(از شماره ششم هفته نامه «قدرت»)
«خارجیها برای تأمین منافع خود به افغانستان آمده اند.» این سخن را همه بر زبان داریم: از رییس جمهور تا افراد عادی. سوال این است که با گفتن این سخن چه چیزی را میخواهیم نتیجهگیری کنیم؟... آیا میخواهیم بگوییم که «این کار نامردی و نامسلمانی است و خوش خدا نمیآید که بندگانش برای تأمین منافع خود کاری کنند»؟ .... آیا میخواهیم بگوییم که «پس بر این «خارجیها» نباید اعتماد کرد»؟ ... آیا میخواهیم بگوییم که «وقتی چنین است، ما هم هیچ کاری نمیکنیم و مینشینیم و دست روی دست میگذاریم که «خارجیها» در تأمین منافع خود ناکام بمانند»؟...
به نظر میرسد از طرح این مسأله یک نتیجهی دیگر هم میتوان گرفت: وقتی «خارجیها» برای تأمین منافع خود آمده اند، روزی که منافع شان ایجاب کند، میتوانند از اینجا بیرون نیز شوند. با این فرض، بهتر است بپرسیم که در فاصلهی آمد و رفت «خارجیها» «منافع» ما به چه سرنوشتی دچار می شود و ما از این آمد و رفتها دقیقاً چه چیزی را به دست آورده و چه چیزی را از دست خواهیم داد؟
روشن است که تلاش انسانها برای تأمین منافع، نه تنها کار بدی نیست که برعکس، کار خوبی هم هست. انسان اصولاً منفعتطلب است و به همین دلیل، برخی از دانشمندان در کنار تعریفهای متعدد دیگر، تعریف «یوتیلیتاریان» یا «منفعتجو» و «منفعتطلب» را نیز برای او به کار برده اند. منفعتطلبی خصیصهی ذاتی انسان است. اینکه منفعت مادی باشد یا معنوی، کوتاهمدت باشد یا درازمدت، مشروع باشد یا نامشروع، سیاسی باشد یا اقتصادی، دنیوی باشد یا اخروی... بازگوکنندهی دید و ظرفیتهای متفاوت بوده و نمیتواند غریزهی منفعتطلب بودن انسان را کتمان کند.
«خارجیها» نیز همچون هر انسان عادی دیگر، از منافع خود پیروی میکنند و برای تأمین منافع خود تلاش دارند. از قدیم گفته اند که «هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد». «خارجی»ها تأمین منافع ملی خود را در بنیاد تمام روابط خود با کشورهای دیگر مد نظر دارند و از ابراز آن نیز شرم نمیکنند. بنابراین، آزردگی ما از اینکه «خارجی»ها در پی منافع خود هستند، توجیهی معقول ندارد. ما باید بیندیشیم که وقتی «خارجی»ها منافع خود را از حضور در افغانستان به خطر ببینند، آیا باز هم ترجیح خواهند داد که در این کشور بمانند؟
تاریخ روابط «خارجی»ها با کشورهای مختلف نشان میدهد که تأمین منافع اساس اولویتهای آنان را از ایجاد رابطه با دیگران تشکیل میدهد. این امر اختصاصی به مسلمان یا نامسلمان بودن هم ندارد. شاهد بوده ایم که «خارجیها»ی مسلمان برغم آنکه از «اسلامِ بدون مرز» سخن گفته و یا گاهی هم بر عواطف و مسئولیتهای مسلمانی تأکید داشته اند، هیچگاهی منافع خود را از یاد نبرده اند. به طور مثال، جمهوری اسلامی ایران به آن حد که به افغانستان و لبنان دلبستگی دارد به آلبانی و تونس و سودان و یمن دلبستگی ندارد. عربستان سعودی و امارات متحدهی عربی به آن اندازه که با حکومت طالبان نزدیکی داشتند با حزب الله لبنان یا کشورهای آسیای میانه نزدیکی ندارند. پاکستان به آن اندازه که کشمیر و افغانستان و طالبان را جدی گرفته است چچین و لیبیا و حماس را جدی نمیگیرد. در همهی این مثالها رد پای «منافع» را میتوان پیدا کرد. وقتی «خارجیها»ی مسلمان به تأمین منافع خود اینچنین توجه داشته باشند، مگر «خارجیها»ی نامسلمان حق ندارند منفعتطلب باشند؟ ... «خارجی»های نامسلمان هیچگاهی ادعا نکرده اند که به خاطر تحقق «حکومت خدا» و یا تأمین «عدالت اسلامی» و یا رسیدگی به مسئولیتهای دینی و ایمانی خود اینجا آمده اند. اگر ما این نکتهی ساده را فراموش کرده ایم، گناهش را نمیتوان به گردن «خارجیها» بار کرد.
بنابراین، اگر روزی «خارجی»ها افغانستان را ترک گویند و یا گزینههای خود را بر اساس منافع خود جابهجا کنند، سرنوشت ما چه خواهد شد؟ ... خوب است مثال ایالات متحدهی امریکا و انگلستان را مرور کنیم که اکنون مصداق برجستهی «خارجی»ها در افغانستان به شمار میروند: اگر امریکا و انگلستان احساس کنند که حضور نیروهای نظامی آنها در افغانستان به منافع اقتصادی و سیاسی شان آسیب میرساند، چه دلیلی دارد که حضور نظامی خود در این کشور را مورد تجدید نظر قرار ندهند؟ ... مثلاً گفته میشود که امریکا و انگلستان میخواهند افغانستان به گونهای باثبات و امن باشد که کشورهای اروپایی و امریکا را مورد تهدید قرار ندهد. اگر این فرض درست باشد، آیا وقتی تأمین همین هدف را از طریق گزینهای دیگر (مثلاً از طریق معامله با پاکستان) باصرفهتر بیابند، مگر نمیتوانند در انتخاب این گزینه مکث کنند؟
فرض کنیم اگر امریکا و انگلستان تنها ده درصد از هزینهی اقتصادی حضور کنونی خود را با پاکستان معامله کنند، آیا تصور نمیکنیم که پاکستان بتواند به مراتب بهتر و سهلتر از عهدهی تأمین امنیت و ثبات افغانستان برآید؟ ... اگر پاکستان ضمانت کند که چند پایگاه نظامی امریکا و انگلیس در افغانستان باقی مانده و با هیچگونه تعرضی مواجه نشود، و در عوض پاکستان در ادارهی افغانستان دست باز داشته و از مخالفت و کارشکنی استخبارات امریکا و انگلیس مصئون باشد، آیا دلیلی دارد که امریکا و انگلیس از این معاملهی مفید صرف نظر کنند؟
تاکتیک پاکستان برای تأمین امنیت و ثبات افغانستان نباید ذهن ما را به انحراف بکشاند. پاکستان در شرایطی خاص طالبان را با شیوهی خاص رفتار شان انتخاب کرد و توانست «امنیت» و «ثبات» افغانستان را تأمین کند. اینبار ضرورتاً گزینهی طالبی در میان نیست که بحث مخالفت با حقوق بشر و برخورد با پدیدههای مدنی و روابط بینالمللی و بازار آزاد و امثال آنها را مطرح کند. پاکستان گزینههای بهتر و مقبولتری نیز در اختیار دارد. فراموش نکنیم که طالبان تنها یک وسیله بودند. هیچ چیز طالبان با نظام و فکر و شیوههای نگرش و رفتار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نظامیان و استخبارات پاکستان همخوانی نداشته است. گزینش طالبان، یک گزینش سنجیدهشده برای هدفی خاص و غرض تحقق خواستهها و منافعی خاص بود. اینبار پاکستان میتواند بر مصداق دیگری متفاوتتر از طالبان نیز به توافق رسد.
گروههای فشار و لابی پاکستان از چندین سال به این سو در واشنگتن و لندن فعال بوده تا با تحلیل مشخص از وضعیت و واقعیتهای افغانستان، سیاستگذاران امریکا و انگلیس را متقاعد سازد که طرحهای پاکستان در قبال مسایل افغانستان باصرفهتر و مطمینتر است. سناریوی پاکستان برای تأمین «امنیت» و «ثبات» در افغانستان میتواند مراحل ذیل را در بر داشته باشد:
اول، کاهش آبرومندانهی حضور نظامی «خارجی»ها در افغانستان (مثلاً در ظرف پنج سال)؛
دوم، فروبردن افغانستان در گرداب جنگهای داخلی بر اساس مسایل قومی، زبانی، مذهبی و سیاسی و به ستوه آوردن مردم به طور کامل (مثلاً در ظرف پنج سال)؛
سوم، ایجاد اردویی در آن سوی مرز از «فرزندان وطنپرست» افغانستان و تجهیز و تربیت آنها برای عملیات تصفیوی غرض «نجات کشور از فساد و ناامنی و بیثباتی» (مثلاً در جریان همین پنج سال)؛
چهارم، همراه کردن ارتش پاکستان با «فرزندان صدیق افغان» و اجرای عملیات بزرگ تصفیوی از جنوب تا شمال؛
این یک فرضیه است، اما خوب است فکر کنیم که اگر این فرضیه عملی شود، چه مانعی در برابر آن وجود خواهد داشت؟ امریکاییها و انگلیسها از دیر زمان درک کرده اند که سناریوهای پاکستانی را نباید دست کم بگیرند. پاکستان از نظام نیرومندی برخوردار است که میتواند در عقب هر طرحی به خوبی ایستادگی کند. گذشته از آن، انگلیسها و پاکستانیها از تاریخ افغانستان تجربهی مشابهی را نیز به یاد دارند: یا سقوط دولت امیرامانالله و آمدن حبیبالله کلکانی، افغانستان در گرداب انارشیسم و هرج و مرج فرو رفت. وقتی مردم به ستوه آمدند، حرکتی جدید با پیشگامی نادرخان آغاز شد. او هیچ اتهام طالبانی و عقبگرایی نداشت و برعکس، خیلی هم مدرن و باهوش و اهل درک بود. نادرخان آمد و حکومت مقتدر خویش را تأسیس کرد و انتقامجوییهای مدهش خود را در کشور به راه انداخت. هیچ کسی او را به خاطر کارهایش ملامت نکرد.
اگر تجربهی نادرخان مال تاریخ دورتر است، تجربهی طالبان تازگی دارد. طالبان آجندای خاصی داشتند که در یک نگاهی کلی، در تحقق آن نیز موفق شدند. زمامداران و سیاستمداران افغان، وقتی میخواهند پاکستان و طالبان را ملامت کنند، طالبان را «فرزندخواندگان پاکستان» قلمداد میکنند و از اشخاصی همچون نصیرالله بابر و ملافضلالرحمان به عنوان «پدران طالبان» نام میبرند. شاید این تعبیر از یک دیدگاه تعبیری درست و دقیق باشد. اما باید توجه داشت که طالبان تنها برای هدفی خاص به فرزندی گرفته شده بودند، اما به هیچ صورت مقام فرزندی نیافتند. وقتی طالبان مأموریت خویش را تمام کردند و با فشار و بدنامی دنیا مواجه شدند، پاکستان هیچ دامنی هم به خاطر این فشار تر نکرد.
در سناریوی جدید فرض بر این است که پاکستان کسانی را به فرزندی خواهد گرفت که با نیازها و اقتضاهای جدید سازگاری داشته باشند. آیا این انتخاب ناممکن و دشوار است؟
به نظر میرسد سخن در تمام این موارد زیاد است. طالبان و نادرخان تنها مثالها و مصداقهایی اند که مورد اشاره قرار میگیرند. «خارجی»ها در پی تأمین منافع خود اند. این منافع از هر راهی که تأمین شود، گناهی خلق نمیکند. مهم این است که افغانستان در میان کشورهای مختلفی که با هدف «منافع» خود در در این کشور عمل میکنند، هیچ جایگاه و مقام مشخصی ندارد
شاید هنوز هم کسانی باشند که از اجرای سناریوهای پاکستان ابراز خوشحالی کنند و بگویند که ما در منافع پاکستان منافع خود را میبینیم. اما خوب است اینگونه خوشبینیها عجالتاً کنار گذاشته شوند و به جای آن به منافع افغانستان توجه شود. زمامداران و سیاستگذاران افغانستان، هنوز هم از مسئولیتهای سنگینی که در برابر شان قرار دارد، فرار میکنند. افغانستان، قربانی «منافع» دیگران نیست، قربانی واقعیتی است که در آن «خود» دارای هیچگونه منافعی نیست و هیچ درکی از منافع خود ندارد.
«خارجیها برای تأمین منافع خود به افغانستان آمده اند.» این سخن را همه بر زبان داریم: از رییس جمهور تا افراد عادی. سوال این است که با گفتن این سخن چه چیزی را میخواهیم نتیجهگیری کنیم؟... آیا میخواهیم بگوییم که «این کار نامردی و نامسلمانی است و خوش خدا نمیآید که بندگانش برای تأمین منافع خود کاری کنند»؟ .... آیا میخواهیم بگوییم که «پس بر این «خارجیها» نباید اعتماد کرد»؟ ... آیا میخواهیم بگوییم که «وقتی چنین است، ما هم هیچ کاری نمیکنیم و مینشینیم و دست روی دست میگذاریم که «خارجیها» در تأمین منافع خود ناکام بمانند»؟...
به نظر میرسد از طرح این مسأله یک نتیجهی دیگر هم میتوان گرفت: وقتی «خارجیها» برای تأمین منافع خود آمده اند، روزی که منافع شان ایجاب کند، میتوانند از اینجا بیرون نیز شوند. با این فرض، بهتر است بپرسیم که در فاصلهی آمد و رفت «خارجیها» «منافع» ما به چه سرنوشتی دچار می شود و ما از این آمد و رفتها دقیقاً چه چیزی را به دست آورده و چه چیزی را از دست خواهیم داد؟
روشن است که تلاش انسانها برای تأمین منافع، نه تنها کار بدی نیست که برعکس، کار خوبی هم هست. انسان اصولاً منفعتطلب است و به همین دلیل، برخی از دانشمندان در کنار تعریفهای متعدد دیگر، تعریف «یوتیلیتاریان» یا «منفعتجو» و «منفعتطلب» را نیز برای او به کار برده اند. منفعتطلبی خصیصهی ذاتی انسان است. اینکه منفعت مادی باشد یا معنوی، کوتاهمدت باشد یا درازمدت، مشروع باشد یا نامشروع، سیاسی باشد یا اقتصادی، دنیوی باشد یا اخروی... بازگوکنندهی دید و ظرفیتهای متفاوت بوده و نمیتواند غریزهی منفعتطلب بودن انسان را کتمان کند.
«خارجیها» نیز همچون هر انسان عادی دیگر، از منافع خود پیروی میکنند و برای تأمین منافع خود تلاش دارند. از قدیم گفته اند که «هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد». «خارجی»ها تأمین منافع ملی خود را در بنیاد تمام روابط خود با کشورهای دیگر مد نظر دارند و از ابراز آن نیز شرم نمیکنند. بنابراین، آزردگی ما از اینکه «خارجی»ها در پی منافع خود هستند، توجیهی معقول ندارد. ما باید بیندیشیم که وقتی «خارجی»ها منافع خود را از حضور در افغانستان به خطر ببینند، آیا باز هم ترجیح خواهند داد که در این کشور بمانند؟
تاریخ روابط «خارجی»ها با کشورهای مختلف نشان میدهد که تأمین منافع اساس اولویتهای آنان را از ایجاد رابطه با دیگران تشکیل میدهد. این امر اختصاصی به مسلمان یا نامسلمان بودن هم ندارد. شاهد بوده ایم که «خارجیها»ی مسلمان برغم آنکه از «اسلامِ بدون مرز» سخن گفته و یا گاهی هم بر عواطف و مسئولیتهای مسلمانی تأکید داشته اند، هیچگاهی منافع خود را از یاد نبرده اند. به طور مثال، جمهوری اسلامی ایران به آن حد که به افغانستان و لبنان دلبستگی دارد به آلبانی و تونس و سودان و یمن دلبستگی ندارد. عربستان سعودی و امارات متحدهی عربی به آن اندازه که با حکومت طالبان نزدیکی داشتند با حزب الله لبنان یا کشورهای آسیای میانه نزدیکی ندارند. پاکستان به آن اندازه که کشمیر و افغانستان و طالبان را جدی گرفته است چچین و لیبیا و حماس را جدی نمیگیرد. در همهی این مثالها رد پای «منافع» را میتوان پیدا کرد. وقتی «خارجیها»ی مسلمان به تأمین منافع خود اینچنین توجه داشته باشند، مگر «خارجیها»ی نامسلمان حق ندارند منفعتطلب باشند؟ ... «خارجی»های نامسلمان هیچگاهی ادعا نکرده اند که به خاطر تحقق «حکومت خدا» و یا تأمین «عدالت اسلامی» و یا رسیدگی به مسئولیتهای دینی و ایمانی خود اینجا آمده اند. اگر ما این نکتهی ساده را فراموش کرده ایم، گناهش را نمیتوان به گردن «خارجیها» بار کرد.
بنابراین، اگر روزی «خارجی»ها افغانستان را ترک گویند و یا گزینههای خود را بر اساس منافع خود جابهجا کنند، سرنوشت ما چه خواهد شد؟ ... خوب است مثال ایالات متحدهی امریکا و انگلستان را مرور کنیم که اکنون مصداق برجستهی «خارجی»ها در افغانستان به شمار میروند: اگر امریکا و انگلستان احساس کنند که حضور نیروهای نظامی آنها در افغانستان به منافع اقتصادی و سیاسی شان آسیب میرساند، چه دلیلی دارد که حضور نظامی خود در این کشور را مورد تجدید نظر قرار ندهند؟ ... مثلاً گفته میشود که امریکا و انگلستان میخواهند افغانستان به گونهای باثبات و امن باشد که کشورهای اروپایی و امریکا را مورد تهدید قرار ندهد. اگر این فرض درست باشد، آیا وقتی تأمین همین هدف را از طریق گزینهای دیگر (مثلاً از طریق معامله با پاکستان) باصرفهتر بیابند، مگر نمیتوانند در انتخاب این گزینه مکث کنند؟
فرض کنیم اگر امریکا و انگلستان تنها ده درصد از هزینهی اقتصادی حضور کنونی خود را با پاکستان معامله کنند، آیا تصور نمیکنیم که پاکستان بتواند به مراتب بهتر و سهلتر از عهدهی تأمین امنیت و ثبات افغانستان برآید؟ ... اگر پاکستان ضمانت کند که چند پایگاه نظامی امریکا و انگلیس در افغانستان باقی مانده و با هیچگونه تعرضی مواجه نشود، و در عوض پاکستان در ادارهی افغانستان دست باز داشته و از مخالفت و کارشکنی استخبارات امریکا و انگلیس مصئون باشد، آیا دلیلی دارد که امریکا و انگلیس از این معاملهی مفید صرف نظر کنند؟
تاکتیک پاکستان برای تأمین امنیت و ثبات افغانستان نباید ذهن ما را به انحراف بکشاند. پاکستان در شرایطی خاص طالبان را با شیوهی خاص رفتار شان انتخاب کرد و توانست «امنیت» و «ثبات» افغانستان را تأمین کند. اینبار ضرورتاً گزینهی طالبی در میان نیست که بحث مخالفت با حقوق بشر و برخورد با پدیدههای مدنی و روابط بینالمللی و بازار آزاد و امثال آنها را مطرح کند. پاکستان گزینههای بهتر و مقبولتری نیز در اختیار دارد. فراموش نکنیم که طالبان تنها یک وسیله بودند. هیچ چیز طالبان با نظام و فکر و شیوههای نگرش و رفتار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نظامیان و استخبارات پاکستان همخوانی نداشته است. گزینش طالبان، یک گزینش سنجیدهشده برای هدفی خاص و غرض تحقق خواستهها و منافعی خاص بود. اینبار پاکستان میتواند بر مصداق دیگری متفاوتتر از طالبان نیز به توافق رسد.
گروههای فشار و لابی پاکستان از چندین سال به این سو در واشنگتن و لندن فعال بوده تا با تحلیل مشخص از وضعیت و واقعیتهای افغانستان، سیاستگذاران امریکا و انگلیس را متقاعد سازد که طرحهای پاکستان در قبال مسایل افغانستان باصرفهتر و مطمینتر است. سناریوی پاکستان برای تأمین «امنیت» و «ثبات» در افغانستان میتواند مراحل ذیل را در بر داشته باشد:
اول، کاهش آبرومندانهی حضور نظامی «خارجی»ها در افغانستان (مثلاً در ظرف پنج سال)؛
دوم، فروبردن افغانستان در گرداب جنگهای داخلی بر اساس مسایل قومی، زبانی، مذهبی و سیاسی و به ستوه آوردن مردم به طور کامل (مثلاً در ظرف پنج سال)؛
سوم، ایجاد اردویی در آن سوی مرز از «فرزندان وطنپرست» افغانستان و تجهیز و تربیت آنها برای عملیات تصفیوی غرض «نجات کشور از فساد و ناامنی و بیثباتی» (مثلاً در جریان همین پنج سال)؛
چهارم، همراه کردن ارتش پاکستان با «فرزندان صدیق افغان» و اجرای عملیات بزرگ تصفیوی از جنوب تا شمال؛
این یک فرضیه است، اما خوب است فکر کنیم که اگر این فرضیه عملی شود، چه مانعی در برابر آن وجود خواهد داشت؟ امریکاییها و انگلیسها از دیر زمان درک کرده اند که سناریوهای پاکستانی را نباید دست کم بگیرند. پاکستان از نظام نیرومندی برخوردار است که میتواند در عقب هر طرحی به خوبی ایستادگی کند. گذشته از آن، انگلیسها و پاکستانیها از تاریخ افغانستان تجربهی مشابهی را نیز به یاد دارند: یا سقوط دولت امیرامانالله و آمدن حبیبالله کلکانی، افغانستان در گرداب انارشیسم و هرج و مرج فرو رفت. وقتی مردم به ستوه آمدند، حرکتی جدید با پیشگامی نادرخان آغاز شد. او هیچ اتهام طالبانی و عقبگرایی نداشت و برعکس، خیلی هم مدرن و باهوش و اهل درک بود. نادرخان آمد و حکومت مقتدر خویش را تأسیس کرد و انتقامجوییهای مدهش خود را در کشور به راه انداخت. هیچ کسی او را به خاطر کارهایش ملامت نکرد.
اگر تجربهی نادرخان مال تاریخ دورتر است، تجربهی طالبان تازگی دارد. طالبان آجندای خاصی داشتند که در یک نگاهی کلی، در تحقق آن نیز موفق شدند. زمامداران و سیاستمداران افغان، وقتی میخواهند پاکستان و طالبان را ملامت کنند، طالبان را «فرزندخواندگان پاکستان» قلمداد میکنند و از اشخاصی همچون نصیرالله بابر و ملافضلالرحمان به عنوان «پدران طالبان» نام میبرند. شاید این تعبیر از یک دیدگاه تعبیری درست و دقیق باشد. اما باید توجه داشت که طالبان تنها برای هدفی خاص به فرزندی گرفته شده بودند، اما به هیچ صورت مقام فرزندی نیافتند. وقتی طالبان مأموریت خویش را تمام کردند و با فشار و بدنامی دنیا مواجه شدند، پاکستان هیچ دامنی هم به خاطر این فشار تر نکرد.
در سناریوی جدید فرض بر این است که پاکستان کسانی را به فرزندی خواهد گرفت که با نیازها و اقتضاهای جدید سازگاری داشته باشند. آیا این انتخاب ناممکن و دشوار است؟
به نظر میرسد سخن در تمام این موارد زیاد است. طالبان و نادرخان تنها مثالها و مصداقهایی اند که مورد اشاره قرار میگیرند. «خارجی»ها در پی تأمین منافع خود اند. این منافع از هر راهی که تأمین شود، گناهی خلق نمیکند. مهم این است که افغانستان در میان کشورهای مختلفی که با هدف «منافع» خود در در این کشور عمل میکنند، هیچ جایگاه و مقام مشخصی ندارد
شاید هنوز هم کسانی باشند که از اجرای سناریوهای پاکستان ابراز خوشحالی کنند و بگویند که ما در منافع پاکستان منافع خود را میبینیم. اما خوب است اینگونه خوشبینیها عجالتاً کنار گذاشته شوند و به جای آن به منافع افغانستان توجه شود. زمامداران و سیاستگذاران افغانستان، هنوز هم از مسئولیتهای سنگینی که در برابر شان قرار دارد، فرار میکنند. افغانستان، قربانی «منافع» دیگران نیست، قربانی واقعیتی است که در آن «خود» دارای هیچگونه منافعی نیست و هیچ درکی از منافع خود ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر