۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

ترس در روابط گروه‌ها چگونه شکل می‌گیرد؟ (41)


یک صد و نوزده روز

یادداشت‌هایی از دانشگاه یل (41)

ترس در روابط گروه‌ها چگونه شکل می‌گیرد؟

صحبت با پروفیسور دیوید برگ، همیشه برایم جالب و راهگشا بوده است. او متخصص روان‌شناسی است، اما در بخش رهبری و ایجاد روابط گروهی نیز دارای نظریات جالب و آموزنده‌ای است. من به دلایل زیادی که شاید شرحش دشوار باشد، نظریات و دیدگاه‌های او را برای جمع‌بندی نظریات و دیدگاه‌های خود و صورت‌بخشیدن علمی به پاره‌ای از تجارب و دریافت‌هایی که در جریان زندگی و مواجهه‌ی عملی با واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی داشته ایم، مفیدتر یافته ام.
دو هفته قبل‌تر وقتی از جلسه‌ی رسمی فارغ شدیم لحظه‌ای با او نشستم و پیشنهاد کردم که اگر وقت داشته باشد زمانی را اختصاص دهد تا در مورد برخی از کارهایی که در افغانستان و در لیسه‌ی عالی معرفت داریم، با هم گفت‌وگو و تبادل نظر کنیم. با خوشی پذیرفت و بعد از تبادله‌ی چند ایمیل قرار شد که روز پنجشنبه‌ چهاردهم اگست در بیتس هاوس دیدار کنیم. وقت ملاقات را ساعت 9:30 تعیین کردیم و او چون موتر داشت و می‌توانست سر وقت برسد، گفت ترجیح می‌دهد که محل ملاقات ما همین جا باشد. گفت‌وگوهای ما به طور غیرمعمول به درازا کشید و تا ساعت دوازده و نیم با هم ماندیم. نکته‌هایی که او مطرح کرد و حرف‌هایی که در آن وسط پیش آمد، به حدی جالب بودند که متوجه گذر زمان نشدیم. بااینهم قرار شد باز هم به بحث‌های خود دوام دهیم و پیش از اینکه برنامه تمام شود بخش‌های مختلفی از کارها و برنامه‌های ما از دیدگاه‌های گونه‌گون مورد واکاوی قرار گیرند. من یادداشت‌هایی را که از صحبتم با او تهیه کرده ام شاید در چندین بخش جداگانه آماده کنم.
***
سر صحبت از جایی باز شد که قبلاً تعیین کرده بودیم: ترس و نفرتی که به طور پنهان در روابط افراد و گروه‌ها شکل می‌گیرد و هرگونه رابطه‌ی سالم و شفاف و قابل اعتماد را مخدوش می‌کند. برای دیوید برگ گفتم که این نکته برای من هم از لحاظ سیاسی و اجتماعی اهمیت دارد و هم از لحاظ آموزشی. توضیح دادم که چگونه در کشور خود با تابوی ترس و نفرت مواجه هستیم و چگونه این تابو فرصت‌های زیادی را از دست ما می‌گیرد که می‌توانند برای کارهای بزرگ‌تر و مفیدتری به مصرف برسند.
دیوید برگ به عنوان مقدمه گفت که ما دو نوع ترس داریم: «ترس واقع‌بینانه» (Realistic Fear) و «ترس غیرواقع‌بینانه» (Unrealistic Fear). برگ گفت: ترس واقع‌بینانه ترسی است که هر کسی دارد و باید داشته باشد و نمی‌توان در مورد آن زیاد بحث کرد. مثلاً کسی می‌آید و تو را با تفنگ تهدید به قتل می‌کند و تو قبلاً هم دیده‌ای که این شخص از کشتن باکی نداشته است. اینجا تو می‌ترسی و خود را پنهان می‌کنی یا در جستجوی راه دیگری برای مقابله و دفاع بیرون می‌شوی. این ترس یک ترس طبیعی است و کسی آن را رد نمی‌کند و در مورد آن جای زیادی برای گفت‌وگو هم وجود ندارد.
آنچه منظور شما است و می‌شود در مورد آن به تفصیل و از زاویه‌های گونه‌گون صحبت کرد ترس غیرواقع‌بینانه است. برای بررسی اینگونه ترس نمی‌توان به طور کلیشه‌ای سخن گفت و مواردی را به طور مشخص بیان کرد که عامل آن بوده و یا می‌تواند در رفع آن کمک کند. مهم‌ترین مشخصه‌ی ترس غیرواقع‌بینانه به نظر من این است که مبنا و صبغه‌ی منطقی و استدلالی ندارد. یعنی شما به طور دقیق نمی‌توانید برای توجیه آن استدلال کنید و بگویید که چرا باید از آن چیز بترسید. مثلاً کسی از رفتن به جنگل در شب می‌ترسد و یا از داخل شدن در یک خانه‌ی ویرانه می‌ترسد و یا از تنها ماندن در اتاق و یا حویلی بزرگ می‌ترسد و یا از دشمنی که در ذهن خود تصور کرده که در پی ضربه‌زدن به اوست می‌ترسد.
اینگونه ترس را در رده‌های مختلف می‌توان اندازه‌گیری کرد. شاید ریشه‌ی اصلی این ترس نیز به یک عامل واقعی و محسوس برگشت کند، اما در کنار آن عوامل دیگری دخیل می‌شوند که خارج از کنترل و دقت تحلیلی انسان نقش بازی می‌کنند. مثلاً حالا اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها از همدیگر می‌ترسند. شما این ترس را چه خطاب می‌کنید؟ آیا کاملاً واقع‌بینانه است؟ ... آیا کاملاً غیرواقع‌بینانه است؟ .... می‌بینید که مشکل است برای آن حد و اندازه‌ی دقیق علمی تعیین کنید. اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها بیش از نیم قرن است که با هم جنگیده اند. حق و باطل بودن شان را کنار بگذارید. اینها با هم جنگیده اند و جنگی که بیش از نیم قرن دوام کند نشان می‌دهد که شوخی نیست و دو طرف هم در این جنگ جدی عمل می‌کنند. آنجا مسایلی رخ داده است که واقعی بوده است: تهدید اسرائیل برای فلسطینی‌ها و تهدید فلسطینی‌ها برای اسرائیلی‌ها. هر دو طرف نیز بازی مرگ و زندگی خود را در این جنگ می‌بینند و در عین حال، ریشه‌ی بسیاری از نزاع‌های خونبار آنان به ترسی برگشت می‌کند که از همدیگر دارند.
در صحبت‌های شما با رگه‌های دیگری از ترس نیز آشنا شدیم: ترس‌های اتنیکی، ترس‌های مذهبی، ترس‌های سیاسی، ترس‌هایی که مبنای شان بهره‌کشی‌های اقتصادی است، ترس‌هایی که جنبه‌های فرهنگی و ایدئولوژیک دارند. اینها را نمی‌توان گفت کاملاً واقع‌بینانه اند یا کاملاً غیرواقع‌بینانه. به همین دلیل، در مورد شان می‌توان به طور انتهاناپذیر بحث کرد و به تبادل نظر پرداخت.
دیوید برگ گفت: ترجیح می‌دهم برای اینکه از بحث نتیجه‌ی خوب‌تری بگیریم در ابتدا ترس واقع‌بینانه را از رده خارج کنیم که من به آن نمی‌پردازم و آن را قابل مناقشه نمی‌دانم. ترس غیرواقع‌بینانه را هم بالنوبه به دو دسته‌ی جداگانه تقسیم می‌کنم: ترس فردی و ترس گروهی. در هر دوی این ترس‌ها ریشه‌های روانی دخیل است. فردی به دلایلی خاص از چیزهایی می‌ترسد. می‌خواهد از آن نجات پیدا کند، اما می‌بیند که ساده نیست و چیزهایی هست که اگر به آنها بی‌توجهی کند شاید دچار آسیب‌های شدید شود. در اینجا شما فردی را در نظر گیرید که خانواده‌ای دارد و تجارتی راه انداخته که شدیداً با رقابت مواجه است. میزان سرمایه‌ی او برای اینکه بتواند در رقابت‌های بزرگ اشتراک کند، کم است. راه دیگری نیز ندارد. بازار آزاد اجازه نمی‌دهد که رقابت اقتصادی صورت نگیرد. این فرد دکه‌ی کوچکی دارد که در آن غذای سردستی می‌فروشد. روزانه صد تا دو صد دالر عاید می‌کند که با آن خانواده‌اش را زنده نگه می‌دارد. اما یک بار تاجران بزرگ‌تر وارد میدان می‌شوند و غذای بهتر با قیمت ارزان‌تر و خدمات عالی‌تر عرضه می‌کنند. تاجر کوچک دچار کابوس می‌شود و می‌ترسد که چه کار کند. این ترس، در هر شرایطی فلج‌کننده است، اما وقتی نظام سیاسی به گونه‌ای باشد که از این فرد حمایت کرده نتواند، می‌تواند به شکست روحی و روانی او نیز منجر شود.
مخالفان و موافقان نظام‌های سیاسی متفاوت، که برخی صبغه‌ی سوسیالیستی دارند و برخی صبغه‌ی کاپیتالیستی، به طور شدیدی با هم مباحثه می‌کنند که در چنین موردی چه کار مهم است که باید انجام شود. من تا حالا در تحقیقات خود به نتیجه‌ی مشخصی نرسیده ام که بتوانم بگویم کدام راه‌حل برای رسیدگی به چنین معضل می‌تواند مفید باشد. از لحاظ روان‌شناسی می‌توان تجویزهایی داشت، اما این تجویزها نمی‌توانند مشکل را به کلی رفع کنند. با این تجویزها می‌توان یک نوع عمل تسکینی انجام داد و یا به تقویت روحی فرد پرداخت. فکر می‌کنم شما در این بحثی که مطرح کرده اید، به دنبال این ترس نیز نیستید. چون شما حوزه‌ی کار تان متفاوت است و می‌خواهید به ترس‌هایی بپردازید که در حوزه‌ی روابط گروهی و اجتماعی مطرح می‌شوند.
دیوید برگ گفت: ترس‌های گروهی و اجتماعی هم ترس‌های خطرناک اند و هم راه‌حل‌هایی می‌توان برای آنها پیدا کرد که هر چند دشواری داشته باشند، اما غیرممکن نیستند. تجربه‌ی بشر در طول تاریخ آن در واقع مقابله با همین ترس‌های گروهی و اجتماعی بوده است و دیده شده است که این ترس‌ها به گونه‌های مختلف پاسخ یافته اند. می‌توان گفت که راه‌های معقول‌تر و بهتر بشر برای مقابله با ترس‌های گروهی و اجتماعی، در واقع، سیر رشد مدنی و عقلانی بشر را نیز نشان می‌دهد. بشر اولیه همانگونه که در مقابله با ترسی که به طور گروهی و اجتماعی از طبیعت داشت، بر زور و نیروی فزیکی خود تکیه می‌کرد، در مقابله با ترس‌هایی که در روابط آنها با گروه‌ها و اجتماعات دیگر پیش می‌آمد نیز از زور و نیروی فزیکی بیشتر کار می‌گرفت. جنگ‌های قبیلوی اکثراً ریشه‌های ترس گروهی و اجتماعی داشته اند. قبیله‌ای هراس داشت است که قبیله‌ای دیگر بر آنها غلبه کرده و آنها را به نابودی و بدبختی بکشاند. قبیله‌ای ترس داشته که ممکن است قبیله‌ای دیگر زمین و مزارع و چراگاه‌های شان را غصب کند و آنها را به بیچارگی و افلاس بکشاند. قبیله‌ای ترس داشته که ممکن است قبیله‌ای دیگر بر عقیده و سنت‌های اجتماعی شان تعرض کنند و آنها را به پذیرش عقیده‌ و سنت‌های دیگری وادار کند. اینها ریشه‌های اصلی جنگ‌های قبیلوی در گذشته بوده، که اغلب هم نتایج و پیامدهای ناگوار و خونبار داشته اند.
بشر رفته رفته به ایجاد نظام و سیستم‌هایی دست یافته است که با شیوه‌های مختلف این ترس را از روابط گروه‌ها و اجتماعات انسانی برطرف کند. حالا نظر غالب این است که دموکراسی یکی از بهترین نظام‌هایی است که در این امر پیشرفت‌های خوبی را برای جوامع بشری نشان می‌دهد. شما در نظام‌های غیردموکراتیک، بالاخره نیرویی خارج از روابط واقعی و آگاهانه‌ی گروه‌ها و اجتماعات خلق می‌کنید که هرچند در کوتاه‌مدت بتواند جلو بروز منازعات و یا هراس‌های گروهی و اجتماعی را بگیرد، اما در درازمدت ریشه‌ی مشکلات و نزاع‌ها همچنان باقی می‌ماند.
دیوید برگ گفت: دموکراسی خوبی دیگرش این است که امکان رشد و بهبودی راه‌کارهای آن نیز در روابط گروه‌ها و اجتماعات انسانی خلق می‌شود و پیشرفت می‌کند. حالا اگر به طور نسبی نگاه کنید گروه‌ها و اجتماعاتی که در نظام‌های دموکراتیک حضور و فعالیت دارند، هراس کمتری از همدیگر دارند تا گروه‌ها و اجتماعاتی که تحت نظام‌های غیردموکراتیک به سر می‌برند.
***
بحث اینکه چرا گروه‌ها و اجتماعات مختلف از همدیگر می‌ترسند، و چه خلاهایی همچنان در نظام دموکراسی از نوع غربی آن وجود دارد، موضوع دیگری است که در ادامه‌ی نظریات دیوید برگ مطرح شدند و یادداشت دیگری را به طور مستقل به آن اختصاص خواهم داد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر