۱۳۹۴ آذر ۲۲, یکشنبه

تصویر اشرف غنی در «اتاق فکر» (23)



چرا اشرف غنی؟

بحث مرتبط با اشرف غنی احمدزی، بحث حساس و مهمی بود که اعضای «اتاق فکر» با دقت و جدیتی بیشتر روی آن مایه گذاشتند. سوال اول مربوط به این بود که چرا ترجیح دادیم از اشرف غنی حمایت کنیم.
در آغاز بحث، از نظام سیاسی دموکراتیک سخن گفته شد و اینکه انتخابات، از چه اهمیتی در زندگی شهروندی ما برخوردار است. داکتر امین احمدی گفت: «در انتخابات، نمی‌توانیم بی‌تفاوت بمانیم. هستی سیاسی کشور در انتخابات شکل می‌گیرد. مطابق قانون، تا پنج سال باید از دستورها و تصمیم‌های حکومتی که در نتیجه‌ی انتخابات روی کار می‌آید اطاعت کنیم. اگر در انتخاب این حکومت نقش داشته باشیم، شاید بتوانیم در مدیریت و تصمیم‌گیری‌های آن نیز سهیم شویم. در غیر آن، حکومت به خاطر عدم مشارکت و سهم‌گیری ما تعطیل نمی‌ماند.»
نکته‌ی بعدی مربوط به مطالباتی بود که ما به عنوان شهروند داریم. گفته شد که تنها حکومت می‌تواند این مطالبات را برآورده کند. از طریق اشتراک در انتخابات برای تحقق مطالبات خود ضمانت خلق می‌کنیم. اسلم جوادی گفت: «جامعه‌ی ما تنها از بسترهای دموکراتیک می‌تواند به مطالبات عدالت‌خواهانه‌ی خود برسد. ما باید بیشتر از همه در پی تقویت سازوکارهای دموکراتیک باشیم. اشرف غنی یکی از معدود کسانی است که می‌تواند این مطالبات را درک کند و برای برآورده ساختن آن از طریق ساختارهای دموکراتیک نقش بازی کند.»
به عنوان یک مقایسه، تمام نامزدان ریاست جمهوری ردیف شدند. در مقایسه‌ای که میان همه‌ی آن‌ها صورت گرفت، اشرف غنی به طور طبیعی در صدر فهرست قرار می‌گرفت. جواد سلطانی گفت: «برای عبور از بن‌بستی که سیاست قومی در کشور ایجاد کرده است، به فردی ضرورت است که قدرت درک تحول را داشته باشد. در میان نامزدان موجود، اشرف غنی تنها فردی است که این ویژگی را دارد. بقیه اصلاً سواد درک این تحول را ندارند، چه رسد به اینکه برای مدیریت آن برنامه‌ای داشته باشند.»
داکتر امین احمدی، به یک مسأله‌ی اخلاقی نیز تماس گرفت: «استاد دانش قبل از اینکه اسمش در تکت پیشنهاد شود، با من مشورت کرد. من برایش مشوره دادم. حالا خود را ملزم می‌دانم که از او حمایت کنم.»
انجنیر ناصر احمدی و محمود بلیغ نیز دلیل حمایت خود از تیم اشرف غنی را، موجودیت دانش در این تیم عنوان کردند. زهیر و سعادتی گفتند که دانش نامزد حزب وحدت در تکت انتخاباتی است و آن‌ها در موقف حزبی از وی و تیم اشرف غنی حمایت می‌کنند.
***
از من خواسته شد تا شناختم از اشرف غنی را به طور کلی بگویم. جواد سلطانی به شوخی گفت که «تو اشرف غنی شناسی‌ات بهتر از دیگران است.» برعلاوه، من اتهام آن را نیز داشتم که قبل از دیگران با اشرف غنی کار کرده بودم و یکی از عواملی بودم که دیگران را به حمایت از اشرف غنی تشویق کردم. تصور نیز آن بود که رابطه‌ی من با اشرف غنی، فراتر از یک رابطه‌ی صرفاً سیاسی در مقطع انتخابات است.
من ابتدا از نگرانی‌های اشرف غنی یاد کردم و گفتم: بحرانی که ذهن اشرف غنی را به خود مصروف کرده است، انقطاعی است که میان جامعه‌ی پشتون و قدرت پشتون ایجاد شده است. جامعه‌ی پشتون گرفتار تفکر طالبان و ملاعمر است؛ گرفتار انجماد و تعصب و افراطیت و نفرت و خشونت. اما قدرت پشتون توسط تکنوکرات‌ها و بیورکرات‌هایی تمثیل می‌شود که با جامعه‌ی جهانی و ارزش‌های دموکراسی و قانون اساسی و آزادی بیان و مطالبات همه‌ی شهروندان سر و کار دارند. اشرف غنی نگران است که اگر این تناقض رفع نشود، حکومت به بن‌بست کشیده می‌شود و او هم کاری نمی‌تواند که به درد افغانستان یا جهان بخورد یا به درد پشتون.
گفتم: مشکل حلقه‌ای که با اشرف غنی روی کار می‌آید، بیشتر از مشکلی است که همراهان کرزی داشتند. کرزی شخص سنتی بود با تفکر سنتی و راه‌کارهای سنتی. اشرف غنی اهل محاسبه است. او میان اجزای عناصری که در تحلیل‌های خود دارد، رابطه‌ی منطقی خلق می‌کند. برداشت من این است که اگر اشرف غنی نتواند از خلال این محاسبه راهی به بیرون پیدا کند، کشور را به بحران می‌کشاند.
من با توجه به بحث‌هایی که با اشرف غنی داشتم، گفتم: وی از تغییری که در کشور پیش آمده است آگاه است، اما نمی‌تواند قبول کند که جامعه‌ی پشتون از این تغییر دور مانده و ظرفیت هماهنگ‌شدن با این تغییر را از دست داده است. او تلاش می‌کند راهی بیابد تا این فاصله رفع شود. اگر جامعه‌ی مدنی بتواند دست اشرف غنی را بگیرد، او یک فرصت و یک امکان برای افغانستان است. اما اگر نتواند در این امر او را کمک کند، اشرف غنی به چاله‌ای می‌غلطد که بیرون آمدن از آن دشوار می‌شود.
گفتم: اشرف غنی می‌ترسد؛ ترسی جان‌کاه. او فکر می‌کند زمان به زیان جامعه‌ی پشتون از دست رفته است. او از صدای هزاره و پرسشی که در نگاه هزاره پنهان است، بیم دارد. او از اینکه بی‌ثبات‌شدن افغانستان، پشتون‌های شمال را به سرنوشت بالکان گرفتار می‌کند، بیم دارد. او می‌داند که پشتون‌های شمال پیشینه‌ی خوب و قابل‌توجیهی برای ماندن خود در سرزمینی که متعلق به دیگران بوده است، ندارند. او از رفتار و عملکرد محمد گل مهمند دل‌خوش نیست. او از ازبک‌ها و تاجیک‌ها و هزاره‌ها به یک نسبت می‌ترسد. همیشه ذهنش مصروف همین درگیری است. او از حکومت خود در پی مدیریت بحرانی است که از وضعیت پشتون‌ها ایجاد شده است.
من ذهنیت اشرف غنی در مورد پاکستان و خط دیورند را یاد کردم و گفتم: اشرف غنی از وضعیت دیورند بیم‌ناک است. او از اینکه بتوان مرز را نادیده گرفت و پشتون‌های دو سوی مرز را به هم نزدیک کرد و یک قدرت بزرگ پشتونی ساخت، دل کنده است. بنابراین، تحریک حساسیت پاکستان برای او خطرناک است. اما این هراس خود را با جامعه‌اش شریک کرده نمی‌تواند. می‌ترسد که سخنش را ناگفته، سرش را برباد دهد.
از نگرانی‌های اعتقادی و مذهبی اشرف غنی نیز گفتم: اشرف غنی از وضعیت مذهب و باورهای مذهبی در جامعه‌ی پشتون بیم دارد. او می‌داند که با این نوع نگرش مذهبی نمی‌تواند دروازه‌های قدرت پشتونی را به سوی جهان باز کند. او می‌داند که با تفکر طالبی نمی‌تواند با جهان هماهنگ شود. او جهان را بزرگ و پهناور می‌داند. از امریکا و انگلیس و اروپا و چین و جاپان باخبر است. اما جامعه‌ی پشتون دریافت‌های او را درک نمی‌کند. این دریغ اشرف غنی است که اغلب اوقات ذهنش را آشفته می‌سازد. او از ملا و عناصر سنتی پشتون هراس دارد. برداشت من این است که اگر اشرف غنی پایگاه محکمی در جامعه‌ی مدنی پیدا نکند، در برابر عناصر سنتی زانو می‌زند و به خواسته‌ها و مطالبات آنان بیشتر ارج می‌گذارد.
اشرف غنی از بحران رهبری و نمایندگی سیاسی پشتون نیز دردمند است. او به صراحت می‌گفت که تا روشنفکران و نخبگان مدنی پشتون رهبری و نمایندگی این جامعه را به دست نیاورده اند، این جامعه راهی به نجات نخواهد یافت. استخوان اشرف غنی می‌سوزد از اینکه می‌بیند چهره‌ی پشتون برای ملت و جهان با طالبان و ملاعمر و گلبدین حکمتیار معرفی شده است: «پشتون این نیست. اما متأسفانه، تصویری که پشتون در جهان دارد، جز این نیست.» این سخن را چندین بار از زبان اشرف غنی شنیده ام. (ادامه دارد)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر