۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

یادداشت اول

به همه عزیزانی که به این صفحه سر خواهند زد سلام و عرض ادب دارم.

این صفحه را برای تامین پیوند من و تو انتخاب کرده ام.

در اینجا حرف هایی را که به نظر می رسد با آن سر و کار پیدا می کنیم درج خواهم کرد. دوستان می توانند پیرامون این حرف ها نظر و نقد خویش را داشته باشند. شاید من به انتخاب خود برخی از نظریات را در ستون نظریات درج کنم و برخی را درج نکنم. اما به هر حال هر نظری که اینجا می آید برای من آینه ای از حرف های یک دوست است. من چه آنها را برای عام شدن روی صفحه بگذارم و چه روی صفحه نگذارم از آنها نکته هایی فراوان خواهم آموخت.

حرف هایی هست که فکر می کنم نمی توانم در سایت معرفت بیان کنم. آن سایت ویژگی ها و محدودیت هایی دارد. حرف هایی هست که در سایت های دیگر نیز نمی توانم بگویم. آن سایت ها نیز برای خود حریمی و حدودی دارند.

این صفحه را برای خودم باز می کنم. مسئولیت های آن نیز به خودم بر می گردد.

همواره حس می کنم آدمی بدون سخن گفتن ارزش خویش را از دست می دهد. با سخن گفتن آدمی نشان می دهد کیست و چه دارد که با دیگران شریک سازد و یا از دیگران بخواهد که در آن چیز با او شریک شوند.

این صفحه را برای همه دوستانی هدیه می کنم که شاید بتوانیم با هم در کلام و سخن پیوند برقرار کنیم.

عزیز رویش

کابل - پل خشک

۴ نظر:

  1. با سلام
    حتما یادداشت های تان را خواهیم خواند. منتظریم.

    پاسخحذف
  2. سلام استاد، خیلی خوشحالم ، پیوسته به اینجا خواهم آمد،

    پاسخحذف
  3. خوب شد. این بهتر است که گپ شما را از تریبون خود تان بشنویم. آدم که چیزی نگوید مثل آن است که زندگی نباتی دارد. اما اگر این گپش را از مجرای دیگری بیان دارد بازهم مثل آن است زندگی حیوانی دارد. گپ های شما آنگاه که مایه ایدئولوژیک نداشته همواره به دل نشسته.
    این هم البته نظری کسی است که شما را دوست دارد اما مدتهاست که از قرآن به رمان ایمان آورده.
    بلاق دره ی  

    پاسخحذف
  4. سلام و عرض ادب دارم خدمت استاد رویش
    حالا که از مکتب معرفت من خارج شدم درس خواندن هم برایم یک بار سنگین شده که دارم در پشت خود از یک محل به محل دیگر انتقال میدم. شاید لایق معرفت نبودم که از آن مکان مقدس خارج شدم استاد اما همیشه به یک چیز خیلی دل شادم و بخود افتخار میکنم که یک مدتی یکی از شاگردهای شما بودم شاید بسیار نالایق . اما حالا که در حبیبیه هستم خیلی از خود نا راضی هستم ولی یک چیز هست که همیشه مرا مثلی یک باطری چارچ میکند و انرژی میبخشد و ان آن انگیزه یی است که معرفت برایم خلق کرده است شاید این ندامت را هرگز جبران نتوانم که از فیض معرفت برای دو سال محروم شدم اما باز هم من بخاطر ذهنیت که مکتب معرفت و درسهای شما برایم خلق کرده است تمام تلاش خودم را میکنم تا برای خود کسی شوم هیچ یادم نمی رود که یک روز برای ما در مورد جذبه های بیرحم اطراف صحبت میکردی من حالا زیادتر شب ها درس های تفسیر را گوش میکنم و دارم گوهر که در سخن شما نحفته است پیدا کنم تا مرا بشتر به تامل وادارد تو که همیشه برای می گفتی سخن بیگو شاید در سخن تو گوهری باشد که انسانی را به تامل وا دارد و من هم به همین لجاظ همیشه درسهای تفسیر ترا که برای ما دادی گوش میکم چون من تمام درسهای تفسیر را به << m t 3 >> ضبط کرده بودم و حالا هم با خود دارم و میشنوم . میشنوم اما در یک قمست آن حالت دور از تصور شما رادرک نمیکنم ک یک شعری را خیلی مستانه میخوانید و درست در همان روز های بود که شیخ آصف به معرفت حمله کرده بود یا شاید یک مدت بعداز او زمان
    سخنان حقیقی افسون کننده نیستند
    سخنان افسون کننده حقیقی نیستند
    خوبها پرخاش جو نیستند
    پرخاش جو ها خوب نیستند . . .
    اگر وقتی پیدا کردید استاد طی یک چند سطر به ما بیگوید که در فضای دور از معرفت چگونه میشه به اهداف خود برسیم ؟
    خدا نگهدار

    پاسخحذف