۱۳۹۶ آذر ۱۸, شنبه

آشتی با قدرت (5)


در امپاورمنت اصطلاح دیگری داریم به نام (Safe Shield) و (Protection Shield). شیلد (Shield) به معنای پیله است؛ یک حفاظ یا غشا که در اطراف «من» ایجاد می‌شود و «من» در آن‌جا احساس مصوونیت و آرامش می‌کنم. این اصطلاح با نام «Comfort Zone» هم یاد می‌شود. «Comfort Zone» یعنی ساحه و عرصهای که فرد در آن احساس آرامش می‌کند.

ما در زندگی همیشه به دنبال یک «Comfort Zone» هستیم. «Comfort Zone» برای ما ضرورت است؛ زیرا در آن‌جا آرام می‌شویم و ذهن ما از نگرانی نجات می‌یابد. در عین حال، اصطلاح دیگری داریم به نام «Protection Shield». در فرصتی که داریم، این دو اصطلاح را با هم مقایسه می‌کنیم. اگر انسان‌ها در «Safe shield» خود باقی بمانند، می‌توانند مثل کرمی باشند که درون پیله هستند. کرم پیله را در اطراف خود می‌تند؛ اما اگر از درون این پیله بیرون نشود، در آن‌جا خفه و نابود می‌شود و از بین می‌رود. زیرا «Safe shield» او را در درون خود محفوظ نگاه می‌کند، اما قدرت حرکتش را از بین می‌برد. در حالی که در امپاورمنت ما تنها به محفوظ بودن و مصوون بودن نمی‌اندیشیم. می‌خواهیم امپاور باشیم. امپاوربودن یعنی می‌خواهیم از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب حرکت کنیم.

به همین خاطر ما در جست‌وجوی قدرتیم و می‌کوشیم توانایی عمل خود را بالا ببریم و ظرفیت خود را برای اثرگذاری ارتقا دهیم. برای اینکه توانایی عمل خود را بالا ببریم، ناگزیر باید از «Safe shield» خود بیرون شویم. «Safe shield» چیز بدی نیست. در ابتدا باید برای خود «Safe shield» ایجاد کنیم، اما در عین حال باید مراقب باشیم که این «Safe shield» ما را محدود نکند و ما بتوانیم آن را به یک «Protection shield» تبدیل کنیم.

«Protection shield» دقیقاً مجموعه‌ای از «Safe shield»ها یا به اصطلاح مجموعه‌ای از پیله‌هایی است که برای ما غشای حفاظتی خلق می‌کنند. وقتی این «Safe shield»ها در اطراف ما در حالت تعاملی قرار بگیرند، یک حوزه‌ای را تشکیل می‌دهند که در این حوزه محافظت می‌شویم. مثلاً ما در حلقه‌ی خانوادگی خود در پیله‌ی مصوون قرار داریم. یعنی در خانه مصوونیت داریم و چهار طرف ما چتر حفاظتی وجود دارد. اما اگر به طور دایم در این خانه بمانیم، مثل این است که در یک کانتینر زرهی بنشینیم. در کانتینر زرهی ممکن است  مصوون بمانیم و هیچ خطری ما را در درون این کانتینر زرهی تهدید نکند؛ اما در آن‌جا خفه می‌شویم و از بین می‌رویم. حالانکه «Protection shield» یا پیله‌ی حفاظتی گارد انسانی است که با ما همراه است و در هر لحظه برای ما پروتکشن یا چتر حفاظتی خلق می‌کند. این گارد ما را حفاظت می‌کند، اما برای ما محدودیت خلق نمی‌کند. می‌بیند که در کجا خطر است؛ خطرها را دفع می‌کند؛ اما مانع حرکت ما نمی‌شود. همین را می‌گوییم پروتکشن شیلد (Safe shield).

این تعبیر یکی از ظریف‌ترین تعبیرها در مناسبات قدرت است که در فرصت‌های بعدی به تدریج روی آن کار می‌کنیم. برخی توضیحاتی که در گذشته داشتیم، مخصوصاً در رابطه با خصیصه‌ی جذاب بودن قدرت، برای درک این مفهوم قابل استفاده است. به طور مثال، یکی از مثال‌هایی را که می‌توانیم یاد کنیم، شکل‌گیری نطفه در وجود انسان یا در همه‌ی موجودات زنده است: نطفه‌ی حیات. با توجه به این مثال، در واقع رابطه «Safe shield» و «Protection shield» را هم درک می‌کنیم. تعامل قدرت‌ها را نیز می‌توانیم از همین مثال پیدا کنیم و بدانیم که اساساً قدرت‌ها چگونه تعامل می‌کنند.

از درس‌های بیولوژی به یاد دارید که تخمه و سپرم چگونه تعامل می‌کنند تا نطفه‌ی یک جنین تازه شکل بگیرد. تخمه مربوط به جنس مونث است. در کنار آن، میلیون‌ها سپرم از جنس مذکر داخل می‌شوند؛ اما از میان تمام تخمه‌ها فقط یکی است که امکان و استعداد بارور شدن دارد، نه بیشتر از آن. از میان میلیون‌ها سپرمی که داخل می‌شوند، باز هم فقط یکی به تخمه می‌رسد و با آن تعامل می‌کند. این سپرم، در حقیقت از همان غشای کوچکی که در اطراف تخمه است، عبور می‌کند و داخل هسته می‌شود. بین سپرم و تخمه تعامل صورت می‌گیرد و در اثر این تعامل نطفه‌ی حیات خلق می‌شود. این‌جا می‌توانید حیات را به همان هسته‌ی قدرت امپاورمنتی که در وجود هر انسان است، تشبیه کنید.  قدرت امپاورمنتی از همین جا شروع می‌شود. یعنی در حقیقت قدرت شکل می‌گیرد: قدرت زنده، فعال و در حال رشد حرکت می‌کند. در لحظه‌ی اولی که بین سپرم و تخمه تعاملی صورت می‌گیرد و این‌ها با هم یکی می‌شوند، بلافاصله اطراف آن یک غشا شکل می‌گیرد که از تهاجم و ورود سپرم‌های بی شمار دیگر که آن‌جا هستند، جلوگیری می‌کند. این غشا در این‌جا مانند یک پوشه عمل می‌کند.

اما این سپرم‌های دیگر نابود نمی‌شوند و از بین نمی‌روند. این‌ها قدرت خود را به عنوان انرژی دارند؛ اما قدرتی ندارد که بتواند تعامل کند و قدرت دیگری خلق کند یا حیاتی تازه ایجاد کند.

***

دوگانگی دیگری که در امپاورمنت وجود دارد عبارت است از قدرتی که جذب می‌شود و در آن‌سو قدرتی دیگر که ظرفیت گیرندگی و جذب‌کنندگی دارد. در این‌جا دو قدرت را در حالت تعامل می‌بینید. این قدرت‌ها باید از هر دو طرف پذیرنده باشند. اگر پذیرنده نباشند، قدرتی که می‌آید، نمی‌تواند تعامل کند.

در انسان، برای این که قدرت‌ها جذب شود، به پذیرنده بودن قدرت درونی خود ضرورت داریم. بحث تعامل در امپاورمنت به همین معناست. یعنی قدرت‌ها از دو طرف به هم می‌رسند و در یک نقطه‌ی خاص با هم تلاقی می‌کنند. اگر این تلاقی صورت نگیرد، قدرت در حالت شناور باقی می‌ماند. یعنی قدرت حرکت می‌کند، نابود نمی‌شود و از بین نمی‌رود؛ اما این قدرت آن ظرف و بستری را برای خود پیدا نمی‌تواند که در تعامل با آن بتواند بارور شود و جان بگیرد. درست مثل آن‌که میلیون‌ها سپرم در اینجا هستند و باقی می‌مانند، اما تخمه‌ای را نمی‌یابند که با آن تخمه تعامل کنند. در نتیجه، همه‌ی این سپرم‌ها به انرژی‌های منفعل تبدیل می‌شوند. انرژی فعال نیستند. انرژی فعال فقط یکی از این سپرم‌ها بود که در تعامل با تخمه نطفه‌ی حیات را شکل بخشید. این سپرم در واقع قدرت پذیرنده‌ی خود را پیدا کرد و تبدیل به نطفه شد. بقیه همه در حالت شناور باقی ماندند.

دقت کنیم که همه‌ی این سپرم‌ها تمایل به جذب شدن دارند. وقتی همه با تهاجم به طرف تخمه می‌آیند، به خاطر آن است که هر کدام تمایل دارند تا جنس دیگری را در آن سو پیدا کنند تا با آن تعامل کنند. اما وقتی به این‌جا می‌رسند، با یک غشا مواجه می‌شوند؛ غشای محافظتی که این نطفه‌ی حیات را حفاظت می‌کند. در نتیجه، همه‌ی این سپرم‌ها در اطراف غشا تراکم می‌کنند و در حالت شناور به حرکت خود دوام می‌دهند و در واقع، همه به نیروی محافظتی یا گارد برای این تخمه تبدیل می‌شوند. برعلاوه، این‌ها به نطفه انرژی می‌دهند. نطفه‌ای که در این‌جا شکل می‌گیرد، از همین انرژی تغذیه می‌کند. بخشی از این سپرم‌ها داخل جریان خون می‌شوند و یا حتی تبدیل به خون می‌شوند. این‌ها یک بخش از انرژی یا قدرتی می‌شوند که در بطن مادر وجود دارند و به رشد و نموی این نطفه کمک می‌کنند.

بنابراین، این نیروهای محافظتی دیگر نیروی خفه‌کننده نیستند. برعکس، این نیروها در حالت انبساط قرار دارند و انعطاف‌پذیری دارند. به میزانی که نطفه بزرگ می‌شود، جا را برای آن خالی می‌کنند. این نیروها مزاحمت نمی‌کنند؛ این نیروها به قدرتی تبدیل شده و نطفه را نابود نمی‌کنند؛ قدرت تخریبی ندارند؛ این‌ نیروها جا را بزرگ می‌کنند. در نتیجه، این نطفه رفته رفته تبدیل می‌شود به جنین، به عنوان یک طفل رشد می کند تا این‌که متولد می‌شود. در حقیقت، سپرم‌هایی که آن‌جا بودند، همه‌ی آن‌ها عامل انتقال حیات برای نفطه‌ای می‌شوند که در بطن مادر شکل گرفته است.

***

این حکایت تمثیلی و نمادین، حکایتی از یک تعامل امپاورمنتی است. شما در اطراف و رابطه‌های خود دقیقاً هم‌چون تمثیلی دارید. یعنی جهان شما مملو است از سپرم‌ها؛ از قدرتی که می‌توانند به شما برسند و شما را بارور کنند و بزرگ بسازند. اما در این سمت، شما خود تان به یک نیروی جذب کننده ضرورت دارید. اگر این نیروی جذب کننده در شما باشد، قدرت‌ها را در یک میزان معین برای خود تان می گیرید.

تصور کنید که سپرم‌های ذهن شما، همان آیدیاهایی اند که وارد ذهن تان می‌شوند. از بین هزاران آیدیایی که همه‌روزه وارد ذهن تان می‌شوند، شاید یکی با آیدیای ذهنی خود تان به عنوان یک تخمه تعامل کند و به یک طرح، یک نظریه، یا یک ایده‌ی جدید تبدیل شود. در عین حال، بقیه‌ی آیدیاها و طرح‌هایی که به ذهن تان می‌رسند، نابود نمی‌شوند؛ بلکه در حقیقت فضا می‌سازند. این فضا فضای بارور است.

مثلاً کتاب مطالعه می‌کنید. در این‌جا طرح ذهنی خاصی که برای خود دارید، تخمه‌ی شما است. شما تمام آیدیاهایی را که از مطالعه‌ی کتاب می‌گیرید، جذب می‌کنید. این آیدیاها به طرف شما می آیند؛ اما شما با همه‌ی آنها تعامل نمی‌کنید. شما تلاش نمی‌کنید که حتماً همه‌ی آن آیدیاها را بگیرید و مال خود تان بسازید. این‌ها در ذهن شما هستند. از بین صد تا هزار طرحی که به طرف شما می‌آیند، شما فقط یکی یا چند تای محدود را می‌گیرید و با آن سازگاری می‌کنید؛ اما بقیه‌ی طرح‌ها، مثل همان سپرم‌های دیگر، در اطراف ذهن تان در حال گردش می‌مانند. این‌ها آن طرح و آیدیایی را که در ذهن تان شکل گرفته است، تقویت می‌کنند.

به طور مثال، شما ذوق هنر نقاشی دارید. یعنی ذهن تان مستعد است برای گرفتن یک طرح هنری در عرصه‌ی نقاشی. شما آیدیاهای گوناگونی را می‌گیرید و این آیدیاها را در قالب یک طرح یا اثر هنری بارور می‌سازید. مثلاً فیلم می‌بینید؛ مجسمه‌هایی را که ساخته شده اند، می‌بینید؛ همه‌ی این‌ها ذهن تان را از آیدیا پر می‌سازند؛ اما شما از همه‌ی آن‌ها صرفاً برای بارورکردن هنر نقاشی خود استفاده می‌کنید و در ذهن تان طرحی را پرورش می‌دهید که مربوط نقاشی است. بقیه‌ی چیزهایی را که می‌گیرید و به عنوان تصویر وارد ذهن تان می‌کنید، همه برای شما الهام‌بخش اند. نکته‌های ظریف یک شاعر، تکه‌هایی از یک داستان‌نویس، همه‌ی این‌ها برای شما طرح می‌دهند. اما از میان آن‌ها فقط طرحی که متناسب و مرتبط با نقاشی باشد، برای شما به آیدیای ذهنی تبدیل می‌شود. در نتیجه، ذهن شما فقط روی همان یکی متمرکز می‌شود. وقتی داستان یا نمایش نامه می‌خوانید، با افرادی مختلف حرف می‌زنید، همه طرح ذهنی شما را تقویت می‌کنند.  برای اینکه تابلوی نقاشی تان زیباتر باشد، همه‌ی این‌ها را مطالعه می‌کنید و همه‌ی این‌ها برای شما و برای طرح ذهنی تان تقویت کننده اند. اینها فضای ذهنی شما را به عنوان یک نقاش مستعد می‌سازند تا آن نطفه‌ای را که به شکل یک تابلوی نقاشی در ذهن تان ایجاد شده است، غنی بسازد. در نتیجه، وقتی تابلوی نقاشی تان را کار می‌کنید یا به عنوان اثر بیرون می‌دهید، متوجه می‌شوید که از همه‌ی این دریافت‌های ذهنی تان نشانه‌ای دارد؛ اما آیدیای واقعی آن را از یک جا گرفته اید. به عبارتی دیگر، نطفه‌ی کوچکی که در ذهن تان شکل گرفت، شاید هیچ کسی متوجه نشد که چگونه وارد ذهن تان شد. بنابراین، آن یکی می شود نطفه‌ی فکر. این تصاویر و مفاهیم دیگر، همه به گونه‌ای در تغذیه کردن این طرح نقش می‌گیرند و این طرح را در ذهن شما بارور می‌سازند.

از این گونه مثال‌ها در زندگی تان زیاد است. در زندگی دانش‌جویی تان با اشخاص گوناگونی سر و کار دارید؛ اما فقط برخی از افراد می‌توانند با شما به گونه‌ای تعامل کنند که برای تان نطفه‌ی یک طرح کاری را  بریزند. در تجارت همین تجربه را دارید؛ در سیاست، در فعالیت‌های مدنی؛ در طرح‌های فرهنگی و اجتماعی؛ خلاصه، در هر بخشی از زندگی تان همین تجربه را به تکرار شاهد می‌شوید.

در ایجاد «Protection Shield» اصل مهم ایجاد همان فضایی است که به حد کافی سالم باشد. تصفیه کردن فضای ذهنی برای گرفتن قدرت امپاورمنتی بسیار مهم است. مثلاً افرادی که به مکتب می‌آیند و درس می‌خوانند و در یک محیط آموزشی قرار دارند، معمولاً استعداد پرورش طرح‌های کلان  در آن‌ها خیلی بیشتر است تا افرادی که در کوچه و بازار و محلات عمومی به شکل عام ول‌گردی می‌کنند. در جامعه‌ی سی میلیونی افغانستان سی میلیون انسان دارید که همه به گونه‌های مختلف در سراسر کشور پراکنده اند؛ اما از میان همه‌ی این‌ها فقط کسانی که به مکتب و دانش‌گاه می‌آیند، واجد طرح می‌شوند و مخصوصاً آیدیاهایی برای تغییر خلق می‌کنند. به طور مثال، از میان سی میلیون نفوس افغانستان فقط عده‌ی محدودی آمدند در محیط کابل و آن‌هم در محیط دانش‌گاهی، حزب دموکراتیک خلق را ایجاد کردند. همین‌ها بودند که نظام سلطنتی را از بین بردند و نظام جدیدی را ایجاد کردند. از بین میلیون‌ها نفر مسلمان افغانستان عده‌ی قلیلی آمدند گروه‌های جهادی را ایجاد کردند و به مبارزه و جهاد پرداختند و دیگران را به سمت خود کشاندند و در برابر اتحاد شوروی و حزب دموکراتیک خلق مقابله کردند. از بین میلیون‌ها انسان در افغانستان عده‌ای آمدند از درون مدرسه‌ها گروهی به نام طالبان را ایجاد کردند و موانع و مشکلات را از اطراف خود پس زدند و به حکومت و قدرت رسیدند. به همین گونه، اکنون نیز کسانی که در حکومت هستند، هر یک از این‌ها بر اساس تیوری امپاورمنتی راهی را طی کرده و به این‌جا رسیده اند. هیچ‌کدام به طور تصادفی و الکی در این موقعیت‌هایی که قرار دارند، نرسیده اند. این‌ها هر کدام مجموعه‌ای از افرادی اند که برای خود  در فضایی که داشته اند «Protection Shield» یا حفاظ امنیتی خلق کرده و در درون همان حفاظ امنیتی بزرگ شده و به این مرحله رسیده اند. در قدرت امپاورمنتی، شما به مصوون ساختن این فضا هم توجه دارید. یعنی فکر می‌کنید که چه کاری می‌توانید تا در اطراف طرح ذهنی تان فضایی خلق شود که قدرت‌های مزاحم و تخریب‌کننده کم‌تر باشند و قدرت‌های بارورکننده  و مساعد بیشتر.

در این‌جا، باز هم مثالی را از درون خانه‌های خود در نظر می‌گیرید. درون خانه‌‌های تان را اگر سالم بسازید، مثلاً در خانه صحبت‌های خوب‌تر جریان داشته باشد، خشونت کم‌تر باشد، طرح‌های تخیل‌انگیز بیش‌تر باشد، دیوارهای خانه با نقاشی‌های زیبا تزیین باشد، در فضای خانه موسیقی‌های آرام پخش شود، کتاب و مطالعه حرمت داشته باشد، دانش‌مندان و اشخاصی خوب که حرفی برای گفتن دارند، در این خانه رفت و آمد داشته باشند، برای اعضای خانواده، مخصوصاً برای کودکان فضای مصوونی خلق می‌شود که در شکل گرفتن آیدیاهای کلان فوق‌العاده موثر است.

همین نکته را در محیط مکتب دنبال کنید. تمام مکتب‌ها یبرای پرورش استعدادهای کودکان یک گونه نقش بازی نمیکنند. مکتب‌هایی هستند که در محیط آموزشی آن‌ها فعالیت‌هایی جریان می‌یابد که بیشتر بار فکری دارند. حرف‌هایی که گفته می‌شود، معلمانی که تدریس می‌کنند، طرح‌ها و برنامه‌هایی که روی دست گرفته می‌شوند، همه به گونه‌های مختلف دانش‌آموز را از جنبه‌های مختلف در معرض این بارش فکری قرار می‌دهند. فضای شان را مملو می‌سازند از اندیشه‌ها، از طرح‌ها. بعد، می‌بینید دانش‌آموزی که در این مکتب رشد می‌کند، در کل به شخصیت‌های بارورتر  تبدیل می‌شوند؛ شخصیت‌هایی خلاق‌تر و مبتکرتر. اما مکتب دیگری نیز هست که می‌بینید این میزان باروری را ندارد. زیرا فضایی که آن‌جا وجود دارد، فضای ممد و مساعد نیست.

این مثال را در سطح کشور نیز می‌توان تعمیم داد: کشورهایی معمولاً بارور و قدرت‌مند می‌شوند که فضایی را که در مجموع برای شهروندان خود خلق می‌کنند، برای رشد و پرورش نطفه‌های فکری فضای سالم و مصوون هستند. سلامت و مصوونیت فضای پرورشی را چگونه می‌توان تشخیص کرد؟ دقت کنید، سپرم‌هایی را که این‌جا می‌بینید، اگر در درون آن‌ها نطفه‌هایی باشند آلوده با میکروب‌ها یا قدرت‌های تخریب‌کننده، مانند مریضی و امثال آن، این‌ها وقتی به طرف غشا هجوم می‌آرند، غشا را تخریب می‌کنند و آسیب می‌رسانند. به تعبیری دیگر، غشا را فاسد می‌سازند. اگر تعداد این میکروب‌ها یا قدرت‌های فاسده‌کننده زیاد باشد، طفلی که آن‌جا شکل می‌گیرد، طفل معیوبی به بار می آید. طفل از همین قدرت‌هایی که در «Protection Shield» آمده اند، معیوب می‌شود. مثل اینکه شما گارد امنیتی در اطراف تان می‌گیرید. یک بار گاردهای شما افراد مسوول و خوب و سالم اند. شما در حلقه‌ی این نوع گاردها یک گونه رشد می‌کنید؛ اما یک بار دیگر گاردهایی که در اطراف تان هستند، هرچند در ظاهر شما را محافظت می‌کنند، اما کارهای دیگری از قبیل جنگ و جدال و دزدی و فساد هم دارند. این‌ها در حقیقت آن نیرویی را که در درون خود باید محافظت کنند، نیز تخریب می‌کنند. بسیاری از رهبران ما به خاطر گاردهایی که در اطراف شان هستند، بدنام و خراب شدند. حتی بسیاری از این رهبران به خاطر مشاوران خود فاسد شدند؛ زیرا این‌ها درست است که نطفه‌ی اولیه را تغییر داده نمی‌توانند؛ اما آن کسی را که به نام رهبر در محور قرار دارد، با مشوره و طرح و وسوسه‌‌های خود فاسد می‌کنند. یک بار می‌بینید که پنج شش سال می‌گذرد و یک رهبر نیکو به یک شخص بد و ناسالم تبدیل می‌شود. این بدی رهبر به دلیل تأثیرگذاری بدی است که محیط اطراف بر او گذاشته است. به همین دلیل، شما در اطراف رهبران خود به محیطی مصوون و سالم ضرورت دارید. در اطراف دانش‌آموزان و فرزندان خود در مکتب و خانواده و دانشگاه به محیطی مصوون ضرورت دارید. هر قدر این محیط مملو از فضای پاک و تصفیه‌کننده باشد و بتواند به پاکیزه شدن و پالایش یافتن این نطفه کمک کند، به همان میزان به رشد سالم نطفه‌ای که در محور قرار دارد، کمک کرده اید. در هم‌چون محیط است که طرح‌های بی‌شمار و عالی خلق می‌شود و رشد می‌کند.

نکته‌ی دیگری که در رابطه با «Protection Shield» بسیار مهم است مربوط قدرت ویژه‌ای است که در «خود» ما وجود دارد. شما در ذهن تان هزاران رویا دارید. رویا یعنی خواست. انسان یکی یا دو تا خواست ندارد. به هزاران خواست دارد. اساساً استعداد ویژه‌ی انسان را در خلق رویاهای او می بینیم. همان‌گونه که خدا را با عنوان «خلاق دایمی» می‌شناسیم، یکی از ویژگی‌های «خود» انسان نیز همین خلاقیتش در عرصه‌ی رویا و خواست است. انسان به هر میزانی که «خود» بارور شده داشته باشد، خواست‌های بزرگ و بی‌شمار در درون او ایجاد می‌شود و رشد می‌کند. هر یک از خواست‌هایی که در درون تان ایجاد می‌شود، نطفه‌ای است برای گرفتن قدرت‌های بی‌شمار.

انسان ضعیف خواست ضعیف دارد و انسان قوی خواست قوی. گاهی ممکن است خواست یک شخص تنها در عرصه‌ی معیشت باشد؛ یعنی همین که نانی پیدا شود و زندگی آرام‌تری برای فرد تأمین شود، حرفش تمام است. در نتیجه از مجموعه‌ی قدرت‌هایی که در اطراف او هستند، او فقط قدرتی را می‌تواند بگیرد که به تأمین معیشتش کمک کند. بیشتر از آن خواستی ندارد. اما شخص دیگری که علاوه بر خواست معیشتی، خواست معرفتی نیز دارد و یا فراتر از آن، دغدغه‌ی رسیدن به کنه حقیقت دارد و می‌خواهد حقیقت را کشف کند، مطمیناً به قدرت‌هایی بزرگ‌تر و بیش‌تر دست‌رسی می‌یابد. این شخص به معیشت و خانواده‌ی خود می‌اندیشد، به جامعه‌ی خود می‌اندیشد، به جهان هم می‌اندیشد. این شخص به رفاه و سهولت می‌اندیشد، اما به هنر هم می‌اندیشد و دغدغه‌ی مسایل دینی و حقوق بشری و امثال آن را هم دارد. این شخص در جنبه‌های مختلف استعداد و ظرفیتی دارد که برای او خواست خلق می‌کنند. در نتیجه، میزان افراد یا قدرت‌هایی که به طرف این شخص بیایند، خیلی بیشتر است از آن فردی که صرفاً به معیشت خود می‌اندیشد.

بنابراین، به هر میزان که خواست انسان محدود شود، میزان گیرایی وی برای گرفتن قدرت‌های دیگر پایین می‌آید. اگر خواست تو تنها این باشد که امشب ده قرص نان داشته باشی که آن را به خانه ببری، تمام تقلایت همین است که قدرتی به اندازه‌ی ده قرص نان را به سمت تو جذب کند. یعنی هر چه ماهرانه کار کنی، در نهایت ده قرص نان را به دست می‌آری، نه بیش‌تر از آن. در حالی که اطراف تو پر بود از قدرت‌های بی شماری دیگر که تو اصلاً متوجه آن‌ها نشدی. کسی آن‌جا در مورد دین حرف می‌زده، کسی در مورد شعر یا سیاست یا علم، اما تو گوش‌هایت بسته بوده و چشمت کور بوده و از این حرف‌ها هیچ چیزی نشنیده‌ای. دلیلش این بوده که تو تنها یک خواست داشته‌ای و آن ده قرص نانی بوده که امشب به خانه ببری. دنیای تو در همین خواست خلاصه شده است.

انسان خلاق است. خلاقیت انسان در عرصه‌ی آیدیاهای بی‌شمار است. انسان خلاق رویاها و خواست‌های بی‌شمار است. هر قدر که قدرت رویاپردازی و رویاپروری تان بالا برود، به همان میزان امکان جذب قدرت‌های دیگر را بیش‌تر می‌یابید. در آدمی آیدیال‌ها و رویاهایش  تخمه‌هایی اند که قدرت جذب می‌کنند. شما با خواست و رویای خود قدرت جذب می‌کنید. با خواست و رویای خود. اگر رویای شما زیاد و قدرت‌مند بود،  قدرت‌های زیادتر و بهتری را جذب می‌کنید. رویاهای ضعیف قدرت ضعیف جذب می‌کند.

از این حرف‌ها نتیجه می‌گیریم که شما یک خواست ندارید. شما میلیون‌ها خواست دارید. در هر لحظه‌ی زندگی تان می‌توانید یک خواستی مجزا و تازه داشته باشید. بستگی به این دارد که قدرتِ ایجاد کردن این خواست‌ها در شما چقدر بالا است. هر قدر که این خواست و رویا در شما قدرت‌مند و بزرگ باشد، قدرت‌هایی را که در هستی به شکل بی‌شمار و لایتناهی در اطراف تان وجود دارد، به طرف تان جذب می‌کنید. در نتیجه، در ختم روز، شما نسبت به افرادی دیگر که در هم‌طرازی تان قرار دارند، متفاوت می‌شوید. در خانواده‌ی تان کسی که قدرت تعامل با افراد مختلف و سلیقه‌ها و خواست‌های مختلف را دارد، بیشتر قدرت‌مند می‌شود تا کسی که صرف با یک شخص یا یک سلیقه با یک خواست می‌تواند تعامل کند. در این صورت، ظرفیت تان برای تعامل کردن با قدرت‌ها محدود می‌شود.

در آموزشی که می‌گیرید، این بخش از توان‌مندی‌های تان را همیشه توجه داشته باشید. روزی در این‌جا از قدرت درک آدمی حرف زدیم. درک به معنای دریافت است. باید همیشه توجه کنید که آن قدرت ویژه را که قدرت‌های دیگر را جذب می‌کند، چگونه در خود ایجاد می‌توانید و چه قسمی رشد می‌دهید.

(ادامه دارد)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر