۱۳۹۴ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

اشرف غنی: سیاست در فقدان تشکیلات (7)



اشرف غنی احمدزی از فقدان یک تشکیلات منظم و سازمان‌یافته در ماحول خود رنج می‌برد. اطرافیان او عمدتاً افرادی بودند که در محور او به «قدرت»، «ثروت» و «فرصت»هایی نگاه می‌کردند که توقع داشتند او فراهم کند. مهم‌تر از آن، او در میان جامعه‌ی پشتون، به طور محسوسی احساس تنهایی می‌کرد. تصور اشرف غنی این بود که پیام و سخن او را پشتون‌ها، به مراتب کمتر از غیرپشتون‌ها درک کرده اند. آزردگی‌ها و گلایه‌های او از برخی همتایانش نشان واضح از بیگانگی او با «دیگران»، و از «دیگران» با او، بود.
اشرف غنی متهم به پشتون‌گرایی بود. در نگاه عده‌ی زیادی از چهره‌های غیرپشتون، او لقبی کمتر از یک «فاشیست» را جلب نمی‌کرد. این در حالی بود که پشتون‌های پشتون‌گرا یا در اطراف او جا نداشتند و یا اگر جا داشتند، با او نمی‌توانستند همزبان شوند. تصور می‌کردم که حسِ «تنهایی»، اشرف غنی را از لحاظ اعتماد به نفس نیز به سختی آسیب زده بود. او به همه چیز، با یک ترس پنهان نگاه می‌کرد و اولین واکنش‌هایی را که معمولاً انتظار داشت، یا حمله‌ی شدید بود یا تعریف و تمجید شدید. حد وسطی را انتظار نداشت. در برابر حمله، حالت تدافعی می‌گرفت و در برابر تعریف و تمجید، به طور غیر عادی، ابراز خوشی می‌کرد.
اشرف غنی با جامعه‌ی روشنفکری و فعالین مدنی نیز رابطه‌ی سازمان‌یافته‌ای نداشت. او تنها از لحاظ هویت خود به قشر تحصیل‌کرده‌ی جامعه تعلق داشت. فراتر از این هویت، هیچگونه رابطه‌ای که مبین یک درک مبتنی بر شناخت باشد، میان او و تحصیل‌کردگان دیگر وجود نداشت. او در نهایت، با قشری از بیوروکرات‌ها و تکنوکرات‌های جامعه در تماس بود که این قشر نیز می‌خواستند به حمایت او به شغل و منصبی دست یابند و یا احیاناً دغدغه‌های علمی و اکادمیک خود را اشباع کنند. رابطه‌ی او با این قشر در چوکات یک حرکت منسجم تشکیلاتی تعریف نمی‌شد.
عدم تجربه‌ی اشرف غنی از کار تیمی و گروهی، مهارت او در کار تیمی و گروهی را نیز ضعیف نشان می‌داد. طرح‌های زیادی داشت که در ذهنش برق می‌زدند، اما این طرح‌ها هیچ‌گاهی به یک بستر جمعی انتقال نمی‌یافتند. روحیه‌ی خودمحوری و تک‌تازی او نیز بیشتر معلول همین خصیصه بود. گویا به تجربه دریافته بود که دیگران یا «نمی‌دانند» یا «اشتباه می‌دانند». تلاش می‌کرد مانند یک معلم دیگران را در هر فرصت سبق دهد و یا مانند یک سلطان، با فرمان به راه اندازد.
اشرف غنی به این کاستی خود معترف بود و به تکرار می‌گفت که در حکومت خود کشور را برای ایجاد و فعالیت احزاب نیرومند سیاسی کمک خواهد کرد. خودش نیز، داشتن یک حزب سیاسی را مورد تأکید قرار می‌داد. هم‌چنین، طرح او برای تغییر ریاست جمهوری از مرجع اقتدار یک «فرد» به «نهاد ریاست جمهوری» که با فکر و تصمیم جمعی مدیریت شود، برخاسته از همین دید و نیاز بود.
***
ایجاد تکت انتخاباتی با همراهی ترک‌تباران و هزاره‌ها شعاع مانور انتخاباتی اشرف غنی را به شکلی برجسته وسعت داد؛ اما اجرای مانوری پیروزمند در این شعاع به درایت و مدیریتی ضرورت داشت که اشرف غنی بدون تشکیلات و سازمان منسجم سیاسی نمی‌توانست آن را تأمین کند. کاستی اشرف غنی در این عرصه، کمپاین او را به آسیب کمرشکنی دچار ساخت که اثرات آن هم در جریان انتخابات و هم بعد از انتخابات، به گونه‌ی یک بحران و عدم کارایی جدی برملا شد. در یادداشتی که به تاریخ شانزدهم عقرب برای اشرف غنی نوشتم، با توجه به همین نکته، یادآور شدم که «همراهی با ترک‌تباران و هزاره‌ها مانند شمشیر دولبه‌ای است که بازی ماهرانه با آن، دو جناح را برای ما باز خواهد کرد، اما بازی ناشیانه با آن، دو جناح را به زمین خواهد زد.»
***
اشرف غنی کوشش می‌کرد لحظات آغازین رابطه‌ی خود با حزب وحدت و جنبش را، درست مانند خوشی‌های ماه عسل، با لبخند و تعارف و پیش‌کشی‌های سخاوتمندانه و گذشت و اغماض‌های بزرگوارانه تجلیل کند. معلوم بود که این وضعیت دوام نمی‌کرد، اما اشرف غنی فرصت نیافت تا اثرات زیان‌بار و منفی آن را در قالب یک حرکت منظم و ساختارمند مدیریت کند. در اولین روزهایی که جلسات کمپاین شروع شد، ذکی، به نمایندگی از جنبش، با تحکم از او خواست تا شعار «تداوم و تحول» را که بر یک دید و توجیهی خاص بنا بود، به «تحول و تداوم» تبدیل کند. اشرف غنی به این خواست تمکین کرد، در حالی که از لحاظ ذهنی سخت آشفته بود. باری دیگر، اسدالله سعادتی در برابر نقش من در کمپاین اعتراض کرد و گفت که گویا این نقش برخلاف خواست و رضایت حزب وحدت است. اشرف غنی از دریافت این واکنش فوق‌العاده دچار اضطراب و نگرانی شد. صورت تفصیلی این حرف را در روایتی دیگر یاد خواهم کرد.
به همین گونه بود درخواست احزاب و شخصیت‌هایی که به تدریج به کمپاین اشرف غنی ملحق می‌شدند. وقتی سلام رحیمی، سیما غنی و احسان ضیا مسوولیت تنظیم امور کمپاین در دفتر مرکزی شهر نو را عهده‌دار شدند، برای او مثل یک ودیعه‌ی الهی بود و از خوشی و هیجان خودداری نمی‌کرد، اما وقتی حاجی ظاهر قدیر با بادی‌گاردها و هیاهوی عظیم خود وارد شد، دقیقاً شبیه یک کودتای ویرانگر، همه‌ی امور را از دست آنان قاپید و همه را به حاشیه راند.
***
«اتاق فکر»، دقیقاً به علت همین آشفتگی‌هایی که در کمپاین مرکزی وجود داشت، برای من مهم بود و حس می‌کردم که می‌توانیم همه‌ی مسایل را به راحتی روی میز بگذاریم، از جنبه‌های مختلف در مورد آن‌ها تأمل کنیم و برای آن‌ها راه‌حل جستجو کنیم.
در جلسات بعدی، تنها فردی که به جمع اعضای «اتاق فکر» اضافه شد، دکتر جواد صالحی بود. مدیریت رسمی جلسات و مباحث را دکتر امین احمدی بر عهده داشت، اما قرار شد بحث و گفت‌وگو با آزادی و فراغت صورت گیرد و در قلمرو و موضوع آن محدودیتی وجود نداشته باشد. انتخابات موضوع محوری کار «اتاق فکر» بود. پیروزی در انتخابات در گرو مدیریت منسجم و موثر کمپاین انتخابات بود. در «اتاق فکر» همه‌ی فکرها بر همین هدف تمرکز داشت. 
شرکت عمران دفتری را در سرای غزنی آماده کرده بود که قرار شد علاوه بر پاتوق «اتاق فکر»، پایگاه دایمی من باشد. موتری را با یک راننده نیز در اختیارم گذاشت تا در جریان کمپاین منتظر و چشم‌بین کسی نباشم. این حمایت شرکت عمران برای من استوانه‌ای خلق کرد که بر اساس آن در جریان همراهی دشوار با اشرف غنی، تنها بر مطالبات و اهداف درازمدت خود تمرکز داشته باشم نه اینکه در مورد کرایه‌ی دفتر یا تیل موتر گفت‌وگو کنم.
***
اولین جلسه‌ی رسمی «اتاق فکر» روز جمعه، 8 قوس برگزار شد و در آن پنج چالش عمده در راه انتخابات شناسایی شد: اول، رابطه‌ی «اتاق فکر» با ستاد انتخاباتی اشرف غنی و حزب وحدت؛ دوم، مشروعیت پایگاه انتخاباتی با تصویری که از خلیلی، دانش، دوستم و اشرف غنی در جامعه وجود داشت؛ سوم، مدیریت شایعه و بسیج و انسجام نیروهای موثر و بانفوذ در مقابله با رقیبان انتخاباتی مانند محقق و عبدالله و زلمی رسول؛ چهارم، هزینه‌ی انتخابات و کمپاین؛ پنجم، امنیت اعضای محوری ستاد انتخاباتی.
قرار شد در جلسه‌ی بعدی، بررسی این چالش‌ها شروع شود و برای هر کدام راه‌حل مطرح گردد. (ادامه دارد)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر