روایت سومین انتخابات
ریاست جمهوری افغانستان به اندازهی روایت نتیجهی این انتخابات جالب و آموزنده
است. این روایت باید از زبانهای مختلف بیان شود تا رازهای تجربهای که اولین
انتقال مسالمتآمیز قدرت سیاسی در کشور نام دارد، برملا شود و نسلهای بعدی، با
درک این تجربه، در انتخابِ موضع و رفتار خود دقیقتر و موثرتر عمل کنند.
***
دموکراسی ساختاری دارد که
امکان سوء استفاده از باورها، عواطف و احساسات شهروندان در آن بیشتر است. این
ساختار، به رأی تک تک افراد استوار است. آگاهی دموکراتیک نیز آگاهی تک تک افراد
است و تا این آگاهی حاصل شود، جامعه در کلیت خود با چالهها و تلههای زیادی رو به
رو میشود.
در سومین انتخابات ریاست
جمهوری افغانستان تقریباً همهی نیروهای جامعه سهیم شدند. موافقت یا مخالفت با
تمام روند انتخابات، با هر یک از کاندیداها یا تیمهای انتخاباتی، و با طرحها و
برنامههایی که عنوان میشد، مسألهای جداگانه است. نفس اینکه همهی شهروندان در
این روند سهم گرفتند، نشان از جدیبودن تجربهی انتخابات و رویکرد دموکراتیک در
کشور بود. به همین دلیل، مشارکت گستردهی مردم در این انتخابات یکی از تحولات مهم
و امیدبخش سیاسی در تاریخ جدید کشور محسوب میشود.
***
انتخابات در ختم روز، همهی
افراد و نیروهای دخیل در این روند را غافلگیر کرد. بنبستی که در این انتخابات
رونما شد، پای بزرگترین قدرتهای جهانی را به میدان کشید. جان کری، وزیر خارجهی
امریکا، سران ناتو، مقامات سازمان ملل، همه دست پیش کردند تا کشور را از بنبستی
که گرفتارش شده بود، نجات دهند. حکومت وحدت ملی نتیجهی این دستپیشی همگانی بود.
بنبست شکست. حکومت وحدت
ملی حاصل مطلوب و خوشایندی نبود؛ اما روندی که تجربهی «دموکراسی افغانی» را تعریف
میکرد، گویا حاصلی مطلوبتر از آن نیز در چنته نداشت. اشرف غنی و عبدالله با تیمهای
حامی خود، و با زبان و ادبیات سیاسیای که در جریان رقابتهای انتخاباتی به کار
بردند، ظرفیت سیاسی «دموکراسی افغانی» را تمثیل کردند. اشرف غنی پاسخ عبدالله و
عطای نور بود، همچنانکه محقق یا گلآغا شیرزوی پاسخ اشرف غنی محسوب میشد. بنابراین،
تصادفی نبود که همه به حکومت وحدت ملی به عنوان عصارهی مدنیت و فرهنگ سیاسی
افغانستان رضایت دادند – و رضایت دادیم.
***
قضاوت بر حق و ناحقبودن
افراد و تیمهای انتخاباتی در جریان شمارش آرا و تشکیل حکومت وحدت ملی بازتاب
یافت. شایبهی تقلب و تخلف در انتخابات تا مرز رسوایی پیش رفت؛ همچنانکه حکومت
وحدت ملی نیز دست کمی از یک ابتذال نداشت. «روایت انتخابات»، روایت همین تجربهی دلآزار
در تاریخ سیاسی کشور است. این روایت، به قضاوت متفاوتی کمک میکند که فارغ از حُب
و بُغضهای انتخاباتی، بر تصمیم شهروندان در انتخابات بعدی اثر میگذارد.
تا چند ماهی دیگر، تاریخ
و نحوهی برگزاری انتخابات پارلمانی تعیین خواهد شد. تا گرد و غبار این انتخابات
فروکش کند و تا لویهجرگه برگزار شود و تا تعدیلهای لازم در قانون اساسی تصویب و
عملی شود، باری دیگر به انتخابات ریاست جمهوری میرسیم. به نظر میرسد در انتخابات
بعدی، اعم از اینکه اشرف غنی و عبدالله با معاونان کنونی خود، در میدان حضور داشته
باشند یا نه، نمایش بهتر و جدیتری از دموکراسی و رقابت قدرت را شاهد خواهیم شد. روایت
انتخابات ریاست جمهوری، شهروندان را کمک میکند تا بازیگران دور بعدی انتخابات را
با معیاری شفافتر و واضحتر مورد قضاوت قرار دهند و از آنها بهتر حساب گیرند.
***
هنوز هم بر تردیدهایی که روایت
انتخابات به همراه دارد، غلبه نکرده ام. با جمعی از همراهان تصمیم گرفته ایم که
این روایت را آغاز کنیم. همهی ما اعضای یک گروه کوچک بودیم به نام «اتاق فکر».
روزانه برای دو ساعت مینشستیم و بعد از اینکه حرفهای مان را جمع و جور میکردیم
میرفتیم دنبال کاری که موظف به انجام آن بودیم. از این جمع سرور دانش رفته است
صدارت و بر کرسی معاونت ریاست جمهوری نشسته است. محمود بلیغ به وزارت فواید عامه
رسیده و طاهر زهیر به ولایت بامیان. حالِ بقیه فرق زیادی نکرده است.
در این میان، روایت من
اندکی متفاوتتر است. من در مقایسه با سایر همراهان، با اشرف غنی احمدزی رابطهی
نزدیکتری داشتم و در ایجاد تیم انتخاباتی «تحول و تداوم» پیشگامتر محسوب میشدم.
به همین دلیل، روایت من، شرح حالی است که برخی از نکتههای ناگفته در محوریت «اتاق
فکر» را بیان میکند. این روایت، هرچند تمام ماجرای سیاسی در دو سال اخیر را پوشش
نمیدهد، اما فرصتی برای بازنگری برای عدهای فراهم میکند که مثل من در خلق این
تجربه سهیم بوده اند.
***
روایت انتخابات، برای من روایت
خوشایندی نیست. مطلع این روایت، شکست برداشتها و پیشفرضهایی است که در طول چند
سال اخیر، به آنها، به عنوان یک روزنهی امید نگاه میکردم. هنوز شاید زود باشد
که بگویم از این روزنه دل کنده ام و دیگر امیدی به آن ندارم. این قضاوت را زودرس
میدانم، اما اعتراف میکنم که شکستوریخت آن نیز به حدی است که دوباره زندهکردنش
را تقریباً دشوار ساخته است. من از اشرف غنی، دانش، خلیلی، و نسل مدنی کشور،
توقعات بلندتری داشتم که فکر میکردم شاید جلوهی سیاسی آن در انتخابات و تحویل
قدرت برملا شود.
توقع من برآورده نشد. بعد
از انتخابات دورِ اول، همراهی خود با تیم تحول و تداوم را نیز قطع کردم. اما بار
ملامتی از انتخابی که در دورِ اول داشتم، با بیرونآمدن من از پروسهی انتخابات
رفع نشد. این ملامتی تا کنون نیز ادامه دارد و سوالات زیادی را با خود کش میکند.
من به طور رسمی و علنی به هیچ یک از این ملامتیها و سوالات پاسخ نگفته ام. این روایت
شاید پاسخ غیرمستقیمی باشد به همهی دوستانی که نقش من در دور اول انتخابات ریاست
جمهوری را از خطاهای فاحش سیاسی من میدانند و گاهی جرم آن را در حد «خیانت» بزرگ
میسازند.
***
روایت
انتخابات، روایت تبرئهی سیاسی من یا کسی دیگر نیست. ادعانامهی اتهام بر کسی هم
نیست. انتخابات یک پروسهی دموکراتیک سیاسی بود. هر فردی در این انتخابات یک رأی
داشت که آن را به نفع کسی به کار برد و حمایتی داشت که از آن در تقویت یک جناح
انتخاباتی استفاده کرد. یازده کاندیدا در میدان بودند که یکی باید میرفت به ارگ.
من و دوستانم در «اتاق فکر» دلایلی داشتیم که از میان این یازده نفر، اشرف غنی
احمدزی و تیم انتخاباتی او را حمایت کنیم. حالا اشرف غنی و عبدالله، به اشتراک
معاونان و همدستان خود شریکان حکومت وحدت ملی اند. بنابراین، هیچ جناحی از قدرت
محروم نمانده است. روایت من از انتخابات، روایت بنیادهای حکومت وحدت ملی برای برخی
از اریکهداران این حکومت است. (ادامه دارد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر