از جلسهی هفتم تا نهم،
مباحث عمدهی «اتاق فکر» اختصاص یافت به بررسی برخی راهکارهای عملی که برای
آمادگی قبل از کمپاینهای انتخابات ضروری تلقی میشدند. در این جلسات، در مورد
ایجاد ریاست دفتر معاون دوم، نحوهی ارتباطگیری با نهادهای مدنی و شوراهای قومی و
مخصوصاً تدویر جلساتی که پیامهای کلی انتخابات را برای مخاطبان عام انتقال میدادند،
بحث شد.
در جلسهی هشتم قرار شد
نشستی تحت عنوان «دانشجویان و مناسبات قدرت» برگزار شود و در آن اشرف غنی و دانش
و عدهای از چهرههای دانشگاهی و جامعهی مدنی که در کمپاین سهم خواهند گرفت،
سخنرانی کنند. تاریخ نشست 29 قوس در نظر گرفته شد و مکان آن هوتل کابل – دوبی در جادهی
دارالامان. مسوولیت تبلیغات این نشست را جوادی بر عهده گرفت؛ سازماندهی تدویر و
برنامههای آن بر دوش من گذاشته شد؛ و تأمین روابط با نهادها و شخصیتها را محمود
بلیغ قبول کرد. قرار شد ستاد انتخاباتی حزب وحدت نیز در سازماندهی و انتظام امور
نشست فعالانه سهیم شوند. مسوولیت هماهنگی با این ستاد را سعادتی و زهیر و فصیحی بر
عهده گرفتند.
***
بحث ایجاد دفتر معاونت
دوم ریاست جمهوری، وقت زیادی را در بر گرفت. آقای دانش با مفکوره و ذهنیتی که او
را در مقام معاونت دوم ریاست جمهوری، فردی در مقام اتوریته و اقتدار نشان دهد،
بیگانه بود و به نظر میرسید از تصور اینکه واقعاً به معاونت دوم ریاست جمهوری میرسد،
به طور آشکار دچار شرم و خجلت میشود. از طرفی دیگر، او از این تصور هم بیم داشت
که در برابر خلیلی، سر و گردن بلند کند و بگوید که گویا همان جایگاهی که تا کنون
متعلق به خلیلی بوده است، حالا به او انتقال مییابد.
وقتی برای اولین بار بحث
ایجاد دفتر معاون دوم مطرح شد، جواد سلطانی، از این نظر با استدلالی قاطع حمایت
کرد و گفت که «از همین حالا باید آمادهی حکومت کردن باشیم». او گفت: «حکومت کردن
قبل از هر چیز به آمادگی روانی ضرورت دارد. ایجاد دفتر معاونت ریاست جمهوری نشان
میدهد که ما برای حکومتکردن آمادگی میگیریم. این مسأله فوری است و نباید آن را
به زمان بعد موکول کنیم.»
نظریات دیگری که مطرح
شدند، همه مبین همین نکته بودند. من گفتم: «با ایجاد دفتر معاونت ریاست جمهوری،
زمینهای مییابیم که کادرهای جامعه را از همین حالا در بخشهای مختلف سازماندهی
کنیم. تمام تشکیلاتی را که برای معاونت دوم ریاست جمهوری ضرورت است، باید فعال
کنیم و افراد را به طور رسمی وظیفه دهیم که در آن مشغول کار شوند.»
اسلم جوادی از ظرفیت بزرگ
کادری جامعه یاد کرد و گفت که «این تشکیلات همهی این کادرها را از سردرگمی نجات
میدهد و آنان را به طور عملی در ساختار کمپاین و حکومتداری شریک میسازد».
در جریان مباحث این نکته
نیز مطرح شد که معاونت دوم ریاست جمهوری نمیتواند تنها متعلق به هزارهها باشد.
داکتر امین احمدی گفت: «این مقام مربوط به دولت است و دولت باید ظرفیت و صبغهی
ملی خود را به طوری تمثیل کند که همهی اقشار و گروههای اجتماعی خود را در آن
شامل احساس کنند». در همین ضمن، نقدی که بر ادارهی معاونت دوم ریاست جمهوری در
دوران خلیلی وارد شد، این بود که وی نتوانست از ظرفیت این اداره برای ایجاد یک
اتوریتهی ملی استفاده کند.
در جریان مباحث، این نکته
نیز تأکید شد که ساختار تشکیلات دفتر معاونت دوم ریاست جمهوری با ظرفیتی ایجاد شود
که در دوران کمپاین نقش فعال مدیریت کمپاین را داشته باشد، و بعد از پیروزی در
انتخابات، کادرهای شایستهی ملی را از میان تمام اقشار و نیروهای جامعه در خود جا
دهد.
آقای دانش، اما نشان میداد
که این مباحث را نوعی «شوخی» تلقی میکرد که گویا همراهان «اتاق فکر» برای دلگرم
کردن و یا تشویق او به راه میاندازند. او هیچگاهی این بحث را جدی نگرفت و هر
باری هم که وارد بحث میشد، میگفت که «هنوز خیلی زود است و دفتر در همین حدی که
بتواند در کمپاین سهم بگیرد، کفایت میکند». یک روز، بعد از جلسهی «اتاق فکر»، مسألهی
دعوت از شفق و داکتر طالب و سایر شخصیتهای متنفذ جامعه و طرح ایجاد دفتر معاونت
ریاست جمهوری را به طور جدی برای دانش مطرح کردم. وی دو نگرانی را به طور صریح یاد
کرد: اول، تأمین بودجهی این دفتر؛ و دوم، حساسیت آقای خلیلی. او گفت که خودش پول
ندارد و هزینهی این دفتر را نه از آقای خلیلی گرفته میتواند و نه از اشرف غنی.
همچنین گفت که ایجاد این دفتر، خلیلی و اطرافیان او را حساس میسازد و باعث میشود
که در جریان انتخابات و کمپاین کارشکنی کنند. «هنوز زمان کاری آقای خلیلی باقی
است. ایجاد این دفتر هرچند ضروری باشد، باعث حساسیتهای زیاد میشود که حالا به
صلاح نیست.»
من استدلال داشتم که
افرادی که حالا با او کار میکنند هیچکدام از او توقع پول و معاش و هزینه ندارند.
«کادرهای جامعه با این دفتر احساس میکنند که در معادلهی سیاسی سهیم میشوند.
خلیلی و اشرف غنی هم با این ابتکار، جدیت ما را در امر انتخابات درک میکنند و
اطمینان شان بیشتر میشود.»
بعد از این جلسه، باز هم
چندین بار در مورد ایجاد دفتر معاونت دوم ریاست جمهوری با دانش صحبت کردم، اما هیچگاهی
موفق نشدم که جدی بودن این امر را به او انتقال دهم. آخرین بار روزی بود که با
شهیر و بهادری او را در دفترش دیدار کردم. در آن جلسه هم مسألهی ایجاد دفتر به
میان آمد، اما سودی نبخشید. تصور من آن بود که دانش از لحاظ روانی خود را در
موقعیتی نمیدید که بازی قدرت را جدی بگیرد و به آن باور داشته باشد. این حس بارها
برای من ایجاد شد که وی عنوان معاونت دوم را یک امتیاز لوکس میداند که به خاطر آن
باید هم از خلیلی و هم از اشرف غنی ممنون باشد. بعدها وقتی شنیدم که وقتی جنرال
دوستم در مزار شریف با اشرف غنی مناقشه کرده و به شبرغان رفته بود، دانش به راحتی قبول
کرده بود که همه چیز پایان یافته و باید به کابل برگردد، متوجه شدم که چقدر نسبت
به قدرتی که قرار بود روی دستش قرار گیرد، بیباور بوده است.
***
دفتری که برای دانش در
کارته چهار باز شده بود، نمونهی دیگری بود از نحوهی تلقی او از قدرت و مدیریت
حکومت. این دفتر با الگوی دفترهای مجاهدین در پاکستان و ایران تنظیم شده بود. از
دهن دروازهی دفتر تا دهلیزها و تا جایی که باید افراد کفشهای خود را بیرون کنند
و تا سالنی که برای دیدار با مراجعین در نظر گرفته شده بود، تا سالن غذاخوری و
نحوهی ثبت و پذیرش ملاقاتکنندگان، تا افرادی که در نقشهای مختلف وظایفی را بر
عهده داشتند، همه بازتاب الگوی دفترهای مجاهدین در دوران هجرت بود و هر کسی که از
آن دفترها خاطرهای داشت، به محض ورود در دفتر دانش، همان حس و حال و هوا را استشمام
میکرد. در این دفتر بویی از قدرت سیاسی و حکومت به مشام نمیرسید. عطوفت بود،
مهمانداری و رفیقی و رابطه و مصلحتهایی که در هر لحظه باید رعایت میشد. دانش هم
در وسط همه، تنها تفاوت آشکار با روسای دفاتر مجاهدین: آنها از ادب و نزاکت بهرهای
نداشتند، حالانکه دانش در نهایت تواضع و احترام و ادب، با مراجعان و کارمندان دفتر
برخورد میکرد. همین و بس.
یادداشتهای من نشان میدهد
که آخرین بار، در جلسهی نهم «اتاق فکر» بود که وضعیت دفتر دانش به طور جدی مطرح
شد، اما در این جلسه هم هیچ طرح روشنی به میان نیامد که بتواند وضعیت دفتر دانش
را عملاً دگرگون کند و به آن سر و سامان دهد. تنها یک طرح جدی عنوان شد که محمود
بلیغ مسوولیت ایجاد و مدیریت دفتر را بر عهده گیرد و به سر و وضع آن رسیدگی کند.
این طرح نیز به دلایلی زیاد به گوش کسی جا نگرفت و صرفاً در همان حدی که طرح شده
بود، باقی ماند. (ادامه دارد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر