۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

فرصتی برای باز اندیشی

(نوشته ای از سخیداد هاتف در جمهوری سکوت)

رویداد هولناکی که عاشورای امسال کابل را خونین کرد برای بسیاری تامل انگیز شد. در این میان ، اولین چیزی که باید به آن توجه کرد این است که مساله ی اصلی این نیست که چه کسی را به خاطر آنچه در روز عاشورا رخ داد ملامت کنیم. بعضی به آن فاجعه به گونه یی نگاه می کنند که گویی نباید پیشینه و زمینه یی برای آن تصور کرد. اگر به مساله این طور نگاه کنیم که در یک روز مشخص در یک سو تروریستی بود و در سویی دیگر جمعی بی گناه و آن گاه آن تروریست ده ها نفر از آن جمع بی گناه را به فجیع ترین شکل به قتل رساند ، داوری خیلی آسان می شود : روشن است که ملامتی متوجه آن قربانیان بی گناه نیست و هر چه گناه هست به گردن آن تروریست و آمران او است.

اما واقعیت آن است که آن رویداد یک "بریده "ی مجرد و بی ارتباط با شبکه یی از عوامل و پیشینه ها نبود. بگذارید مثالی ساده بیاورم: فرض کنید من پانزده سال پیش 160 کیلو وزن داشتم. در طول این پانزده سال وزن من ( به خاطر سبک زنده گی و غذا خوردن غیر صحی) به تدریج به 340 کیلو رسید. روزی در جمعی سی نفره نشسته ام که ناگاه کسی با چاقو به جمع ما حمله می کند و ابتدا مستقیما به سراغ من می آید. همه به چالاکی فرار می کنند. من نمی توانم فرار کنم. وزن 340 کیلویی ام اجازه نمی دهد. شخص مهاجم دزد است و از من می خواهد که جیب هایم را خالی کنم و همه ی آنچه را با خود دارم پیش او بگذارم و دم نزنم. این کار را می کنم و او لگدی هم به شکم ام می زند و می رود. اما پیش از رفتن با عصبانیت به من می گوید: " فکر می کردم که با این تن و توش ات آدم پولداری باشی!". حالا چه کسی را باید ملامت کرد؟ بی انصافی است که مرا ملامت کنید. من در کمال آرامش در جایی نشسته بودم و با دوستان خود صحبت می کردم. پول هایی که در جیب ام بودند هم پول های حلال بودند و از جایی غصب نشده بودند. این دزد است که خلاف همه ی موازین اخلاقی و قانونی بر من حمله کرد و همه چیزم را با خود برد و به من لگدی هم زد. اما همین که از سطح ملامت کردن های موردی عبور کنیم و به تحلیل جامع تر مساله بپردازیم ، در جایی به مساله ی وزن 340 کیلویی من هم خواهیم رسید. وزنی که مستقیما محصول عادت های غیر صحی من در طول پانزده سال گذشته است. به این مساله هم خواهیم رسید که در افغانستان مردم خیال می کنند آدم های فربه و شکم دار پولدار اند. در این جا لعنت فرستادن بر دزد گرهی از کار من باز نمی کند. من باید به این مساله فکر کنم که چرا همه فرار کردند اما من نتوانستم فرار کنم.

(ادامه مطلب را در جمهوری سکوت دنبال کنید)


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر