عزیز رویش
بهسود در پنج سال اخیر به طور مستمر صحنهی تجاوز، قتل، غارت و آوارگی مردم بوده است. زمامداران سیاسی هنوز هم به طور روشن نگفته اند که آنچه در بهسود اتفاق میافتد، دارای چه ریشهها و عواملی بوده و مسئولیت اصلی در عقب این حوادث متوجه کیست. بلندترین اراکین دولتی، با هر زبانی که دارند، «دولت» را مسئول و دچار کوتاهی میدانند، بدون اینکه هیچکدام حتی یک بار روشن سازند که منظور شان از مفهوم «دولت» چیست و کیست. رییس و معاونان دولت، وزرای داخله و دفاع، اعضای پارلمان، کمیسیونی که برای رسیدگی و حل معضل کوچیها توظیف شده است،... همه از کوتاهی دولت مینالند، اما هیچکدام نمیگویند که در وسط این کوتاهیهای دولت، حیات، کرامت و زیست مدنی شهروندان کشور چقدر بیبها و ارزان به تاراج رفته است.
هزارهها دولت کنونی را در قبال معضلاتی که از ناحیهی کوچیها خلق میشود، تداوم همان خطی میدانند که از ابتدای سیاست سرکوب و امحای آنان توسط بنیانگذاران «افغانستان» در صد سال قبل آغاز شد. کوچیگری بدویترین شیوهی زیست در جوامع بشری بوده، اما در افغانستان، همچون تمام الگوهای سیاسی دیگر، از این شیوهی زیست بدوی نیز برای پیشبرد سیاستهای استبدادی و غیردموکراتیک بهرهبرداری شده است. عدهای باید همهی حقوق مدنی خود را روی شتر بار کنند تا عدهای دیگر تمام حقوق مدنی خود را در زیر بار شتر از دست دهند. این نگرش سیاسی درست بعد از ایجاد حکومت مرکزی توسط امیرعبدالرحمن خلق شد و هیچ زمامداری، حتی تا امروز نتوانسته است فراتر از آن الگوی دیگری برای سیاست پیشنهاد کند که وجدان مدنی شهروندان و زمامداران را به طور همزمان مورد سوال قرار ندهد.
(ادامه در ....)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر