۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

عبور از سیاست‌های اتنیکی در افغانستان


عبور از سیاست‌های اتنیکی در افغانستان

(برگرفته از شماره نوزدهم «قدرت»)

حالت رقتبار و عاطفی آقای کرزی، در مراسم روز جهانی سواد، این پرسش را مطرح کرد که چرا باید قدرتمندترین مرد سیاست کشور، پیام خود را، با هر توجیهی که داشت باشد، با اشک و عاطفه انتقال می‌دهد؟
سلاح عاطفه و اشک یکی از سلاح‌هایی است که هر سیاستمداری، بنا به اقتضای موقعیت و ضرورت، حق دارد از آن استفاده کند. اما آیا عاطفه و اشک آقای کرزی، نیز سلاحی بود که او خودش به خواست و اراده‌ی خود از آن بهره گرفت یا فشاری را نشان می‌داد که او را در مقام «قدرتمندترین مرد سیاست افغانستان» به زانو انداخته است؟
***
آقای کرزی در سخنرانی خود از دو واقعیت خبر داد که رد پای دردهای او را در سیاست کشور نشاندهی می‌کرد: اول، وی از امیرشیرعلی‌خان یاد کرد که صد و سی سال پیش برای درمان پسرش عبدالله جان محتاج داکتر روسی بود و حالا بعد از صد و سی سال، او هم برای درمان پسرش میرویس جان، محتاج داکتر خارجی است. دوم، وی از طالبان گلایه کرد که با ادامه‌ی جنگ و کشتار، باعث می‌شوند که روزی میرویس مجبور به رفتن به خارج شود و خارجی شود.
درد آقای کرزی از امیرشیرعلی خان تا طالبان، درد تاریخی ملت افغانستان نیز هست. در واقع، با گریه‌ی آقای کرزی، ملت افغانستان است که به گریه افتاده است. حالا باید پرسید که تله‌ی اصلی که این ملت و قدرتمندترین مرد سیاستش را به زانو انداخته است، چیست و چگونه می‌شود از آن عبور کرد؟
***
سیاستمداران افغانستان به گونه‌ای توافق دارند که در هر دشواری وضعیت کشور، از امیرشیرعلی خان تا طالبان، به مداخله‌ی خارجی‌ها اشاره کنند. این اشاره شاید اشاره‌ی ناصوابی نباشد. افغانستان، از پادشاهی زمان‌شاه تا کنون، شکار سیاست‌های خارجی بوده و هیچ مرحله‌ای را در سیاست این کشور نمی‌توان پیدا کرد که نقش و نفوذ خارجی‌ها در آن حرف اول را نزده باشد. اما عامل خارجی، همیشه «عامل خارجی» است و عامل خارجی تا زمانی که زمینه و بستر داخلی نداشته باشد، قدرت عمل نمی‌یابد. باید پرسید که زمینه و بستر داخلی برای جذب مداخله‌ی خارجی و امکان دادن به موثریت این مداخلات چه بوده است؟
می‌گوییم بی‌سوادی و ناآگاهی و عقب‌ماندگی. باز هم می‌رسیم به این سوال که چرا کشوری با همه‌ی امکانات و فرصت‌هایی که داشته است شکار بی‌سوادی و ناآگاهی و عقب‌ماندگی باشد؟ افغانستان هیچگاهی با مشکل نفوس و جمعیت مواجه نبوده و هیچگاهی امکانات و زمینه‌های رشد اقتصادی آن برای رفع نیازمندی‌های رفاهی و عمرانی مردمش ناکافی نبوده است. بنابراین، چه چیزی باعث شده است که این کشور به طور مستمر دچار انحطاط و عقب‌ماندگی باشد؟ بالاخره، این خطه که برای تاریخی طولانی مهد بزرگ‌ترین مغزها و نوابغ بشری بود، چرا به روز و روزگاری گرفتار شد که در طول صد و سی سال، حتی ذهنیت مکتب‌سوزی و خصومت با ابتدایی‌ترین نورم‌های زندگی مدنی را از خود دور نتوانسته است؟
***
به نظر می‌رسد دام بزرگ سیاست افغانستان، تفکر و باورهایی است که مبنای آن را اتنوسنتریزم تشکیل می‌دهد. اتنوسنتریزم را در حوزه‌ی تفکرات و باورهای سیاسی، محصول زندگی قبیلوی و بدوی می‌دانند. سیاست اتنیکی در یک دنیای بسته چرخش می‌کند و دیوارهایی که اطراف این سیاست را محصور می‌کند، همان دامی است که سیاستمدار اتنوسنتریست، قبل از همه در درون آن خفه می‌شود. سیاست اتنیکی، به دلیل همین بسته‌بودن مدار آن، سیاستی است که با واقعیت‌های بیرونی از منظر ترس و وحشت طرف می‌شود و خود نیز ایجاد ترس و وحشت را به عنوان سپر دفاعی خود به کار می‌گیرد.
سیاستمدار اتنوسنتریست جرأت رویارویی منطقی با واقعیت‌ها را ندارد و هرگاه با واقعیتی تازه مواجه شد، هم خود می‌گرید و هم دیگران را به گریه می‌اندازد. امیرشیرعلی‌خان از همه می‌ترسید و تلاش می‌کرد برای دفاع از خود دیگران را نیز بترساند. امیرعبدالرحمن خان، برادرزاده‌ی شیرعلی خان نیز با همین وضعیت رو به رو بود. او نیز از انگلیس و روس می‌ترسید و در داخل کشور خود نیز همه را از خود با ترس دور نگاه می‌کرد. تجربه‌ی امان‌الله، تجربه‌ی تلخی بود که خواست از دام سیاست‌های اتنیکی بیرون شود و خود را در حوزه‌ی روابط و سیاست‌های جهانی مطرح کند، اما تله‌ی اتنوسنتریزم، او و کارنامه‌هایش را به نقطه‌ی عبرت تاریخ اتنوسنتریزم در افغانستان تبدیل کرد.
صد و سی سال برای رشد زمان زیادی است، اما رشد هیچگاهی در چنبر باورها و تفکرات اتنوسنتریستیک مجال پیدا نمی‌کند. سیاستمدار اتنوسنتریست به رشد نمی‌اندیشد، به حفظ قدرت اتنیکی می‌اندیشد. خصومت و ضدیت سیاستمدار اتنوسنتریست با هرگونه حرکت علمی و مدنی که نهایتاً به توزیع قدرت و مشارکت مردم در پروسه‌ی تصمیم‌گیری‌های سیاسی منجر می‌شود، به دلیل همان محصور بودنش در دنیای بسته‌ی اتنوسنتریزم است.
***
حکومت افغانستان از رکوردداران حکومت‌های ناکام در جهان است. فساد اداری افغانستان، رقیبان جهانی‌اش را عقب زده است. ضعف و بیچارگی حکومت افغانستان در حدی است که «قدرتمندترین مرد سیاست» آن از مزاحمت‌های طالبان به گریه می‌افتد. چرا؟ ... مگر چه چیزی در طالبان وجود دارد که کسی در مقام ریاست جمهوری کشور از آن گریه کند؟ طالبان نه در ایدئولوژی خود چیز برجسته و قابل توجهی دارند، نه در سازماندهی و ساختارهای تشکیلاتی، نه در شیوه‌های مبارزه و عمل، نه در پیام‌رسانی و توجیه‌ سیمای سیاسی، و نه در روابط بین‌المللی. پس چه چیزی باعث می‌شود که آقای کرزی در برابر این گروه قهقرایی و قرن بوقی به زانو بیفتد و گریه کند؟... این ضعف آقای کرزی از کجا ریشه گرفته است؟
فساد را اگر گندیدگی معنا می‌کنند، نماد برجسته‌ی آن در اداره‌ی سیاسی افغانستان همین واکنشی است که از طرف رییس جمهوری آن تبارز می‌کند. این فساد به دلیل آن است که آقای کرزی، همچون تمام اسلاف خود، گرفتار تله‌ی سیاست اتنیکی در کشور است. او طالبان را عامل بیچارگی و استیصال ملت و کشور خود نمی‌داند، منادی و مدافع سیاست اتنیکی می‌داند و همین است که از هرگونه برخورد جدی و نقادانه در برابر آن کوتاه می‌آید.
سیاست اتنیکی باعث شده است که آقای کرزی و سایر زمامداران کنونی افغانستان بیشتر از مسئولیت خود برای رهبری و مدیریت سالم سیاسی کشور، به معادله‌ی قدرت اتنیکی توجه داشته و معادله‌ی سیاست اتنیکی را عامل امتیاز و قدرت خویش تلقی کنند. سیاست اتنیکی مبنا و منطق رفتارهای سیاسی در کشور است: کرسی‌های حکومت، نمایندگی پارلمان، تقسیم واحدهای اداری، اجرای برنامه‌های انکشاف و بازسازی، تأمین روابط منطقوی و بین‌المللی و همه‌ی اموری که در حوزه‌ی اقتدار و مسئولیت نظام سیاسی قرار می‌گیرند، از فلتر سیاست و امتیازات اتنیکی عبور می‌کنند و در نتیجه‌، تمام فسادهای ناشی از باورها و رفتارهای قبیلوی با سیاست اتنیکی وارد نظام سیاسی می‌شود.
***
سیاست اتنیکی از مرکز اقتدار سیاسی رهبری شده و تمام حوزه‌ی روابط و مناسبات اجتماعی کشور را متأثر ساخته است. فساد این سیاست نیز به همین گونه تا همه‌ی بخش‌های روابط و ساختارهای اجتماعی افغانستان ریشه دوانده است. حکومت و نظام سیاسی میدانی برای تقویت و رشد سیاست اتنیکی است. در کنار آقای کرزی تنها افراد و حلقاتی رشد کرده اند که به سیاست اتنیکی باورمند اند، هر چند این افراد و حلقات، به اتنی‌های مختلف جامعه‌ی افغانی تعلق داشته و یا با آقای کرزی از در موافقت یا مخالفت رو به رو شوند. به نظر می‌رسد آقای کرزی خود را رییس جمهوری افغانستان محسوب نمی‌کند، به همین دلیل تلاش عمده‌اش آن بوده تا قهرمانانی را از اتنی‌های مختلف در کنار خود جمع و از طریق آنان برای اتنی‌های مختلف پیام دهد که گویا به حقوق و جایگاه آنان در منظومه‌ی سیاست اتنیکی کشور احترام قایل است.
سیاست اتنیکی با تجزیه و تحلیل‌های علمی سازگاری ندارد. این سیاست در عالم کلیات حرکت می‌کند و همه‌چیز را به طور کلی مد نظر قرار می‌دهد. در سیاست اتنیکی، هر کسی ادعای قهرمانی و نمایندگی برای اتنی خاصی دارد، اما هیچ کسی نمی‌پرسد که این قهرمانی و نمایندگی از چه چیز و به چه میزان و برای کدام هدف است؟ به طور مثال، طالبان نماینده‌ی خواست اتنیکی پشتون اند. آیا واقعاً دلیلی وجود دارد که گفته شود چه مقدار از مردم پشتون از طالبان و شیوه‌ی عملکرد و سیاست آنان رضایت دارند؟ به همین گونه اگر قهرمانان سیاست اتنیکی هر جامعه‌ی دیگر افغانستان مطالعه شود، فهمیده می‌شود که تا چه حدی واقعاً حق دارند از مردم خود نمایندگی کنند.
انتخابات یکی از بسترهایی است که سیاستمداران اتنیکی را شدیداً دچار هراس می‌سازد. دلیل این هراس روشن است: انتخابات مشت بازی‌گران سیاست اتنیکی را باز می‌کند و میزان واقعی نفوذ و قدرت شان را در لایه‌های مختلف جامعه نشان می‌دهد. دیده می‌شود که دو دوره انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی در افغانستان، چقدر پایه‌های سیاست‌ اتنیکی در کشور را ضعیف کرده و به جای آن راه را برای گسترش و تقویت سیاست مدنی و دموکراتیک باز نموده است. سیاستمداران اتنیکی ناگزیر می‌شوند از برخورد کلی‌گرایانه با خواسته‌ها و قضاوت‌های مردم اجتناب کنند و در ترازوی رأی واقعی مردم قرار گیرند.
***
شمارش نفوس واقعی کشور میدان دیگری است که سیاست اتنیکی را به چالش می‌کشد. ظاهراً یکی از عمده‌ترین دلایل تداوم و تقویت سیاست اتنیکی همین نامعین بودن میزان نفوس اقوام و اتنی‌های کشور است. ملاحظه می‌شود که سیاست اتنیکی در طول تاریخ افغانستان عامل عمده‌ی فرار از شمارش نفوس در این کشور بوده است. گویی، با نفوس‌شماری طلسم سیاست اتنیکی در کشور می‌شکند و بازی‌ با احساسات اتنیکی پایان می‌یابد. دیده می‌شود که میان تمام سیاستمداران اتنیکی یک نوع توافق ضمنی و اعلام نشده وجود دارد که شمارش نفوس کشور را از دستور کار بردارند. جنگ‌های سیاسی هر امتیازی را برای سیاستمداران اتنیکی قابل طرح ساخته است، اما شمارش نفوس در آجندای هیچ یک از این سیاستمداران راه نیافته است. دلیل آن روشن است: وقتی میزان نفوس واقعی اتنی‌های کشور معلوم شود، سیاست اتنیکی میدان مانور خود را از دست می‌دهد و ادعاهای اتنیکی به پیشنهاد و اجرای طرح‌های سیاسی تبدیل می‌شود.
با اندک دقت متوجه می‌شویم که سیاست اتنیکی، ادعای نمایندگی از اتنی‌ها و اقوام را به چه بازی مضحک و خطرناکی تبدیل کرده است: سیاستمداران پشتون، بدون هراس اعلام می‌کنند که پشتون‌ها اکثریت مطلق مردم افغانستان را تشکیل می‌دهند و نفوس آنان در فاصله‌ی 62 درصد (به گفته‌ی روستار ترکی) الی 92 درصد (به گفته‌ی گوهرایوب‌خان، سیاستمدار پشتون پاکستانی که در زمان حکومت بی‌نظیر بوتو وزیر خارجه‌ی این کشور بود) نوسان دارد. به همین دلیل، وقتی سازمان ملل و نهادهای دیگر بین‌المللی نفوس پشتون‌ها را تا 36 درصد تخمین می‌کنند، این عمل به عنوان توطیه‌ی بین‌المللی برای کوچک ساختن و ضربه‌زدن پشتون تلقی شده و مخالفت طالبان در برابر حضور جامعه‌ی بین‌المللی در افکار عامه‌ی پشتون مشروعیت می‌یابد و از جنگ طالبان تا گریه‌ی آقای کرزی، به یک نوع بازتاب اجتماعی منجر می‌شود.
عکس‌العمل این سیاست اتنیکی در جامعه‌ی پشتون، به طور طبیعی، تقویت سیاست اتنیکی در میان سایر اتنی‌های افغانستان نیز هست. دیده می‌شود که نفوس تاجیک‌ها بالاتر از چهل درصد تخمین شده و هرگونه مخالفت با این رقم نادیده گرفتن حضور تاجیک‌ها قلمداد می‌شود. نفوس هزاره‌ها بالاتر از 25 درصد تخمین شده و به همین ترتیب، نفوس ازبک و ترکمن و بلوچ و نورستانی و پشه‌ای و دیگران به حدی رقم می‌خورد که نفوس مجموعی افغانستان را بالاتر از 150 درصد ارتقا می‌بخشد و هر گونه مخالفت در برابر این آمارهای فرضی دشمنی و خصومت در برابر اتنی‌ خاصی تلقی شده و احساسات اتنیکی مردم در برابر آن بسیج می‌شود.
ادعای فیصدی نفوس، بر میزان امتیازگیری‌های سیاسی، تشکیل واحدهای اداری، اجرای برنامه‌های انکشاف و بازسازی، و نمایندگی در پارلمان نیز تأثیر زیادی گذاشته است. سیاستمداران پشتون، از ریاست جمهوری تا پست‌های کلیدی کابینه و تمام امتیازات سیاسی و اقتصادی کشور را بدون حساب مال خود می‌دانند. این عمل سیاستمداران پشتون مجال را برای سیاستمداران سایر اقوام میسر می‌سازد تا هم از امتیازات سیاسی به نام اتنی‌های مربوطه‌ی خود بهره‌برداری کنند و هم در میان مردم شعله‌ی خصومت‌های اتنیکی را برافروخته نگه دارند.
نفوس‌شماری در افغانستان کار مشکلی نیست. تنها ده درصد هزینه‌ای که از لحاظ پول و زمان و انرژی برای پیشبرد جنگ و منازعات اتنیکی به مصرف می‌رسد، بازی سیاست اتنیکی را برای همیشه در کشور خاتمه می‌بخشد. سرشماری نفوس، ظاهراً یکی از ساده‌ترین راه‌هایی است که از طریق آن، می‌توان افغانستان را از تارهای زیادی در تله‌ی سیاست‌های اتنیکی نجات داد. با سرشماری نفوس، جنگ اتنیکی جای خود را به مفهوم شهروندی و حق و مسئولیت شهروندی خالی می‌کند.
فرار از سرشماری نفوس، به هر دلیلی که باشد، هیچگونه پایه‌ و مبنای منطقی ندارد. نفوس افغانستان به اندازه‌ای است که با هر راه ساده‌ای می‌توان شمارش آن را عملی ساخت، هر چند این کار، با توجه به فضای امنیتی کنونی، در اولین مرحله، کاملاً سراسری و دقیق هم نباشد، تصویر ابتدایی واقعیت‌های اجتماعی افغانستان را برملا می‌سازد و سیاست اتنیکی را از مهم‌ترین پایگاه تغذیه‌ی آن محروم می‌کند.
***
افغانستان باید با عبور از سیاست‌های اتنیکی وارد حوزه‌ی سیاست‌های مدنی و دموکراتیک شود. ثبت فرد به عنوان شهروند، اولین خشت بنای مدنی کشور است. با ثبت شدن، فرد مکلف می‌شود به عنوان یک شهروند به پرداخت مالیات شروع کند. پرداخت مالیه برای فرد اولین الزام عملی در علاقمندی و جدیت نسبت به مشارکت در پروسه‌های سیاسی است. فردی که مالیه پرداخت کرده باشد، در انتخاب نماینده‌ی پارلمان خود دقت می‌کند چون می‌داند که این نماینده با پولی سر و کار دارد که از حاصل رنج او تأمین شده است. فردی که مالیه پرداخت کرده باشد، نسبت به سیاست‌ها و اجرائات حکومت خود حساسیت و جدیت پیدا می‌کند. فردی که مالیه پرداخت کرده باشد، حس مالکیت بر کشور پیدا می‌کند و این همان گامی است که او را به حفاظت از منافع و اعتبار کشور حساسیت می‌بخشد.
***
خوب است اشک آقای کرزی را سرمایه‌ی عبرت سیاسی خود تلقی کنیم. این اشک پیام عاطفی سنگینی دارد. آرزو نکنیم سیاستمداران ما در تله‌ای گیر باشند که برای بیان احساس و رنج خود به گریه بیفتند و مردم را نیز با گریه‌ی خود به ضعف و بیچارگی مضاعف سوق دهند. ما به سیاستمداران شجاع و استوار ضرورت داریم و ملت ما به هیچ وجه از پروردن و عرضه کردن همچون سیاستمداران عاجز نبوده است. کافیست بندهای سیاست اتنیکی را از پای سیاستمداران خود برداریم و با نجات آنان از این بند، برای مردم نیز مجال دهیم تا در فضای سالم و سازنده‌ی مدنی و دموکراتیک به پرورش و عرضه‌ی استعدادهای خویش بپردازند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر