۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

از چهارشنبه تا پنجشنه: یک سال زمان!






روزم را با ایمیلی از راضیه رضایی آغاز کردم: «خاطراتم را مرور می‌کنم و به تقویم نگاه می‌کنم. 26 حمل است. ساعت حوالی 10 صبح است... باز تمام خاطرات در ذهنم زنده می‌شود... بند کفشم را می‌بندم و به طرف دانشگاه روان می‌شوم.... ناگهان باز در خاطرات فرو می‌روم... در را مي‌بندم و به راه می‌افتم... یادم می‌آيد آن روز همگی در اضطراب به سر می‌بردیم... سوار موتر می‌شوم و صداهاي آن روز ناخودآگاه در گوشم می‌پیچد ....»

و به تعقیب آن، ایمیل‌هایی دیگر، از یاران یادآور، که برایم می‌گفتند از این روز چه به خاطر دارند و چه باید به خاطر داشته باشند....

***

فراموش کرده بودم که از 26 حمل 1388 یک سال گذشته است. سالی به فاصله‌ی یک روز: چهارشنبه تا پنجشنبه. آن روز چهارشنبه 26 حمل بود و امروز، پنجشنبه 26 حمل. اما آن یکی 1388 بود و این یکی 1389: یک سال. 365 روز.... به یادم آمد که زمان چه ساده و آسان بر ما می‌گذرد و از این گذر برای ما، اگر خواسته باشیم، تنها درس و عبرت می‌ماند و دیگر هیچ....

آدمی بس فراموش‌کار است و شاید فراموش‌کاری یکی از نعمت‌های خدا برای او نیز باشد. گاهی با خود می‌اندیشم که اگر آدمی قدرت فراموش‌کاری نمی‌داشت، رنجِ بارِ «بودن» در زمان را چگونه می‌توانست حمل کند؟... من هم مثل هر کسی دیگر از قبیله‌ام فراموش‌کاری را یکی از راه‌هایی یافته‌ام که فکر می‌کنم تحملِ «بودن» در زمان را برایم آسان‌تر می‌کند.... و این است که اغلب به سادگی و راحتی فراموش می‌کنم!

***

یک‌ سال پیش، در یک روز ابری و تب‌آلود، سینه‌ها در هر گوشه‌ای از شهر ما، تلنبار از دلهره بود: دلهره از تاریخ و سرنوشتی که قرار بود آغاز شود یا تقدیری که قرار بود رنگ دیگری به خود بگیرد. هر دلی، هوسی داشت و هر سری در هوایی ناآرام بود. کسانی مثل من، گاهی در شراره‌های آتشی که می‌دیدند «گیسوان خسته‌ی دختران» شان را خاکستر می‌کند، ناآرام می‌شدند؛ اما برای جمعی، بیشتر از همه، رنج مضاعفی در درون سینه‌ی شان می‌پیچید که حس می‌کردند تکراری از یک جفا بر خود و تاریخ و مردم شان است. صداها زنگ آشنا داشتند، تحکم و شدت و غضب و کینه و هیجان و همه چیز انسان را به گذشته‌هایی می‌برد که خاطره‌های خویش را با بهای سنگین بر جا گذاشته بودند. باری دیگر، حس می‌شد انسان، در زمانی که نباید تحقیر و کوچک شود، حقیر و کوچک جلوه داده می‌شود.... ادامه مطلب ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر