یادداشتهایی از دانشگاه یل
ماروین ریس از انگلستان (6)
ماروین ریس، شاید از جالبترین و جذابترین چهرههایی باشد که امسال در برنامهی ورلدفیلوز اشتراک دارد. جنبههای مختلف شخصیت و دیدگاه او را امروز جمعه بیستم اگست برابر با 29 اسد در جریان ارایهی دیدگاهها و کارنامههایش درک کردم. او از مادری انگلیسی اهل ولز و پدری جاماییکایی در شهر بریستول انگلستان به دنیا آمده است. بریستول، از سالهای 1500 میلادی یکی از مراکزی بوده است که تجارت برده را از افریقا تا امریکای لاتین و بعد هم امریکای شمالی اداره میکرد. بخش اعظم ثروت این شهر به تجارت برده و تجارت کاکوئین اختصاص داشته است. حالا این شهر دیگر بردهای در خود ندارد و تلاش میکند چهرهای از یک شهر مدرن و مدنی داشته باشد که همهی انسانها از هر قوم و تبار و فرهنگی بتوانند خود را عضو متساویالحقوق آن حساب کنند و از هیچگونه تبعیض و تعصبی رنج نبرند. آیا در زیر پوست شهر بریستول این حقیقت را میتوان پیدا کرد؟ ... ماروین ریس یکی از کسانی است که به کشف و برملاساختن این راز تلاش دارد.ماروین ریس از انگلستان (6)
***
ماروین فوقالعاده باسواد، فوقالعاده جسور، فوقالعاده صریحاللهجه، و نهایت خوشزبان و طنزگوی است. در جریان سخنان او شاید بیشتر از سخنان هر کسی دیگر، همراهان ورلد فیلوز خندیده باشند. میان شوخی و جدیت او فاصلهی اندکی بود. به سادگی میتوانست از یک سخن عمیقاً دردناک و متأثرکننده به یک نقطهی مضحک و خندهدار خیز بزند و بدون از دست دادن فرصت، دوباره به جایگاه نخستین برگشت کند و حرفش را از همان نقطهای شروع کند که ختم کرده بود.او یک ورزشکار است. از جوانی رفته است مشتزنی یاد بگیرد. پرسیدم: این بخشی از ضرورتی بود که به عنوان یک سیاهپوست باید به آن میرسید؟ ... گفت: بلی. وقتی قدرت دفاعی فزیکی نداشته باشی، زندگی در انگلستان هنوز هم یک ریسک است. به خصوص وقتی خواسته باشی به مکتب بروی و یا از محلاتی عبور کنی که در آن، هر لحظه کسانی هستند که بر تو حمله خواهند کرد. زورگویی چهرهی اصلی کوچههای انگلستان است.
مشتزنی جدیت عجیبی به ماروین بخشیده است. او در سخنان خود نیز حالت تهاجمی دارد. حس میکنی با رقص مداوم پا دارد نقطههایی را در حریف پیدا میکند که باید اولین و مرگبارترین ضربات را نثارش کند. با کلمات و اداهای خود میرقصد و یقین دارم که در برنامهی هفتگی رادیو بیبیسی که مدتی را ادارهکنندهی یکی از پرطرفدارترین مباحث بوده است، از این هنر خود کمال بهره را برده است. او اکنون تلاش دارد تا تفاوتهای اتنیکی را در انگلستان نشانه بگیرد و برای رفع آنها راهحلهایی پیدا کند. این تلاش او گروه کثیری از شهروندان انگلستان را در کنار او گرد آورده و ماروین امیدوار است که بتواند گرههایی را در این امر باز کند.
***
ماروین اعتراف کرد که زندگیش با موفقیت سپری نشده است. اما او چالشهایی را در زندگی مواجه شده که همیشه با مقابله با آنها تلاش کرده است سرشت و ماهیت آنها را بازشناسی کند. او گفت: بزرگترین چالش زندگی من این بود که چگونه میتوانم خون مادری انگلیسی و پدری جامائیکایی را در خود توازن بخشم. او گفت: مادرم به من از خون و حیات خود جان بخشیده بود. خانوادهی مادری من هیچکدام در حق من کوتاهی نکرده بودند. آنها بخش بزرگی از هستی و وجود من بودند. من از آنها بودم و در آنها معنای خودم را مییافتم. بااینهم، وقتی بیرون از خانه میآمدم، همیشه با چهرهی یک سیاه به من نگاه میشد. پدرم در من نمای ظاهری بیشتری داشت. من در نگاه اول سیاه دیده میشدم نه اینکه خونی از یک سفید نیز در من باشد. همیشه از خود میپرسیدم – یا همیشه از من میپرسیدند – که اگر سیاه و سفیدی در بازار گلاویز شوند تو از کدام یک طرفداری میکنی؟ ... و من در میماندم که چه جواب بدهم. من مشتزنی را بلد بودم. مشت من باید به صورت مادرم میخورد یا پدرم را از پا در میآورد؟ ... این سوال را باید همیشه در ذهنم میگرفتم.ماروین ریس میگوید: زندگی با دو سوال ساده شروع نشده و با دو پاسخ کوتاه پایان نمییابد. مشت زدن من به صورت یک سیاه یا یک سفید پایان همه چیز نیست. این قصه همیشه دوام دارد. تونی بلیر و گوردن براون هم از سیاستمدارانی بودند که برای پاسخ به این سوال بحثهای زیادی را برانگیختند اما جوابی نگرفتند. بریتانیایی بودن یعنی چه؟ ... این سوال را هیچ کسی پاسخ گفته نمیتواند. کسان زیادی هستند که وقتی خسته شدند میگویند: بیایید همه چیز را فراموش کنیم. بیایید از نو شروع کنیم. بیایید از آنجایی که هستیم شروع کنیم. بیایید به گذشته برگشت نکنیم که همه چیز خرابتر میشود.... اما من با خود میاندیشم که آیا میتوانم از این توصیه راهی برای زندگی و دریافت پاسخ به سوالهای بزرگ زندگی خود پیدا کنم؟ ...
ماروین معتقد است که امکان ندارد با خیز زدن از تاریخ، انسان را تعریف کنیم. این سخن او مرا به دریای عمیقی که در پشت ظاهر مواج او جریان داشت رهنمایی کرد. او گفت: انسان ساختهی تاریخ خود است. من به پدرانی تعلق دارم که برده بوده اند و در بردگی فروخته شده اند. او گفت: ثروت بریستول، اکنون در دست من نیست، در دست کسانی است که شانس و افتخار شان بردهداری و تجارت برده بوده است. این برده من بوده ام، پدران من بوده اند. ماروین ادامه داد: گفته میشود بیست و چهار میلیون برده از افریقا به صحرای کارائیب و امریکای جنوبی و شمالی انتقال یافته اند. ثروت بریستول، حاصل رنج و خون و نفسزدنهای این بیست و چهار میلیون برده است. اکنون این ثروت در اختیار من نیست، در اختیار فرزندان کسانی است که ثروت خود را از بردهداری و تجارت برده به میراث گذاشته اند. او گفت: چگونه میتوانیم از این تاریخ خیز بزنیم و به دنیایی بیاییم که میگویند همچون بهشت است و هیچ عیب و نقصی در آن نیست؟
ماروین از خاطراتی یاد کرد که به عنوان یک سیاهپوست در کوچهها و سرکهای بریستول شاهد بوده است. از او پرسیدم: به راستی در موقع تمرین مشتزنی و در موقعی که روی رینگ رفته و با حریف مقابله میکرد، چه حسی او را به تحرک میآورده است؟ ... گفت: اینکه من یک سیاهم و هر لحظه امکان دارد مشتی به صورتم بخورد و مرا خونآلود به زمین بیندازد. ماروین اعتراف کرد که مشتزنی اعتماد او را به او باز میگردانده و به او اطمینان میداده است که کسی توان نخواهد داشت به او آسیب برساند.
ماروین معتقد است که جامعهی انگلیسی هنوز هم از لحاظ اتنیکی شدیداً چندپارچه و شقهشقه است. او گفت: دیگران میخواهند همه چیز پوشیده بماند. اما این امکان ندارد. فاصلهی دارا و نادار هر روز بیشتر میشود. آنانی که دارند از هیچ چیزی نمیترسند، اما وقتی بحران اقتصادی وارد بازار میشود من و امثال من باید از وحشت از خواب بپریم. او گفت: درد را میشود تسکین کرد، اما برای کسی که درد کشیده است نمیتوان گفت که درد را حس نکند. این مسخره است. او گفت: حالا کسی در انگلستان جرأت نمیکند سیاهپوستی را در ملأ عام تهدید کند، کسی جرأت نمیکند در پارلمان یا در مجلس اعیان بایستد و بگوید که این یا آن واحد اتنیکی را قبول ندارد، اما نبودن این نکته به معنای این نیست که در انگلستان تساوی نژادی وجود دارد و عدالت اجتماعی حاکم است.
او از واسلاو هاول، رییس جمهور اسبق چک، سخن نغزی را به یاد دارد: فقدان خشونت به معنای وجود صلح نیست. فقدان نژادستیزی به معنای عدالت اجتماعی و تساوی حقوقی میان نژادها و اتنیهای مختلف نیست. ماروین میگوید: نفرتهای نژادی را باید ریشهکن کرد، اما این تلاش نباید به معنای آن باشد که واقعیتهای تاریخی را به سود یکی و به زیان دیگری نادیده بگیریم. ماروین ریس میگوید که اکنون مشکل انگلستان تنها در این نیست که در داخل خود تفاوت اتنیکی دارد یا ندارد، مشکل آن این است که باید به سیاهپوست انگلیسی بگوید که نکبت و رنج و ادبار سیاه افریقایی از چه ناشی شده است. اگر به این سوال پاسخ داده نشود، سیاه انگلیسی، هر چند از رفاه و آسودگی برخوردار باشد، چگونه میتواند خود را آرام و آسوده احساس کند؟
***
ماروین ریس از سیاست نیز نکتههای نغزی دارد. میگوید: در سیاست هیچگاهی با انتخاب خوب و بد مواجه نیستیم. با انتخاب بد و بدتر مواجه هستیم. او سیاست را ناگزیری زندگی اجتماعی عنوان کرد و گفت: نمیتوان از سیاست فرار کرد. کسی میآید و زمام امور سیاسی را در دست میگیرد. ما باید ببینیم که وقتی آنجا رسیدند کدام یک بد است و کدام یک بدتر. ما باید بد را بر بدتر ترجیح دهیم. این سخنان ماروین ریس، گوشهای از دیدگاههای علی امیری را بازگو میکرد که در زمان انتخابات ریاست جمهوری، حمایت از حامد کرزی را «انتخابی میان بد و بدتر» عنوان کرده بود. ماروین تأکید کرد که سیاستمداران به دلیل ماهیت کار خود نمیتوانند در قاعدهی «خوب» و «بد» قرار گیرند. آنها خوب ندارند و مردم نباید با دید آیدیالی دنبال خوب باشند. باید بگویند که از میان اینها آن یکی بدتر است و این یکی بد است و من برای ناگزیری خود بد را بر بدتر ترجیح میدهم یا بهتر است بگویم: «کمتر بد» را بر «بیشتر بد» ترجیح میدهم. ماروین گفت: این سخن به معنای تخطئهی کار سیاستمداران نیست، به معنای دشواری کار آنها است. آنها باید کاری را انجام دهند که هرگز به قناعت کامل مردم نمیانجامد. آنها عمل دشواری را در پیش دارند. باید گفت: مردم اگر آیدیالی برخورد کنند بیشتر سرخورده میشوند و فکر میکنند که سر شان کلاه رفته و بازی خورده اند.ماروین از این دیدگاه سیاسی خود برای حل مشکلات نژادی در انگلستان نقبی زد و گفت: ما در تلاش پیدا کردن یک منجی نیستیم که همهی مشکلات را حل کند. دنبال کسی هستیم که بتواند در برونرفت از مشکلات گام مثبتتری بردارد. ماروین تأکید کرد: نباید از طرح این سخنان نتیجه بگیریم که پس باید ثروت و امکانات از دست داراهای کنونی گرفته شود که مشکل حل شود. این دیدگاه رادیکال و چپ عملی نیست و حلال مشکل هم نیست. باید گفت: آنهایی که دارند نباید تلاش کنند که با پنهان کردنِ عمدی گذشته، درد و رنج کنونی را دامن بزنند و احساسات کسانی را که وارث درد و رنج گذشته اند جریحهدار سازند.
ماروین گفت: اعتقادات ما نیازهای ما را متفاوت نمیسازد. منظورم نیازهایی است که ما در زندگی مادی خود داریم. همهی ما با هر اعتقاد و باوری که داشته باشیم از گرسنگی رنج میبریم و به استراحت ضرورت داریم و از خنده و نشاط خوش مان میآید. ما باید میدان مشترکی پیدا کنیم که این نیازها به طور عادلانهتر پاسخ پیدا کنند. او گفت: هر کسی مسئولیت دارد که در پیدا کردن پاسخ به نیازهای مشترک سهم بگیرد. او گفت: کسانی که در رأس قدرت و امتیازات جامعه قرار دارند، انسانهای خوبی اند، اما برای کارهای خوبی که به عموم مردم تعلق میگیرد نباید منتظر آنها بمانیم. باید در قاعدهی جامعه کسانی را بیابیم که به شکل وسیع و گسترده برای نیازهای خود پاسخ پیدا کنند.
او گفت: قضاوتهای عاجل و شتابزده در مورد مسایل اجتماعی نتایج زیانباری خواهد داشت. او گفت: مشکلات هر چه فراخدامنتر و وسیعتر باشند به همان اندازه به مشارکت فراختر و وسیعتر ضرورت دارند. او گفت: همکاری استراتیژیک در مسایل اجتماعی این است که یک اصل بنیادی احترام شود: هیچ گروه یا فردی خاص نمیتواند مشکلات را حل کند. به طور مثال، جرم یک پدیدهی اجتماعی است و با مسایل گونهگونی ارتباط مییابد. چگونه میتوانیم برای رفع جرم تعداد بیشتری از مردم را بر روی صحنه بیاوریم؟
او گفت: چالش عمدهی ما اکنون این است که راه مصالحه و سازش اجتماعی را بر بنیادی استوار کنیم که هر کسی بتواند با اعتماد روی آن حرکت کند. او از جداسازی نژادی و جنسیتی به عنوان مثالهایی یاد کرد که شاید در شرایط و زمینههای خاص یک ضرورت تلقی شوند اما برای داشتن جامعهای سالم و درست باید برای رفع آن تلاش شود و نباید سیاست مبتنی بر جداسازی را با هر معیاری که باشد مورد حمایت قرار دهیم. ماروین گفت: ویژگی زمان ما این است که هویتهای اتنیکی به شدت در هم میریزند و سیاستهای اتنیکی مجال موفقیت ندارند. او سیاستهای اتنیکی را همچون گردابی توصیف کرد که همه چیز در دایرهای محدود میچرخد و بالاخره در نقطهی محور خود غرق میشود. اما گفت: برون رفت از این سیاست نیز امری درازمدت است نه کوتاهمدت. او گفت: طرحهای کوتاهمدت همچون هر کالای یکبارمصرف ارزان است، اما الزاماً بادوام نیست. طرح رفع فاصلههای اتنیکی و نژادی طرحی کوتاهمدت نیست، طرحی فوقالعاده درازمدت است و به همین علت هزینهی گزاف نیز میخواهد. او تأکید کرد که برای برونرفت از سیاستهای اتنیکی باید شکیبا و صبور بود و از جمله باید برای پرداخت هزینههای زیاد آمادگی داشت.
ماروین ساختارهای سیاسی و اجتماعی را برای حفظ نظم و ثبات در جامعه مفید میدانست، اما تأکید داشت که ساختارها برای مردم اند نه مردم برای ساختارها. به همین علت، هر گاهی که ضرورت بیفتد باید ساختارها تعویض شوند و موثریت شان برای مردم بیشتر ضمانت شود. ماروین، دیدگاههای قشنگ دیگری نیز داشت که سخت آموزنده و زیبا بودند. گفت: مصالحه و سازش همیشه گران است. مانند اینکه چیزی را میسازید باید برای آن قیمت پرداخت کنید. اما جنگ و خشونت و نفرت ارزان است و گران نیست. کافی است چیزی را نخواهید و با هر وسیلهای که دم دست تان بود به جانش بیفتید و خرابش کنید. او گفت: زمان ما دیگر زمانی نیست که برای هر کاری حاضر شویم هزینه پرداخت کنیم. او گفت: از نفرت رنج برده ایم و نباید بر نفرت بیفزاییم. اما سخنان نهاییاش پارادوکس این نظریهاش را رفع میکرد: آنانی که نفرتزایی کرده اند حق ندارند به بهانهی جلوگیری از نفرت جلو هر سخنی را بگیرند. نفرت بزرگ این است که حقایق تلخ پنهان شوند و جنایتکاران و بدکاران چهرهی مصلحان را به خود بگیرند. او گفت: من حاضرم بهای صلح و آشتی را بپردازم. من به صلح و آشتی و نزدیکی اتنیکی و نژادی بیشتر از هر کسی دیگر احتیاج دارم. اما این احتیاج مرا نباید برای فشار آوردن بر من استفاده کنند.
***
پایان قصههای ماروین، ریکاردی از قانونهایی بود که بردگی و تجارت برده را گام به گام در انگلستان محدود ساخته و بالاخره در اگست 1838 به لغو کامل آن در تمام نقاط امپراطوری بریتانیا انجامیده است. او گفت: همهی این گامها و تلاشها را باید مثبت دانست و تقدیر کرد، اما باید به یاد داشت که آسایش و راحتی کسانی که تا سال 1838 برده بودند با آسایش و راحتی کسانی که تا این تاریخ حق داشته اند از تجارت برده ثروت اندوزند یکی نیست. آن یکی باید نجات از بردگی آغاز زندگیش در آزادی باشد و از یک خس تا یک قطره آب را خودش تأمین کند. اما این یکی، دست کشیدن از تجارت برده، تغییر سادهی یک تجارت پرسود اما غیرانسانی به یک تجارت باز هم پرسود اما انسانی و قانونی است: تجارت کاکوئین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر