(سخن کوچه، شماره نهم «قدرت» - نوشته احمد فیدل)
اینجا کوچهی حلبیسازی، کوچهای است که من دنیایم را، زندگیم را، سیاستم را، فرهنگم را، و اجتماعم را، در آنجا دارم. اما چیزی را که خیلی برای آن به خود مینازم اقتصادم هست. من در کوچهی حلبیسازی اقتصادم را ندارم. شما میبینید، نام کوچهی من حلبیسازی است. حلبیسازی تمام دنیای من است. شاید شما باور نکنید، اما اگر دقت کنید شاید بشود چیزهایی را در آنجا دید که در همهی جغرافیای بنام افغانسان دیده میشود. حالا خیلی ساده میگویم: کوچهی حلبیسازی افغانستان من است، پارلمان من است، مکتب من است و دانشگاه من است. شعار من این است: «به هیچ کسی رأی ندهید» اما چرا باید این عقیده را به شما بگویم؟ باورم این است که همهی کسانی که «خود» را در تمام کابل آویزان کرده اند کوچهی حلبیسازی را نمیشناسند، بوی آنرا نچشیده اند، بد قیافگی آن را ندیده اند، صدای چکشهای کسانی را که بر آهن میکوبند و عرق میریزند و فحش نصیب میشوند، نشنیده اند، تابلوهای دکانهای آن را نخوانده اند، در حمام عمومی زنانه و مردانهی آن بدن نشسته اند، هوای متعفن آن را تنفس نکرده اند، از دستفروشان این کوچه سوپ، آب میوه، کیله، و... نخورده اند.
بلی، نان نانوایی آن نه سوخته است نه خام، اما از کنار نانوایی جوی شهرداری جریان دارد و شلوغ و تراکم مکروبها هم مکروبها را اذیت میکند و هم انسانها را، آیا «عکس»هایی که کابل را شلوغ کرده اند از این نان خورده اند؟
از این رو از همهی ساکنین کوچهی حلبی سازی خواهش میکنم به هیچ عکس رأی ندهید. بلکه در عوض به کوچهی حلبیسازی خودمان رأی بدهید. این پارلمان ماست. عکسهایی که در اندازههای بزرگ و کوچک خود را به پایههای برق، خوازههای فلزی، دیوارها، شیشههای دکانها و... به دار زده اند، به همان اندازه قدرت، ثروت، شهرت، و مسکنت دارند. اما از کوچهی حلبیسازی نیستند، در اینجا کار نمیکنند. اینک با تمام غرور میخواهم بگویم که اهالی کوچهی حلبیسازی همهشان متمول هستند، مسکینی در میان آنها زندگی نمیکند.
اهالی محترم کوچهی حلبیسازی! اجازه دهید این عکسها که خود خواسته به دار آویخته شده اند، خاطرهی چند روز به دار ماندن داکتر نجیب الله را در خاطرهها زنده کند. و چه خوب است که داکتر نجیبالله بیشتر از یک هفته روی چوبهی دار نماند و زیر خاک رفت اما...؟
حالا که مطمئن شدم به عکسها رأی نمیدهید، چون خردمند هستید، از پارلمان خود مان میگویم: اگر دقت کرده باشید عکسها در مشاغل گوناگونی مصروف هستند از خیاط گرفته تا زعمای بزرگوار، حالا به شغلهای خودمان دقت کنیم: در کوچهی حلبیسازی، ما حلبیساز داریم، حمامچی داریم، خواروبار فروش، و حتی گادیوان داریم، معمار، کاشیکار، مستری و... داریم، پس نتیجه میگیریم که ما خودمان اعضای پارلمان کوچهی حلبی سازی هستیم و نیاز به رأی دادن نداریم. زنده باد پارلمان کوچهی حلبیسازی! و زنده باد کوچهی حلبی سازی!
اینجا کوچهی حلبیسازی، کوچهای است که من دنیایم را، زندگیم را، سیاستم را، فرهنگم را، و اجتماعم را، در آنجا دارم. اما چیزی را که خیلی برای آن به خود مینازم اقتصادم هست. من در کوچهی حلبیسازی اقتصادم را ندارم. شما میبینید، نام کوچهی من حلبیسازی است. حلبیسازی تمام دنیای من است. شاید شما باور نکنید، اما اگر دقت کنید شاید بشود چیزهایی را در آنجا دید که در همهی جغرافیای بنام افغانسان دیده میشود. حالا خیلی ساده میگویم: کوچهی حلبیسازی افغانستان من است، پارلمان من است، مکتب من است و دانشگاه من است. شعار من این است: «به هیچ کسی رأی ندهید» اما چرا باید این عقیده را به شما بگویم؟ باورم این است که همهی کسانی که «خود» را در تمام کابل آویزان کرده اند کوچهی حلبیسازی را نمیشناسند، بوی آنرا نچشیده اند، بد قیافگی آن را ندیده اند، صدای چکشهای کسانی را که بر آهن میکوبند و عرق میریزند و فحش نصیب میشوند، نشنیده اند، تابلوهای دکانهای آن را نخوانده اند، در حمام عمومی زنانه و مردانهی آن بدن نشسته اند، هوای متعفن آن را تنفس نکرده اند، از دستفروشان این کوچه سوپ، آب میوه، کیله، و... نخورده اند.
بلی، نان نانوایی آن نه سوخته است نه خام، اما از کنار نانوایی جوی شهرداری جریان دارد و شلوغ و تراکم مکروبها هم مکروبها را اذیت میکند و هم انسانها را، آیا «عکس»هایی که کابل را شلوغ کرده اند از این نان خورده اند؟
از این رو از همهی ساکنین کوچهی حلبی سازی خواهش میکنم به هیچ عکس رأی ندهید. بلکه در عوض به کوچهی حلبیسازی خودمان رأی بدهید. این پارلمان ماست. عکسهایی که در اندازههای بزرگ و کوچک خود را به پایههای برق، خوازههای فلزی، دیوارها، شیشههای دکانها و... به دار زده اند، به همان اندازه قدرت، ثروت، شهرت، و مسکنت دارند. اما از کوچهی حلبیسازی نیستند، در اینجا کار نمیکنند. اینک با تمام غرور میخواهم بگویم که اهالی کوچهی حلبیسازی همهشان متمول هستند، مسکینی در میان آنها زندگی نمیکند.
اهالی محترم کوچهی حلبیسازی! اجازه دهید این عکسها که خود خواسته به دار آویخته شده اند، خاطرهی چند روز به دار ماندن داکتر نجیب الله را در خاطرهها زنده کند. و چه خوب است که داکتر نجیبالله بیشتر از یک هفته روی چوبهی دار نماند و زیر خاک رفت اما...؟
حالا که مطمئن شدم به عکسها رأی نمیدهید، چون خردمند هستید، از پارلمان خود مان میگویم: اگر دقت کرده باشید عکسها در مشاغل گوناگونی مصروف هستند از خیاط گرفته تا زعمای بزرگوار، حالا به شغلهای خودمان دقت کنیم: در کوچهی حلبیسازی، ما حلبیساز داریم، حمامچی داریم، خواروبار فروش، و حتی گادیوان داریم، معمار، کاشیکار، مستری و... داریم، پس نتیجه میگیریم که ما خودمان اعضای پارلمان کوچهی حلبی سازی هستیم و نیاز به رأی دادن نداریم. زنده باد پارلمان کوچهی حلبیسازی! و زنده باد کوچهی حلبی سازی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر