۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه
امریکا: سرزمین آیدیال ها و واقعیت ها
(اخیراً سفری در همراهی با نه نفر از دانشآموزان معرفت به ایالات متحدهی امریکا داشتم. سفر پرخاطره و آموزندهای بود. اما من در این سفر آن هیجانی را نداشتم که در سال 2002 احساس میکردم. وقتی در سال 2002 از سفر برگشتم، یادداشتهای سفرم را در یک متن طولانی تنظیم کردم که عدهی زیادی از دوستان آن را مرور کردند. باری هم این یادداشت را در بزرگداشت از تحلیف بارک اوباما در اختیار برخی از دوستان قرار دادم. آن شب حس میکردم برگ نوینی در تاریخ بشر داشت رقم میخورد. وقتی از تلويزيون به مراسم تحليف بارك حسين اوباما نگاه ميكردم، تصوير تاريخ برايم مغشوش ميشد. هنوز صداي مالكم ايكس را كه فرياد ميزد «ما نگروها» به گوش داشتم. هنوز چهرهي روزا پاركس را كه حق نداشت بعد از يك روز خستگي كارش در كارگاه خياطي زنانه روي صندلي سرويس بنشيند پيش چشم داشتم. هنوز آواز مارتين لوتر كينگ كه در حضور دو صد هزار امريكايي ميگفت: «من آرزويي دارم» در گوشم احساس ميكردم. هنوز هانور تامپسن 9 ساله با دستان زنجيرزده در برابرم ايستاده بود كه به جرم اينكه اجازه داده بود دختر همبازیش گونهی او را ببوسید... با خود فکر میکردم که آيا واقعاً جهان ما با اين سرعت حركت ميكند؟ ... پس ما هنوز در كجاي تاريخ قرار داريم؟ .... اینک به مناسبت سفر اخیر، این یادداشت را در کنار یادداشتهایی که همسفران معرفتم تهیه میکنند، روی صفحه میگذارم. حس میکنم به اینگونه فرصتی مییابم تا تغییری را که در هفت سال اتفاق افتاده است نیز مرور کنم.) ادامه مطلب ...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر