۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

معرفت ابتکاری از درون جامعه است (40)



یک صد و نوزده روز

یادداشت‌هایی از دانشگاه یل (40)

(برگرفته از شماره دوم مجله «آینه معرفت»)


رویش: سلام اهالی معرفت را خدمت تان تقدیم می‌کنم و ممنونم از اینکه حاضر شده اید با نشریه‌ی آینه‌ی معرفت مصاحبه‌ی اختصاصی انجام دهید.
برگ: برای من هم جای خوشحالی است که با شما هستم.
رویش: می‌خواستم بپرسم که تا کنون برداشت تان از معرفت چه بوده است و چه چیزهایی از این مکتب شنیده و خوانده اید؟
برگ: طبیعی است که آشنایی من با معرفت عمیق و همه‌جانبه نیست. من از شما شنیده ام، برخی از ویدیوهایی را که نشان داده اید دیده ام، لینک‌هایی را که از سایت‌های گونه‌گون برایم فرستاده اید مرور کرده ام. اینها همه‌ی معلوماتی است که از معرفت دارم. اما در یک جمله‌ی کوتاه می‌گویم که کار شما شگفت‌انگیز و تشویق‌کننده است. حس می‌کنم کار بزرگی است که کسان زیادی در امریکا دوست دارند از آن باخبر شوند.
رویش: می‌خواهم به عنوان یک پروفیسوری که رشته‌ی اختصاصی‌اش مسایل روان‌شناسی تربیتی و امور مرتبط با اداره و رهبریت است، ارزیابی کلی تان را در مورد کارهای معرفت بدانم.
برگ: بگذارید روال گفت‌وگو را تغییر دهم. شما حتماً از کتاب «سه پیاله چای»، نوشته‌ی گریک مورتنسن اطلاع دارید. او سرباز امریکایی است که در افغانستان به ایجاد چندین مکتب در مناطق جنگ‌زده‌ی جنوب کمک کرده و خاطرات جالبی دارد. کار شما چیزی متفاوت با کاری است که مورتنسن انجام داده است. می‌خواهم از شما بشنوم که تفاوت کار خود با کار او را در چه می‌بینید و قضاوت شما نسبت به کار او چیست؟
رویش: من کتاب مورتنسن را نخوانده ام، اما از دوستانم در اینجا محتوای آن را شنیده ام که در مورد ایجاد مکاتب در مناطقی از افغانستان است. شاید به طور کلی بتوانم دو نکته را به عنوان تفاوت کار معرفت با کار مورتنسن بیان کنم: تفاوت اول، این است که کار او به عنوان پروژه‌ای از بیرون عملی شده است و کار معرفت به عنوان ابتکاری از درون جامعه. مورتنسن کار خوبی کرده است که مردم با اهمیت مکتب و آموزش آشنا شوند و اجازه دهند فرزندان شان درس بخوانند و باسواد شوند. این تشویق‌کننده است. اما سوالی که اینگونه کارها خلق می‌کند دوام و ماندگاری آنان بعد از قطع حمایت و نظارت بیرونی است. نمی‌دانم مورتنسن چقدر از ادامه‌ی کارهایش اطمینان دارد. دیدگاه من این است که وقتی خواسته باشیم در جامعه تغییری ایجاد کنیم باید اول جامعه خودش نیاز خود را درک کند و بعد خودش با امکانات اولیه‌ای که در اختیار دارد برای رفع این نیاز اقدام کند. از این مرحله بعد هرگونه کمک و حمایت بیرونی می‌تواند ابتکار داخلی خود جامعه را تقویت کند و حس اعتماد به نفس و مسئولیت‌پذیری آن را ضربه نزند. اما وقتی شما از بیرون بیایید و اول نیاز مردم را برای شان نشان دهید و تعریف کنید و بعد هم خود تان به پاسخ این نیاز بپردازید فکر نمی‌کنم کار موفق و اصلاح‌گرانه‌ای باشد. معرفت، به هیچ کمک بیرونی اتکا نکرده و کوشیده است اول مردم را به درک نیازشان رهنمایی کند و بعد از امکانات خود مردم برای رفع نیاز شان کار بگیرد. ما می‌توانستیم از منابع بیرونی یا دولتی مساعدت بگیریم و برای مردم فقیر مکتب بسازیم، اما این کار چقدر دوام می‌کرد؟ ... برعکس، ما این کار را نکردیم و برای مردم با زبان ساده گفتیم که آموزش و سواد نیاز آنها و فرزندان شان است و برای رفع این نیاز هیچ کسی نیست که دست دراز کند و پاسخ بگوید. گفتیم که هرچند فقیر باشند می‌توانند نان خشک خود را میان شکم و مغز خود تقسیم کنند و برای آینده‌ی بهتر فرزندان خود سرمایه‌گذاری کنند. این بود که وقتی جامعه به حرکت افتاد هر کمک و مساعدتی دیگر که از دست ما برآمد برای شان فراهم کردیم تا در ابتکار و حرکت خود تشویق شوند و از پا نیفتند. این است که حالا معرفت به یک نهاد نسبتاً خودکفا و متکی‌به‌خود تبدیل شده است.
تفاوت دوم، در مورد نگاه نسبت به آموزش است. معرفت آموزش برای آموزش را کافی نمی‌داند. فکر می‌کنم یک ذهنیت سطحی گاهی شکل می‌گیرد که گویا اگر مکتب ساخته شود و مردم باسواد شوند تمام مشکلات حل می‌شود. بلی، قبول دارم که آموزش و سواد گام اول و کلیدی است، اما همه‌چیز نیست. اینگونه نیست که وقتی مردم باسواد شوند دیگر به افراطیت و نفرت و خصومت و انتقام‌جویی متوسل نمی‌شوند و مشکلات حل می‌شود. ایران اکنون مشکل سواد و خواندن و نوشتن ندارد، اما به این معنا نیست که کسی با این جامعه مشکل هم ندارد. ونزویلا و فلسطین و چین و کوریای شمالی و جاهای دیگر هم به خاطر بی‌سوادی نیست که با مشکلات زیادی مواجه اند یا دیگران را با مشکل مواجه می‌سازند. با این ذهنیت که گویا سواد و آموزش معجره می‌کند می‌توانیم برای طالبان هم امکانات خوبی فراهم کنیم. مثلاً وقتی طالبان بخواهند برای مردم در برابر دنیا نفرت‌پراکنی کنند می‌توانند اطلاعیه‌ و شب‌نامه‌ای منتشر کنند و یا کتاب و جزوه‌ای بنویسند و در اختیار مردم قرار دهند. فکر می‌کنیم مردم باسواد از این نوشته‌ها بیشتر متأثر می‌شوند یا بی‌سواد؟ به این لحاظ کار مورتنسن سواد و آموزش فراهم می‌کند اما سوال‌های دیگر را بی‌پاسخ می‌گذارد. معرفت، برعکس، آموزش برای آموزش نداشته و کوشیده است در نظام آموزشی خود برای دانش‌آموزان و جامعه قدرت دید و فکر کردن و انتخاب کردن نیز فراهم کند. به همین لحاظ، معرفت مکتبی شده است که از استادان تا دانش‌آموزان و خانواده‌های آنان را در پروسه‌ی آموزش و درک و انتخاب به طور همزمان رشد داده است و به نظر نمی‌رسد که از این نظام آموزشی افرادی مانند طالبان و یا فرهنگ نفرت‌ و هراس و روحیه‌ی انتقام‌‌جویی سر بلند کند.
برگ: نکته‌های خوبی را گفتید که من خوشحالم آنها را می‌شنوم. از همین جاست که می‌گویم کار معرفت یک نمونه‌ی خوب است و ما باید بیشتر از شما بشنویم که چگونه توانسته اید همچون دیدگاه خوب و اثرگذاری را پرورش دهید. نکته‌ی جالب برای من در تمام این موارد، چیزی است که در صحبت دیروز نیز با شما مطرح کردم. معرفت یکی از اساسی‌ترین کارهایی را که به نظر من در امر تغییر در جامعه مهم است، انجام داده است و آن راه‌انداختن بحث‌ها و گفتمان‌های درون‌گروهی است. مسایلی که به معنای واقعی کلمه در جامعه تغییر ایجاد می‌کنند از بیرون آورده نمی‌شوند. نمی‌گویم که جوهر اندیشه و فکر از بیرون نمی‌آید، می‌گویم که انتقال دهنده‌ی این افکار و اندیشه‌ها و کسانی که باید آنها را با زبان مردم بیان کنند و مردم را نسبت به آنها حساس و جدی بسازند از درون خود جامعه بیرون می‌شوند. اگر شما به تاریخ تحولات بزرگ در جوامع بشری نگاه کنید متوجه می‌شوید که نیاز به تغییر و تحول در ابتدا توسط خود اندیشمندان و روشنفکرانی مطرح شده که از میان خود آن جوامع سر بلند کرده اند. برای من جالب بود که زمانی در بحث‌های یک استاد در مورد تاریخ و اندیشه‌های اسلام شرکت می‌کردم و از او شنیدم که از قرآن نقل قول می‌کرد و می‌گفت که ما برای هر جامعه و مردمی پیامبرانی را از میان خود شان فرستاده ایم که با زبان خود شان برای آنها سخن بگویند. این جمله برای من خیلی مهم و هیجان‌انگیز بود. این در واقع بخشی از همان تیوری‌ای است که من در مورد هنر رهبری دارم و دیروز به تفصیل در مورد آن صحبت کردیم. سخن با زبان مردم به معنای این نیست که تنها عربی یا انگلیسی یا فارسی بگوید. به معنای این است که به گونه‌ای سخن بگوید که برای مردم قابل درک و پذیرش باشد. اینگونه نیست که هر کسی انگلیسی گفت مردم حرف او را می‌فهمند و مهم‌تر از آن، حرف او را قبول می‌کنند. نه خیر. برای اینکه مردم حرف کسی را بفهمند و قبول کنند به پیش‌زمینه‌هایی ضرورت دارند که این فرد را برای مردم مورد اعتماد و قابل قبول می‌سازد. معرفت به نظر من در این زمینه از یک اصل علمی بسیار عالی و درخشان پیروی کرده و کار گرفته است.
بگذارید بگویم که در مرحله‌ی اول وقتی در شرح کارهای شما از سوی برنامه‌ی ورلدفیلوز خواندم که کار آموزشی می‌کنید و اومانیسم و حقوق بشر و دموکراسی را در برنامه‌های خویش تعقیب کرده اید و به آموزش بهتر در افغانستان اهمیت قایل هستید، چیز خاصی به ذهنم نرسید جز اینکه بگویم کار خوبی است و باید مورد توجه قرار گیرد. اما وقتی با شما و دیدگاه‌های تان آشنا شدم و مطالب بیشتری در مورد معرفت خواندم و شنیدم، به نکته‌های جالب‌تری رسیدم که علاقه‌ام را بیشتر کرد. دیروز وقتی با شما صحبت می‌کردم خیلی دیر متوجه شدم که به جای یک ساعت، بیشتر از دو و نیم ساعت را با هم گفت‌وگو کرده بودیم. این نشانه‌ی اهمیتی است که کارهای معرفت و تحولات افغانستان برای من پیدا کرده است. من خیلی خوشحال شدم که فرصت یافتیم در مورد تجربه‌ها و دیدگاه‌های شما با هم صحبت کنیم و آنها را بررسی کرده و در مورد آنها ابراز نظر کنیم. دیدگاه معرفت در مورد آموزش برای من خیلی مهم است. مثلاً ما در کشور خود و در نظام آموزشی خود بیشتر بر خواندن و نوشتن و حساب کردن تأکید می‌کنیم. این همه‌ی چیزهایی است که دوست داریم بچه‌های ما یاد بگیرند. فکر می‌کنیم بقیه را خود شان وقتی بزرگ شدند یا به دانشگاه رفتند، می‌توانند بفهمند. حالانکه چنین نیست. شما برعلاوه‌ی اینها، به مفاهیم دیگری هم توجه کرده اید که ما آن را آموزش شهروندی می‌گوییم. شما کوشیده اید در یک جامعه‌ی پس از جنگ و بحران، حس مسئولیت شهروندی را زنده کنید و برای بچه‌ها کمک کنید که به نقش و مسئولیت خود در زندگی اجتماعی و مدنی توجه کنند. این کار خیلی مهمی است و به همین دلیل برای من شگفت‌انگیز نیست که دانش‌آموزان شما برای اصلاح قانون پیشگام می‌شوند و یا در مورد مسایل مختلف دینی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بحث و مباحثه می‌کنند. من در یکی از ویدیوهایی که از یوتیوب گرفتم محافلی را که در آنها خانواده‌ها جمع شده و به آهنگ و موسیقی و سخنرانی گوش می‌دادند، تماشا کردم. برای من خیلی معنادار بود، چون می‌دیدم که این آموزش از بچه‌ها به خانواده‌ها انتقال یافته و این برخلاف تصویر غالبی است که در اذهان مردم اینجا وجود دارد که گویا در افغانستان با جامعه‌ای بسته و متعصب و سخت‌گیر طرف هستیم. در جمع‌بندی نظریات خود بگویم که من از کار شما بوی ابتکار و نوآوری و خلاقیت خوبی را ملاحظه کرده ام و امیدوارم که موفق باشید.
رویش: نقطه‌های ضعف و چالش‌هایی را که با توجه به شرایط خاص افغانستان در برابر کارهای معرفت می‌بینید، چگونه بررسی می‌کنید؟
برگ: در این زمینه باید بیشتر تحقیق کنیم و بیشتر بفهمیم. اعتراف می‌کنم که معلومات من در مورد افغانستان و شرایط و زمینه‌های آن دقیق و جامع نیست. اصولاً حوزه‌ی کار من جاهای دیگری بوده است. تازگی‌ها اندک چیزهایی را در مورد افغانستان و وضعیت آن می‌شنوم که به هر حال، نشان می‌دهد هنوز هم دشواری‌های زیادی آنجا وجود دارد. اگر شما خود تان از دشواری‌های کار در یک جامعه‌ی پس از جنگ سخن نمی‌گفتید شاید می‌توانستم بگویم که در همچون جوامع نباید بیش از حد دچار خوش‌بینی شد و فکر کرد که نمونه‌های موفق به سادگی می‌توانند به موفقیت خود دوام دهند و دچار آسیب نشوند. خوشحالم که معرفت هم بیشتر از من به این نکته واقف بوده و اداره‌ی امور این مکتب نشان می‌دهد که از کنار دشواری‌ها به خوبی عبور کرده است و راه‌حل‌های معقولی را پیدا کرده است. من چالش عمده در برابر معرفت را گسترش آن از یک کار نمونه‌ی آموزشی به یک حرکت بزرگ‌تری می‌بینم که حوزه‌ی وسیع‌تری را در جامعه فرا بگیرد. من از این سخن دیروز شما خوشم آمد که با امیدواری گفتید وقتی نمونه‌ای در یک جا موفق شد به معنای آن است که در جای دیگر هم می‌تواند موفق باشد. اما این را هم بگویم که هر نمونه‌ای برای موفق شدن خود به افرادی ضرورت دارد که این نمونه را عملی کنند. کار شما استثنا نیست، اما به معنای این هم نیست که در هر جایی به سادگی عملی می‌شود. من این را به عنوان یک کار و مسئولیت دیگر شما می‌دانم که چگونه می‌توانید نمونه‌ی حرکت معرفت را برای دیگران هم انتقال دهید و کمک کنید که دیگران هم از این الگو پیروی کنند. من در نگرانی دیگر شما هم شریک هستم که گفتید ساختن نظام کادری خوب به دلیل فقر جامعه دشواری‌هایی را در برابر شما قرار داده است. اما حس می‌کنم که شما با کاری که داشته اید، این امیدواری را خلق کرده اید که نظام کادری معرفت هم روز به روز بهتر شود.
بگذارید بگویم که مهم‌ترین کار در معرفت، جلب توجه و حمایت اجتماعی برای کاری است که متعلق به خود مردم است. من این گام را خیلی ارزنده و مهم می‌دانم. جوامع عقب‌مانده و فقیر ضرورت دارند که به این مرحله برسند که از کارها و سرمایه‌ها و ابتکارات شان با امکانات و توانمندی‌های خود شان حمایت کنند. اما این را هم بگویم که هیچ جامعه‌ای از فقر و عقب‌ماندگی نجات پیدا نمی‌کند مگر اینکه بچه‌ها و جوانان شان قدرت فکر کردن و آموختن و انتخاب کردن پیدا کنند. این پروسه‌ای طولانی است، اما کاری مهم است. شما در معرفت این کار را کرده اید و باید این نمونه عمومیت پیدا کند. کارهای خوب اگر عمومیت پیدا نکنند آسیب‌پذیر می‌شوند.
رویش: برای بهبودی و موفقیت بیشتر معرفت چه پیشنهاداتی دارید که باید مورد توجه قرار گیرند؟
برگ: حس می‌کنم معرفت برای ادامه‌ی موفقیت‌های خود ضرورت دارد نمونه‌هایی را که تا حالا برای کار خود داشته است اهمیت بدهد و مطابق تجربه‌هایی که به دست آورده به بازسازی و رشد خود دوام دهد. شما گاهی از ضعف‌های ساختاری و نهادی و این چیزها حرف می‌زنید، اما فکر می‌کنم این ضعف‌ها امور طبیعی و قابل درک اند. مهم این است که وقتی ضعفی را در بخشی از کار تان متوجه شدید، برای آن راه حل و چاره پیدا کنید. اگر شما به تاریخچه‌ی دانشگاه یل نگاه کنید، می‌بینید که در اینجا هم سال‌های طولانی گذشته است که اندک اندک اصلاحات پیش بیاید و یک مرکز ساده به یک دانشگاه بزرگ و معتبر تبدیل شود. حتماً خوانده اید که این دانشگاه در ابتدا به عنوان یک مرکز برای تربیت کشیش‌ها و مأمورین دولتی مطابق آیین کلیسا ایجاد شده بود. حالا از آن زمان سال‌ها و بلکه حدود سه قرن می‌گذرد که دانشگاه یل ساخته شده است. معرفت، به گفته‌ی خود شما تنها هفت هشت سال عمر دارد. باید مراقبت‌های تان از این کار را بیشتر کنید و بگذارید به طور طبیعی و سالم رشد کند. یک پشنهاد خوب هم برای مراکز آموزشی این است که از دانش‌آموزان و کادرهایی که تربیت می‌کنند، به طور مداوم خبرگیری داشته باشند و آنها را در برنامه‌های خود شریک نگه دارند. تربیت‌یافتگان یک مرکز، هم قدرت درک مرکز را بیشتر دارند و هم می‌توانند در غنامندی آن نقش موثرتر بر عهده گیرند.
رویش: از اینکه حاضر شدید در این گفت‌وگو شرکت کنید متشکرم و دوست دارم آخرین سخن تان برای دانش‌آموزان و استادان معرفت را بشنوم.
برگ: من احساس خوشی می‌کنم که از طریق شما و این گفت‌وگو با دانش‌آموزان و معلمان مکتب معرفت سخن گفتم. در جمع‌بندی حرف‌های خود می‌گویم: کاری که تغییر ایجاد می‌کند، کار ارزنده و قابل قدر است. به کار خود اهمیت قایل شوید و آن را غنی‌تر بسازید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر