۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

مسجد منهاتن در نیویورک: حساسیت عاطفی یا اسلام‌هراسی؟(22)







یک صد و نوزده روز

یادداشت‌هایی از دانشگاه یل

مسجد منهاتن در نیویورک: حساسیت عاطفی یا اسلام‌هراسی؟

ساختن مسجدی در نزدیکی محل حادثه‌ی یازدهم سپتامبر در نیویورک ارزش‌ها، سیاست و عواطف جامعه‌ی امریکایی را به چالش کشیده است. امام فیصل عبدالروف که چندین دهه ملاامام مسجدی در نیویورک بوده و از جمله‌ی مسلمانان مصلح و نیک‌نام در میان مبلغین مذهبی امریکایی محسوب می‌شود، حالا در پیشگامی جنجال‌ها و مناقشات قرار گرفته است. او دو سال پیش، به کمک یک تاجر مسلمان، ساختمان کهنه‌ای را در فاصله‌ی دو بلاک دورتر از محل برج‌های دوگانه‌ی نیویورک، به قیمت نسبتاً مناسبی خریداری کرد و تصمیم گرفت که در آن مسجد و مرکز تعلیمات اسلامی ایجاد کند. این مرکز به تعبیر او بیشتر به عنوان محلی برای تلاقی و گفت‌وگو میان ادیان استفاده می‌شود و پیروان ادیان مختلف از جمله یهودان و مسیحیان و مسلمانان به طور همزمان می‌توانند از آن برای عبادت و گفت‌وگو و برگزاری محافل مذهبی خویش استفاده کنند. برعلاوه‌ی آن، در این مرکز قرار است کتابخانه و سالن نمایش فلم و حوض آب‌بازی و همه‌ی سهولت‌های دیگری که در مراکز فرهنگی و تحقیقاتی وجود دارد، فراهم باشد.
امام فیصل عبدالروف در مصاحبه‌ای اختصاصی با شبکه‌ی تلویزیونی سی‌ان‌ان، این اقدام خویش را به مقصد ایجاد وفاق و نزدیکی میان بخش‌های مختلف جامعه‌ی امریکایی و التیام بخشیدن به دردهایی که از حادثه‌ی یازدهم سپتامبر ایجاد شده بود، عنوان کرد و گفت: اگر در ابتدای تصمیم به این کار می‌دانست که همچون حساسیتی در میان مردم امریکا ایجاد می‌شود اصلاً حاضر به انجام پروژه در این محل نمی‌شد. او تأکید کرد که این اقدامش با توجه به حقوق مسلم شهروندی مردم امریکا و مبتنی بر اصول و ارزش‌هایی است که جامعه و تمدن امریکایی بر اساس آن بنا شده است.
امام فیصل عبدالروف ادعا دارد که از دو سالی که محل ساختمان این مسجد خریداری شده و تا سال گذشته که خبر آن در صفحه‌ی اول نیویورک تایمز منتشر شد و مورد استقبال عده‌ی کثیری از پیشگامان یهود و مسیحی و بخش‌های مختلف جامعه‌ی امریکایی قرار گرفت، هیچ کسی حتی به اندازه‌ی یک تذکر کوچک نیز در برابر اقدام او واکنش منفی نشان نداد. وی گفت که مناقشه از ماه می سال 2010 و درست به دلایل سیاسی ایجاد گردیده و رفته رفته به یک موضوع حساس ملی و بین‌المللی تبدیل شد. اکنون رسانه‌های امریکایی اعلام می‌کنند که بر اساس نظرسنجی‌ها بیش از هفتاد درصد مردم امریکا اعمار این مسجد و مرکز اسلامی را در محل کنونی آن نامناسب می‌دانند. سی ان ان و فاکس نیوز از جمله‌ رسانه‌هایی اند که در میان موثرترین مبلغین مخالفت در برابر اعمار مسجد قلمداد می‌شوند و حکایت آن را به طور جدی دنبال می‌کنند. نیویورک تایمز در نقطه‌ی مقابل، قضیه را از رویکرد مثبت نگاه می‌کند و تحلیل‌های آن بیشتر به جانب اعتدال و میانه‌روی گرایش دارد. امام فیصل می‌گوید که حالا وقتی حساسیت اعمار مسجد به بیرون از مرزهای ایالات متحده انتقال یافته است، او مناسب‌ترین راه را پیشبرد و تکمیل پروژه می‌داند نه توقف و یا انتقال آن به محلی دیگر. او می‌گوید هرگونه اقدام منفی در برابر اعمار مسجد و مرکز اسلامی در محل کنونی آن، می‌تواند تندروان مذهبی در جوامع اسلامی را تجهیز و نیرومند سازد و بر ارزش‌ها و اصول نظام امریکایی لطمه وارد کند.
مخالفان اعمار مسجد اغلب در میان جمهوری‌خواهان و گروهی موسوم به تی‌پارتی قرار دارند. این گروه به خصوص از سخنان بارک اوباما در تأیید اعمار مسجد بهره‌برداری سیاسی کرده و آن را به عنوان هدیه‌ی انتخاباتی او برای خود تلقی می‌کنند. تعبیراتی از قبیل محل مقدس امریکاییان نیز بیشتر از سوی همین گروه دامن زده می‌شود و بارک اوباما را به مسلمان بودن و یا تشویق رادیکالیسم اسلامی متهم می‌سازند.
دیوید پترسن که در زمان حمله‌ی یازدهم سپتامبر والی نیویورک بود، یکی از جدی‌تری مخالفان اعمار مسجد و مرکز اسلامی است. او در مصاحبه‌ای با سی‌ان‌ان در پاسخ به برخی از اظهارات امام فیصل که گفته بود با پیشبرد این پروژه در واقع ارزش‌ها و اصول جامعه‌ی امریکایی را برای جهان معرفی می‌کند، سخنان غیرمتعارفی بر زبان آورد و گفت: «ما ما برای معرفی ارزش‌ها و اصول خود به حد کافی قدرت و توانایی داریم و برای این کار احتیاجی به امام فیصل و یا ساختن مسجد او نیست». این حرف او که «ما» و «امام فیصل» و «مسجد او» را از هم تفکیک می‌کرد در عرف رایج جامعه‌ی امریکایی سخنی غیرقابل قبول به نظر می‌رسد، اما حساسیت موجود پیرامون موضوع ساختن مسجد از اینگونه سخنان و اظهارنظرها را به وفور روی زبان‌ها جاری می‌سازد.
امام فیصل در بیان مواضع خود از لحنی آرام و منطقی استفاده می‌کند و استدلال‌هایش تنها با یک دلیل مورد حمله قرار می‌گیرد: حساسیت امریکاییانی که در حادثه‌ی یازدهم سپتامبر قربانی شده اند و هفتاد در صد مردمی که در نظرسنجی‌ها با پیشبرد این پروژه مخالف اند. حمله‌ی شدیدتری که بر امام فیصل صورت می‌گیرد، این است که او در عقب چهره‌ی آرام و مسالمت‌جوی خویش گرگ بنیادگرایی اسلامی را پنهان کرده و هدفش جز گسترش دادن نفوذ اسلام در امریکا نیست.
***
موضوع بحث «قهوه‌ی داغ، موضوع داغ» در برنامه‌ی اختصاصی روز جمعه ورلدفیلوز در دانشگاه یل نیز همین مسجد منهاتن بود. در این بحث می‌اکیل، خانم مسیحی از لبنان، سرگی لگودینسکی مدافع حقوق یهودان در آلمان و الکسی ناوالنی مخالف سرشناس حکومت روسیه و من از افغانستان اشتراک داشتیم. ماروین ریس از انگلستان گردانندگی برنامه را به عهده گرفت و اداره‌ی جلسه توسط او تحسین همه را برانگیخته بود. در سلسله برنامه‌های منظمی که قرار است در طول سمستر موضوعات گونه‌گونی را مورد بررسی قرار ‌دهد، جلسه‌ی روز جمعه اولین برنامه‌ای بود که به خاطر حساسیت موضوع مسجد منهاتن، در همین خصوص برگزار شد و با تبلیغات اندکی که از سوی مدیران برنامه در طول دو روز اخیر از طریق وبسایت دانشگاه صورت گرفت، عده‌ی کثیری از استادان و دانشجویان دانشگاه و اهالی نیوهیون اشتراک کردند و سالنی که برای این جلسه در نظر گرفته شده بود، تقریباً مملو از جمعیت بود. یکی از مدیران برنامه، حضور این همه اشتراک کننده در محفل را در اول صبح، آنهم در روزی که تعطیل نبود، نشانه‌ی حساسیت موضوع در میان امریکاییان قلمداد کرده و گفت که دیدگاه و نظریاتی که در این جمع ارایه می‌شود در محیط دانشگاه و نیوهیون تأثیرات زیادی خواهد داشت.
جلسه با معرفی مختصر برنامه توسط لیزلی پاول، هماهنگ کننده‌ی برنامه‌های عمومی ورلدفیلوز و ماروین ریس آغاز شد. خانم می اکیل، به عنوان اولین اظهار نظر، تجربه‌هایش از جنگ‌های داخلی لبنان و حساسیت‌هایی را که در روابط اجتماعات مختلف در دوران جنگ و مناقشه بروز می‌کند یادآوری نمود و گفت: آنچه در ساختن مسجد منهاتن مطرح است عواطف مردمانی است که در حادثه‌ی یازدهم سپتامبر عزیزان خود را از دست داده اند. او به طور نمونه از یکی از دوستان خود یاد کرد که یکی از نزدیکانش که اهل انگلستان بود در اولین حمله از بین رفت و او از همان زمان شاهد است که او چه رنجی می‌کشد تا این ضایعه را فراموش کند. می‌اکیل گفت که به مسأله از جنبه‌ی انسانی آن نگاه می‌کند و با وجود آنکه ارزش‌ها و اصول و حقوق شهروندی مردم امریکا را نیز از یاد نمی‌برد اما معتقد است که نادیده گرفتن احساسات و عواطف انسان‌ها نیز ناممکن است. اما او این سوال را نیز مطرح کرد که نگران آینده‌ی جامعه‌ی امریکایی است و نمی‌داند که با رشد همچون حرکت‌ها این کشور چه می‌کند و به کدام سمت می‌رود.
الکسی ناوالنی از روسیه اظهاراتش را با مخالفت شدید در برابر ساختن مسجد شروع کرد و گفت: ما اسلام خوب و اسلام بد نداریم. اسلام مذهبی است که افراطیت را در درون آموزه‌های خود دارد و در تمام مسایل احکام و دستوراتی را مطرح کرده است که طبیعتاً به بنیادگرایی و افراطیت منجر می‌شود. او از بمبی که طی روزهای اخیر در قفقار منفجر شده و ده‌ها کشته و زخمی بر جا گذاشته است یاد کرد و آن را نشانه‌ای از حرکات بنیادگرایان مسلمان دانست. الکسی گفت: ولادیمیر پوتین از همان زمان اول مسلمانان را باج داده و بزرگ‌ترین مسجد را در ماسکو ساخته و فعالیت‌های آنان را تشویق کرده است، اما نتیجه‌ی آن برای روسیه جز بربادی و خشونت بیشتر از طرف مسلمانان افراطی نبوده است. او گفت: وقتی مسجد و مرکز اسلامی در منهاتن ساخته شود تنها گامی دیگر برای رشد افراطیت اسلامی برداشته شده و نفوذ و خطر آنان برای جهان و برای امریکا بیشتر می‌شود. تجربه‌ها و اشاره‌های الکسی به چچین و ناآرامی‌هایی که تروریستان مسلمان در سراسر قلمرو روسیه ایجاد کرده اند، فاکت‌هایی بود که وی در دفاع از نظرهایش ابراز کرد. او این نکته را نیز طرح کرد که امریکا از اسلام افراطی در دوران جنگ سرد و بر علیه نفوذ و اقتدار روسیه استفاده کرد، اما اکنون خود آن با مشکل بنیادگرایی مواجه شده و باید سوال آن را در داخل کشور خود پاسخ گوید.
من با اذعان بر اینکه شاید فرد مناسبی برای سخن گفتن در مورد مسایل داخلی امریکا نباشم، گفتم: به عنوان کسی که تجربه‌هایی را از کشور پس از جنگ و بحران دارم، می‌توانم بگویم که افتادن در چرخه‌ی خشونت و افراطیت، فرجامی برای رسیدن به راه‌حل‌های منطقی و سالم باقی نمی‌گذارد. من گفتم: احساسات عاطفی را بیان مواضع سیاسی استفاده کردن شاید کار مشکلی نباشد. تا انگشت بر نقطه‌ی دردی بگذاریم یا حساسیت خاصی را در روان و عواطف انسان‌ها تحریک کنیم، ده‌ها انسان به حرکت می‌افتند و واکنش نشان می‌دهند، اما بحران و تنش‌هایی که در روابط اجتماعی به خاطر این بازی با احساسات و عواطف خلق می‌شود به سادگی نه قابل کنترل است و نه قابل جبران. من گفتم: تجربه‌ی من نیز درست مثل می اکیل، تجربه‌ی دوران جنگ و نفرت است و این تجربه، در حوزه‌ی خاطرات خودم، بیشتر به جامعه‌ای برگشت می‌کند که به عنوان یک اقلیت نژادی و مذهبی تنها در یک دهه چهار بار با قتل عام سازمانیافته مواجه شد: سال 1992 در کابل، سال 1997 و 1998 در مزار شریف و سال 1999 در بامیان و یکاولنگ. گفتم: در حادثه‌ی یازدهم سپتامبر تنها کمتر از چهار هزار انسان به قتل رسیدند اما در مزارشریف در سال 1998 بیش از هشت هزار انسان در ظرف چند روز اندک، بدون هیچگونه رحم و استثنا به قتل رسیدند و همه‌ی این قتل‌ها نیز چاشنی افراطیت مذهبی را با خود داشت. گفتم: شاید اینجا کسی نباشد که بگوید آن هشت هزار انسان به هیچ چیزی نمی‌ارزیدند و این چهار هزار انسان ارزشی متفاوت‌تر داشته است، اما نکته‌ای را که من به عنوان یک معلم و به عنوان یک فعال مدنی برای دانش‌آموزانم گفته ام این است که کنترل کردن احساسات و عواطف برای تقویت کردن ارزش‌ها و اصول و کاهش دادن هزینه‌ها و خسارات، برای انسان اعتبار و امتیاز اخلاقی محسوب می‌شود، حالانکه شکستن ارزش‌ها و اصول برای تشفی کردن احساسات و عواطف، ضایعه‌ای جبران ناپذیر به همراه دارد و با عقلانیت مدنی سازگار نیست.
با ذکر این مقدمه نکته‌ی بعدی من این بود که حالا جامعه‌ی امریکایی در برابر مهم‌ترین چالش زندگی مدنی خود قرار گرفته است: از یک طرف ارزش‌ها و اصولی مطرح است که این جامعه و مدنیت آن بر اساسش بنا شده است و در واقع امتیاز بزرگ امریکا در جهان محسوب می‌شود. اینجا سرزمین آزادی و فرصت‌های برابر برای شهروندان قلمداد می‌شود و هیچ کسی به هیچ دلیلی نمی‌تواند اصول و ارزش‌هایی را که حافظ حقوق و آزادی‌های شهروندان امریکایی است نقض کند. از طرف دیگر احساسات و عواطف کسانی مطرح است که حس می‌کنند در حادثه‌ی یازدهم سپتامبر قربانی شده و عزیزان خود را از دست داده اند. آنچه ذهن مرا در این میان مصروف می‌سازد، تنها جنبه‌ی انسانی قضیه نیست، جنبه‌ی عقلانی و مدنی آن در ارتباط با ارزش‌ها و اصول جامعه‌ی امریکایی و روابطی است که امریکا در سطحی گسترده با مسلمانان و سایر کشورهای جهان دارد. گفتم: اگر امریکاییان بر احساسات و عواطف خود کنترل داشته باشند، امتیاز بزرگ اخلاقی و معنوی را باز هم نصیب خود می‌سازند که در محل حادثه‌ی تکان‌دهنده‌ی نیویورک، نه انتقام‌جویانه بلکه مسالمت‌جویانه و منطقی، مسجد و مرکز اسلامی بنا می‌کنند و این امر، درست مانند ارزش دیگری برای امریکا اعتبار کمایی می‌کند، اما اگر اصول و ارزش‌های جامعه‌ی امریکایی با این احساسات و عواطف بشکند، چه ضمانتی وجود دارد که فردا سایر ارزش‌ها و اصول این جامعه به گونه‌ی مشابه با حساسیت‌ها و عواطف گرو‌ه‌هایی خاص از مردم مواجه شده و نقض شود و کیست که جلو این نقض اصول و ارزش‌ها را بگیرد.
در قسمت دیگری از صحبت‌هایم من با اشاره‌ به سخنان الکسی و متفاوت خواندن تجربه‌های او در روسیه با آنچه مردم امریکا دارند، بر پیامدهای منع اعمار مسجد در میان مسلمانان تأکید کردم و گفتم: همین حالا برعلاوه‌ی یک صد و پنجاه هزار سرباز امریکایی که در افغانستان مصروف نبرد با تروریسم و بنیادگرایی است، هزاران سرباز و شهروند امریکایی از پاکستان و هند و مالیزی و اندونیزی تا کشورهای خاور میانه و آسیای مرکزی و اروپا و افریقا و همه جاهای دیگر حضور دارند و امریکا در تمام این کشورها رابطه‌های مختلفی ایجاد کرده که نمی‌تواند به یک‌بارگی بگوید از همه دست می‌کشم و در موقف جنگی با تمام دنیا قرار می‌گیرم. از آن طرف هم، مسلمانان یک گروه کوچک سیاسی یا افراطی نیست که بتوان به سادگی با آن مقابله کرد، بیش از یک میلیارد مسلمان در سراسر جهان وجود دارد که حالا به سادگی می‌توانند شکار تبلیغات بنیادگرایان افراطی قرار گیرند. سوال من این است که آیا کنترل احساسات و عواطف مردم و اجازه‌ی اعمار مسجد در منهاتن دشوارتر است یا نقض اصول و ارزش‌های دموکراتیک امریکا و به خطر انداختن جان صدها هزار انسان و روابط امریکاییان در سراسر جهان؟
نکته‌ی دیگری را که من در سخنانم یاد کردم، انتباهی است که حرکت‌های واکنشی و ناسنجیده می‌تواند به شکل زنجیره‌ای در ذهن مسلمانان خلق کند: منع اعمار مسجد و مرکز اسلامی در نیویورک، اعلام برنامه‌ی قرآن سوزی توسط کشیش تری جونز در فلوریدا، سخنان تونی بلیر مبنی بر اینکه خطر اسلام افراطی بیشتر از کمونیسم است، اهدای جایزه به کاریکاتوریست دنمارکی و حمایت رسمی خانم مرکل صدراعظم آلمان از این کاریکاتوریست و امثال آن همه می‌توانند این احساس را در میان مسلمان دامن بزند که گویا اسلام‌ستیزی جزئی از یک برنامه‌ی سازمان‌یافته‌ی غرب است که مسلمانان هم باید در برابر آن ایستادگی کنند. تأکید من این بود که در تحلیل مسایلی از اینگونه نباید موردی و مجزا به برخی از واقعیات نگاه کنیم، بلکه ببینیم که اینها در یک حلقه‌ی به‌هم‌پیوسته چگونه به همدیگر ارتباط می‌یابند و چگونه بر همدیگر تأثیر می‌گذارند و یا از همدیگر تأثیر می‌پذیرند.
سرگی لگودینسکی، با بحث جالب و جذابی از تجربه‌های خود به عنوان یک یهود و رابطه‌ی یهودان و مشکلات آنان با کشورهای اروپایی و مخصوصاً آلمان یاد کرد و گفت که تأکید کردن و دامن زدن به حساسیت‌ها و عواطف مردم می‌تواند زنجیره‌ی انتهاناپذیری از افراطیت و خشونت را خلق کند که هیچ کسی قادر به کنترل آن نباشد. سرگی گفت: افراطیت با افراطیت مشتعل‌تر می‌شود و تجربه‌ی برخورد با این مسایل در آلمان به خوبی گواه است که چگونه خاطره‌های بد و ناگوار را در ذهن مردم زنده نگه داشتن به خودی خود از ایجاد وفاق و نزدیکی میان مردم جلوگیری می‌کند. او گفت: من به عنوان یک یهودی که خاطره‌های دردناک هولوکاست را دارم به هیچ گونه نمی‌توانم تاریخ را فراموش کنم و به هیچ وجه به این نظر هم نیستم که یادگارهای تاریخی به عنوان تجربه و عبرت‌های دردناک مردم حفظ نشده و به نسل‌های آینده انتقال نیابند، اما اینکه به هر مناسبت و هر بهانه‌ای بنای یادبود بسازیم و جاها و خاطره‌های خاصی را عنوان تقدس ببخشیم، این سوال را مطرح می‌کند که در آخر به کجا می‌خواهیم برسیم؟
سرگی این نکته را نیز مطرح کرد که خیلی از نظریات در سطح محافل روشنفکری و اکادمیک مطرح می‌شود اما وقتی پای حساسیت‌ها و عواطف مردم به میان بیاید، هیچ کسی حاضر نیست حرفی را بگوید که موقف و موقعیت اجتماعی او را به خطر ‌اندازد و او را با محکومیت در افکار عامه‌ی مردمش مواجه ‌سازد. او گفت: جریانات معتدل و منطقی را باید مجال داد تا در یک بستر آرام و طبیعی رشد کنند و اداره‌ی امور را در دست نگیرند، نه اینکه آنها را فشار دهید و با فشار دچار چالش خطرناکی بسازید که نتوانند از عهده‌ی پاسخ منطقی به آن بیرون شوند. او گفت: شما وقتی فشاری ایجاد می‌کنید تا مردم از افراطیت دور شوند به طور ناخواسته آنها را وادار می‌کنید که در لاک افراطیت فرو بروند. سرگی با زبانی واضح و روشن تأکید کرد که هیچ بنیادگرایی و افراطیت را نمی‌توان با میدان دادن برای بنیادگرایان و افراطیون از میان برداشت. تنها میدان دادن به تعقل و محاسبه و اصول‌گرایی است که می‌تواند خشونت و افراطیت را مهار کند.
جلسه با سوال و جواب‌هایی که با اشتراک کنندگان صورت گرفت، دوام کرد. مسایلی از قبیل نقش امام فیصل در ساختن مسجد و مشتعل ساختن مناقشه، رشد افراطیت در میان مسلمانان و دلایل آن، بحث ارتداد و اینکه مسلمانان اجازه می‌دهند دیگران مسلمان شوند اما اجازه نمی‌دهند که مسلمانی از دین خود برگردد، جهادگرایی در میان مسلمانان، چرا میانه‌روان مسلمان وارد صحنه شده و زمام امور را به دست نمی‌گیرند، پیامدهای منع اعمار مسجد در میان مسلمانان، تجربه‌ی روسیه و لبنان و جاهای دیگر و مقایسه‌ی آن با شرایط و زمینه‌های خاص امریکایی و امثال این حرف‌ها از طرف اشتراک کنندگان مطرح شد که هر کسی به نوبت خود باید به پاسخ آن می‌پرداخت. در نزدیکی‌های ختم جلسه، ماروین ریس از حاضران خواست که به نشانه‌ی ابراز نظر در جلسه و اعلام واکنش‌ رسمی خود در قبال مسجد، دست‌های خود را بلند کنند. این سوال با وجود اینکه جزء آجندای جلسه نبود، اما نتیجه‌ی آن تقریباً برای همه‌ی مدیران جلسه غیرمنتظره معلوم شد. بیش از نود و پنج در صد جلسه موافق ساختن مسجد و جلوگیری از تنش و خشونت در ماجرا بودند و تنها حدود پنج یا شش نفر مخالف ساختن مسجد بودند که البته دلیلی هم ابراز نداشتند. ماروین ریس در پایان جلسه گفت: این کار را به دلیل آن انجام داد تا روشن شود که نتیجه‌ی مباحت و گفت‌وگوها چه تأثیری در میان حاضران داشته است. (نکته‌های مهم اظهارات سرگی لگودینسکی را در یادداشتی جداگانه که حاوی معلوماتی در مورد کار و برنامه‌های اوست، تنظیم خواهم کرد).


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر