سفر امریکا برای من و همراهانم تجربهی عبرتناکی بود. استاد هادی رهنورد میگوید من فقط خواب بودم و بیدار شدم و همه چیز پایان یافت. راضیه همچنان غرق در شرارههایی است که گیسوان خستهاش را به خاکستر میکشد و برباد میدهد. زینب هنوز هم درگیر سوالاتی است که از اینجا با خود برد و برخی را با پاسخ و برخی را بیپاسخ دوباره آورد. سعید همچنان درگیر تفاوتی است که میان او و همتایان امریکاییاش وجود داشته است. بقیه نیز چنین حال و هوایی دارند....
فکر میکنم روزانه هزاران هموطن ما فرصت مییابند از مرز کشور بیرون بروند و یا از بیرون داخل مرز کشور شوند. همهی اینها حامل پیامهایی اند که باید تبادله شود. سفر ما چیزی متفاوتتر از دیگران نیست. امروز مرزها شکسته است. حرف و پیام به صد وسیله از هر در و روزنی داخل میآید و بیرون میرود.... اما آیا تنها همین ویژگی میتواند خوشبختی و مسرتهای جهان ما را نیز تبادله کند؟ ادامه مطلب ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر