۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

«طالبان» کیستند؟

از شماره هشتم هفته نامه «قدرت»

طالبان، بدون شک به یکی از پیچیده‌ترین معماهای زمان ما تبدیل شده اند. اینها واقعاً کیستند؟ ... پاسخ‌ها یک‌سان نیست: جمعی اصرار می‌کنند که طالبان «طرح حلقات انحصارطلب پشتونی برای اعاده‌ی قدرت توتالیتر اتنیکی» است و جمعی دیگر، برعکس، شکایت دارند که اینها «توطیه‌ا‌ی بیرونی برای بدنام کردن و ضربه‌زدن پشتون»ها است؛ گروهی معتقد اند که طالبان «آیه‌ی خدا برای دفاع از دین و دستورهای هدایتگرش برای خلق» است و عده‌ای دیگر، برعکس، استدلال می‌کنند که اینها «آیه‌ی شیطان» برای تثبیت آن ادعا است که گویی «در زمین خون می‌ریزد و فساد می‌انگیزد»؛ برخی‌ها این گروه را «شلاق نفرین خدا برای انتقام از مجاهدنمایان»ی می‌بینند که «با روپوش خدایی بر خون و عصمت میلیون‌ها مسلمان تاختند»، اما کسانی هم آنان را «نشانه‌ی لطف خدا برای چهره‌ها»یی می‌دانند که در سایه‌ی «وحشت و خرافات طالبی» تبرئه یافتند و صورت شان سفید شد؛ به همین ترتیب، کم نیستند کسانی که طالبان را «حربه‌ای استخباراتی در دست استکبار جهانی برای تخطئه‌ی اسلام» می‌دانند، همچنانکه گروهی دیگر، برعکس، آنان را «نماد قدرت اسلام» در زمانی تلقی می‌کنند که ادعا می‌شد «دین به قهقرا و محاق رفته و دیگر نقشی در زندگی انسان ندارد»؛ جمعی نیز هستند که معتقد اند طالبان «آلت دست پاکستان برای فشار آوردن بر دولت افغانستان و هند در جنگ‌ رقابت‌های منطقوی» است، حالانکه جمعی دیگر آنان را «آفت»ی می‌بینند که پاکستان به عنوان میراث از دوران جنگ سرد گرفت و هیچ راهی برای نجات از آن نمی‌یابد؟ ...
وقتی پدیده‌ای به این پیچیدگیِ پارادوکسیکال تبدیل شود، می‌تواند نمادی باشد برای هرگونه تفسیر. هم «کافران» می‌توانند از آن قبسی برای آتش زدن خرمن ایمان برگیرند و هم «مومنان» می‌توانند از آن دلیلی برای پیروزی خویش در جنگ آخرالزمان پیدا کنند. هم می‌شود «سیاست»ی باشد که رد پای آن را در روی زمین تعقیب کرد و هم «اعتقاد»ی که باید در بُعد اندیشه و باور مذهبی مردم تحلیل شود...

طالبان واقعاً کیستند؟...
شکی نیست که «طالبان» بازی مهم روزگار ما شده است. این گروه در کُنه ماهیت خویش هر چه باشد، برای ما سرنوشت رقم می‌زند و زندگی روزانه‌ی ما را تحت‌الشعاع خویش گرفته است. طالبان «ناتو» را به زانو انداخته است، دولت افغانستان را در هم شکسته و بیچاره ساخته است، اکثریت مردم را دچار وحشت کرده است، پاکستان را اسیر خود گرفته است، افسانه‌ی برگشت‌ناپذیری «علم» و «تکنولوژی» و «مدنیت» را مسخره کرده است، ... و پدیده‌ای به این قدرتمندی را نمی‌شود نادیده گرفت و از کنارش به سادگی عبور کرد.

طالبان؛ نسخه‌ای از دوران جنگ سرد
تاریخچه‌ی حرکت «طالبان» به دوران جنگ سرد می‌رسد. در این دوران، دو ابرقدرت، با دو ایدئولوژی متخاصم در برابر هم صف‌گیری داشتند: اتحاد شوروی با ایدئولوژی کمونیستی، و ایالات متحده‌ی امریکا با ایدئولوژی کاپیتالیستی. کمونیسم بر بنیاد جهان‌بینی فلسفیِ خداستیز استوار بود، و کاپیتالیسم از هیچ چیزی جز سود و سرمایه، تبعیت نمی‌کرد و در سیاست‌های آن همه‌چیز وسیله‌ای در خدمت سود و سرمایه بود.
جنگ سرد، در ویتنام و لائوس و کامبوج، به سود اتحاد شوروی و شکست ایالات متحده‌ی امریکا پایان یافت، اما در افغانستان ورق برگشت و اتحاد شوروی از هم پاشید. در جنگ افغانستان، همه‌ی نیروها به کار افتید، اما موتور جنگ را تفکر بنیادگرایی مذهبی تشکیل می‌داد که در منتهاالیه تفکر خداستیز اتحاد شوروی قرار داشت. روزنامه‌ی «نیوز» پاکستان در اواخر سال 1998 افشا کرد که سی هزار جنگجوی مسلمان از کشورهای عربی و حتی فیلیپین و اندونیزی توسط سازمان استخباراتی امریکا استخدام شدند و به کمک آی‌اس‌آی پاکستان به جبهه‌ی جنگ افغانستان انتقال یافتند. در افغانستان گروه‌هایی همچون حزب اسلامی بلندترین سهم کمک‌های ایالات متحده‌ی امریکا را تصاحب می‌کردند. رونالد ریگان در سال 1980 برای اولین بار از دنیا خواست که جنگجویان افغان را با نام پرافتخار «مجاهدین افغان» یاد کنند. لقب «جهاد» و «مجاهد» به وضوح بار اعتقادی مذهبی داشت. اسامه‌بن‌لادن نیز از تولیدات همین زمان بود: شاهزاده‌ای عرب که برای دفاع از اعتقادات خود به تمام جیفه‌های دنیایی پشت پا زد و به جبهه‌ی پرخطر و دشوار افغانستان گام نهاد....
اتحاد شوروی در جنگ افغانستان ناکام شد، اما سازمان استخبارات ایالات متحده‌ی امریکا از این شکست اتحاد شوروی به عنوان بزرگ‌ترین پیروزی تاریخ خود تجلیل کرد و برای مدتی دوسیه‌ی افغانستان را به کلی معطل گذاشت. «مجاهدان عرب» تبدیل شدند به «القاعده» و «مجاهدان افغان» تبدیل شدند به «طالبان». «القاعده» مانور جهانی به راه انداخت و تا نیویورک و لندن و سایر شهرهای متمدن دنیا پیش رفت، و «طالبان» افغانستان و پاکستان را در قبضه گرفت. اینک بازی اصلی سازمان استخبارات امریکا و انگلیس «القاعده» است و بازی اصلی سازمان استخبارات پاکستان «طالبان».
بااینهم، هر روز این سوال مطرح می‌شود که آیا واقعاً امریکا با این همه تکنولوژی و امکانات پیشرفته از تعقیب و مجازات اسامه‌بن لادن و سایر رهبران دست اول «القاعده» عاجز است؟ ... و آیا «طالبان» واقعاً آنقدر نیرومند و سازمانیافته و پیچیده عمل می‌کنند که سازمان‌های استخباراتی دنیا قادر به کشف و شناختن آنها نیستند؟ ...

«طالبان» ریشه‌ای استخباراتی دارند
سازمان‌های استخباراتی دنیا، جهنمی‌ترین شبکه‌های فعالیت و عمل را در دنیا رهبری می‌کنند. استخبارات بیشتر از اینکه نماد مغز راهکشای انسان امروز باشد، نماد الینه‌ (شئ‌واره) شدن انسان امروز در بازی سود و سرمایه است. تکنولوژی وسیله‌ی دست استخبارات است. چشم و گوش و پنجه‌ و قدم‌ استخبارات با تکنولوژی چابک‌تر شده است. اما رهبری استخبارات دیگر به دست انسان نیست؛ انسان خود بازیچه‌ی استخبارات است. چه کسی کدام عملیات پیچیده را رهبری می‌کند، معلوم نیست، اما کسی باید در ابتدا و انتهای راه بمیرد تا ماشین استخبارات بتواند از روی جسدش همچون پلی عبور کند. این کس می‌تواند فردی عادی در وسط جاده باشد که برای دریافت لقمه نانی آمده است، می‌تواند جنرال یعقوبی یا داکتر نجیب الله یا ملابورجان باشد که به گونه‌های مرموز جان می‌سپارند و تمام رازها را با خود به گور می‌برند. این فرد می‌تواند جنرال ضیاالحق باشد که همراه با سفیر ایالات متحده‌ی امریکا در هوا منفجر می‌شود یا رضا شاه ایران باشد که با رها کردن تاج و تخت سلطنت در حسرت و گمنامی جان می‌دهد.
با این حساب، آیا «طالبان» با این پیچیدگی خود واقعاً می‌توانند بدون دستبرد سازمان‌های استخباراتی باقی بمانند و تنها با ادعای «انفاذ شریعت» و یا «اعاده‌ی قدرت پشتونی» عمل کنند؟ آیا می‌شود گفت که پدیده‌ای به این پیچیدگی در زرداخانه‌ی استخبارات جهان امروز هیچ موردی برای مصرف ندارد؟
تجربه نشان داده است که بازی با فراورده‌های استخباراتی بازی با دُم شیر است. آن کسی که فکر می‌کند از بازی با دُم شیر لذتی جاودانه و مستدام می‌برد، دچار اشتباه است. «طالبان» وقتی به راه افتیدند، ریشدار و بی‌ریش در عقب شان به نماز ایستادند؛ اما وقتی داکتر نجیب الله بدون حساب و کتاب روی پایه‌های برق آویخته شد، چشم‌ همه از حدقه بیرون افتاد. وقتی پنجه‌های وحشت از شمالی و یکاولنگ و مزار بیرون آمد، عده‌ی زیادی شادی کردند و هورا گفتند، اما وقتی این پنجه‌ها به تمام خانه‌های مردم در شهر و روستا داخل شد و امنیت زن و کودک مردم را گرفت و مکتب سوختاند و دست بریدن و با تمام نورم‌های مدنی ستیزه‌کردن را آغاز کرد، همه تکان خوردند که این آفت سر به کجا خواهد کشید.
کتاب «دویمه سقاوی» یک کتاب بود که بر اساس چند تیوری سیاسی برای امن ساختن افغانستان بر اساس محاسبات خاص نگاشته شده بود، اما این کتاب وقتی به مانیفیست طالبان تبدیل شد، برای «سمسور»های «افغان» هیچ افتخاری نگذاشت که از آن بر خود ببالند. «دویمه سقاوی» دیگر یک تیوری سیاسی برای امن ساختن افغانستان نیست، بلکه طعنه‌ای شده است که نویسنده‌ی آن در هر مجالی یا باید از آن حاشا برود و یا باید با لجاجت پای توجیه آن بنشیند. «افغان ملت»ی‌ها ورود «طالبان» به کابل را «ورود فرزندان میرویس نیکه و احمدشاه بابا» قلمداد کردند و با اعلامیه‌های بزرگ و دهل و کرنا جشن گرفتند، اما خود برای لحظه‌ای هم فرصت نیافتند که جاده‌های پشاور را برای اشتراک در جشن پیروزی «فرزندان میرویس نیکه و احمدشاه بابا» به مقصد کابل ترک گویند.... بازی استخبارات همه جا این چنین است.

«طالبان» شمشیری دو لب در دست پاکستان است
نام پاکستان را نمی‌شود از عقب «طالبان» دور کرد. اما خوب است به یاد داشته باشیم که پاکستان «طالبان» را به میراث گرفت، نه اینکه خود ساخته باشد. «طالبان» دقیقاً نسخه‌ی ابداع شده از تاکتیک‌های دوران جنگ سرد بود که توسط سازمان استخبارات ایالات متحده‌ی امریکا بر علیه اتحاد شوروی به کار رفت. «القاعده‌» صورت بین‌المللی آن وسیله بود، و «طالبان» برای ایفای نقشی کوچک‌تر در سطح منطقه‌ای به کار گرفته شد. مسئولیت آی‌اس‌ای تنها این بود که از این وسیله در افغانستان استفاده کند، هر چند این سازمان مورد مصرف آن را تا هند و کشمیر نیز انتقال داد.
اکنون با همین ریشه‌های استخباراتی است که «طالبان» ماهیت و هویت خود را اندکی شفاف‌تر نشان می‌دهند. «طالبان» اکنون به وضوح خاصیتی شمشیری دو دوم پیدا کرده اند که در اندامی چرکین در خطوط حایل پاکستان و افغانستان و هند فرو رفته اند. با یک تیغه‌ی این شمشیر، دولت پاکستان بر افغانستان و هند فشار می‌آورد، اما تیغه‌ی دیگر آن به طرف خود پاکستان نشانه رفته است. طالبان، در سه شاخه‌ی جداگانه، شش شعبه‌ی متفاوت دارد: شعبه‌ای که سر نخ مستقیم آن در دست سازمان استخبارات پاکستان است و به هدایت این کشور هم در داخل پاکستان و هم در افغانستان و هند عمل می‌کند؛ اما شعبه‌ای دیگر که ایدئولوژی «طالبان»ی را باور کرده و جدی گرفته است و «جهاد اسلامی» آن دیگر در هیچ مرزی محدود نمی‌شود.
افغانستان و هند باید با شمشیر «جهاد اسلامی» به مصاف خواسته شود، اما خود پاکستان چه؟ ... مگر حکومتی که بنیاد سیاست آن را وابستگی به «ایدئولوژی کافران» تشکیل می‌دهد و از سکولاریزم و بازار آزاد و رابطه با استکبار مباهات می‌کند، می‌تواند از انتقام «جهاد اسلامی» مصئون بماند؟
راز حملات شدید بر شهرهای پاکستان و لاهور و پشاور و کراچی همین است. آنجا دیگر تنها استخبارات پاکستان نیست. همانگونه که در حمله بر نیویورک و لندن تنها استخبارات ایالات متحده‌ی امریکا و انگلیس نبودند. آنجا ایدئولوژی «جهاد اسلامی» است که به عنوان موتور حرکت عمل می‌کند. کسی که روی بال هواپیما می‌نشیند تا انتقام «اسلام» را از «کفر» بگیرد، برای خود هدفی دارد که هدف استخبارات امریکا به حریم آن راه برده نمی‌تواند. او به خدا نظر دارد و از خدا الهام می‌گیرد و پاداش او نیز برای این «عمل مقدس» بهشت جاودانه‌ی خداست.... اینجا نیز «طالبان» تنها با دستور آی‌اس‌آی نیستند که خود را همراه با صدها مسلمان بی‌گناه منفجر می‌کنند. آنها برای خود غایتی در نظر دارند که به تلقی خود آنان مستقیماً به یکی از آدرس‌های بهشت ختم می‌شود. این مومن معتقد، با «کفر» و «فتنه» می‌جنگد و اگر این «کفر» و «فتنه» در اسلام آباد و لاهور و مهمند باشد، حاجت ندارد که «مجاهد مسلمان» به جایی دیگر سرگردان شود!

«طالبان» نه واقعیتی قابل قبول دارند و نه منطقی توجیه‌پذیر
«طالبان» یک واقعیت است. اما هر واقعیتی نباید الزاماً ما را به تسلیم و تمکین وادار کند. واقعیت‌ها را باید در ظرف منطقی قرار داد تا میزان و نحوه‌ی رفتار خود با آن را درک کرد. طالبان، واقعیتی نیستند که منطق شان را بتوان توجیه کرد، چه بسا که خود واقعیت آنان نیز به دشواری قابل قبول است. بااینهم، واقعیت «طالبان» شاید بتواند هم گروهی از «اسلام‌گرایان» افراطی را قناعت دهد و یا حلقاتی از «تمامیت‌خواهان» قبیلوی را. اما منطق «طالبان» برای هیچکدام از این دو گروه قابل دفاع نیست.
آقای کرزی با همین دید است که دچار اشتباه شده است. آقای کرزی واقعیت «طالبان» را دیده و دچار هیجان شده است. اما منطق «طالبان» نه برای آقای کرزی مجالی برای خوشی می‌گذارد و نه برای سایر همراهان او که در انتظار «برادران ناراضی» لحظه‌شماری می‌کنند.
برخورد پاکستان با «طالبان» باید آموزنده و انتباه‌دهنده باشد. این کشور، از واقعیت «طالبان» به عنوان یک آلت فشار در افغانستان و هند استفاده می‌کند، اما از منطق «طالبان» نه تنها دفاع نمی‌کند، بلکه آن را شدیداً محکوم می‌کند و برعلیه آن می‌جنگد. پاکستان، «طالبان» افغانی را باجی در نظر دارد که برای آرام کردن داعیه‌ی تمامیت‌خواهانه‌ی یک عده‌ حلقات متعصب و قبیلوی‌اندیش به کار می‌برد تا از مزاحمت‌های آنان در داخل خاک خود آرام باشد. تجربه نشان داده است که این رویکرد استخباراتی پاکستان به هیچ وجه دوستانه نیست. روزی که منافع کلان‌تر پاکستان اقتضا کند، به همان سادگی که به عنوان یک واقعیت به حمایت «طالبان» می‌پردازد، دست از حمایت آن برداشته و آن را به زمین نیز خواهد زد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر