(نگاهی به مقاله آقای داکتر رنگین دادفر سپنتا در واشنگتن پست و هشت صبح)
برگرفته از هفته نامه «قدرت» - شماره چهاردهم
عزیز رویش
برگرفته از هفته نامه «قدرت» - شماره چهاردهم
عزیز رویش
وقتی مقالهی آقای داکتر رنگین دادفر سپنتا، مشاور امنیت ملی و وزیر خارجهی اسبق کشور را در صفحهی انترنیتی هشت صبح میخواندم، دو خاطرهای را که از آمدن در ایالات متحدهی امریکا داشته ام در ذهنم مرور میکردم: یکی خاطرهی درایوری که مرا از میدان هوایی جان اف کندی تا دانشگاه یل همراهی کرد و یکی سوالاتی که روز دوشنبه اول سنبله، بعد از ختم سخنانم در جمع اعضای برنامهی ورلدفیلوز، از سوی همراهان، به خصوص سرگی لگودینسکی، اهل جرمنی، مطرح شد و همه تقریباً همان «حلقهی مفقوده»ای را نشانه میرفتند که در مقالهی آقای سپنتا مورد اشاره قرار گرفته است.
درایور همراه من میگفت: ما چرا باید پول خود را در جایی مصرف کنیم که با دیدگاه و شیوهی زندگی ما موافق نیستند و ما چه حق داریم که آنها را به زور وادار کنیم که مکتب بروند و زنان خود را اذیت و آزار نکنند و یا نظام دموکراتیک داشته باشند؟ او بسیار ساده و صریح گفت: این کار احمقانه است و من هیچ نمیدانم که چرا باید این حماقت را مرتکب شویم. او برای تقویت حرف خود از بینی بریدهی عایشه تا سنگسار و اعدام و صد مورد دیگر یاد میکرد که اگر زمینه و پشتوانهی مردم در داخل افغانستان را نداشته باشند، اصلاً ممکن نیست اتفاق بیفتند.
روز دوشنبه، وقتی در جریان سخنرانی رسمی، برای همراهان ورلدفیلوز از تغییراتی یاد کردم که در افغانستان اتفاق افتاده است، سوال مشخص همه، بهخصوص، آقای سرگی لگودینسکی، این بود که در غرب و سایر بخشهای جهان که با افغانستان درگیری مستقیم دارند، از این تغییرات اصلاً کسی چیزی نمیداند و رفته رفته این سوال بزرگ میشود که ما پول و جان سربازان خود را در حالی هدر میدهیم که هر روزه پاداش آن را به طور منفی و باژگونه پس میگیریم؟ سوال عمدهی آقای سرگی و دیگر ورلد فیلوها این بود که ما چگونه میتوانیم مردم خود را از این تغییراتی که شما یاد میکنید و برای ما هیجانانگیز است باخبر سازیم و آنها را قناعت دهیم که ترک افغانستان به معنای از دست دادن همهی دستاوردهایی است که در نه سال گذشته داشته ایم و این دستاوردها میتوانند تمام فشار جنگ در برابر طالبان را جبران کنند؟
آقای سرگی لگودینسکی، در سیاست خارجی جرمنی، روابط فرااتلانتیک، امنیت جهانی و قوانین بینالمللی، تخصص دارد و کارمند برجستهی موسسهی سیاست عامهی جهانی و عضو حزب سوسیال دموکرات جرمنی است. او یکی از کسانی است که به دلیل کار شایسته و تحسینبرانگیز خود جایزهی ورلد فیلوز را نصیب شده و حالا به دانشگاه یل آمده است. سخنان و نظریات سرگی لگودینسکی، «حلقهی مفقوده»ی آقای سپنتا را بهتر از هر کسی دیگر نشان میدهد. چون آقای سپنتا قبلتر از هر کسی دیگر مخاطب نظریات و سخنان آقای سرگی لگودینسکی بوده میتواند. آقای لگودینسکی به طور صریح چیزی را در افکار عامه و سیاستهای رسمی کشورهای خود انکار میکند که آقایان سپنتا و کرزی به عنوان «امر مشترک» از آنها سخن میرانند.
آقای سپنتا میگوید «جهان و مردم افغانستان مصمم بودند تا این خطه و این منطقه را از حضور القاعده، طالبان و طالبانیاندیشی رها سازند.» وی از «اصول و ارزشهای سیاسی توافق شده، مانند: ایجاد یک دولت کارا، مبتنی بر قانون و مشروعیتهای دموکراتیک بر پایهی اصول شهروندی» و «حمایت آنها از بازسازی و توسعه و حقوق و آزادیهای شهروندی و پیریزی یک نظام مبتنی بر قانون» حرف میزند. حالانکه آقای سرگی لگودینسکی، به تأکید میگوید که از این سخنان در کشورهای غربی برای مردم هیچ گفته نشده و کسی از این حرف چیزی نمیداند. یا شنیدن این قضاوت، آقای سپنتا شاید بیشتر از من متعجب گردد. من حرف آقای لگودینسکی را تأیید نمیکنم اما میگویم که «حلقهی مفقوده» یکی هم این است که صدا و قضاوت آقای سپنتا حتی در کشوری شنیده نشده است که خود پروردهی آن بوده و زبان مردمانش را میداند و برای دانشجویانش تدریس کرده است و اسمش در ردیف هر سیاستمدار دیگر آن کشور روی صفحهی مطبوعات و یا بر امواج رسانههای الکترونیک چرخش داشته است.
آقای سپنتا وزیر خارجهی افغانستان بوده و در زمان وزارت خود، حد اقل در تعیین خطوط سیاست خارجی دست باز داشته و با هیچ مانعی از طرف آقای کرزی و یا کسی دیگر مواجه نبوده است. سوال این است که چرا آنچه امروز به عنوان دستاورد بزرگ نهساله بر زبان آقای سپنتا جاری میشود در سطح جهانی، به خصوص در جرمنی، انعکاس نداشته و افکار عامه از آنها بیخبر نگهداشته شده اند؟
به نظر میرسد «حلقهی مفقوده» در سخنان آقای سپنتا باید پاسخ آقای لگودینسکی نیز باشد. آقای سپنتا باید به یاد داشته باشد که تقریباً تمام کشورهای غربی در چهار سال آینده با انتخابات رو به رویند. هر حزب و جناحی تلاش میکند که با جلب افکار عامه پیروزی خود در انتخابات را ضمانت کند. چه موضوعی حادتر و جلبکنندهتر از پاسخ به سوال حضور در افغانستان است؟ افغانستان هم پول مردم را میبلعد و هم جان فرزندان شان را. شاید زمامداران افغانستان بگویند که نیروهای نظامی بینالمللی این و آن اشتباه را مرتکب شده و پول آن به این مقدار و آن مقدار به دولت افغانستان داده شده و بقیه توسط مافیای بینالمللی غارت شده است، اما این حرف در نتیجهی قضاوت و تصمیم مالیهپردازان کشورهای غربی تأثیری نمیکند. نتیجه همان است که هست: چرا باید افغانستان بهانهای باشد که سربازان ما در آن مرتکب اشتباه شوند و یا پول ما در جیب چند مافیای غارتگر بیفتد؟
عامهی مردم در کشورهای غربی از این شکایت ندارند که چرا کارهای درست سربازان شان نادیده گرفته شده و یا چرا پول شان به مردم افغانستان نرسیده است. شکایت از این دارند که چرا سربازان شان آنجا هستند و چرا باید مالیات شان به جای اینکه برای خود آنها مکتب و شفاخانه و سهولتهای رفاهی بیاورد میرود و در باتلاقی دیگر غرق میشود؟
شاید من یا کسی دیگر شبیه من مسئول پاسخ گفتن به این سوالات نباشیم. اصولاً ما برای پاسخ گفتن به این سوال و دلهرهها به ایالات متحدهی امریکا نیامده ایم. ما نه دیپلوماتیم و نه عضو پارلمان و نه سخنگوی دولت افغانستان. وقت برای پاسخگویی به تردیدها و انتقادات را نیز به حد کافی داریم و هیچ عجلهای در کار نیست که گویا اگر امروز یا فردا پاسخی روشن ندهیم سیاست دگرگون میشود و اگر پاسخی روشن و قاطع و قناعتبخش بدهیم سیاست مسیر درست و اصولی خود را پیدا میکند. اما آقای سپنتا و کرزی و سایر مقامات حکومت افغانستان، بر عکس ما، هم مسئولیت دارند به این سوالها به طور مشخص پاسخ دهند و هم پاسخ شان میتواند مبنای تصمیم روشن و قطعی قرار گیرد.
آقای کرزی و سایر زمامداران افغانستان در تمام زمینهها از موضعی سخن میگویند که تنها میتوان اسم آن را «توجیه استیصال» خود قلمداد کرد و نه اینکه دلیلی باشد برای آنکه دیگران از موضع دولت افغانستان حمایت کنند. آقای سپنتا هنوز باید به حرف خودش وفادارتر باشد که صراحت لهجه و گفتمان روشن میتواند جهان را قناعت دهد که در افغانستان بمانند و از سیاست فعال در برابر تروریزم حمایت کنند. مثلاً وقتی حضور امریکا هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ نظامی ریسکی بزرگ برای سیاستمداران بزرگ این کشور در تأثیرگذاری بر انتخابات آینده باشد، این کشور به چه دلیلی باید فشار بر پاکستان را بیشتر سازد که گویا از تروریسمی که به افغانستان صادر میکند، دستبردار شود؟ چرا باید حکومت اوباما سیاستی را تقویت کند که پای امریکا را هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ نظامی در باتلاق افغانستان بیشتر فرو میبرد و رأیدهندگان امریکایی را هر چه بیشتر ناراضی میسازد؟
اگر تروریسم تهدیدی برای ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی نباشد، مشکلی که برای افغانستان خلق میکند به این کشورها چه ربطی دارد که بهای آن را باید پرداخت کنند؟ زمامداران افغانستان طالبان را به جایی کشانده اند که حالا وقتی آقای سپنتا تعبیر «ستم و سبعیت بیمانند» و «تروریسم» را در عقب اسم طالبان میچسباند، برای همه تعجبانگیز و نشانی از دودستگی در صف زمامداران افغانستان تلقی میشود. مگر واقعاً طالبان وحشی و تروریست اند و جهان مراقب آنها باشد؟ ... پس «برادران ناراضی» که آقای سپنتا تعبیر «روستازادگان ناراضی» را نیز جاگزین آن میسازد، به کی برگشت میکند؟ شورای علمایی که آقای کرزی برای حل مشکل خود با طالبان به سراغ شان رفته بود، به صراحت یاد میکردند که طالبان یا فرزندان مایند یا از حرف ما اطاعت میکنند و در نهایت توصیه کردند که برای جلب رضایت آنان باید احکام شریعت توسط حکومت افغانستان نافذ شود، یعنی باید سر بریدن و بینی بریدن و سنگسار و اعدام از روستاهای جنوب به پایتخت نیز کشانده شود. اینها کی اند؟ ... «وحشی» و «تروریست»؟... یا «برادر» و نافذ کنندهی شریعت و احکام خدا و مدافع استقلال و تمامیت ارضی کشور؟
آقای داکتر سپنتا باید صریحتر از اینها که هست باشد. او مشاور رییس جمهور است و حرفش از نزدیکترین فاصله به رییس جمهور میرسد. رییس جمهور باید این سوال را تأمل کند که آیا خروج نیروهای بینالمللی به معنای سپردن همه چیز به طالبان و پاکستان است یا باز هم ضمانتی وجود دارد که افغانستان جریان کنونی حرکت خود را حفاظت میکند و دستاوردهای نه سال گذشتهاش را از نابودی نجات میدهد؟... آقای کرزی و همهی زمامداران افغانستان نیروهای بینالمللی را به صراحت عامل اصلی شکست در جبهات نظامی و گسترش فساد در ادارات دولتی قلمداد میکنند. تعبیر «خارجیها» در زبان آقای کرزی به صراحت برائت طالبان و تخطئهی حضور بینالمللی در افغانستان است. بنابراین، «حلقهی مفقوده» چیزی جز تعبیرات هوشمندانه و مدیریت سالم سیاسی در اداره و نظام سیاسی افغانستان نیست. بحث مداخلهی پاکستان را کنار بگذاریم که این بحث تنها دهان سیاستمداران و زمامداران افغانستان را آب میاندازد. از خود و موقف خود حرف بزنیم که داریم دیگران را با صد زبان دشنام میدهیم و در ختم میخواهیم که هنوز هم بنشینند و دشنامها و اهانتهای بیشتر ما را توأم با «احمقپولی»های خود که پرداخت میکنند، دوام بخشند.
افغانستان فرصت زیادی ندارد که با آن خود را دلگرم نگه دارد. وقتی من برای همراهان ورلد فیلوز میگفتم: شما ارزشهایی همچون حقوق بشر و دموکراسی و جامعهی مدنی را نیز در اهداف خود داشتید که هنوز در جای خود باقیست و اگر اندکی در جبههی نظامی و ساختن حکومت عقبگرد داشته اید در این عرصه تغییرات و تحولات زیادی را ملاحظه میکنید، با تعجب میگفتند: سیاستمداران ما اصلاً نگفته اند که ما در افغانستان برای دموکراسی و حقوق بشر و جامعهی مدنی رفته ایم، تنها میگفتند رفته ایم تا تهدیدات امنیتی از خاک خود را برطرف سازیم. مردم حالا میبینند که ما داریم در برابر طالبان شکست میخوریم و حضور ما دوامدار شده است، باید برگردیم و دفاع خود را در خاک خود ادامه دهیم و ضرورتی نیست که در افغانستان مصروف بمانیم. آقای سپنتا راست میگوید که کشورهای دوست ما قربانی میدهند اما باید این را هم علاوه کند که این قربانی دادن اکنون به حدی سنگین شده است که تحمل آن برای یک لحظه هم کمرشکن است. حالا حضور در افغانستان حضور یک کشور خاص نیست، حضور یکپارچهی همهی کشورهای غربی است و خسارات و ضایعات آن نیز به طور یکپارچه به همهی این کشورها برگشت میکند. فرقی نمیکند که امریکا چند کشته و زخمی دارد و سویدن چند؟ ... مهم نیست که انگلستان چند دالر هزینه میکند و فنلاند چند؟ ... مهم این است که همهی اینها روزانه محاسبه میشوند و روزانه تمام کشورهایی که به نحوی در افغانستان بند مانده اند در این محاسبه خود را شریک احساس میکنند.
افغانستان باید از خواب بیدار شود. سیاست کشور مسئولیت دارد که «حلقهی مفقوده» را پیدا کند و اگر چه نتواند آن را در جایش نصب کند حد اقل آن را برای همه نشان دهد و همه را بگوید که در شناسایی و نشاندهی این حلقه صداقت و شفافیت دارد. طالبان را برادر خطاب کردن و برای جنگ با آنها دنیا را جلب کردن معجزهای است که حضرت فیل را باید برای انجام آن به میدان آورد. فساد را از سر تا پای حکومت گسترش دادن و پول دنیا را برای بازسازی و بهسازی افغانستان تقاضا کردن عین حکم را دارد. سیاستمداران افغانستان باید در پاسخگویی به سوالات و دلهرههای بینالمللی درنگ نکنند. این پاسخ، پاسخ به ملت افغانستان نیز بوده میتواند.
«حلقهی مفقوده» در سیاست افغانستان در دست آقای سپنتا و آقای کرزی است. اینجا نه نظامی است که بتوان گفت پاسخگو باشد و نه افراد دیگری هستند که کارهای محسوب شوند. اینجا افراد اند که باید هم سکه را به نام خود ضرب کنند و هم حساب سکهها را پس دهند، هرچند هزینهی آن را به همهی مردم کشور حواله کنند. آقای سپنتا راه نیکویی را باز کرده است که با لحن صریح از برخی کاستیها پرده بر میدارد. اما در نشان دادن مصداق «حلقهی مفقوده» باید صادقتر و شفافتر و صریحتر از این عمل کند. «حلقهی مفقوده» به سادگی قابل نشاندهی است. به شرط اینکه منافع و سرنوشت ملت بالاتر از منافع و سرنوشت افراد و حلقاتی خاص در نظر گرفته شود.
درایور همراه من میگفت: ما چرا باید پول خود را در جایی مصرف کنیم که با دیدگاه و شیوهی زندگی ما موافق نیستند و ما چه حق داریم که آنها را به زور وادار کنیم که مکتب بروند و زنان خود را اذیت و آزار نکنند و یا نظام دموکراتیک داشته باشند؟ او بسیار ساده و صریح گفت: این کار احمقانه است و من هیچ نمیدانم که چرا باید این حماقت را مرتکب شویم. او برای تقویت حرف خود از بینی بریدهی عایشه تا سنگسار و اعدام و صد مورد دیگر یاد میکرد که اگر زمینه و پشتوانهی مردم در داخل افغانستان را نداشته باشند، اصلاً ممکن نیست اتفاق بیفتند.
روز دوشنبه، وقتی در جریان سخنرانی رسمی، برای همراهان ورلدفیلوز از تغییراتی یاد کردم که در افغانستان اتفاق افتاده است، سوال مشخص همه، بهخصوص، آقای سرگی لگودینسکی، این بود که در غرب و سایر بخشهای جهان که با افغانستان درگیری مستقیم دارند، از این تغییرات اصلاً کسی چیزی نمیداند و رفته رفته این سوال بزرگ میشود که ما پول و جان سربازان خود را در حالی هدر میدهیم که هر روزه پاداش آن را به طور منفی و باژگونه پس میگیریم؟ سوال عمدهی آقای سرگی و دیگر ورلد فیلوها این بود که ما چگونه میتوانیم مردم خود را از این تغییراتی که شما یاد میکنید و برای ما هیجانانگیز است باخبر سازیم و آنها را قناعت دهیم که ترک افغانستان به معنای از دست دادن همهی دستاوردهایی است که در نه سال گذشته داشته ایم و این دستاوردها میتوانند تمام فشار جنگ در برابر طالبان را جبران کنند؟
آقای سرگی لگودینسکی، در سیاست خارجی جرمنی، روابط فرااتلانتیک، امنیت جهانی و قوانین بینالمللی، تخصص دارد و کارمند برجستهی موسسهی سیاست عامهی جهانی و عضو حزب سوسیال دموکرات جرمنی است. او یکی از کسانی است که به دلیل کار شایسته و تحسینبرانگیز خود جایزهی ورلد فیلوز را نصیب شده و حالا به دانشگاه یل آمده است. سخنان و نظریات سرگی لگودینسکی، «حلقهی مفقوده»ی آقای سپنتا را بهتر از هر کسی دیگر نشان میدهد. چون آقای سپنتا قبلتر از هر کسی دیگر مخاطب نظریات و سخنان آقای سرگی لگودینسکی بوده میتواند. آقای لگودینسکی به طور صریح چیزی را در افکار عامه و سیاستهای رسمی کشورهای خود انکار میکند که آقایان سپنتا و کرزی به عنوان «امر مشترک» از آنها سخن میرانند.
آقای سپنتا میگوید «جهان و مردم افغانستان مصمم بودند تا این خطه و این منطقه را از حضور القاعده، طالبان و طالبانیاندیشی رها سازند.» وی از «اصول و ارزشهای سیاسی توافق شده، مانند: ایجاد یک دولت کارا، مبتنی بر قانون و مشروعیتهای دموکراتیک بر پایهی اصول شهروندی» و «حمایت آنها از بازسازی و توسعه و حقوق و آزادیهای شهروندی و پیریزی یک نظام مبتنی بر قانون» حرف میزند. حالانکه آقای سرگی لگودینسکی، به تأکید میگوید که از این سخنان در کشورهای غربی برای مردم هیچ گفته نشده و کسی از این حرف چیزی نمیداند. یا شنیدن این قضاوت، آقای سپنتا شاید بیشتر از من متعجب گردد. من حرف آقای لگودینسکی را تأیید نمیکنم اما میگویم که «حلقهی مفقوده» یکی هم این است که صدا و قضاوت آقای سپنتا حتی در کشوری شنیده نشده است که خود پروردهی آن بوده و زبان مردمانش را میداند و برای دانشجویانش تدریس کرده است و اسمش در ردیف هر سیاستمدار دیگر آن کشور روی صفحهی مطبوعات و یا بر امواج رسانههای الکترونیک چرخش داشته است.
آقای سپنتا وزیر خارجهی افغانستان بوده و در زمان وزارت خود، حد اقل در تعیین خطوط سیاست خارجی دست باز داشته و با هیچ مانعی از طرف آقای کرزی و یا کسی دیگر مواجه نبوده است. سوال این است که چرا آنچه امروز به عنوان دستاورد بزرگ نهساله بر زبان آقای سپنتا جاری میشود در سطح جهانی، به خصوص در جرمنی، انعکاس نداشته و افکار عامه از آنها بیخبر نگهداشته شده اند؟
به نظر میرسد «حلقهی مفقوده» در سخنان آقای سپنتا باید پاسخ آقای لگودینسکی نیز باشد. آقای سپنتا باید به یاد داشته باشد که تقریباً تمام کشورهای غربی در چهار سال آینده با انتخابات رو به رویند. هر حزب و جناحی تلاش میکند که با جلب افکار عامه پیروزی خود در انتخابات را ضمانت کند. چه موضوعی حادتر و جلبکنندهتر از پاسخ به سوال حضور در افغانستان است؟ افغانستان هم پول مردم را میبلعد و هم جان فرزندان شان را. شاید زمامداران افغانستان بگویند که نیروهای نظامی بینالمللی این و آن اشتباه را مرتکب شده و پول آن به این مقدار و آن مقدار به دولت افغانستان داده شده و بقیه توسط مافیای بینالمللی غارت شده است، اما این حرف در نتیجهی قضاوت و تصمیم مالیهپردازان کشورهای غربی تأثیری نمیکند. نتیجه همان است که هست: چرا باید افغانستان بهانهای باشد که سربازان ما در آن مرتکب اشتباه شوند و یا پول ما در جیب چند مافیای غارتگر بیفتد؟
عامهی مردم در کشورهای غربی از این شکایت ندارند که چرا کارهای درست سربازان شان نادیده گرفته شده و یا چرا پول شان به مردم افغانستان نرسیده است. شکایت از این دارند که چرا سربازان شان آنجا هستند و چرا باید مالیات شان به جای اینکه برای خود آنها مکتب و شفاخانه و سهولتهای رفاهی بیاورد میرود و در باتلاقی دیگر غرق میشود؟
شاید من یا کسی دیگر شبیه من مسئول پاسخ گفتن به این سوالات نباشیم. اصولاً ما برای پاسخ گفتن به این سوال و دلهرهها به ایالات متحدهی امریکا نیامده ایم. ما نه دیپلوماتیم و نه عضو پارلمان و نه سخنگوی دولت افغانستان. وقت برای پاسخگویی به تردیدها و انتقادات را نیز به حد کافی داریم و هیچ عجلهای در کار نیست که گویا اگر امروز یا فردا پاسخی روشن ندهیم سیاست دگرگون میشود و اگر پاسخی روشن و قاطع و قناعتبخش بدهیم سیاست مسیر درست و اصولی خود را پیدا میکند. اما آقای سپنتا و کرزی و سایر مقامات حکومت افغانستان، بر عکس ما، هم مسئولیت دارند به این سوالها به طور مشخص پاسخ دهند و هم پاسخ شان میتواند مبنای تصمیم روشن و قطعی قرار گیرد.
آقای کرزی و سایر زمامداران افغانستان در تمام زمینهها از موضعی سخن میگویند که تنها میتوان اسم آن را «توجیه استیصال» خود قلمداد کرد و نه اینکه دلیلی باشد برای آنکه دیگران از موضع دولت افغانستان حمایت کنند. آقای سپنتا هنوز باید به حرف خودش وفادارتر باشد که صراحت لهجه و گفتمان روشن میتواند جهان را قناعت دهد که در افغانستان بمانند و از سیاست فعال در برابر تروریزم حمایت کنند. مثلاً وقتی حضور امریکا هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ نظامی ریسکی بزرگ برای سیاستمداران بزرگ این کشور در تأثیرگذاری بر انتخابات آینده باشد، این کشور به چه دلیلی باید فشار بر پاکستان را بیشتر سازد که گویا از تروریسمی که به افغانستان صادر میکند، دستبردار شود؟ چرا باید حکومت اوباما سیاستی را تقویت کند که پای امریکا را هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ نظامی در باتلاق افغانستان بیشتر فرو میبرد و رأیدهندگان امریکایی را هر چه بیشتر ناراضی میسازد؟
اگر تروریسم تهدیدی برای ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی نباشد، مشکلی که برای افغانستان خلق میکند به این کشورها چه ربطی دارد که بهای آن را باید پرداخت کنند؟ زمامداران افغانستان طالبان را به جایی کشانده اند که حالا وقتی آقای سپنتا تعبیر «ستم و سبعیت بیمانند» و «تروریسم» را در عقب اسم طالبان میچسباند، برای همه تعجبانگیز و نشانی از دودستگی در صف زمامداران افغانستان تلقی میشود. مگر واقعاً طالبان وحشی و تروریست اند و جهان مراقب آنها باشد؟ ... پس «برادران ناراضی» که آقای سپنتا تعبیر «روستازادگان ناراضی» را نیز جاگزین آن میسازد، به کی برگشت میکند؟ شورای علمایی که آقای کرزی برای حل مشکل خود با طالبان به سراغ شان رفته بود، به صراحت یاد میکردند که طالبان یا فرزندان مایند یا از حرف ما اطاعت میکنند و در نهایت توصیه کردند که برای جلب رضایت آنان باید احکام شریعت توسط حکومت افغانستان نافذ شود، یعنی باید سر بریدن و بینی بریدن و سنگسار و اعدام از روستاهای جنوب به پایتخت نیز کشانده شود. اینها کی اند؟ ... «وحشی» و «تروریست»؟... یا «برادر» و نافذ کنندهی شریعت و احکام خدا و مدافع استقلال و تمامیت ارضی کشور؟
آقای داکتر سپنتا باید صریحتر از اینها که هست باشد. او مشاور رییس جمهور است و حرفش از نزدیکترین فاصله به رییس جمهور میرسد. رییس جمهور باید این سوال را تأمل کند که آیا خروج نیروهای بینالمللی به معنای سپردن همه چیز به طالبان و پاکستان است یا باز هم ضمانتی وجود دارد که افغانستان جریان کنونی حرکت خود را حفاظت میکند و دستاوردهای نه سال گذشتهاش را از نابودی نجات میدهد؟... آقای کرزی و همهی زمامداران افغانستان نیروهای بینالمللی را به صراحت عامل اصلی شکست در جبهات نظامی و گسترش فساد در ادارات دولتی قلمداد میکنند. تعبیر «خارجیها» در زبان آقای کرزی به صراحت برائت طالبان و تخطئهی حضور بینالمللی در افغانستان است. بنابراین، «حلقهی مفقوده» چیزی جز تعبیرات هوشمندانه و مدیریت سالم سیاسی در اداره و نظام سیاسی افغانستان نیست. بحث مداخلهی پاکستان را کنار بگذاریم که این بحث تنها دهان سیاستمداران و زمامداران افغانستان را آب میاندازد. از خود و موقف خود حرف بزنیم که داریم دیگران را با صد زبان دشنام میدهیم و در ختم میخواهیم که هنوز هم بنشینند و دشنامها و اهانتهای بیشتر ما را توأم با «احمقپولی»های خود که پرداخت میکنند، دوام بخشند.
افغانستان فرصت زیادی ندارد که با آن خود را دلگرم نگه دارد. وقتی من برای همراهان ورلد فیلوز میگفتم: شما ارزشهایی همچون حقوق بشر و دموکراسی و جامعهی مدنی را نیز در اهداف خود داشتید که هنوز در جای خود باقیست و اگر اندکی در جبههی نظامی و ساختن حکومت عقبگرد داشته اید در این عرصه تغییرات و تحولات زیادی را ملاحظه میکنید، با تعجب میگفتند: سیاستمداران ما اصلاً نگفته اند که ما در افغانستان برای دموکراسی و حقوق بشر و جامعهی مدنی رفته ایم، تنها میگفتند رفته ایم تا تهدیدات امنیتی از خاک خود را برطرف سازیم. مردم حالا میبینند که ما داریم در برابر طالبان شکست میخوریم و حضور ما دوامدار شده است، باید برگردیم و دفاع خود را در خاک خود ادامه دهیم و ضرورتی نیست که در افغانستان مصروف بمانیم. آقای سپنتا راست میگوید که کشورهای دوست ما قربانی میدهند اما باید این را هم علاوه کند که این قربانی دادن اکنون به حدی سنگین شده است که تحمل آن برای یک لحظه هم کمرشکن است. حالا حضور در افغانستان حضور یک کشور خاص نیست، حضور یکپارچهی همهی کشورهای غربی است و خسارات و ضایعات آن نیز به طور یکپارچه به همهی این کشورها برگشت میکند. فرقی نمیکند که امریکا چند کشته و زخمی دارد و سویدن چند؟ ... مهم نیست که انگلستان چند دالر هزینه میکند و فنلاند چند؟ ... مهم این است که همهی اینها روزانه محاسبه میشوند و روزانه تمام کشورهایی که به نحوی در افغانستان بند مانده اند در این محاسبه خود را شریک احساس میکنند.
افغانستان باید از خواب بیدار شود. سیاست کشور مسئولیت دارد که «حلقهی مفقوده» را پیدا کند و اگر چه نتواند آن را در جایش نصب کند حد اقل آن را برای همه نشان دهد و همه را بگوید که در شناسایی و نشاندهی این حلقه صداقت و شفافیت دارد. طالبان را برادر خطاب کردن و برای جنگ با آنها دنیا را جلب کردن معجزهای است که حضرت فیل را باید برای انجام آن به میدان آورد. فساد را از سر تا پای حکومت گسترش دادن و پول دنیا را برای بازسازی و بهسازی افغانستان تقاضا کردن عین حکم را دارد. سیاستمداران افغانستان باید در پاسخگویی به سوالات و دلهرههای بینالمللی درنگ نکنند. این پاسخ، پاسخ به ملت افغانستان نیز بوده میتواند.
«حلقهی مفقوده» در سیاست افغانستان در دست آقای سپنتا و آقای کرزی است. اینجا نه نظامی است که بتوان گفت پاسخگو باشد و نه افراد دیگری هستند که کارهای محسوب شوند. اینجا افراد اند که باید هم سکه را به نام خود ضرب کنند و هم حساب سکهها را پس دهند، هرچند هزینهی آن را به همهی مردم کشور حواله کنند. آقای سپنتا راه نیکویی را باز کرده است که با لحن صریح از برخی کاستیها پرده بر میدارد. اما در نشان دادن مصداق «حلقهی مفقوده» باید صادقتر و شفافتر و صریحتر از این عمل کند. «حلقهی مفقوده» به سادگی قابل نشاندهی است. به شرط اینکه منافع و سرنوشت ملت بالاتر از منافع و سرنوشت افراد و حلقاتی خاص در نظر گرفته شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر