۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

درس هایی از بابه مزاری .....

(متن نوشتاری سخنرانی به مناسبت سالیاد بابه مزاری در لندن)

به نام خدا، داور و دادگر جاودان،

نهایت متأسفم از اینکه در برنامه‌ی روز چهاردهم مارچ، به دلیل مشکلات تخنیکی موفق نشدم سخنانم را برای دوستان تکمیل کنم. نمی‌دانم خوب شد یا بد. به هر حال دوست داشتم نکته‌هایی را که می‌شود به یاد بابه برای همدیگر گفت، اندکی بیشتر مرور کنیم. هنوز این را هم نمی‌دانم که سخنانم تا کجا رسید و در کجا قطع شد. بااینهم، تجربه‌ی همراه بودن با کسانی که در یاد بابه خاطرات و تعهدات خود نسبت به عدالت و انسانیت را تکرار می‌کنند، ارزشمند است.

آنچه را اینجا می‌خوانید به طور قطع تمام آنچه نیست که در مراسم امروز گفتم و یا می‌خواستم بگویم. این نوشته لحن و حال و هوای خاص خود را دارد. با این وجود، ترجیح می‌دهم دریغ و کوتاهی‌هایم از عدم دسترسی امروز به امکانات بهتر غرض همراه بودن با دوستان را با بازنویسی و نشر این نوشته جبران کنم....

هر وقت به 22 حوت می‌رسیم، به طور طبیعی، از زمان حال فراتر می‌رویم و با تاریخ پیوند می‌خوریم. شاید هر مناسبت تاریخی دیگر نیز همین اثر را داشته باشد، اما برای ما، برای نسل جدید هزاره، 22 حوت، نشانه‌ای از پیوند با زمانی است که حس می‌کنیم در آن هزینه‌ی «بودن» ما خیلی بیشتر از آن بود که دیگران پرداخت می‌کردند و یا اکنون خود حاضر به پرداخت آن هستیم.

از 22 حوت 1373 تنها پانزده سال می‌گذرد. 15 سال زمان زیادی نیست. کسان زیادی هستند که حتی نمی‌پذیرند فاصله‌ی 15 سال (از 22 حوت 1373 تا 22 حوت 1388) را فاصله‌ای میان دو نسل قلمداد کنیم. گفته می‌شود این زمان اندک‌تر از آن است که دو نسل را با شاخصه‌های لازم از همدیگر متفاوت و مجزا کند.

باور من این است که جدایی ما از 22 حوت 1373، تا آن حدی نیست که ما را از 22 حوت بیگانه سازد و یا پیام 22 حوت را برای ما غیر قابل درک جلوه دهد. کسان زیادی هستند که از 22 حوت همه چیز را به یاد دارند. بابه فقط نمادی از خاطره‌هایی است که در 22 حوت گره خورده اند. او خودش شهید زنده‌ای بود که از روز ورودش به غرب کابل تا زمان خروجش از غرب کابل، با لحظه لحظه‌ی خاطره‌ها و عبرت‌های مردمش نفس کشید و به پیش رفت. او با هر قطره خونی که از رگ‌های فرزندانش جدا شد، قطره قطره به زمین چکید و با هر زخمی که بر تن هر فرزندش وارد شد، شقه شقه شد و وقتی او در نهایت در هم شکست و بر زمین افتاد، در واقع مردمش در هم شکستند و به زمین افتادند. ادامه مطلب ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر