هرگونه تلاش برای اصلاحگری در عرصهی دین و باورهای دینی، درست مانند عرصههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، مستلزم راه افتادن نقد جدی بر نگرش دینی است. رفتار و عملکردهای دینی نیز متأثر از نگرش دینی اند. تا بر نگرش دینی نقد درست و اصلاحگرانه صورت نگیرد، رفتار و عملکردهای دینی همچنان که هستند، باقی میمانند هر چند فشار و ضربات کوبنده بر مصداقهای معین آن افزایش بیابد.
نگرش دینی، هم نگرش طرفداری از باورهای دینی را شامل میشود و هم نگرش ضدیت با باورهای دینی را. موضوع در هر دو نگرش یکی است، با این تفاوت که یکی میکوبد تا آن را از صحنه خارج کند و یکی حمایت میکند تا آن را در صحنه نگه دارد.
نگرش دینی به سادگی و راحتی تغییر نمیکند. شاید بتوان گفت که نگرش دینی سختجان ترین پدیدهای است که در منظومهی باورهای انسان به ظهور رسیده است. آمیزهای از سنتها و فرهنگ و باورها در طول تاریخ با انسان حرکت میکنند و در واقع بخش مهمی از هستی انسان میشوند. دیده شده است که حتی آنانی که برخی اوقات اکت و ادای دینستیزی میکنند، در واقع رگههای جزمیت و تعصب و خشکاندیشی و انعطافناپذیری خود را وامدار هستی دینی خود اند، بدون اینکه خود بدان اعتراف داشته باشند.
برای اصلاح نگرش دینی آموزش به گونه کلاسیک و مرسوم تنها یک بخش از کار است. روشن است که انسانهای باسواد در درک و پذیرش اصلاح در نگرش خود استعداد بیشتری نشان میدهند. اما چه باید کرد وقتی جامعه اکثراً بیسواد است و یا اگر سوادی هم داشته باشد، از مرحلهی خواندن و نوشتن معمول فراتر نمیرود تا برسد به مرحلهی تفکر و نقد و جدال فکری؟
(ادامه مطلب را در جمهوری سکوت دنبال کنید)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر