۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

انتخابات امریکا؛ جنگ قدرت در اوج بحران به کجا خواهد رفت؟


انتخابات امریکا؛

جنگ قدرت در اوج بحران به کجا خواهد رفت؟

عزیز رویش

انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس نمایندگان امریکا با پیروزی چشمگیر جمهوری‌خواهان و گروه موسوم به «تی‌پارتی» به پایان رسید و دموکرات‌ها را بعد از روزهای مستعجل انتخابات ریاست جمهوری در سال 2008 و 2009، دچار تلخ‌کامی ساخت.
بارک‌اوباما در تاریخ نیم‌قرن اخیر امریکا، بعد از لیندی جانسن که در انتخابات سال 1964 با بیشتر از 61 فیصد آرا به ریاست جمهوری رسید، بالاترین میزان آرای اشتراک‌کنندگان انتخابات سال 2008 را از آن خود ساخته بود: بالاتر از 53 درصد. میزان اشتراک عظیم رأی‌دهندگان در این انتخابات نیز توقع بلندی را حکایت می‌کرد که با شعارهای انتخاباتی بارک اوباما در میان مردم خلق شده بود.
بر این اساس، آیا می‌توان گفت که انتخابات روز سه‌شنبه، دوم نوامبر سال 2010، نشانه‌ی نومیدی مردم از شعارها و وعده‌های انتخاباتی بارک اوباما بود؟... مردم امریکا در ظرف دو سال از کجا به این تشخیص رسیدند که سیاست‌های اوباما محکوم به شکست بوده و او در تحقق برنامه‌های خود ناکام می‌ماند؟
***
بارک اوباما روز چهارشنبه، یک روز پس از اعلام نتایج انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس نمایندگان، در سخنان خویش نکته‌هایی را یادآور شد که به تعبیر پروفیسور دیوید برگ، یکی از استادان برجسته‌ی دانشگاه یل در رشته‌ی روان‌شناسی سازمانی و روابط گروهی، «نشانه‌ی هوش عمیق و دیدگاه روشن او از ساختار قدرت و افکار عامه در ایالات متحده‌ی امریکا» محسوب می‌شود. دیوید برگ گفت: «اوباما بدون شک یکی از هوشمندترین و متفکرترین روسای جمهوری است که تاریخ ایالات متحده‌ی امریکا نظیرش را کمتر دیده است.» به تعبیر دیویدبرگ، اوباما می‌داند که برخی از حرف‌هایش خرج سیاسی ندارد، اما بااینهم چیزی را می‌گوید که تاریخ ایالات متحده‌ی امریکا با بهای سنگین‌تری آن را تجربه خواهد کرد.
به این تکه از سخنان بارک اوباما که سایت بی‌بی‌سی نیز ترجمه‌ی آن را نقل کرده است توجه کنیم: «بعضی شب های انتخاباتی بیشتر به مزاق خوش می‌آید. بعضی‌ها هیجان‌انگیز است، بعضی‌ها باعث می‌شود آدم احساس کوچکی کند؛ اما در هر انتخابات یک چیز ثابت است: صرف نظر از اینکه چه کسی می‌برد و چه کسی می‌بازد، انتخابات یادآور این موضوع است که قدرت نه در دست کسانی که انتخاب می‌کنیم، بلکه در دست کسانی است که برای خدمت به آنها پا پیش می‌گذاریم.»
اوباما در همین نطق کوتاه خود تکه‌های دیگری را نیز بیان کرد که توجه پروفیسور برگ را به خود جلب کرده بود. حس دیوید برگ آن بود که اوباما خواسته است برای مردم امریکا بگوید که آنها «نه از روی تعقل و سنجش تحلیلی، بلکه از روی ترس و هیجان» به انتخاب پرداخته اند. دیوید برگ گفت: «مردم امریکا در برابر ترس، بیشتر از هر چیزی آسیب‌پذیر اند. آنها هیچگاهی خود را در برابر دشمنی قوی و تهدید کننده احساس نکرده اند. اطراف امریکا را آب پوشانده است. مرز کوچکی با کانادا دارد که هیچگاهی به عنوان یک تهدید برای این کشور مطرح نبوده و در آینده هم تهدیدی بوده نمی‌تواند. کشورهای امریکای لاتین نیز در موقعیتی نبوده اند که قدرت امریکا را مورد تهدید قرار دهند. همین امر باعت شده است که حس پنهان ترس از دشمنی که ممکن است قدرت امریکا را تهدید کند، پاشنه‌ی آشیل این کشور نیز شده است.»
***
خواب امریکاییان اولین بار با حملات مرگبار و پیهم القاعده آشفته شد. آغاز این حملات در سال 1998 در نایروبی و کینیا بود که سفارت‌خانه‌های امریکا را در هم کوبید. مردم هنوز از تکانه‌ی این حمله به خود نیامده بودند که برج‌های دوگانه‌ی نیویورک، در یک چشم به هم زدن فرو ریخت. امریکاییان دو بار برای جورج بوش رأی دادند. دلیل آن از دیدگاه دیوید برگ روشن بود: «جورج بوش از احساس ترس امریکاییان به خوبی واقف بود و تا زمانی که فرصت داشت با این احساس امریکایی به خوبی بازی کرد.»
گویی حالا باز هم امریکایی‌ها دچار وحشت و ترس شده اند. این ترس تنها از القاعده و تروریستانی نیست که امریکا در برابر شان هر لحظه بازوی امنیتی و نظامی خود را آماسیده بیرون می‌دهد، بلکه از رقیبان دیگری است که آقایی امریکا را مورد سوال قرار داده اند: چین، هند، برزیل.
بیشترین نطق‌های بارک‌اوباما در انتخابات ریاست جمهوری و میان‌دوره‌ای حاوی نکته‌های عمیقی بود که به نظر دیویدبرگ، باید امریکایی‌ها به آن می‌اندیشیدند. این نطق‌ها با شعار محوری امید و تغییر همراه بود، اما بیشتر از آن، دارای هوشدارهایی برای جامعه‌ی امریکایی بود که باید به آن دقت می‌کردند. بارک‌اوباما به درستی تأکید کرد که امریکا با شیوه‌هایی که تا کنون در پیش داشته است، بعد از این به پیش رفته نمی‌تواند. او در واقع ساختار جامعه‌ی امریکایی را مورد سوال قرار داد. این ساختار، بیش از اندازه بر سکه‌های پول استوار بود و کمتر به ارزش‌هایی فکر می‌کرد که بنیاد این مدنیت بزرگ را ایجاد کرده بود. بارک اوباما، شعار امید و تغییر را به این بنیادها راجع می‌ساخت و تأکید او بر اصول و ارزش‌های بزرگ مدنیت امریکایی ناظر بر همین هدف و دیدگاه او بود.
***
دیوید برگ، در سخنان خود مقایسه‌ی خوبی میان بارک اوباما و رقیبان جمهوری‌خواه او نیز به عمل آورد. او گفت: رقابت جمهوری‌خواهان با اوباما، رقابت سیاست امریکایی با ارزش‌ها، اصول و آرمان‌های این کشور است. او جمهوری‌خواهان را نماینده‌ی سیاست امریکایی می‌داند، اما اوباما را نماینده‌ی ارزش‌ها، اصول و آرمان‌های امریکا قلمداد می‌کند. دیوید برگ می‌گوید که وقتی بارک اوباما حرف‌های عمیق انتخاباتی خود را مطرح می‌کرد، همه می‌دانستند که او دارد به چه چیزی اشاره می‌کند، اما جمهوری‌خواهان، با نمایندگی از سیاست امریکایی، او را ملامت می‌کردند که سخن پیچیده می‌گوید، حالانکه مردم به سخنان ساده و صریح و مستقیم ضرورت دارند.
دیوید برگ گفت: مردم امریکا با تکانه‌ی شدیدی که از بازی‌های جورج بوش خورده بودند، به بیدارباش‌های اوباما رغبت زیادی نشان دادند. در واقع مردم امریکا با انتخاب اوباما، خواستند به بنیادهای تاریخ و مدنیت خود برگشت کنند، اما جمهوری‌خواهان، بعد از پیروزی اوباما از پا ننشستند و باز هم از همان رگه‌ای به سراغ مردم امریکا رفتند که با آن به خوبی آشنا بودند: ترساندن مردم و ایجاد سراسیمگی و هیجان در آنها.
دیوید برگ نکته‌های ظریفی را در این مقایسه‌ی خود بیان می‌کرد. او گفت: مردم امریکا وقتی می‌ترسند، تنها یک حرف دارند و آن این است که «تو را نمی‌خواهم، چون با بودن تو، ترس من تمام نشد؛ تو برو که آن دیگری بیاید. حد اقل کسی تعویض می‌شود»! دیوید برگ گفت: اشاره‌ی اوباما به اینکه برخی از صحنه‌های انتخابات به شوخی و مزاق نزدیک‌تر بود و برخی به آدم احساس کوچکی می‌داد، همین بخش از صحنه‌هایی بود که در برابر چشمان او شکل گرفته بود.
***
امریکا بعد از انتخابات به کجا می‌رود؟
این سوال را تقریباً از هر امریکایی باهوش و باسوادی که با شما طرف شود، می‌شنوید. روزی در یکی از گزارش‌های سی‌ان‌ان گفته می‌شد که در تاریخ امریکا برای اولین بار است که مردم از وضع نسل بعدی خود احساس نگرانی می‌کنند. این حرف، حرف جالبی بود. در گزارش سی‌ان‌ان گفته می‌شد که تا کنون هر نسل امریکایی، هر چند با فشار و سختی طرف بوده است، احساس می‌کرده که وضع فرزندانش از وضع خود او بهتر خواهد شد؛ اما حالا تقریباً هر امریکایی این احساس را دارد که در زمان آنها گراف رشد امریکایی متوقف شده و نسل بعدی شاهد انحطاط خواهد بود. گوشه‌ای از این احساس روزی در یکی از گزارشات خبرنگار تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی نیز بازتاب می‌یافت. دیوید برگ، همین نکته را نیز واکنشی می‌دید که از هیچ گونه دید تحلیلی و سنجش عقلانی برخوردار نیست. او می‌گوید که امریکاییان، همه‌ی ارزش‌ها را از یاد برده و زندگی و رشد و معیارهای قدرت را در ناف پول و موجودی بانک‌های خود بسته کرده اند.
اما دیوید برگ با این نظر موافق نیست. وی می‌گوید: نسل بعدی امریکایی شاهد چه انحطاطی خواهد بود؟ ... فرض کنیم که پدری حالا پنج‌صد میلیون دالر سرمایه دارد، فرزندش سه صد میلیون دالر داشته باشد؛ پدری سه صد هزار دالر معاش سالانه می‌گیرد، پسرش دو صد و پنجاه هزار دالر معاش بگیرد؛ پدری در خانه‌اش برای هر فرزندش یک موتر دارد و نسل بعدی مجبور شود که یکی یا دو موتر کمتر داشته باشد؛ ... کجای این امر انحطاط را نشان می‌دهد؟ دیوید برگ گفت: فرهنگ امریکایی مردم این کشور را به گونه‌ای بار آورده است که هر روز صبح وقتی از خواب بر می‌خیزند پیش از هر چیز موجودی بانک خود را بالا پایین می‌کنند و بعد مصارف روزانه‌ی خود را مرور می‌کند، بعد می‌بینند که بازار بورس در نیویورک یا لندن و توکیو چه وضعی دارد!
دیوید برگ گفت: این حرف‌ها هیچ کدام به زندگی مردم عادی ربطی ندارد و آنها روزهای روز تجربه کرده اند که بالاپایین بودن نرخ در بازار بورس هیچ چیزی را در زندگی عادی و روزانه‌ی آنها تغییر نداده است. اما بااینهم، این فرهنگ امریکایی است که آنها را به خود مصروف کرده و مصروف نگه می‌دارد.
دیوید برگ با دریغ یاد کرد که در امریکای امروز عده‌ی کمی هستند که به اندازه‌ی موجودی بانکی خود، نگران ارزش‌ها و اصولی باشد که با دلهره‌های پول و موجودی‌های بانکی‌اش له شده اند. بارک اوباما همین ضعف جامعه‌ی امریکایی را به رخ شان کشید و آنها را از ادامه‌ی آن هوشدار داد، اما جمهوری‌خواهان و تی‌پارتی‌ها از همین هوشدارهای او به عنوان حربه‌ای بر علیه خودش کار گرفتند و بی‌مآبا به جنگش شتافتند.
***
انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس نمایندگان در سال جاری، پرمصرف‌ترین کمپاین‌های انتخاباتی در تاریخ ایالات متحده‌ی امریکا را شاهد بوده است. نزدیک به چهار میلیارد دالر در این انتخابات به مصرف رسیده است که در مقایسه‌ با انتخابات سال 2006 که حدود 2.8 میلیارد دالر بود، رقم سرسام‌آوری را نشان می‌دهد. تونی‌هال، یکی از اعضای سابق کنگره‌ی امریکا که با حضور بیست‌ساله در مجلس، طولانی‌ترین دوران نمایندگی در کنکره‌ی امریکا را داشته است، شبی مهمان خاص برنامه‌ی ما بود. وی گفت که هر نماینده‌ی کنگره به طور اوسط روزانه حدود دو ساعت وقت خویش را به مکالمه‌ی تلفونی برای جمع‌آوری اعانه در کمپاین‌های انتخاباتی خود مصرف می‌کند. وی با شگفتی ‌پرسید که این نماینده چه مقدار وقتی دیگر خواهد داشت که به معنای واقعی کلمه به وظیفه‌ی دشوار خود به عنوان نماینده‌ی مردم امریکا در تعیین سیاست‌ها و تصویب و تعدیل قوانین و نظارت بر اجرائات حکومت سپری کند؟
***
بارک اوباما در دو سال باقیمانده‌ی ریاست جمهوری‌اش روزهای سخت و دشواری را پیش رو خواهد داشت. ظاهر وی نشان می‌دهد که مرد کوتاه‌آمدن و سیاست‌بازی‌های مرسوم نیست. اما آیا می‌تواند در پنجه‌های کنگره‌ای که مرز هرگونه تعارف را در تبلیغات خود بر علیه او عبور کرده است، آب راحتی از حلقوم خویش پایین ببرد؟
جنگ افغانستان، سایه‌اش را بیش از هر چیز بر سر اوباما پخش می‌کند. جمهوری‌خواهان در ظاهر امر بر ادامه‌ی سیاست‌های جورج بوش تأکید می‌کنند، اما در واقع تلاش شان بر این است که بارک اوباما را در گزینش این سیاست دچار سراسیمگی کنند. هزینه‌ی جنگ افغانستان بخشی از همان نکته‌ای است که بارک اوباما به عنوان نشانه‌ای از انحراف نظام امریکایی در مورد آن سخن می‌گوید. اما برگشت دادن این انحراف و قرار دادن نظام در مسیر درست، کاری است که از اوبامای سیاه‌پوست که اتهام مسلمان بودن و سوسیالیست بودن و بیگانه بودن با ساختار قدرت و نظام امریکایی را در پشت خود دارد، عملی باشد؟...
مشکل بی‌کاری، بحران اقتصادی، تهدیدات امنیتی، همه در زندگی امریکایی دست به دست هم داده و کابوسی از ترس و هراس را در اذهان عامه پخش کرده است. مردم امریکا در همه‌ی این موارد خواهان تغییر اند، اما تغییری که آنها در انتظارش هستند، به طور آنی و فوری میسر نمی‌شود. از دیدگاه اوباما هرگونه تغییر آنی و فوری، همان فریبی است که مردم امریکا را بیشتر از پیش دچار اغفال می‌کند و فرصت‌های طلایی برای فکر کردن و عمل سنجیده داشتن را از چنگال شان می‌رباید.
دیوید برگ نظام امریکایی را «نظام لاتری و افسانه‌ی میلیاردرشدن همه» خطاب می‌کند. او می‌گوید: تمام قوانین امریکا به نفع یک فیصد میلیاردرها یا سوپرمیلیونرهای امریکایی تصویب می‌شود، اما روان امریکایی‌ها، با وجود اینکه از این واقعیت آگاه هستند، خواهان تغییر آن نیستند، زیرا همه خواب آن را می‌بینند که روزی میلیاردر ‌شوند و نباید قانونی وضع شود که در وقت میلیاردر شدن آنها، به زیان شان تمام شود! دیوید برگ می‌گوید: امریکا بدون شک سرزمین فرصت‌ها است. اما این فرصت‌ برای نود و نه در صد مردم امریکا همان خوابی است که برای برنده شدن در مسابقه‌ی لاتری می‌بینند. کسی حاضر به تغییر قانون بازی لاتری نیست، چون امیدوار است که روزی همان یک فرد خوش‌بخت از میان صدها میلیون انسان او خواهد بود.
***
جامعه‌ی امریکایی، درست یک روز بعد از پایان انتخابات، چشم‌های خود را از بارک اوباما انحراف داده و به سمت جمهوری‌خواهان که حالا با شعارهای بزرگ وارد کنگره شده اند، متوجه ساخته اند. اگر کنگره در هر گام به مخالفت طرح‌ها و برنامه‌های اوباما قیام کند، بدون شک امریکا بحران شدیدی را در ظرف دو سال دیگر پیش رو خواهد داشت. نحوه‌ی برخورد دو حزب در دو قوای مقننه و مجریه بر سرنوشت آنها در انتخابات ریاست جمهوری بعدی نیز نقش تعیین‌کننده‌ای خواهد داشت. بارک اوباما دست دوستی و همکاری خود را به سوی جمهوری‌خواهان دراز کرده است. اما جمهوری‌خواهان تا کنون در فشردن این دست تعلل نشان داده اند. آنچه بارک اوباما را به خود مصروف داشته است، پیدا کردن راهی است که بتواند میان آیدیال‌ها و دریافت‌های عمیق خود و اقتضای سیاست در جامعه‌ی امریکایی توازنی ایجاد کند. دیوید برگ معتقد است که اگر این راه به همکاری و واقع‌بینی هر دو حزب ایجاد نشود، امریکا در سال‌های آینده در برابر بحران‌های سنگینی که در برابرش قرار می‌گیرد، ضربه‌پذیرتر از پیش خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر