۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

«طالبان» غولی شکست‌ناپذیر نیستند

(از شماره یازدهم «قدرت»)

موسی احمدی

برگشت «طالبان»، به عنوان یک کابوس وحشت‌انگیز، به نوعی جنگ روانی با مردم افغانستان تبدیل شده است. این جنگ‌ روانی، به هر مقصدی باشد، هیچ پیامد نیکو و امیدبخشی را نوید نمی‌دهد. فرقی نمی‌کند که مرکز رهبری این جنگ دالان‌های ریاست‌جمهوری باشد یا اداره‌ی امور، سازمان استخبارات پاکستان باشد یا بخش پشتوی بی‌بی‌سی. تنها توجیه و تنها پیامدی که در عقب این جنگ روانی قابل تصور است، پخش سراسیمگی و وحشت غرض بیچاره ساختن مردم و برگشت دادن آنان به خاطره‌های هراس‌انگیز گذشته است. سخنان آصف زرداری، رییس جمهور پاکستان در فرانسه مبنی بر شکست نیروهای بین‌المللی در برابر «طالبان» نیز بخشی از همین جنگ روانی است.

چرا از «طالبان» تبلیغ می‌شود؟
«طالبان» نه از لحاظ ایدئولوژیک مایه‌ای برای افتخار دارند و نه از لحاظ سیاسی و رفتاری. بنابراین، باید پرسیده شود که دلیل این همه تبلیغ از «طالبان» و بوق زدن غرض شکست ناپذیری و یا برگشت پیروزمندانه‌ی آنان برای چیست؟ ... اگر پاکستان از تبلیغات خود اهداف استخباراتی داشته باشد، منادیان افغانی «طالبان» از تبلیغات و یا خوشحالی‌های خود از برگشت «طالبان» چه هدفی دارند؟ ... «طالبان» برگردند که چه کار کنند؟ ... اساساً چه افتخار و یا چه توجیهی از برگشت «طالبان» برای همه‌ی مردم افغانستان و یا برای منادیان برگشت آنان در حلقه‌ی سیاست‌های انحرافی کشور وجود دارد؟ ...
«طالبان» افسانه‌ای شده اند برای مصروفیت ذهن‌های همه. ظاهراً به گونه‌ای وانمود می‌شود که گویی دنیا از این غول جادویی به هراس افتیده است، اما همه می‌دانند که این هراس بیشتر برای سرگرم نگاه کردن ما و خود شان است نه برای اینکه واقعاً این غول دست و پنجه‌ای ناشکن داشته باشد. این سخن بیشتر برای کسانی مفهوم است که با نحوه‌ی جنگ و جهاد «طالب»ی آشنایی دارند و می‌دانند که در عقب ماسک‌های «جهاد» و «استشهاد» و «حکومت خدا» و «رضایت پروردگار» چه دست‌هایی دیگر نیز می‌تواند مشغول کارگردانی و مدیریت باشد.

افسانه‌ی «طالب»ی حامل چه رازی است؟
همه اعتراف دارند که محل زیست «طالبان» معلوم است، محل اختفا و محل پرورش و تجهیز و هدایت آنان معلوم است، شیوه‌ی رفتار و عملکرد و سازماندهی شان معلوم است، دلیل و عمق قدرت مانور شان معلوم است، دلیل ضعف در شکستاندن و عقب‌راندن‌شان نیز معلوم است. بنابراین، چیزی در «طالبان» وجود ندارد که به دلیل رازآلود بودن آن، افسانه‌ی «طالبی» مایه‌ی وحشت و سراسیمگی قلمداد شود.
عصر جدید را «عصر راززدایی» و «تابوشکنی» لقب داده اند. این رازها و تابوها، به هیچ وجه ناظر بر افسانه‌های کم‌عمقی چون بازی استخباراتی «طالبان»ی نبوده، بلکه به «غیب» و «ماورای طبیعت» و «دنیاهای دست‌نیافتنی» اطلاق می‌شود. «طالبان» به جز ادعایی که در انتساب خود به باورهای مذهبی دارند، هیچ نکته‌ای را در سیما و عملکرد و فکر و رفتار خود ندارند که رازآلود بودن آنان را توجیه کند. اساساً پروژه‌ی «طالبان» عمق بازی با واقعیت‌ها و ظرفیت «جامعه‌ی افغانی» را نیز برملا می‌سازد. سازمان‌های استخباراتی نشان داده اند که با این کشور با چه افسانه‌ها و پروژه‌هایی می‌توانند مشغولیت خلق کنند. بنابراین، رازی هم اگر در بازی «طالبان» وجود دارد راز بازی استخباراتی متناسب با عمق و ظرفیت‌ «جامعه‌ی افغانی» است و نه چیزی فراتر از آن که مایه‌ی وحشت و سراسیمگی و یا حیرت و شگفتی باشد.

فرجام مشغولیت با «طالبان» به کجا می‌کشد؟
بهتر است به این نکته فکر شود که بازی با «طالبان» چه فرجامی را برای ما گوشزد می‌کند و ادامه‌ی این بازی ما را از انجام چه کارهای بزرگ دیگری که در برابر خود داریم باز می‌دارد. حالا واضح شده است که اگر «طالبان» چند سال دیگر نیز مشغله‌ی ذهنی و رفتاری ما را تشکیل دهد، بدون شک، به مرحله‌ای از تاریخ پرت خواهیم شد که بیرون آمدن از آن، حد اقل در زمان اندک و با هزینه‌هایی که ما قادر به پرداخت آن هستیم، ممکن نخواهد بود.
دقت شود که سایه‌ی وحشت و ترور «طالبان» چند سال است که به طور مستقیم بر مناطق جنوب و به طور غیر مستقیم در سراسر کشور گسترده است؟ ... این همه سال را در کنار سال‌های دیگری قرار دهیم که از آغاز جنگ‌های خونین در کشور ما می‌گذرد. در طول این همه سال، چه نسل‌هایی را از سواد و آگاهی و رشد محروم نگاه داشته ایم؟ ... چه استعدادهایی را ناشگفته دفن خاک کرده ایم؟ ... چه فرصت‌هایی را از دست داده‌ایم که می‌توانستند سرمایه‌ای بزرگ برای آبادانی و نجات باشند؟ ...
مشغولیت با «طالبان» جز هدر دادن زمان و فرصت‌ها چیزی دیگر بوده نمی‌تواند. «طالبان» مانع رشد و توسعه‌ی جامعه اند، چه این جامعه منحصر به جنوب کشور باشد یا سایه‌ی آن بر تمام کشور تعمیم یابد. خورسندی از برگشت «طالبان» تنها می‌تواند خورسندی برای عقبگرد قهقرایی در کشور باشد.

آیا «طالبان» را «نوستالژی» گذشته می‌دانند؟
تاریخ گذشته دفتری برای آموزش و عبرت است نه مکانی برای عزیمت و توقف. «طالبان» برای یک عده تنها بیانگر «نوستالژی» است که گویا از همه دعوت می‌شود به آن برگشت کرده و تاریخ را در همانجا تقدیس کنند. از زمانی که کتاب «دویمه‌ سقاوی» نوشته شد، چیزی در حدود پانزده سال می‌گذرد. آقای اسمعیل یون هنوز هم، بدون اینکه به نویسندگی این کتاب اعتراف کند، از تیوری آن به گونه‌ای با حرارت و هیجان دفاع می‌کند که گویی به راستی او نویسنده‌ی آن بوده است. «دویمه سقاوی» با همه‌ی وزن و اعتبار خود چیزی جز «نوستالژی» برگشت به گذشته و جبران دریغ‌های گذشته را بازگو نمی‌کند. اما آقای یون برای توجیه و تقدیس نقش خود در پرداخت این تیوری، از کتاب فیض‌محمد کاتب هزاره یاد می‌کند که گویا آنچنان خشم زمامداران را برانگیخت که «به حد مرگ او را کوفتند». اما آقای یون نمی‌گوید که کاتب، تاریخ را برای آموزش و عبرت بازخوانی کرد و این خشم زمامداران را برانگیخت، حالانکه وی تاریخ را برای برگشت و توقف تقدیس می‌کند و این است که مایه‌ی تأسف و خسران واقع می‌شود. کتاب «دویمه سقاوی» شاید به همان اندازه که عواطف قبیلوی اسمعیل یون را اشباع کند، برای پاسخ‌گویی حرکت تاریخی کشور حرفی برای گفتن نداشته باشد.
مثال خوب دیگر، عملکرد بخش پشتوی بی‌بی‌سی و یا «رادیو آزادی» است. شخصیت‌هایی که در بخش پشتوی این دو رسانه گرد آمده اند، با لحن و محتوای گزارش‌های خود نشان می‌دهند که دنبال‌کنندگان تیوری «دویمه سقاوی» اند که از دستیابی به عالی‌ترین تکنولوژی و امکانات رسانه‌ای جهان، نوستالژی برگشت «طالبان» را بازگو می‌کنند. تکنولوژی و سهولت‌های مدنی جهان امروز همه وسایلی اند که کاری بهتر انجام شود. اما مهم این است که پرسیده شود این کار باید چه باشد...
دوسیه‌سازی برای برگشت «طالبان» چیزی جز هیجان نشان دادن برای جنگ‌های خونبار دهه‌ی هفتاد نیست. اما آیا واقعاً با این هیجان می‌توان از تصویری که توسط «طالبان» خلق می‌شود، در استدیوهای خبرپراکنی در لندن و یا پراگ افتخار کرد؟ ... تقدیس چهره‌ی «طالبان» و تفکیک کردن آنان از دیروز تا امروز، اگر حاوی تغییری باشد، نکته‌ای مثبت است، اما اگر برای این باشد که «طالبان»، لکه‌زدایی شوند تا در چهره‌ای جدید ماهیت قدیمی خود را تبارز بخشند، باید مدیران ارشد بی‌بی‌سی و رادیو آزادی بیشتر از مجریان بخش‌های پشتوی این رسانه‌ها به آن دقت کنند. «طالبان» با صد زبان می‌گویند که نه تنها از دیروز فاصله نگرفته اند بلکه بر حقانیت خود بیشتر باورمند شده اند، اما گویی هیجان نوستالژیک اجازه نمی‌دهد که این سخن «طالبان» به وضاحت شنیده شود.

چرا نمونه‌ی «طالبان» تعمیم داده می‌شود؟
«طالبان» بدون شک نمونه‌ی بدی اند که باید مهار شوند نه اینکه اشاعه شوند. پخش و گسترش نمونه‌ی «طالب»ی به هیچ صورت نفعی در پی ندارد. اما کسانی که از توجیه ماهیت تفکر و رفتار «طالبان» عاجز شده اند با اشاعه‌ی نمونه‌ی «طالبان»ی می‌کوشند پرده‌ای برای توجیه آن بیابند. داستان اخیری که توسط بخش خاصی از مقامات وزارت دفاع در مورد قتل سه سرباز انگلیسی در هلمند ساخته شد، همین تلاش را بازگو می‌کند. این سرباز با استفاده از نقش خود در اردوی ملی، سه سرباز انگلیسی را به قتل رسانید و خود به «طالبان» پناه برد. مقامات وزارت دفاع بلافاصله اعلام کردند که این سرباز هزاره بوده است. سوال این است که چرا باید هویت اتنیکی این سرباز از طرف مقامات وزارت دفاع مطرح شده و بعداً از سوی بخش پشتوی بی‌بی‌سی دامن زده شود؟ ... آیا او واقعاً یک هزاره بود؟ ... به فرض اینکه او هزاره بود، آیا قبل بر این سابقه داشته است که در ارتکاب ترور و قتل و انتحار مثلاً بگویند که مرتکب آن عمل پشتون بود؟ ... گذشته از آن، ارتباط این داستان در هنگامه‌ی کنفرانس کابل با تصویری که از این حادثه برای حکومت افغانستان و تلاش‌هایش برای جلب حمایت بین‌المللی خلق می‌شد، چه بود؟ ...
شاید تصور این باشد که بگویند حرکت «طالبان» در انتحار و کشتن و قتل و ترور قابل دفاع نیست، اما در این لکه‌ها دامن‌هایی خاص آلوده نیستند و سراسر کشور از این الگوی رفتاری پیروی می‌کند. اگر چنین است چرا شیوه‌های فکر و رفتار «طالبان» مهار نمی‌شود که با اشاعه‌ی آنها برائتی برای «طالبان» جستجو می‌کنند؟ ... درست است که خشونت و قتل و انتقام‌جویی میراث انحصاری «طالبان» نیست و هر کسی می‌تواند از این ویژگی برخوردار شود، اما آیا افغانستان باید در گردونه‌ی این الگوی منفی باقی بماند یا راهی برای برون رفت از آن پیدا کند؟
تعمیم دادن نمونه‌ی «طالبان»، «بد» را با «بد» پوشاندن است. هرچند عام شدن نمونه‌ی رفتار «طالبان» فشار تبلیغات بر علیه این گروه را پراکنده می‌سازد، اما در نتیجه‌ی زیانبار و ویران‌کننده‌ی آن برای افغانستان هیچ تغییری پدید نمی‌آید.

پاکستان در عقب «طالبان» چه نقشی دارد؟
نقش پاکستان در عقب «طالبان حاوی سوالات مشخص و روشنی است که ظاهراً دولتمردان افغانستان از عمق و گستردگی آن به خوبی آگاه اند. پاکستان، دیگر تنها به خط دیورند نمی‌اندیشد، بلکه عمق استراتیژیکی را در نظر دارد که به طور همزمان امنیت اقتصادی، سیاسی و جغرافیایی این کشور بدان وابسته است. پاکستان به طور عام مال پنجاب، و به طور خاص مال نظامیان این کشور است و باج‌دادن به «طالبان»، صدایی را نمایندگی می‌کند که باید هیچگاه در حنجره‌ی پنجاب و یا نظامیان پاکستان خفه نشود. دولتمردان افغانستان باید این سوال را از خود داشته باشند که چرا باید پاکستان به طور همیش از بنیادگراترین و قهقرایی‌ترین نیروهای پشتونی حمایت کند و در عوض، مغزها و نیروهای آگاه پشتونی را با هر فرصتی که به دست می‌آورد سر به نیست کند؟ ...
تنها کافیست شمار کسانی گرفته شود که از دوران جهاد افغانستان تا کنون به گونه‌های مستقیم و غیر مستقیم در خط سیاست‌های پاکستان نابود شده اند. این چهره‌ها هیچکدام برای پاکستان مقبول نیفتاده، اما چهره‌های افراطی و خرافه‌اندیش از هرگونه حمایت استخباراتی پاکستان برخوردار بوده اند. بنیادگراترین و قهقرایی‌ترین نیروهای سیاسی و مذهبی در پاکستان نیز مربوط به پشتون‌های این کشور است. از قاضی حسین احمد تا ملافضل‌الرحمن و سمیع الحق و «طالبان» سوات و وزیرستان شمالی. مگر این چهره‌ها از عمق فرهنگ و جامعه‌ی پشتونی برخاسته اند یا نقش استخبارات پنجابی و نظام میلیتاریست پاکستان نیز در رشد و تقویت شان دخالت دارد؟...

«طالبان» غولی شکست‌ناپذیر نیستند
با توجه به ماهیت و نقش‌هایی که به «طالبان» حواله شده است، می‌توان نتیجه‌گیری کرد که این گروه به هیچ دلیل غولی شکست‌ناپذیر نیست، اما اگر به تقویت افسانه‌های آن دوام داده شود و اگر برای بقای این افسانه همچنان زمینه‌سازی شود، افغانستان با پیامدهای خطرناک‌تری رو به رو خواهد بود.
افغانستان نیاز دارد تا نگاه به جلو داشته باشد نه اینکه خود را با نوستالژی گذشته معذب نگه دارد. «طالبان» قابل دفاع باشند یا نباشند، برای حرکت مدنی و رو به رشد افغانستان پیام نیکویی ندارند. تشویق «طالبان» با هر بهانه و وسیله‌ای که باشد، افغانستان را در گردابی فرو می‌برد که برون‌رفت از آن امکان‌پذیر نیست. چه «طالبان» با پیام تعصب برگردند یا با پیام جنگ، چه با داعیه‌ی «انفاذ شریعت» برگردند یا برای تحقق تیوری‌های «دویمه سقاوی»، چه برای استقلال کشور سینه‌چاک باشند یا برای انتقام‌گیری از کسانی که به تعبیر آنان «اقلیت‌های دوفیصدی» اند ... در هر صورت، نیرویی قابل اتکا و قابل افتخار نیستند. به نظر می‌رسد برای بازی‌های جدید در افغانستان می‌توان قواعد و اصول تازه‌تری نیز پیدا کرد. «طالبان» از این دایره مستثنایند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر