحیحبیبی در کتاب «جنبش مشروطیت در افغانستان» کاتب را جزء مشروطهخواهان دور دوم یاد کرده، رواج یافته است. آقای حبیبی از علاقه او به جنبش مشروطه و زحمات او در این راه به اجمال و کوتاهی یاد میکند. حجم مطالبی را که مرحوم حبیبی به کاتب اختصاص داده است کم تر از نیم صحفه است و شگفتانگیزتر اینکه جز همدلی و مشارکت عملی کاتب با مشروطهخواهان به اندیشههای مشروطهخواهی یا عدم مشروطهخواهی او اشارهای نشده است. به نظر میرسد اکنون وقت آن رسیده که از نسبت کاتب با جنبش مشروطیت پرسش کنیم. من از کمیته برگزاری سمینار تجلیل از کاتب سپاسگزارم که فرصت و بهانه تأمل در این نسبترا برای من در اینجا در حضور شما فراهم کرده است.
پرسش اصلی من این است که چه نسبتی میان آثار، افکار و شخصیت کاتب و جریانی که بهنام نهضت مشروطیت در تاریخ ما نام نامبردار شده است وجود دارد؟ برای پاسخ دادن به این پرسش ما باید پیشاپیش اندیشه سیاسی کاتب را بررسی کنیم. تنها با تامل در اندیشهی اوست که میتوانیم نسبت کاتب را با نهضت مشروطیت دریابیم. میدانیم که کاتب یک تاریخ نگار است. اما او به سنت تاریخ نگاری خردگرا در جهان اسلام تعلق دارد. تاریخ نویسی خردگرا جریانی از تاریخنویسی در جهان اسلام است که خرد را ضابطه تحلیل دادههای تاریخی میداند و در تبیین پدیدههای تاریخی عقل را نه تنها حجت موجه بلکه داور نهایی قلمداد میکند.
(ادامه مطلب را در جمهوری سکوت دنبال کنید)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر