۱۳۹۶ آذر ۱۸, شنبه

صحبت با غنی شام جمعه (73)

بعد از ظهر روز پنج‌شنبه، 17 دلو 1392، برفی سنگین می‌بارید. با بهادری و شهیر جنبه‌های مختلف جلسه با سلام رحیمی و سیما غنی را بررسی کردیم. روی‌هم‌رفته آنچه در جریان جلسه اتفاق افتاده بود، با دیدی مثبت تأویل شد و من، نزدیک شام، با امیدواری به یک جلسه‌ی موثرتر و مفیدتر با اشرف غنی راهی منزل او شدم.

سیما و رحیمی و وفی در منزل حضور داشتند. لحظاتی را با هم به قصه و غیبت و گلایه و تشویق و تقدیر سپری کردیم. وفی تازه از امریکا آمده بود و با لهجه‌ی فارسی امریکارفتگان صحبت می‌کرد. از کتاب بگذار نفس بکشم و پست‌های فیس‌بوکی من و نحوه‌ی مکالمه‌ای که با مخاطبانم داشتم، با خرسندی یاد کرد. از دشواری‌های کار کمپاین و همراهی با کسانی که به گفته‌ی او به «وطن» فکر نمی‌کنند و «مافیا»ی سیاسی و اقتصادی اند، حرف زد.

***

این قصه بیش از بیست دقیقه دوام کرد. گویا فرصتی بود برای هضم‌کردن گفت‌وگوی نامعلومی که در پیش داشتیم. وقتی اشرف غنی وارد شد، با آغوش باز و خنده‌های بلند و شاد با همه احوال‌پرسی کرد. همدیگر را در آغوش گرفتیم. گفت: «خوب شد که خلاص شد؛ اما من درک می‌کنم. کاملاً می‌فهمم».

سیما جای مناسبی را برای او تعارف کرد که بنشیند. گفت: «می‌فهمید که من جای خاصی ندارم. هر جایی که برابر شد، همان‌جا جای من است»! از مناظره‌ای یاد کرد که آن روز با یکی از تلویزیون‌ها انجام داده بود. گفت: قیوم کرزی و زلمی رسول نیامده بودند. اما از قطب‌الدین هلال یاد کرد که در مناظره حضور داشت و «گرداننده‌ی بحث هر مسأله‌ای را که سوال می‌کرد، او از زراعت جواب می‌داد و می‌گفت: زراعت موجب کاریابی می‌شود!»

گفت: در آخر برنامه برای هر نفر دو دقیقه وقت دادند که بگویند چرا باید مردم برای آن‌ها رأی دهند. «من گفتم: اول، دستانم پاک است؛ هم از خون و هم از فساد. دوم، من در تمام بخش‌های مملکت کار کرده و با همه‌ی مردم و همه‌ی امور آشنایم. از روز اول هم می‌توانم در بخش امنیت کار کنم و هم در بخش معارف و صحت و امور اقتصادی. من تجربه‌ی کارها را در جریان انجام کارها یاد گرفته ام».

از داکتر عبدالله یاد کرد که «هم بر زبان پشتو مسلط شده و اشتباه گرامری ندارد و هم در کوتاه‌گویی مهارت یافته است».

گفت: یکی از نکته‌های جالب در این بحث‌ها این است که منطق و موضع افراد خیلی تغییر کرده است:  «دیگر کسی نیست که از فساد دفاع کند. پنج سال پیش به وضاحت از فساد دفاع می‌کردند و حتا می‌گفتند که حق دارند زندگی شان مرفه‌تر از دیگران باشد و امتیازات آن‌ها نسبت به دیگران بالاتر باشد».

گفت: یکی از سوالات جدی و حساس توسط شینواری پرسیده شد که گفت اگر پیروز شدید آیا حدود شریعت را جاری می‌کنید؟ هلال به سادگی گفت: بلی، من جاری می‌کنم. اما من گفتم که در گام اول باید فتوا از مسجد بیرون شود و به عنوان یک حکم قانونی اعتبار پیدا کند. من برای اجرای قانون اساسی تعهد می‌سپارم و در قانون اساسی گفته شده است که هیچ حکمی خلاف شریعت بوده نمی‌تواند. بناءً اگر ما قانون اساسی را تطبیق کنیم، بحث اینکه حدود شریعت جاری می‌شود یا نه، منتفی می‌شود. در موجودیت قانون اساسی و قضا بحث اجرای حدود شریعت یک مغالطه است.

***

صرف غذا و صحبت‌های فرعی حدود یک ساعت وقت را در بر گرفت. گویا هیچ عجله‌ای در کار نبود. وقتی از میز غذا برگشتیم تا روی صندلی‌های خود آرام گیریم، رحیمی به پیشنهاد سیما سخن را آغاز کرد و گفت: «در صحبتی که امروز با رویش صاحب داشتیم، هر چه را که ما فکر کرده بودیم، او هم درک می‌کرد و در ظرف پانزده دقیقه ما را کاملاً قناعت داد و قبول کردیم که ملاحظات و نقطه‌نظرات شان خیلی دقیق و درست بوده است. صحبت‌های ما طولانی شد، اما در آخر به نقطه‌نظرات مشترکی رسیدیم».

رحیمی در ادامه‌ی حرف‌هایش نکته‌هایی از جزئیات جلسه بیان کرد و گفت: «یکی از نکته‌های اساسی مربوط به فرمان‌ها بود. ملاحظات رویش صاحب را شنیدیم، اما حساسیت‌های موضوع را از این جانب هم مطرح کردیم. بالاخره به توافق رسیدیم که لغو فرمان را عجالتاً یک‌طرف می‌مانیم. اما توافق شد که برای رفع تشویش مردم از ناحیه‌ی جنگ و ناامنی رسماً در منشور بنویسیم که جلو رفتن کوچی‌ها به هزاره‌جات گرفته می‌شود و برای جبران خساره‌ی کوچی‌ها و مردم ده‌نشین از بودجه‌ی دولت پول اختصاص می‌دهیم تا دعوای حقوقی دو طرف کشاله‌دار نشود. کسی که در جریان جنگ‌ها متضرر شده باید از صندوق دولت غرامت دریافت کند. غرامت کوچی‌ها هم تا زمانی که مسأله‌ی اسکان آن‌ها نهایی شده و به یک حل دایمی برسد، از بودجه‌ی دولت پرداخت شود. برای حل دایمی و تطبیق برنامه‌ی اسکان هم باید زمان معینی را در منشور ذکر کنیم».

رحیمی گفت: «نکته‌ی دیگری که روی آن به تفصیل صحبت کردیم، مربوط به آینده‌ی کار سیاسی ما در کشور است. حالا مردم زیادی می‌آیند که از طبقات مختلف نمایندگی می‌کنند و هر کدام دارای فکر و برداشت‌های خاص خود اند. اگر حضور و سهم این‌ها خوب مدیریت نشود، فردا درد سر و جنجال زیادی ایجاد خواهند کرد. باید تلاش کنیم نیروهای سالم کشور را جمع کنیم و منسجم بسازیم تا کشور به طور درست و اصولی به جانب حکومتی کارا و خوب حرکت کند. به همین دلیل، از همین حالا باید یک برنامه‌ی دقیق و اصولی را آغاز کنیم که باعث انسجام شود. خلاصه‌ی حرف ما این بود که آرمان ما برای ساختن یک جامعه و کشور خوب نباید متوقف شود، بلکه باید نسل اندر نسل ادامه یابد».

***

سلام رحیمی از من خواست که شرح بیشتری از دیدگاه‌ها و نظریاتم را بگویم تا اشرف غنی آن‌ها را شخصاً بشنود. من با اظهار سپاس از سلام رحیمی و سیما غنی به خاطر توجهی که به نگرانی‌های من نشان داده بودند، گفتم: دوست دارم سخنانم را از قسمت دوم حرف آقای رحیمی که مربوط به ایجاد تشکیلات سیاسی است آغاز کنم تا بعداً بتوانم بگویم که چرا در بخش اولش که مربوط به معضل کوچی‌ها است، جدی باشیم.

به عنوان یک خاطره برای اشرف غنی یادآوری کردم: روز سوم کار منشور، در همین شیشه‌خانه نشسته بودیم. پیش از نشستن از شما پرسیدم که چطور به من اعتماد کردید تا صدای خام تان را در اختیارم بگذارید که روی آن کار کنم. شما در پاسخ من حرفی گفتید که برای من ریشه‌ی کار مشترک ما را تشکیل می‌دهد. شما از اعتمادی حرف زدید که بر من دارید و این اعتماد برای ساختن یک افغانستان متفاوت با تاریخ متفاوت است.

حرف‌هایی را که ما در طول این هشت ماه با هم مطرح کرده ایم، شاید در تاریخ سیاسی افغانستان بین دو فردی که کار سیاسی می‌کنند، از جمله‌ی نوادر باشد. ما هیچ چیزی را نگذاشته ایم که در لفافه باشد. از روز اولی که آمدیم گفتیم مسأله‌ی هزاره و پشتون یا هزاره و تاجیک چیست؛ در بین هزاره و سید چه مشکلاتی وجود دارد و ریشه‌ها و راه‌حل‌های آن‌ها کجایند؛ مناسبات هزاره‌ها در ارتباط با آخوندها و نخبگان مذهبی چه چالش‌هایی را مطرح می‌کند؛ روشن‌فکران و فعالین مدنی هزاره از چه جایگاه و چه مطالباتی برخوردار اند؛ مشکل رهبران جهادی و سیاست‌های دموکراتیک در کجاست.

چرا این حرف‌ها را می‌گفتیم؟ زیرا باور داشتیم سیاستمداری که در سخن خود صریح نباشد خود را فریب می‌دهد. امروز ما و شما کاری را انجام می‌دهیم، اما این آخر کار نیست؛ ناگزیر هستیم فردا باز هم آن را ادامه دهیم. اگر امروز صریح باشیم، کار فردای ما آسان‌تر است. اگر کاری را از امروز برای فردا می‌گذاریم فردا دو کار را باید انجام دهیم.

حالا در تشکیلاتی که به نام کمپاین داریم، جمع کثیری از افراد با همان هوایی می‌آیند که چهار یا پنج ماه قبل پیش‌بینی می‌کردیم. اکثر این افراد و نیروها تا آخرین لحظات مقاومت کردند، کارشکنی کردند، پاشکنی کردند، ولی لحظه‌ای که احساس کردند که باد به این سمت می‌وزد، گرایش پیدا کردند. این‌ها را ما اپورچونیست‌های سیاسی می‌گوییم. این‌ها به عنوان نیروهای سیاسی حق دارند؛ چون هر کسی که نیروی سیاسی باشد، باید سنجش کند که کجا به نفعش است تا برود و کجا ضرر می‌کند تا نرود. این حالت، برای شما که در نقطه‌ی محوری قرار دارید، هم خطر است و هم شانس. شانس برای اینکه افراد و نیروها کم کم به طرف‌تان نزدیک می‌شوند؛ اما خطر در آن است که افراد و نیروهای اپورچونیست که بر اساس منافع خود آمده اند، کوشش می‌کنند شما را به سمت خود بکشانند. یک زمان شاید شما هر کسی باشید، اما خود تان نخواهید بود. 

(ادامه دارد)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر