در نظر دهم اثرات زیانبار
و خردکنندهی رهبری سیاسی خلیلی بر حزب وحدت مورد توجه قرار گرفت. گفته شد که وی
«ظرفیت بزرگ حزب وحدت را به طور کامل خنثا کرد و از بین برد». «حزبی که محور سیاست
کشور و منطقه تلقی میشد، به پاتوق افرادی تبدیل شده است که تمام همت شان وقف تند
دویدن در پیش پای خلیلی و یا پسران اوست». در این زمینه بحثهای مفصل و جامعی صورت
گرفت. پیشینهی حزب وحدت و اثرات این حزب برای خلق باور سیاسی در جامعه مورد بررسی
قرار گرفت و گفته شد که چگونه بابه مزاری این حزب را به محور عمدهای در سیاست
کشور تبدیل کرده بود: «نه تنها جامعه، بلکه ناظران بیرونی احساس میکردند که تمام
مولفههای یک حزب نیرومند و موثر سیاسی در حزب وحدت وجود دارد.» گفته شد که خلیلی
همهی ارزشهای سیاسی جامعه را که در حول حزب وحدت ایجاد شده بود، به زمین زد و از
آن برای تأمین منافع فردی و خانوادگی خود کار گرفت. «حزب وحدت به حدی کوچک و مبتذل
شد که افراد ضعیف و ناکارهای جرأت کردند سهم خود از شقههای درونی آن را بردارند
و ادعای حزب و سیاست کنند.»
نقش خلیلی در تضعیف
پایگاه ملی حزب وحدت نیز از موضوعات مهم دیگری بود که مورد بررسی واقع شد. «حزب
وحدت در رهبری بابه مزاری، به محور یک سیاست فعال و موثر ملی تبدیل شد. حزب وحدت
نقطهی وصل ازبکها و پشتونها تلقی میشد. حزب وحدت الگوی تازهای از «وحدت ملی»
را ارایه میکرد که حتی بحث حکومتِ دارای قاعدهی وسیع اجتماعی با اشتراک چهار قوم
بزرگ به عنوان یکی از گزینههای سیاسی کلان مورد توجه بود. حزب وحدت بحث مشارکت
ملی و عدالت اجتماعی را با صراحت و قاطعیت مطرح میکرد و همهی نیروهای سیاسی
ناگزیر بودند به آن توجه کنند.» اما خلیلی این ظرفیت را در حد چشمبینی و دنبالهروی
از دیگران تنزیل داد. او ظرفیت محوری حزب وحدت در سیاست ملی را به یک نقش حاشیهای
در پیروی از سیاست دیگران تبدیل کرد. «خلیلی حزب وحدت را در عرصهی سیاست ملی فاقد
پیام ساخت. از خلیلی دو جمله نمیتوان نقل قول کرد که حامل یک پیام مشخص سیاسی در
سطح ملی باشد.»
در یکی از تحلیلها، نگاه
خلیلی در مورد ساختار و کارکرد حزبی مورد توجه قرار گرفت. گفته شد که «خلیلی هیچگاهی
احساس نکرد که با حزب، هدف قدرت سیاسی و مدیریت آن را تعقیب میکنند. او حزب را
وسیلهای در میدان کوچک با این و آن رقیب فردی تصور میکند و تأویلش از حزب چیزی
فراتر از آن نیست.» یکی از افراد گفت که خلیلی ارزش پیام را در انسجام و قدرتمندی
حزب سیاسی درک نمیکند. «او فاقد پیام است و اگر از او پرسیده شود که برای یک یا
دو سال به کجا میخواهد برود و به چه چیزی میخواهد دست یابد، جوابی ندارد.»
نحوهی نگاه سیاسی خلیلی
از هزینهی گزافی که در تلویزیون خود مصرف میکند، نیز مورد ارزیابی قرار گرفت.
یادآوری شد که در ابتدای کار تلویزیون «نگاه»، بهترین کادرهای جامعه گرد آمدند تا
از این ظرفیت برای خلق یک الگوی بلند رسانهای استفاده شود. «خلیلی تمام این ظرفیت
را در حد سلیقهی پسرش خورد کرد و طبیعی بود که هیچ کادر صاحبصلاحیتی نتوانست در
زیر این سقف کوچک جا بگیرد.»
***
در نظر یازدهم از حساسیت
خلیلی در برابر بابه مزاری و شخصیت او یاد شد. گفته شد که خلیلی از یاد و خاطرههای
بابه مزاری ناراحت میشود. در خانهاش یک عکس بابه مزاری نیست. همین گونه است در سایر
دفترهایی که به پسران و سایر اعضای خانوادهی او تعلق دارند. «خلیلی حس میکند که
بابه مزاری شخصیت او را زیر میگیرد.» یکی از افراد یاد کرد که چگونه خلیلی تمایل
دارد دستاوردهای رهبری او متمایزتر از بابه مزاری عنوان شود. «هر کسی که در حضور
او این مقایسه را انجام دهد و مثلاً بگوید که استاد خلیلی این کار را کرد که بابه
مزاری نتوانست، فوقالعاده به وجد میآید.»
سابقهی رقابت درونگروهی
سازمان نصر و افرادی که خلیلی از آنها در برابر بابه مزاری حمایت میکرد، از
موضوعات دیگری بود که یادآوری شد. اینهم گفته شد که خلیلی در این رقابتها هیچگاهی
به طور صریح و مشخص جبههگیری نداشت که به نام او ثبت شود؛ اما از موضعگیریهایش معلوم
بود که با کدام یک از جناحهای رقیب بابه مزاری نزدیک است. خلیلی در دوران رهبری
حزب وحدت، بزرگترین گلایهاش از نیروهای فرهنگی حزب و کسانی که در حلقههای مختلف
از حزب حمایت میکردند، نادیده گرفتن نقش برجستهی او در برابر کارکردهای بابه
مزاری بود. او حس میکرد که دیگران در این مورد با او «بیانصافی» میکنند و با
قهرمانسازی مزاری، نقش او را در احیای حزب وحدت و قدرتمندساختن او بعد از تسلط بر
بامیان از یاد میبرند. «خلیلی در سخنرانیهای خود بر شکوه بامیان در دوران رهبری
خود تأکید داشت. او از این یاد میکرد که چگونه حزبی را که خرد شده و در هم شکسته
بود، دوباره احیا کرد. او از شکستدادن شورای نظار و نیروهای اکبری و انوری یاد میکرد
که بعد از سقوط مقاومت کابل، به فکر تسخیر تمام هزارهجات بودند.»
بررسی عوامل و ریشههای
فکری و روانی حساسیت خلیلی در برابر بابه مزاری نکتههای آموزندهای داشت. یکی از
افراد با یادآوری چندین خاطره از رقابتهای درونگروهی سازمان نصر گفت: «بابه
مزاری هیچگاهی خلیلی را رقیب جدی خود محسوب نمیکرد. همیشه او را در کنار دیگران
میدید. خلیلی هم این نکته را توجه داشت. او واقعاً در برابر بابه مزاری از جنبههای
مختلف احساس کوچکی و ناتوانی میکرد.» بنابراین، «رسیدن به رهبری حزب وحدت و
محورشدن برای سیاست جامعه، همان فرصتی بود که خلیلی ظرفیت و توانمندیهای خود را
به طور مستقل بروز میداد.»
حساسیت آشکار و پنهان
خلیلی در برابر بابهمزاری و الگوهای رهبری سیاسی او به عنوان نقطهضعف عمدهی
خلیلی یاد شد که اکثر نقطههای مثبت و نیکوی او را تحتالشعاع قرار میدهد. «اگر
خلیلی الگوی رهبری خود را ارایه میکرد و اصلاً شایبهی رقابت و همچشمی با بابه
مزاری را مطرح نمیساخت، شاید به گونهی فعالتر و اثرگذارتر ظاهر میشد.» در یک
تحلیل گفته شد که بابه مزاری میتوانست نه تنها مشروعیت و محبوبیت پایگاه اجتماعی
و سیاسی او را بلند ببرد، بلکه خط سیاست او را با بسیاری از رقیبانی که خودش هم از
آنها دل خوش ندارد، روشن میکرد. «خلیلی به جناح بابه مزاری منسوب است. او جانشین
و پیرو خط بابه مزاری تلقی میشود. اما او هیچ کار جدی برای تقویت خط و جناح سیاسی
بابه مزاری انجام نداده است. این نکته، رقیبان سیاسی او را در سطح جامعه جرأت
بخشیده است تا او را از جنبههای مختلف تحت فشار قرار دهند.» گفته شد: «یکی از
وجوه برجستهی سیاست فعال و اثرگذار تمایزبخشی است. سیاست فعال و اثرگذار خط دوست
و دشمن را متمایز میسازد و برای جامعه و تمام نیروهای سیاسی امکان میدهد که با
یک دید روشن نسبت خود را با یک سیاست تعیین کنند. این تمایزها در سطح حزب وحدت و
در سیاست جامعهی هزاره، ایجاد شده بود. خلیلی دوباره این مرزبندی را مغشوش ساخت.
حالا حتا خودش نمیتواند به روشنی بگوید که نسبتش با نیروها و عناصر مختلف سیاسی
در جامعه چیست و دوستان و دشمنان او چگونه تفکیک میشوند.»
«خلیلی از پایگاه بابه
مزاری به سیاست و رهبری سیاسی موجود دست یافته است. اما هیچگاهی با این پایگاه
احساس راحتی نکرده است. او تلاش میکند خودش باشد، اما نمیتواند. عجز خلیلی در
ایجاد پایگاه و الگوی مستقل رهبری، تصویر بابه مزاری را به عنوان یک کابوس اذیتکننده
روی ذهن او مینشاند.» (ادامه دارد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر