۱۳۹۶ آذر ۱۸, شنبه

ضرب‌الاجل نهایی برای نشر منشور (87)

انجنیر عباس نویان در بخشی از بحث‌ها گفت که «سرنوشت منشور باید معلوم شود که چرا نشر نمی‌شود». او و ظهیر پیشنهاد کردند که اگر امکان داشته باشد من با اشرف غنی دیدار کنم تا ملاحظات هر دو طرف رفع شود. من گفتم که دلیلی برای دیدار من با اشرف غنی وجود ندارد. من به خصوص در مورد طرح کوچی‌ها هیچ‌گونه تغییر یا اصلاحیه‌ای را قبول ندارم.

اتمر با لحن اعتراض‌آمیز خطاب به انجنیر عباس نویان گفت: «وقتی چیزی را فیصله کردیم، بار بار تکرار نکنیم. دیروز برای من گفتید که بروم و داکتر را ببینم. او را دیدم و گفت که تا روز پنج‌شنبه کار را تمام می‌کنم». رویش را به من برگشتاند و گفت: «اما این حرف به معنای آن نیست که داکتر در مسایل ارزشی که روی آن توافق شده است، تغییر ایجاد می‌کند. او مشخصاً گفت که سی مورد ملاحظه دارد. شما برادران از بس در مورد کوچی حساس هستید، فکر می‌کنید تمام حرف روی مسأله‌ی کوچی است». وی هم‌چنین گفت: «داکتر می‌تواند در مسایلی که مربوط به پالیسی باشد، نظر خود را بگوید و ما باید نظر او را قبول کنیم».

گفتم: «بحث پالیسی نیست. بحثِ دادن زدن در تلفن است. بحث اتهام نشر منشور به طور خودسرانه است که داکتر مطرح کرده است. من در نشر منشور آنقدر ملاحظه داشتم که وقتی روز دوم حوت آن را به داکتر دادم کسی از منزل داکتر برای اکبری شهیدزاده، مسوول وبسایت تحول، زنگ زده و خواسته بود که منشور را نشر کند. وقتی او از من پرسید، گفتم: هنوز اصلاح و بازنگری نهایی نشده است. منشور نباید قبل از اصلاح نهایی نشر شود.

اتمر گفت: «این حرف‌ها را باید تحمل کنیم. من بارها با این حالت رو به رو شده ام. اما برای کار کلانی که در پیش داریم، این مقدار ناراحتی‌ها را طبیعی می‌دانیم و تحمل می‌کنیم».

گفتم: شما شاید صد دلیل داشته باشید و تحمل کنید. من دلیل ندارم که تحمل کنم. داکتر قرار است در مقام زمامداری کشور قرار گیرد. این نوع برخورد برای من قابل قبول نیست. قرار نداریم اینگونه رابطه داشته باشیم.

افغان‌زوی گفت: «داکتر مدیر ما است. مدیریت سلسله مراتب دارد. وقتی مدیر حکم می‌کند هر کسی مکلف است از آن اطاعت کند. این طور نمی‌شود که بگویید کار می‌کنید، اما مدیریت را قبول ندارید». در بخش دیگری از حرف‌هایش خطاب به من گفت: «وقتی تحمل نمی‌توانی برو در مسجد بنشین».

در جوابش گفتم: اینکه در مسجد می‌نشینم یا جای دیگر، تو نیستی که برای من تعیین کنی. من برای تو این حق و صلاحیت را نمی‌دهم که در این رابطه حرف بزنی.

با گفتن این حرف از جایم برخاستم و دفتر اتمر را ترک کردم. اتمر تقاضا کرد که بنشینم تا موضوع حل شود. معین مرستیال تا سر سرک به دنبالم آمد و درخواست کرد که برگردم. در مورد نظر افغان‌زوی ابراز ناراحتی کرد و گفت که کسی به او نگفته و خودش آمده است تا از من معذرت بخواهد. درخواست او را رد کردم و از جعفر خواستم که حرکت کند تا به دفتر برگردیم.

***

نتیجه‌ی جلسه با اتمر و کمیته‌ی سخنگویان برای بهادری و شهیر و انجنیر عارف نیز مأیوس‌کننده بود. حالا باید در مورد گام بعدی خود تصمیم می‌گرفتیم. انجنیر عباس شام همان روز زنگ زد و از موضع‌گیری من انتقاد کرد و گفت: مسأله را به گونه‌ی فردی مطرح کردم و مجال ندادم که آن‌ها در قضیه دخالت کنند تا راه حل مناسبی پیدا شود. وی از اعلام نظر من که در صورت تغییر یا عدم نشر منشور از کمپاین بیرون می‌روم نیز انتقاد کرد، اما گفت که بعد از من، او و آزیتا رفعت در برابر حرف‌های افغان‌زوی شدیداً اعتراض کرده و گفته اند که در صورتی که قضیه‌ی منشور روشن نشود، آن‌ها نیز ایستادگی می‌کنند.

بعد از ظهر با سیما غنی و سلام رحیمی در دفتر انسجام امور کمپاین دیدار کردم. رحیمی حرف‌هایی در مورد افغان‌زوی و شخصیت و کارکردهای گذشته‌ی او گفت و از من خواست که به حرف‌های او وقعی نگذارم. وی و سیما غنی می‌‌گفتند که کسانی در روزهای اخیر داکتر را به خاطر منشور تحت فشار گذاشته و او را از نشر آن باز داشته اند. بااینهم، رحیمی خواست که تا روز سوم حمل انتظار بکشم. او زمینه‌ای فراهم می‌کند که باز هم از نزدیک اشرف غنی را ببینیم. او ابراز امیدواری کرد که منشور بدون کم و کاست چاپ می‌شود.

***

من باری دیگر مصاحبه با رسانه‌ها را در حالت تعلیق درآوردم و صحبت و مشوره با دوستانی را که در حلقه‌ی روابطم داشتم فشرده‌تر کردم. تقریباً همه، بدون استثنا، نظر داشتند که در صورتی که منشور نشر نشود، باید نه تنها رابطه‌ام با اشرف غنی را قطع کنم، بلکه به صراحت در برابر آن اعلام موضع کنم. نقطه‌ای که بر ابهام وضعیت دامن می‌زد، این بود که من هیچ‌گونه رابطه‌ی مستقیم با اشرف غنی نداشتم و باید موضع موافق یا مخالف او را از طریق واسطه‌های دست دوم و دست سوم می‌گرفتم. ظاهراً در میان اطرافیان اشرف غنی، اعضای دفتر انسجام امور کمپاین تنها کسانی بودند که در قضیه‌ی منشور از من جانبداری می‌کردند. سلام رحیمی و سیما غنی به صراحت می‌گفتند که دلیلی برای تعویق نشر و چاپ منشور نیست. بقیه نیز در حد سمپاتی و ابراز نظر موافق موضع‌گیری داشتند. یک بار گلاب منگل برای علی احمد جلالی زنگ زد و از او خواست که برای اشرف غنی بگوید که منشور را حتماً نشر کند؛ در غیر آن، کمپاین در افکار عامه با مشکلات زیادی رو به رو می‌شود.

***

ضرب‌الاجل من از روز سوم به روز چهارم حمل و باری دیگر به ششم حمل کش خورد. تلاش ما این بود که منشور به هر ترتیبی که شده، نشر شود تا رسمیت بیابد. در غیر آن، ادعای من برای توافق با اشرف غنی روی منشور مورد سوال جدی قرار می‌گیرد و این تصور را که تمام حرف‌های من در رابطه با اشرف غنی دروغ بوده و این حرف‌ها را به ناحق به او نسبت داده ام، تقویت می‌کند. نگرانی‌هایی که ما را از مبادرت به تصمیم قاطع باز می‌داشت، پیامدهای آن در مناسبات سیاسی میان هزاره‌ها و پشتون‌ها و تأثیرات سوء آن بر وضعیت عمومی کمپاین بود. تقریباً همه‌ی ما به این نتیجه رسیده بودیم که حاصل کار ما در حمایت از اشرف غنی به نشر منشور به عنوان یک سند سیاسی که حاوی مطالبات دموکراتیک جامعه است، محدود شده و توقع ما از سهم موثر در مدیریت حکومت آینده قطع شده است.

روز سوم حمل 1393، قرار شد باز هم نامه‌ای برای اشرف غنی بنویسم و آن را به آدرس ایمیل او ارسال کنم. در ابتدای این نامه‌ی کوتاه که مجموعاً حاوی 418 کلمه و با لحنی کاملاً عادی و دوستانه بود، نوشتم: «کمتر از ده روز به پایان مهلت رسمی کمپاین‌های انتخاباتی باقی مانده است. اگر خدا بخواهد، به زودی شاهد برگزاری انتخابات و تصمیم نهایی مردم برای تعیین زعامت سیاسی آینده‌ی کشور خواهیم بود». بعداً گفته بودم که «راهی که تا کنون طی شده است، در مقایسه با دشواری‌ها و چالش‌هایی که در برابر خود داشته ایم و نیز در مقایسه با عمده‌ترین رقیبان انتخاباتی، با نتایج امیدبخشی همراه بوده است. بااینهم، برای اینکه بتوانیم شاهد تحقق امیدواری‌های خود باشیم، باید گام‌های دیگری را نیز با حوصله‌مندی و خردمندی برداریم که به نظر من، نشر منشور تحول و تداوم، نسبت به همه در اولویت قرار دارد. اگر موفق به چاپ منشور نشویم، تعهد ما در برابر شهروندان غیرقابل اطمینان باقی می‌ماند و رقیبان انتخاباتی نیز می‌توانند از آن به عنوان یک حربه‌ی خردکننده‌ی تبلیغاتی، مخصوصاً در جریان مناظرات تلویزیونی، استفاده کنند».

در قسمتی از این نامه نوشتم: «تا کنون من از جانب دوستانم با سوال جدی در مورد تأخیر در چاپ منشور مواجه بوده ام. ظاهراً تنها دلیل من تصمیم عمدی برای چاپ منشور در آخرین روزهای انتخابات بوده که این مهلت نیز به سرعت به پایان می‌رسد. در روزهای اخیر نیز، برغم اینکه ملاحظاتی از جانب شما مطرح شده و صورت پی دی ایف منشور از سایت آقای دانش نیز برداشته شده است، من، به استناد اطمینان‌هایی که از جانب شما و همه‌ی دوستان گرفته ام، روزهای ششم و هفتم حمل را آخرین مهلت برای چاپ و نشر منشور اعلام کرده ام. اگر تا این تاریخ باز هم نتوانیم منشور را به چاپ برسانیم، ناچار خواهیم شد برای دوستان بگوییم که منشور به چاپ نخواهد رسید و آنان منتظرش نباشند».

نامه ام را با این پاراگراف پایان دادم: «بگذارید با صراحت بگویم که منشور تحول و تداوم، در واقع اساس همراهی و همکاری ما در جریان انتخابات بوده است. در این منشور، شما دیدگاه و طرح‌های خویش در امر حکومت‌داری و مسایل مهم دیگر را با همه‌ی مردم در میان گذاشته اید. تأخیر یا تعلل در چاپ و نشر این منشور، به هر دلیلی که باشد، اساس همراهی و همکاری ما در امر انتخابات و ایجاد حکومت بعدی را از بین می‌برد».

***

روز ششم حمل، صالحی و سیما غنی از دفتر انسجام امور کمپاین زنگ زدند و گفتند که داکتر خواسته است من در سفر بامیان و جاغوری آن‌ها را همراهی کنم. این‌ها ابراز امیدواری کردند که این سفر برای من فرصت می‌دهد تا با اشرف غنی به طور مستقیم صحبت کنم و موانعی را که در راه نشر منشور است، از میان بردارم. حالا حرف چاپ منشور پایان یافته بود و من در حد نشر انترنیتی آن نیز رضایت داشتم. 

(ادامه دارد)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر