۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

طالبان و آینده‌ی سیاسی افغانستان

طالبان و آینده‌ی سیاسی افغانستان
(برگرفته از شماره هفدهم «قدرت»)

پاسخ به این سوال که آینده‌ی افغانستان چگونه خواهد بود، تا حدی زیاد بستگی به این دارد که آیا ما به حد کافی جرأت داریم با گذشته‌ و حال خود به صورت شفاف و روشن برخورد کنیم و ببینیم که چه جاهایی کم و کسر داشته ایم تا در آینده از ارتکاب مجدد آنها خودداری کنیم یا نه.
گذشته نه قابل فراموشی است و نه هم قابل انکار. این توصیه که گویا با گذشته وداع کرد و چشم به آینده داشت، شاید به عنوان یک توصیه‌ی عاطفی و اخلاقی خوب باشد، اما در دنیای سیاست و روابط واقعی انسان‌ها، نه تنها مشکل را حل نمی‌کند که برعکس، دشواری‌های بیشتری را نیز دامن می‌زند. گذشته، تکه‌ای بریده از زمان نبوده که روی گردن ما افتیده باشد و حالا بخواهیم از آن نجات پیدا کنیم. ما در گذشته‌ زندگی کرده ایم و بخشی مهمی از هستی کنونی خود را متعلق به گذشته هستیم. فراموش کردن گذشته و یا ازیادبردن آن به معنای این است که خود را مسخ‌شده و متلاشی‌شده تحویل آینده می‌دهیم.
اعتراف کردن و معذرت خواستن از کارهای نادرست گذشته نیز راه حل موثر و عادلانه‌ای نیست. این کار به عنوان بخشی از پروسه‌ی عدالت انتقالی در افریقای جنوبی عملی شد، اما جریان تحولات سال‌های اخیر، و به خصوص قتل تیری بلانش، رهبر استقلال‌طلب سفیدپوستان و نارضایتی روبه‌افزایش سیاه‌پوستان نشان می‌دهد که عقده‌هایی به طور ناگشوده در زیر پوست جامعه پنهان مانده که توافق و سازش سیاسی نتوانسته است آن را از میان بردارد. البته روشن است که اعتراف و معذرت‌خواهی و آشتی‌کردن اولین گام برای عبور از بن‌بست‌ است و با نواختن بر طبل کینه‌ و نفرت‌های گذشته نمی‌توان به جای درستی رسید؛ اما اگر هدف توقف در همین گام اول باشد، نطفه‌ی بی‌عدالتی و نارضایتی در روابط جامعه باقی مانده و اساس مناسبات مصئون آینده‌ی آن را از میان خواهد برد.
هستی و وضعیت هر فرد در زمان حال محصول گذشته‌ی اوست. بدون محاسبه‌ی درست گذشته‌، نمی‌توان تصویر شفاف و قناعت‌بخشی برای آینده ایجاد کرد. به طور مثال، اگر کسی ثروت و مکنت حال خویش را از بردگی و افلاس انسان‌های دیگر اندوخته باشد، آیا تنها با معذرت‌خواهی شرافتمدانه می‌تواند فاصله‌ای را که میان او به عنوان برده‌فروش ثروتمند و برده‌اش که در سیه‌روزی و ادبار کنار جاده افتاده است، جبران کند؟
این سوال، به طور خاص در جوامعی که جنگ و خشونت هستی انسان‌های زیادی را نابود کرده باشد، حساسیت بیشتری می‌یابد. اگر هم بتوان بهره‌کشی‌های اقتصادی غیرعادلانه را با تقسیم نسبی ثروت جبران کرد، قتل و کشتار و خون و تجاوز به عفت و کرامت انسانی را به هیچ صورت نمی‌توان بدون ورود صادقانه در یک نظام عادلانه و مسئول از خاطره‌ها پاک کرد. عقده‌ی قربانیان و بازماندگان خشونت و بی‌عدالتی‌های اجتماعی تنها با برخورد اصولی در چوکات یک نظام قانونمند می‌تواند قابل رفع باشد.
***
افغانستان اکنون در نقطه‌ی حساسی از تاریخ سیاسی خود قرار گرفته است. ساختارها و مناسباتی که بر اساس این ساختارها وجود داشته اند، در آینده‌ی این کشور قدرت ماندگاری و کارایی ندارند. در افغانستان جدید به طور همزمان به ساختارها و مناسبات جدیدی ضرورت داریم که با وضعیت و شرایط جدید در عرصه‌ی ملی و بین‌المللی مطابقت داشته باشد. برخورد شفاف و روشن با گذشته در همین جاست که اهمیت پیدا می‌کند. تأکید بر ساختارها و مناسبات کهنه‌ی سیاسی در افغانستان به دلیل هراس از عواقبی که با ساختارها و مناسبات جدید رونما خواهد شد، جز تحمیل رکود و ایستایی و عقب‌ماندن از نیازهای زمان نتیجه‌ای نمی‌بخشد. به طور مثال، طالبان، هر چند پیوند شان با شبکه‌های تروریستی و استخبارات بیگانه انکار شود، به هر حال، واقعیتی مربوط به ساختارها و مناسبات کهنه‌ی سیاسی در افغانستان اند. با این واقعیت در زمان حال و با شرایط و الزامات کنونی نمی‌شود پیش رفت.
با توجه به همین نکته‌، مشکل طالبان و سایر واقعیت‌های باقی‌مانده از مناسبات و روابط گذشته را در حد مسایل و جبهه‌بندی‌های قومی و مذهبی و زبانی تقلیل دادن یک نوع انحراف است که اگر توجه جدی به آن صورت نگیرد، عواقب و پیامدهای زیانباری خواهد داشت. به طور مثال، طالبان را نماینده‌ی خواسته‌ها و نیازهای جامعه‌ی پشتون معرفی کردن، بیش از همه ضربه زدن به خواسته‌ها و نیازهای درازمدت جامعه‌ی پشتون است. فراموش نکنیم که طالبان بخش اندکی از مشکل خود را با مسأله‌ی اقوام و مذاهب و زبان‌های غیرپشتونی خواهند داشت (هرچند این مشکل ظاهراً برجسته‌تر از همه‌ی مشکلات آنان مطرح می‌شود). جوامع غیرپشتون، در وضعیت آینده‌ی کشور، به طور واضح از آن مقدار توانمندی و ظرفیت برخوردار اند که خود را از آسیب تفکر و رفتارهای قهقرایی طالبان حفاظت کنند، هرچند برای این حفاظت به مقابله‌های خشونت‌آمیز و غیرمدنی نیز کشانده شوند. اما مشکل طالبان با خود جامعه‌ی پشتون و شرایط و وضعیت جدیدی که در سطح ملی و بین‌المللی با آن مواجه هستند، به این سادگی قابل رفع نیست. مثلاً باید پرسیده شود که حکومتداری و شیوه‌ی برخورد سیاسی طالبان برای آن عده روشنفکران و عناصر مترقی و مدنیت‌گرای پشتون که در حوزه‌ی سیاست، فرهنگ و اقتصاد کشور حضور دارند، چه پیام و پیامدی خواهد داشت؟ ... به همین گونه، حکومت طالبان با زنان و مجموعه‌ی تحصیل‌کردگان و حلقات مدنی و دموکرات کشور که اکنون بخش قابل توجهی از افکار عامه‌ را نمایندگی و رهبری می‌کنند، چگونه قابل قبول خواهد بود؟ ... هکذا، مشکل فقر و بیکاری و اداره‌ی حکومت با نیازمندی‌های گسترده‌ی کشور در عرصه‌ی روابط منطقوی و بین‌المللی آن با تفکر و رفتار طالبانی چگونه حل خواهد شد؟
ظاهراً روشنفکران و آگاهان جامعه‌ی پشتون مشکل طالبان و برگشت به گذشته‌ی طالبانی را در هوای رسیدن به قدرت و امتیازات مطلقه به نحو بارزی دست کم گرفته اند. به طور مثال، آقای روستار ترکی در گفت‌وگوی اخیری که با برنامه‌ی پرگار بی‌بی‌سی داشت، از موقفی نمایندگی می‌کرد که به هیچ صورت با واقعیت کنونی جامعه‌ی افغانستان و به خصوص جامعه‌ی پشتون سازگار نبود. نظریات او دنباله‌ی همان تیوری‌هایی بود که آقای اسمعیل یون در کتاب‌ «دویمه سقاوی» مطرح کرده و یا هنوز هم در برنامه‌های تلویزیونی و درس‌های دانشگاهی خود بر آن تأکید دارد. اینگونه نظریات، نوستالژی برگشت به گذشته را در ذهن افرادی خاص اشباع می‌کند، اما مشکل افغانستان و جامعه‌ی پشتون را حل نمی‌تواند. در این نظریات، هنوز هم مودل غلبه و زور و خشونت که مال قرن‌های گذشته بود، مورد نظر است، حالانکه چنین نظریات و دیدگاه‌ها از زبان تیوریسین‌های پشتونی افکار مخاطبان آنان را به شکل جبران‌ناپذیری منحرف می‌کند.
***
به نظر می‌رسد روشنفکران و آگاهان جامعه‌ی پشتون، به جای نواختن بر طبل خشونت و کینه و انتقام و تهدید و تخویف، مسئولیت بزرگ‌تر شان این است که پیام عقلانیت و مدنیت را به جامعه و مخاطبان خود انتقال دهند. وقت و سرمایه را برای راضی کردن طالبان مصرف کردن، آب در هاون کوفتن و مگس در هوا پالیدن است. اگر طالبان اجیر استخبارات پاکستان باشند - آنگونه که حضرت مجددی می‌گوید - باید رفت و با آی‌اس‌آی پاکستان وارد مذاکره و معامله شد نه با طالبانی که معلوم است بدون اجازه‌ی آی‌اس‌آی گامی هم برداشته نمی‌توانند. اگر طالبان برادران ناراضی هم باشند، قبل از تشویق و باج‌دهی تسلیم‌طلبانه به آنان، بهتر است پیام و سخنی برای مردم انتقال داده شود که حضور و موجودیت طالبان را مورد سوال قرار دهد. روشنفکران و آگاهان جامعه‌ی پشتون باید به طور جدی فکر کنند که شریعت مورد نظر طالبان، خنجر خود را تنها بر گوش و بینی عایشه یا خون اقوام و اقلیت‌های غیر پشتون آب نمی‌دهد، بلکه با رگ‌های گردن این روشنفکران و آگاهان نیز آب خواهد داد. بنابراین، قبل از اینکه به آوردن طالبان به حکومت اندیشیده می‌شود، بهتر است به مشکل طالبان با مکتب و درس و تعلیم رسیدگی شود. نیت طالبان، هر چند نیت همان برادر ناراضی باشد که ظاهراً همه بر آن توافق کرده اند، اما تفکر و رفتار طالبان، زمان و اعتباری را که ملت افغانستان برای ورود به جهان جدید ضرورت دارد، از بین می‌برد. لذا، سوال مهم پس زدن خواسته‌ها و انتظارات هزاره و تاجک و ازبک و اقلیت‌های قومی و مذهبی و زبانی دیگر در افغانستان نیست، سوال مهم راه و دورنمایی است که از آشتی و همراهی با طالبان در برابر پشتون‌ها قرار می‌گیرد.
***
شاید برای برون‌رفت از معضل کنونی افغانستان راه‌حل‌های زیادی وجود داشته باشد؛ اما کلید اساسی برای رسیدن به تمام این راه‌حل‌ها نجات یافتن از نوستالژی برگشت به گذشته در ذهن و روان زمامداران و سیاستمداران کشور است. می‌دانیم که برای برخورد شفاف و روشن با گذشته به شجاعت فکری و رفتاری زیادی ضرورت داریم، اما پذیرفتن این مقدار شجاعت به هیچ صورت کاری دشوار و ناممکن نیست. با کوله‌بارهای بازنشده از تاریخ نمی‌توان راه را به سوی آینده باز کرد. این کوله‌بار را باید هوشمندانه پایین گذاشت و با آن به طور شفاف و منطقی حسابرسی کرد. به نظر می‌رسد این همان اصل کلی و مشترکی است که همه‌ی آگاهان و حلقات مسئول جامعه‌ می‌توانند روی آن به توافق برسند.
افغانستان و نسل‌های کنونی و آینده‌ی آن نباید توسط عناصری به گروگان گرفته شوند که به طور ناآگاهانه و غیرمسئولانه بر سرنوشت آنان چنبر زده اند. زمان نیازمند یک حرکت جدی و راهکشا است. فرصت افغانستان در دنیای پررقابت کنونی، به سرعت شمارش معکوس خویش را آغاز کرده است. بحث حق و باطل و نیت‌های خیر و شر را عجالتاً برای قضاوت آیندگان بگذاریم. عجالتاً خوب است هر کسی ساده‌ترین سوالی را که در برابر خود دارد پاسخ گوید: آیا می‌خواهیم به عقب برگردیم و راه طی شده را دوباره طی کنیم یا از همان جایی که رسیده ایم، همت و امکانات خویش را صرف حرکت به سوی آینده می‌کنیم و ساختارها و مناسبات گذشته را در دنیای جدید بار گردن و مانع راه خود نمی‌سازیم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر