۱۳۹۴ آذر ۲۲, یکشنبه

تصویر اشرف غنی در «اتاق فکر» (22)



جلسه‌ی یازدهم «اتاق فکر» به تاریخ 18 قوس 1392 برگزار شد. پس از بررسی کوتاهی از جنبه‌های مثبت شخصیت و کارنامه‌های دانش، به بررسی شخصیت و کارنامه‌های اشرف غنی احمدزی پرداخته شد. «آرامش»، «تقوای فردی»، «تواضع»، «شخصیت علمی»، «سابقه‌ی بی‌آلایش»، «دوری از ماجراجویی و هوچی‌گری» و «انعطاف‌پذیری» دانش، مهم‌ترین ویژگی‌های مثبت او قلمداد شد که می‌توانست مستمسک ما در تبلیغات و کمپاین‌های انتخاباتی باشد. «وجهه‌ی آخوندی» او نیز در میان مخاطبان سنتی و اقشار مذهبی نکته‌ی مثبتی بود که می‌توانست به نفوذ و محبوبیت او در میان مردم کمک کند.
و اما اشرف غنی محوری‌ترین چهره در کمپاین انتخابات بود. همه بر دشواری کار و همراهی با او اذعان داشتند، به جز دکتر جواد صالحی که تا فرصت می‌یافت، در محاسن اشرف غنی سخن می‌گفت و از «شخصیت علمی» و «دانش» و «قاطعیت» و «اعتبار جهانی» او یاد می‌کرد.
در ابتدای جلسه، باز هم مروری شد بر چالش‌هایی که به نظر می‌‌رسید در جریان انتخابات مطرح خواهند شد. خلیلی، دانش و اشرف غنی، به عنوان سه شخصیت محوری تیم انتخاباتی، مهم‌ترین و بیشترین میزان چالش‌ها را با خود حمل می‌کردند. قرار بود این سه شخصیت به خوبی حلاجی شوند تا وقتی کارزار انتخابات شروع شد، برای مقابله‌ی منطقی و مستدل آمادگی داشته باشیم. در این میان، اشرف غنی تصویر نامساعدتری داشت که از درون جامعه‌ی هزاره تا حلقات مدنی و روشن‌فکری و تا روابط ملی و بین‌المللی کشانده می‌شد.
انتخابات برای همه‌ی اعضای «اتاق فکر» یک آزمون دشوار سیاسی بود. این گروه کوچک اسم «مشاوران استاد دانش» را بر خود حمل می‌کرد، اما در واقع، همه کنار هم جمع می‌شدند تا در راهی که پیش رو داشتند، رهنما و دست‌یار همدیگر باشند. اگر هیجانی هم بود، هیجان همراهی در این راه دشوار بود. اطمینان به پیروزی در چشمان همه خوانده می‌شد، اما این اطمینان بهایی داشت که باید به طور دقیق مورد توجه قرار می‌گرفت و پیشاپیش سنجیده می‌شد.
***
بررسی شخصیت و کارنامه‌های خلیلی و دانش، نه تنها راه را برای بررسی شخصیت و کارنامه‌های اشرف غنی باز کرده بود، بلکه روش پرداختن به موضوع را نیز شفاف‌تر و روشن‌تر ساخته بود. قبل از این، در حاشیه‌ی اتاق فکر، جلسات و نشست‌های زیادی با اشرف غنی صورت گرفته بود. من بیشترین رقم این نشست‌ها و دیدارها را داشتم؛ اما دیگران نیز به کرات او را دیده بودند و تصویر نسبتاً روشنی از او داشتند.
در میان اعضای «اتاق فکر»، من بیش از همه بیمناک بودم و داکتر جواد صالحی بیش از همه امیدوار و مطمین. داکتر صالحی می‌گفت: «اشرف غنی تحصیلکرده‌ی غرب است. تجربه‌ی من در ایران نشان می‌دهد که هیچ تحصیلکرده‌ی غرب بی‌سواد و هیچ تحصیلکرده‌ی ایران باسواد نیست.» نظر من، توأم با شوخی و طنز، متفاوت بود: «داکتر، در تاریکی عاشق شده ای. وقتی پرده پایین افتد، این عاشقی دوام نمی‌کند!»
نظر من در مورد اشرف غنی بار منفی نداشت. در میان اعضای «اتاق فکر»، طولانی‌ترین پیشینه‌ی کار با اشرف غنی را من داشتم. اندکی پس از سقوط طالبان، در زمانی که او ریاست کمیته‌ی انسجام کمک‌های بین‌المللی برای افغانستان را داشت و یکی از کلیدی‌ترین چهره‌های اداره‌ی موقت محسوب می‌شد، او را در دفتر کارش در صدارت دیدم. کلیر لاکهرت، مدیر «موسسه برای حکومت‌داری موثر» زمینه‌ی این آشنایی و دیدار را فراهم کرد. صحبت رُک و راستی داشتم: از گذشته‌ی هزاره‌ها یاد کردم؛ از همسایگی طولانی هزاره‌ها و پشتون‌ها در امتداد مرز بادغیس تا غوربند؛ از پیشینه‌ی استخوان‌شکنی و قتل‌عام و کینه و نفرت میان هزاره‌ها و پشتون‌ها؛ و از اینکه چرا در جنگ‌های اتنیکی کابل، ترجیح دادیم با پشتون‌ها همسو باشیم نه با تاجیک‌ها.
قصه‌های من و اشرف غنی، نخ دوستی میان ما را تنید. با دای‌فولادی آشنا شد و دای‌فولادی به وساطت او به وزارت‌مشاوری کرزی رسید. زمینه‌ی دیدارش با محقق فراهم شد و قول و قرارهایی میان آنان صورت گرفت که البته دوام نکرد و من هم از آن پس، تا انتخابات سال 1388 ریاست جمهوری او را ندیدم.
در انتخابات 1388 به همراهی اخگر و نویان و جمعی دیگر از شخصیت‌های هزاره با او قول همراهی دادیم که تا محفل دیدار او با روشنفکران و تحصیلکردگان هزاره در هوتل آرزو، در کارته سه، دوام کرد و در همان روز، بی‌نتیجه پایان یافت.
بعد از آن یک بار او را در واشنگتن دیدم و در مورد افغانستان و تحولات آن تبادل نظر کردیم. در هنگامه‌ی اعتصاب دانش‌جویان دانشکده‌ی علوم اجتماعی در اوایل جوزای 1392 باری دیگر، وساطتی پیش آمد که اشرف غنی را دیدم و همان روز، با نقش‌آفرینی او، دکتر سپنتا و شهرانی و وزیر تحصیلات عالی به دیدار دانش‌جویان آمدند و با پذیرش خواسته‌ها و مطالبات آنان، اعتصاب پایان یافت.
دو سه روز بعد از این حادثه، اشرف غنی از معرفت دیدار کرد و در حاشیه‌ی این دیدار از من درخواست کرد تا در جلساتی که روزهای جمعه در منزل او برگزار می‌شد، اشتراک کنم. همین رفت و آمد و دید و بازدیدها قصه‌ی انتخابات را پیش کشید و با هم توافق کردیم که در امر انتخابات همراه شویم و برای ایجاد یک تغییر مثبت در افغانستان کار کنیم. طرح «تداوم» و «تحول» نیز در همین جریان ریخته شد. اشرف غنی می‌گفت: «واقعیت‌هایی در کشور شکل گرفته اند که باید احترام شوند و «تداوم» یابند تا از انقطاع دوباره در تاریخ سیاسی کشور جلوگیری کنیم: ثبات، نظام سیاسی دموکراتیک، مشارکت همه‌گانی در قدرت، ارزش‌های مدنی و حقوق بشر و آزادی بیان...»؛ و «در روابط اقوام، رابطه با جامعه‌ی بین‌المللی، رابطه‌ی حکومت و مردم، تعامل ارزش‌های جدید و سنتی، «تحول»ی ایجاد شود که کشور را در یک موقف فعال به سوی آینده حرکت دهد».
اشرف غنی می‌گفت که مدیریت «تداوم» را خودش عهده‌دار می‌شود. متعهد بود که از هرگونه حرکتی که منجر به بی‌ثباتی و تهدید به دستاوردهای مدنی و دموکراتیک کشور شود، جلوگیری کند. برای این کار او شروع کرد از دیدار با رهبران تاجیک و تلاش برای جلب آن‌ها در تیم انتخاباتی خود. او به خلیلی چشم دوخت و می‌گفت که در حکومت خود با رقیبان سیاسی به گونه‌ای تعامل خواهد کرد که «الگویی شود برای تمام زمامداری‌هایی که بعد از او می‌آیند».
مدیریت «تحول»، در تلقی اشرف غنی، نیازی بود که روشنفکران و نخبگان هزاره باید آن را عهده‌دار شوند. تحلیل او در این زمینه روشن و صریح بود: «هزاره‌ها در مقایسه با همه‌ی اتنی‌های کشور، هم ضرورت تحول را درک می‌کنند و هم ظرفیت مدیریت این تحول را دارند.» او از عمق پیام دموکراتیک و عدالت‌خواهانه در میان هزاره‌ها یاد می‌کرد و از «توانایی نخبگان و تحصیلکردگان هزاره» که می‌توانند «نیاز تحول در کشور را با مبنای تیوریک و علمی مدیریت کنند». اشرف غنی این تحلیل و توقع خود را تقریباً در تمام جلساتی که با نخبگان و شخصیت‌های سیاسی هزاره داشت، تکرار می‌کرد و با امیدواری از آن سخن می‌گفت.
***
اما تمام حرف‌ها در توقعات و تصویرهای پررنگ اشرف غنی ختم نمی‌شد. او از وضعیت درک روشنی داشت و می‌توانست نیازهای یک حرکت سیاسی را در زمینه‌ها و بستر ملی و بین‌المللی آن تحلیل کند. ذهن روشمند داشت. به سادگی می‌توانست نظریات خود را دسته‌بندی کند: یک، دو، سه. اما سیاستی که حالا وارد آن می‌شد، تنها تیوری نبود. عمل نیز بود. در واقع، بار عمل آن بیشتر از بار تیوری‌های آن بود. برای اینکه تیوری‌های ذهنی اشرف غنی به عمل تبدیل شود، نظام و تشکیلات و ساختاری ضرورت بود که اشرف غنی فاقد آن بود. برای من، در طول دوران همراهی با او ثابت شده بود که او چهار نفر درست و حسابی نداشت که به طور منظم و تشکیلاتی با او یکجا باشند. بیم من هم دقیقاً از همین جا بود.
دوستانم از تأثیر و نفوذی که من بر اشرف غنی داشتم و از اعتماد و اطمینانی که او نسبت به من داشت واقف بودند، اما می‌گفتم که «این تأثیر و نفوذ، در نهایت خوش‌بینی، ده درصد از ذهنیت و رفتار اشرف غنی را در بر خواهد گرفت. نود در صد باقی‌مانده به خواست من نمی‌چرخد و به خوشی و رضایت من شکل نمی‌گیرد.» اشرف غنی در نود در صد باقی‌مانده‌ی ذهنیت و رفتار خود، کس دیگری بود که باید به دقت مورد تحلیل و ارزیابی قرار می‌گرفت.
پیشنهاد من به طور جدی مورد توجه قرار گرفت و تحلیل و بررسی شخصیت و کارنامه‌های اشرف غنی نیز در همین زمینه آغاز شد. (ادامه دارد) 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر