۱۳۹۴ آذر ۲۴, سه‌شنبه

اعتماد را پاس دارید، استاد! (5)

جناب معاون رییس جمهور،
بحث «اخلاق» را جمع می‌کنم. «اخلاق سیاسی» هم بماند برای بخش‌هایی که در «روایت یک انتخاب» باز شوند. همین‌قدر به یاد تان می‌آرم که سخن رُک و صریح گفتن بخش مهمی از اخلاق سیاسی است. شما نیک می‌دانید که من در رعایت این اخلاق پایم هیچ‌گاه نلنگیده است. اخلاق سیاسی بود که وقتی با اشرف غنی نشستم، صریح و رُک از موضع دو «دشمن»ی حرف زدم که قرار بود به «صلح» و «آشتی» برسند. بحث هزاره و پشتون و کوچی و جنگ‌های امیرعبدالرحمن و رهبری بابه مزاری در همین وادی مطرح شد. «اخلاق سیاسی» تصویری بود که من از خلیلی برای اشرف غنی ارایه کرده بودم که در اولین نشست او را «مجتهد و مرجع تقلید» خطاب کرد. شما هم نامه‌هایم به اشرف غنی را خوانده و بلدید و هم شاهد سخنانم با اشرف غنی و اتمر و دیگران بوده اید. اخلاق سیاسی، پشت و روی آدم را یک‌سان نشان می‌دهد. اخلاق سیاسی در حضورداشت «همکاران حی و حاضر» سخن می‌گوید نه بعد از مرگ شان. من در «بگذار نفس بکشم» از آدم‌های زنده و دارای گوشت و پوست و استخوان حرف زدم و در «روایت یک انتخاب» نیز از آدم‌های «حی و حاضر» حرف می‌زنم. رسم اخلاق سیاسی همین است نه جنازه‌ی مرده را بر دوش کشیدن یا لگد بر جسد مرده زدن. روایت می‌کنم تا زبان «همکاران حی و حاضر» باز شود و سخن بگویند تا اخلاق سیاسی پربارتر شود و بداخلاقی سیاسی دامن عزت و وقار انسان را بیش از این آلوده نکند.
جناب قانون‌پوه،
شما در «اعلامیه»ی تان می‌نویسید: «اینگونه رفتار های غیر مسؤولانه می تواند سقف کار جمعی را که بر ستون اعتماد جمعی استوار است فرو بریزاند».
ادعای کلانی است و گزاره‌ای کلان‌تر به آن بخیه می‌خورد. خوب است روشن سازید که «رفتارهای غیر مسوولانه» یعنی چه؟ اصولاً پیش از هر سخنی دیگر بگویید که مسوولیت چیست و لوازم سیاست مسوولانه چیست؟ لطفاً بگویید که اعتماد جمعی چیست و سقف کار جمعی که بر ستون اعتماد جمعی استوار است چیست؟ از جناب شما می‌پرسم که کی در برابر کی مسوول است و کی در برابر کی مسوولیت دارد؟
سخن از اعتماد جمعی است. اعتماد جمعی بر قراردادهای جمعی بنا می‌شود. لطفاً بگویید که از «اتاق فکر» شروع تا بیرون از آن، چه قرارهایی با هم داشته ایم؟
جناب شما فرد مذهبی و متدین و متشرعی تشریف دارید. این را به تمام معنا درک می‌کنم و به آن باور دارم. لطفاً بگویید که نخ‌های اعتماد جمعی ما از کجا شروع به تنیدن کرد و چه انگشتانی با چه مهارتی در این تنیدن و به هم بخیه زدن نقش داشت.
لطفاً بگویید که در اولین جمعه‌ی پس از ثبت نام در تکت انتخاباتی، وقتی به منزل تان در شهرک امید سبز از من پذیرایی کردید، چه گفتید و چه تعبیراتی به کار بردید و از قول خلیلی در وصف من چه روایت کردید که باعث شد اعتماد جمعی ما نطفه گیرد و آرام آرام پا به هستی بگذارد؟ فقط این را بگویید که خلیلی در روز رفتن به دیدار کرزی برای نهایی کردن تکت انتخابات، در جلسه‌ی اعضای حزبی تان چه گفت که شما آن را با آب و تاب برای من بازگو کردید و مرا مورد لطف و نوازش و محبت خود قرار دادید؟ لطفاً بگویید که در این نشست چه قرارهایی میان ما تبادله شد و چه حرفی بر زبان آمد که مایه‌ی دلگرمی و امیدواری من شد و چه شد که بعداً وقتی به پیشگامی بلیغ و ناصر احمدی طرح «اتاق فکر» ریخته شد، من هم دلگرم شدم که به این جمع بپیوندم و با این جمع وارد کار شوم؟ بازگویی این مسایل از جانب شما، می‌تواند پرده از روی قرارهای مشترک ما بردارد.
جناب قانون‌پوه،
شما می‌دانید که من در گذشته هیچ پیوند و رفاقتی با شما نداشته ام و سابقه‌ی آشنایی‌های ما نیز یکی دو دیدار کوتاه به خاطر یکی دو کار اداری در دوران تصدی تان در پست وزارت عدلیه بیشتر نبوده است. لطفاً بگویید که مبنای قرارداد ما برای ایجاد اعتماد جمعی چه بوده است: پول؟ چوکی؟ ... یا عزت و قدرت و مطالبات جمعی؟
می‌پذیرم که من هم در برابر شما مسوولیت داشته ام. اما لطفاً بگویید که این مسوولیت بر اساس قرار مشترک ما چه بوده است و من چه مقداری از این قرار را زیر پا کرده ام که حالا باید حسابش را پس دهم. به همین ترتیب، بگویید که شما چه مقداری از قرارهای تان را عملی کرده اید که حالا من سپاس‌گزار و منت‌پذیر تان باشم.
جناب معاون رییس جمهور،
می‌پرسم که آیا قول و قرارها و قرارداد و عهد و پیمان‌ها مسوولیت می‌آورند یا نه؟ اگر مسوولیت می‌آورند آیا برای یک طرف اند یا برای دو طرف؟
می‌پرسم که برای بلند نگه‌داشتن این سقف اعتماد جمعی چه کسی چه مقدار هزینه کرده است. من از کجا و چه متاعی را این‌جا گذاشته ام و شما و «همکاران حی و حاضر» تان از کجا و چه متاعی را هدیه کرده اید؟
همین قدر می‌گویم که ما با هم زبان شفاف و قابل درکی داشتیم که مایه‌ی اعتماد ما به همدیگر می‌شد. شما را به اندازه‌ی یک ذره هم متهم نمی‌کنم که با من ریاآلود برخورد کرده اید یا سخنی به گزاف گفته اید. خلیلی را متهم نمی‌کنم که سر من کلاه گذاشته است و مرا فریب داده است. اشرف غنی را متهم نمی‌کنم که با من دورویی کرده است و چیزی را از من پنهان کرده است. می‌گویم ما با هم اعتماد داشتیم و این اعتماد حاصل یک سهم‌گیری روشن و شفاف از جانب همه‌ی ما بود.
در نتیجه‌ی این اعتماد جمعی بود که با هم می‌نشستیم و برای کار جمعی‌ای که در پیش داشتیم هزینه می‌کردیم. من پول نداشتم، اما خرده آبرو و اعتباری داشتم که آن را از کوچه‌پس‌کوچه‌های زندگی با صد خون دل جمع کرده بودم. همین را گذاشتم روی میز. شما حزب داشتید و خلیلی داشتید و تبارنامه‌ای از مبارزه و حکومت‌داری و وزارت و نام و عنوان. کار ما مشترک بود و با همین کار مشترک به هم بخیه می‌خوردیم. حالا دو سال بعد از این قصه است. شما رفته اید معاون رییس جمهور شده اید و می‌گویید که سقف اعتماد جمعی چیست و ستون‌های آن در کجا ایستاده است. آیا حق نمی‌دهید که من هم یک‌بار بپرسم که این سقف معنایش برای من چیست و ستونش بر کجای دل و روان و استخوان من فشار می‌آرد؟
خاضعانه می‌خواهم بگویید که آیا صرفاً «روایت یک انتخاب» سقف کار جمعی را فرو می‌ریزد یا بلدوزری که شما و برخی از «همکاران حی و حاضر» تان از مقام حکومت و رهبریت و سیاست در بغل آن نصب کرده اید؟
جناب معاون رییس جمهور،
شما نیک می‌دانید که این قصه سر درازی دارد و «روایت یک انتخاب» تنها نشانه‌هایی از آن را بازگو می‌کند. اینجا پای اعتماد من و ما نیست. پای اعتماد یک ملت و یک نسل منتظر و زخم‌خورده و مجروح است. میلیون‌ها انسان به این اعتماد جمعی گره خورده اند. من و شما می‌توانیم سقف کوتاهی برای اعتماد دو نفر خود ایجاد کنیم. اما توفانی که اعتماد جمعی را به نیستی کشانده است، حسابش سنگین‌تر است. من روایت کنم یا نکنم، اعتماد جمعی یک ملت پرسان می‌کند. سقف و ستون بالای سر شما فرو بریزد یا بماند، سقف و ستون ملت را نگاه کنید که با تمام وزن خود در حال فروافتادن است.
حالا شما روایت کنید و بگویید که این یکی کجایش اخلاقی است و کجایش سقف اعتماد جمعی را روی ستون استوارش بر پا نگه می‌دارد. (ادامه دارد)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر