۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

با تجارب سياسي گذشته بايد آگاهانه و جدي برخورد كرد

واحد سیاسی قدرت
(برگرفته از شماره بیست و پنجم هفته نامه قدرت)

افغانستان با مشكلات فراواني رو به روست. اين مشكلات به طور طبيعي هرگونه حركت و اقدامي را كه در عرصه‌ي سياسي روي دست گرفته شود، كُند و در برخي موارد ناكارامد مي‌سازد. مبارزين ديروز وقتي با مشكلات كشوري برخورد مي‌كردند به سادگي حكم مي‌كردند كه «اين مُلك انقلاب مي‌خواهد و بس – خونريزي بي‌حساب مي‌خواهد و بس» و يا «جوانان در قلم رنگ شفا نيست – دواي درد استبداد خون است... زخون بنويس بر ديوار ظالم – كه آخر سيل اين بنياد خون است»(سید اسمعیل بلخی). به نظر می‌رسد نسل امروز ما از آن دوران فاصله‌ي زيادي گرفته و لازم است تجارب ديروزي با جديت و موشكافي عميقي مورد بازبيني قرار گيرد.
درست است كه افغانستان در گذشته با استبداد رو به رو بوده و مردم اين كشور از استبداد ستم‌هاي بي‌شمار ديده‌ است. اين نيز واقعيت است كه ستم و استبداد پايان نيافته و نشانه‌هاي زيادي در كشور حاكي از دوام ستم و تبعيض و حق‌كشي است. اما راه‌ عملي براي رفع اين ستم و تبعيض چيست؟ نيروهاي سياسي اصلاح‌گر بايد بكوشند تا پاسخ اين سوال را با دقت و ارزيابي درست‌تر مطرح ساخته و در ضمن مسئوليت و شيوه‌ي عمل خويش را نيز تعيين كنند و بگويند كه براي ايجاد تغيير در جامعه از كجا مي‌توانند – و بايد – آغاز كنند.
***
اولین سوالی که از مرور تجارب سیاسی گذشته مطرح می‌شود ارزیابی نتیجه‌ای است که از شیوه‌های عملکرد مبارزاتی خود داشته ایم. در دنیای سیاسی، آرمان‌ها و نیت‌های مبارزان، ارزشمند است. در واقع مبارزان با آرمان‌ها و نیت‌های خود، هویت می‌یابند و با همین هویت برای دیگران امکانی را فراهم می‌کنند تا درباره‌ی آنها و عملکردهای شان قضاوت کنند. اما، مهم‌تر از آرمان‌ها و نیت‌ها، نتایجی نیز هست که از شیوه‌ی مبارزه‌ی سیاسی به دست می‌آید. به طور مثال، در آرمان و نیت امیرامان‌الله خان نباید شک کرد. او می‌خواست افغانستان ترقی و پیشرفت داشته باشد و می‌خواست کشورش در شمار کشورهای آزاد و بااعتبار جهان قلمداد شود. اما نتیجه‌ای که از شیوه‌ی مبارزه‌ی اصلاح‌گرانه‌ی او به دست آمد، نه تنها آرمان‌ها و نیت‌های او را تحقق نبخشید، بلکه افغانستان را هر چه بیشتر در کام استبداد و خرافات فرو برد. اکنون می‌توان گفت که اگر امیرامان‌الله خان به جای اقدام به رفورم‌های ظاهری از قبیل برهنه‌ساختن صورت زنان و یا کوتاه کردن موی زنان و یا دریشی و کلاه شپو پوشاندن مردان و یا پایان بخشیدن به رابطه‌ی مرادی و مریدی در ارتش و امثال آن، به گسترش هر چه بیشتر معارف و فراهم کردن زمینه‌های آموزش سالم و تشویق مردم به فرستادن فرزندان شان به مکاتب می‌پرداخت و تمام امکانات سلطنتی خویش را در راه رشد آگاهی و تفکر جامعه به کار می‌برد، نتیجه‌اش تنها در چند سال محدود که او درگیر مقابله با سنت‌گرایان شد، بدون شک مصئون‌تر و بهتر از نتیجه‌ای بود که او در سال 1307 خورشیدی به دست آورد.
به همین ترتیب، می‌توان نتیجه‌ی عملکرد عبدالخالق هزاره در برابر نادرخان را مورد بررسی قرار داد. آرمان و نیت عبدالخالق ارزشمند بود، اما نتیجه‌ای که از عملکرد او به دست آمد نه تنها برای خود و خانواده و بستگان و دوستانش فاجعه بود، بلکه خصومت و کینه‌توزی نظام استبدادی بر علیه تمام مبارزان آزادی‌خواه، مخصوصاً هزاره‌ها را نیز اوجی تازه بخشید و دست هاشم‌خان و ظاهرخان را برای هرگونه فتوا و فرمان بر علیه آنان گشاده‌تر ساخت. حالا شاید گفته شود که دشمنی و کینه‌توزی بر علیه مبارزان آزادی‌خواه در سرشت نظام و خاندان محمدزایی وجود داشت و اگر عبدالخالق گلوله‌هایش را بر سینه و مغز و دهان نادرخان شلیک نمی‌کرد باز هم این خصومت و کینه‌توزی بروز می‌کرد. اما سخن بر سر این است که عملکرد عبدالخالق نیز او را با همه‌ی آگاهی و شجاعت و ایثارگری‌اش از مردم گرفت، حالانکه به تحقق آرمان‌ها و نیت‌هایش هیچ کمکی نکرد.
خط اینگونه بررسی را می‌توان تا آخرین مقاومت‌ها و مبارزاتی که بر علیه طالبان در کشور وجود داشت، تعقیب کرد. نتیجه‌ی عملکرد مبارزان اصلاح‌گر برای تحقق آزادی و عدالت، به طوری مشهود سیر قهقرایی و عقبگرد داشته است: افغانستان، هشتاد سال پس از امیرامان‌الله خان، با تمام قربانی‌ها و ایثارگری‌های مبارزان اصلاح‌طلب و با وجود هزینه‌های سنگین در تباه شدن جان و مال و زمان و اعتماد مردم، درست به نقطه‌ای برگشت کرد که امیرامان‌الله در آغاز دوره‌ی زمامداری خود با آن مواجه بود و در اولین مقابله با آن نیز به شکست تلخی دچار شد: مکتب رفتن دختران جرم، سخن آزاد جرم، آموزش‌های مدرن جرم، عکس و فلم جرم، بیرون آمدن زنان از خانه بدون همراهی با محارم جرم، کتاب خواندن جرم، نظافت و پاکیزگی جرم، ریش کوتاه کردن یا برقه بر سر نینداختن جرم و لست طویلی از همین گونه جرم‌های دیگر....
باید پرسید که ریشه‌ی اصلی دریغ‌های ما در کجاست و تجارب سیاسی جامعه چه نکته‌ی مهمی را برای ما گوشزد می‌کند؟
***
نقطه‌ی مشترک در مبارزات اصلاح‌گرانه‌ی گذشته، رویکرد خشونت‌آمیز در عقب تمام شیوه‌های مبارزاتی بوده است. از خشونت به عنوان یک رویکرد ساده عبور نکنیم. توجیه خشونت به اینکه دشمنان مردم مرتکب خشونت می‌شوند و مردم ناچار اند به خشونت روی بیاورند، گره را باز نمی‌کند. خشونت به عنوان یک رویکرد، چه به اختیار گرفته شود یا به اجبار، یک نتیجه دارد و آن داخل شدن در میدان دشمنان آزادی و آرمان‌های برحق مردم برای عدالت و مصئونیت است. مبارزه در میدان دشمن، در هر صورت، پیروزی دشمن است.
زمانی ماکسیم گورکی، نویسنده‌ی مردم‌دوست و انقلابی روسیه، در نقد مهاتما گاندی، رهبر نهضت عدم خشونت در هند گفته بود که تعداد انسان‌هایی که در مبارزه‌ی عدم خشونت گاندی توسط انگلیس‌ها به قتل رسیدند، به حدی بود که اگر برای انقلاب بسیج می‌شدند امپراطوری بریتانیا را در انگلستان نیز به زانو می‌آوردند. این قضاوت کسی بود که کتاب «مادر» را نوشته بود که به عنوان مادر تیوریک انقلاب 1905 روسیه اعتبار گرفته است. اما آیا این قضاوت در مورد رویکرد خشونت‌پرهیزانه‌ی گاندی واقعاً درست و دقیق بود؟ ... نتیجه‌ای که از رویکرد گاندی در مبارزه‌ی عدم خشونت او گرفته شد، در ساختار و نظام کنونی هند و روابطی که این کشور پس از آن همه تشتت و پراکندگی و عقب‌ماندگی در عرصه‌ی ملی و بین‌المللی ایجاد کرد، ملاحظه می‌شود، اما نتیجه‌ای که از رویکرد ماکسیم گورکی در مبارزه‌ی خشونت‌گرای او در تمام نهضت‌های انقلابی به دست آمده، جز تحکیم هر چه بیشتر استبداد و جز تداوم قربانی و رنج مردم چیزی نبوده است. این بررسی را از چین شروع کنید و تا کوریا و اروپای شرقی و افغانستان و ایران و کشورهای افریقایی و امریکای لاتین ادامه دهید.
***
تجدید نظر به رویکرد خشونت، شاه‌بیت دستاورد ما از بررسی تجارب سیاسی گذشته‌ی جامعه است. حتی اگر تصفیه‌حساب و قضاوت‌ نقادانه‌ نسبت به گذشته را عجالتاً کنار بگذاریم، می‌توان گفت که افغانستان جدید، با عبور از پرتگاه‌های هولناک خشونت‌گرایی، دیگر نیازی ندارد که به مبارزه‌ای رو بیاورد که در ختم راه، حساب هزینه‌ها به مراتب سنگین‌تر از دستاوردها باشد.
دقت شود که خشونت‌پرهیزی تسلیم‌طلبی نیست. خشونت‌پرهیزی جبن و ترسویی و بزدلی نیز نیست. برعکس، خشونت‌پرهیزی عالی‌ترین مرحله‌ی شجاعت و استقامت است. ایستادن در پای فرمان احساسات و عواطفی که در رویکرد خشونت‌آمیز بر آدمی مسلط می‌شود کار چندان دشواری نیست، اما غلبه کردن بر خشم و کینه و عقده و فرمان‌بردن از عقل و منطق و تفکر آرام و غایت‌نگر استواری‌ای بیشتر می‌طلبد. مشت بر روی میز کوبیدن و چشم بر حریف ابلق کردن دشوار نیست، اما آرام و منطقی با حریف مقابله کردن و حتی برای خشم و توفندگی او مجال دادن، شهامت کار دارد.
رویکرد خشونت‌آمیز بهترین‌های مردم را زودتر از بدترین‌ها می‌گیرد و می‌بلعد. وقتی تب خشونت بالا بگیرد، آنهایی که شایسته‌ترین اند سریع‌تر به کام مرگ می‌روند و آنهایی که بدترین و فرصت‌طلب‌ترین اند، در کمین می‌مانند که هر وقت مجال یافتند برای شکار کردن و قاپیدن خیز بردارند. با رویکرد خشونت‌آمیز حتی اگر شجاع‌ترین‌ها و پاکبازترین‌ها نیز زنده مانده و شاهد پیروزی شوند، طلبکاری‌شان از مردم سنگین‌تر از طلبکاری کمین‌نشستگان فرصت‌طلب است. اگر جمعی از رهبران جهادی و غیرجهادی امروزی افغانستان را در شمار مبارزان شجاع و پیروزمند حساب کنیم، به وضوح می‌بینیم که پس دادن حساب شان برای مردم چقدر سخت و دشوار شده است. تا سر بلند کنی که بگویی بالای چشم شان ابروست، از فداکاری‌ها و شجاعت‌های بی‌نظیر دوران جهاد و مقاومت شان روایت می‌شود و زبان برای هرگونه نقد و بررسی‌ از عملکرد کنونی شان قطع می‌گردد. گویا مبارزه‌ی گذشته سند مصئونیت شان در همه‌ی حالات است.
***
به نظر می‌رسد یکی از وجوه بررسی آگاهانه از تجارب سیاسی گذشته‌ی جامعه‌، تجدید نظر نسبت به رویکرد خشونت‌آمیز در مبارزه است. رویکرد خشونت‌آمیز حتی حوصله‌ی شنیدن حرف خشونت‌پرهیز را باقی نمی‌گذارد. واکنش روانی قربانیان خشونت قابل درک است، اما نباید فراموش کرد که مبارزان در یک حلقه‌ی به‌هم‌پیوسته کنار هم قرار می‌گیرند و هرگونه قربانی و پیروزی در این میدان، اثر همگانی دارد. بهای گذشته را متعلق به گذشته ندانیم. این بها از همه‌ی مبارزان اصلاح‌گر گرفته شده است. تصور کنیم که اگر نیروهایی که با خشونت‌ از ما گرفته شدند، برای یک مبارزه‌ی سالم و اصلاح‌گر باقی می‌ماندند، چه کارهای بزرگ‌تری را از حضور شان انجام می‌دادیم. خشونت‌پرهیزی مبارزان اصلاح‌گر هندی، از نابودی صدها تن چون نهرو و رادهاکریشنان و مهاتما گاندی جلوگیری کرد. پس از پیروزی، هند حتی از دوستی انگلیس و همه‌ی کشورهای هم‌پیمان او محروم نشد.
خون و بهایی که از جامعه در عدم خشونت گرفته می‌شود به سادگی قابل حساب است. اما وقتی منطق میدان مبارزه را خشونت تشکیل دهد، محاسبه کردن خون و بهای جامعه امکان‌ناپذیر می‌شود. این مُلک نیست که «انقلاب می‌خواهد و بس»، بلکه انقلاب و خشونت است که «خونریزی بی‌حساب می‌خواهد و بس»!

۱ نظر:

  1. سلام

    به نظر می رسد که اگر ما بر اساس مثال عمل کنیم به جایی نمی رسیم.

    ایا به نظر شما مبارزه مسلحانه علیه هیتلر توسط امریکا بد بود؟ ایا باید در مقابل هیتلر هم به مبارزه بدون خشونت دست می زد؟

    اینکه شما هند را بهتر از چین می دانید هم به نظر من درست نیست. در هند هنوز ملیون ها انسان از گرسنگی و فقر رنج می برند. توضع ثروت کاملا غیر عادلانه است. اما در چین هر کس لااقل یک سرپناه و خانه دارد. توضیع ثرونت بسیار مساویانه تر است.

    نمونه ای دیگر مبارزه ای مسلحانه ای امریکایی ها در مقابل فرانسه و انگلیس بود. ایا امریکا هم به دلیل مبارزه خشونت امیزش به بدبختی رسیده است؟

    ایرلندی ها و نارویجی ها هم در مقابل انگلیس و روس مبارزه مسلحانه کردند. ایا این دو کشور هم بدبخت شدند. به نظر من شما این دو مورد را مطلق کرده اید.

    آدم هر قسم فکر کند همان شواهد را می تواند از تاریخ بیرون بکشد. بهتر است به دنبال توجیه به تاریخ سر نزنیم.

    علی

    پاسخحذف