۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

تجربه‌ای کهنه در بستر جدید

(دیدگاهی تحلیلی در مورد شخصیت، موقعیت و رفتار آقای کرزی در مقام رییس جمهوری کشور)
موسی احمدی
(شماره دهم «قدرت»)


اشاره: نقد شخصیت‌های سیاسی بخشی از نقد سیاسی در جامعه محسوب می‌شود. روشن است که نقد شخصیت‌های سیاسی مجزا از پرداختن به جنبه‌های خصوصی زندگی و خصوصیت‌های آنان می‌باشد. شخصیت‌های سیاسی نمادی از شخصیت سیاسی جامعه اند. در واقع، جامعه در قالب شخصیت‌های سیاسی، هویت سیاسی خود را تمثیل می‌کند.
نوشته‌ی ذیل آقای کرزی را در موقعیتی که به عنوان رییس جمهوری کشور دارد، به بررسی می‌گیرد. ظاهراً آقای کرزی در دوران زمامداری خود، بیش از هر سیاستمداری دیگر در تاریخ سیاسی افغانستان مورد نقد و بررسی و نکوهش قرار گرفته است. از تمجیداتی که به آدرس آقای کرزی رفته است، نمی‌توان یاد کرد، زیرا زمامداران دیگر به مراتب بیشتر از او از نعمت مدح و ثنا برخوردار بوده و به مراتب کمتر از او با تیغ نقد و نکوهش اذیت شده اند. سوال این است که چرا چنین بوده و چه چیزی زمامداری آقای کرزی را از سایر زمامداران افغانستان متمایز ساخته است؟


آیا آقای کرزی واقعاً ناصالح‌تر از اسلاف خود است؟
هیچ دلیلی نداریم که بگوییم آقای کرزی در مقایسه با اسلاف خود، حد اقل از امیرعبدالرحمن تا ملاعمر، ناصالح‌تر و بی‌کفایت‌تر است. برای تبرئه‌ی آقای کرزی، گذشته از ویژگی‌های شخصی و شخصیتی او، می‌توان دلایل خاصی مطرح کرد:
اولاً واقعیت‌هایی که در برابر آقای کرزی وجود دارند، در برابر هیچ یک از اسلاف او، با این کمیت و کیفیت وجود نداشته اند.
ثانیاً، بررسی‌هایی که از عملکردهای اسلاف آقای کرزی صورت گرفته است، به هیچ صورت با بررسی‌هایی که از عملکردهای خود او صورت گرفته، قابل مقایسه نیست.
ثالثاً فشارهایی که به طور همزمان از قطب‌های مختلف بر آقای کرزی وارد می‌شود، به هیچ وجه با فشارهایی که اسلاف او مواجه بوده اند، همسان نیست.
و اینک شرح همه‌ی این دلایل:

الف- واقعیت‌های متفاوت در برابر آقای کرزی:
1- آقای کرزی در زمانی بر اریکه‌ی سیاست تکیه زده است که سرعت حوادث و تحولات سرسام‌آور است. آقای کرزی هنوز از خم یک جاده‌ عبور نکرده، متوجه می‌شود که صد جاده‌ی دیگر در برابرش باز می‌شوند و او ناگزیر باید رفتن در یکی از این جاده‌ها را ترجیح دهد.
2- آقای کرزی، با چشمان باز و زبان باز و نظام ارزشی متفاوت از اسلاف خود مواجه است. این تحول در یک پروسه‌ی رشد تدریجی و قانونمند اتفاق نیفتاده است. شبی آقای کرزی شنید که او را در رأس «اداره‌ی موقت» نشاندند و فردای آن متوجه شد که با پیشرفته‌ترین تکنولوژی و نیروهای نظامی قرن بیست و یکم، عملیات بر «طالبان» پیروز شد و او به طور غیرمنتظره از پله‌های هواپیما به زمینی قدم گذاشت که همه‌ی واقعیت‌های آن دگرگونه بود و با هیچ یک از معیارهایی که اسلاف او با آن درگیر بودند، سازگاری نداشت. به طور خلاصه، میدان جدید، به همان اندازه که برای آقای کرزی مساعد بود برای هر نیروی دیگر در کنار و یا در برابر او نیز مساعدت خلق می‌کرد.
3- آقای کرزی با نسلی مواجه است که کم‌ترین امتیاز آن همانا قرارداشتن در «دوران پس از طالبان» است. این نسل از دوران شاهی تا جمهوری خودکامه‌ی داودخانی و تا عصر بازی‌های خونبار ایدئولوژیک کمونیستی و اسلامیستی و امارت «طالبانی» را تجربه کرده و از همه‌ چیز خاطره و تجربه‌ای دارد. فضای باز بعد از «طالبان» این امکان را نیز برای این نسل داده است تا به ایجاد تاریخی جدید بر مبنای تجارب گذشته‌ی خویش اقدام کند.
4- آقای کرزی ساختارهای درهم‌ریخته‌ی پس از جنگ و ویرانی را به میراث برده است. شاید تحلیل‌گران و یا مردم عادی از کنار این واقعیت با توجیهات گونه‌گون عبور کنند، اما آقای کرزی این واقعیت را در هر لحظه از مدیریت اداری، اجرایی و سیاسی خود لمس می‌کند.
5- آقای کرزی با واقعیت تلخ «فروپاشی اعتماد» و «استیلای شک و تردید» نیز رو به رو است. زندگی اجتماعی بر اساس اعتماد استوار است، اما زمامدار تنها در سایه‌ی اعتماد است که می‌تواند از اتوریته سخن گوید و از مردم بخواهد که مثلاً حرف او را متفاوت‌تر از حرف دیگران حساب کنند و یا فرمان او را متفاوت‌تر از فرمان‌های دیگران قابل اطاعت بدانند. آقای کرزی وقتی حرف می‌زند صد نمونه‌ی بالمثل از ذهن مردم عبور می‌کند که حرف‌های او را کم‌رنگ می‌سازند. همین امر باعث می‌شود که دیگر کسی از آقای کرزی تصویری منحصربه‌فرد نداشته باشد.
در کنار این واقعیت‌ها، فقر اقتصادی و موجودیت مافیای قدرت و سیاست و خاطره‌های نفرتبار از جنگ‌ها و مناقشات اتنیکی و زبانی و مذهبی و سیاسی را نیز می‌توان در برابر آقای کرزی ردیف کرد تا تفاوت‌ میان وضعیت او و اسلافش قابل درک شود.

ب- بررسی از عملکردهای آقای کرزی:
در ابتدای این مقال اشاره شد که آقای کرزی تنها زمامداری در تاریخ سیاسی افغانستان است که از همان لحظه‌ی اول ورود در عرصه‌ی قدرت با نقد و بررسی مواجه شده است. مثلاً هنوز پای آقای کرزی در ارگ ریاست جمهوری آرام نگرفته بود که این شایبه مطرح شد که آیا کنفرانس بُن وی را بر اساس یک میکانیزم دموکراتیک به ریاست «اداره‌ی موقت» گماشت یا انگیزه‌های سیاسی و اهداف استخباراتی نیز در میان بود؟ ... پاسخ به این شایبه، از همان ابتدا، زمامداری آقای کرزی را بر بنیاد «مصلحت» توجیه کرد نه بر اساس «شایستگی» و «استحقاق».
شتابی که در زمینه‌سازی برای توجیه زمامداری آقای کرزی صورت گرفت، نیز نقد و بررسی‌های پیگیر و گسترده‌ای را به دنبال آورد: در لویه جرگه‌ی اضطراری، عده‌ای بر مشروعیت حکومت آقای کرزی در برابر اتوریته‌ی مفروضه‌ی «ظاهرشاه» ناخن گذاشتند و ادعا کردند که گویا وی وجه‌المصالحه‌ای بود برای «بابای ملت» شدن «شاه» و جلوگیری از برگشت افغانستان به دوران «سلطنت». این شایبه، تصویر او را در اذهان عامه‌ی سلطنت‌طلبان مخدوش ساخت و باز هم «مصلحت» - و نه «استحقاق» - برای توجیه زمامداری او به کار رفت. در عین حال، عده‌ای دیگر این نقد و بررسی را به عمل آوردند که آیا واقعاً آقای کرزی توسط نمایندگان مردم «انتخاب» شد یا با نقشه‌های از قبل تعیین شده «نصب» گردید؟ ...
در لویه‌ جرگه‌ی قانون اساسی بحث‌ها فراتر از این رفت و موضوع زبان و سرود ملی و ساختار سیاسی نیز با نام و نشان آقای کرزی در امواج و صفحات رسانه‌ها و مطبوعات جاری شد. نقد و بررسی‌هایی که در این زمینه صورت گرفت، تابوهای زیادی را که تا آن زمان در عُرف سیاسی مرسوم کشور سابقه نداشت، زیر سوال برد.
آقای کرزی در انتخابات اول ریاست جمهوری، با اجماع ملی و بین‌المللی بر تارک عروج سیاسی خود بلند رفت، اما از فردای همان روز، ریخت‌ و پاش‌هایش، هم در بدنه‌ی حکومت و هم در روابط بین‌المللی، آغاز شد. جمعی با آقای کرزی کنار آمدند، اما جمعی دیگر بر او تاختند. سوال بر اینکه او در مقام اولین رییس جمهوری منتخب چه الگویی را در برنامه‌ها و رفتار سیاسی خود نشان می‌دهد، همه‌ی چشم‌ها و ذهن‌ها را به او راجع ساخت. برای آقای کرزی حالی شد که اگر تا آن هنگام، تنها با دست و نوازش دیگران راه می‌رفت، حالا باید آزمون‌های دشواری را با توانمندی و مدیریت خودش سپری کند. در این مرحله نیز نقد و بررسی‌ها از حد ابراز نظرهای سیاسی فراتر رفت و دایره‌ی وسیعی را در سطح ملی و بین‌المللی در بر گرفت.
دومین دور انتخابات ریاست جمهوری، پای قضاوت و ارزشگزاری‌ها را نیز به حریم زمامداری و عملکردهای آقای کرزی باز کرد. او به تقلب گسترده متهم شد بدون اینکه نیرو و یا امکان لازم برای دفاع از خود را داشته باشد. خود آقای کرزی از این وضع در سخنرانی معروفش در کمیسیون انتخابات، با گلایه‌ی تلخی یاد کرد که گویا در یک اجماع گسترده‌ی ملی و بین‌المللی او را «خرد کردند و خرد کردند تا به این مرحله رساندند». روزنامه‌های معتبر دنیا حرف‌های غیرمتعارفی را به آدرس او راجع ساختند و سیاست‌گذاران بااعتبار دنیا نیز او را با الفاظ غیرمتعارفی نکوهش کردند....

ج- فشارهای وارده بر آقای کرزی:
فشارهایی که بر آقای کرزی وارد است، در یکی دو مورد یا حتی ده و بیست مورد خلاصه نمی‌شوند. او در واقع در فضایی از فشار سخت و متراکم سیاست می‌کند. تنها کافی است ملاحظه کنیم که آقای کرزی در اطراف ارگ ریاست جمهوری چه دیوارهای ضخیمی را بلند برده است تا از خطر انتحار و سوء قصد در امان باشد. هیچ زمامداری قبل از او چنین فشاری را احساس نکرده بود. در زمان اشغال افغانستان توسط روس‌ها، با آنکه تقریباً تمام کشور و اکثریت قاطع مردم با نظام «جمهوری دموکراتیک خلق» مخالف بودند، هیچ‌گاهی جاده‌ی ارگ بر روی ترافیک عادی بسته نشد و هیچ‌گاهی در اطراف وزارت‌خانه‌ها دیوارهای سمنتی و سیم‌های خاردار به این ارتفاع بلند نرفته بود. این در حالی است که حالا اکثریت مردم از نظام کنونی حمایت می‌کنند و تنها اقلیتی که قابل اعتنا نیستند، به مخالفت و عمل‌های تروریستی می‌پردازند.
آقای کرزی با فشار حلقاتی عظمت‌طلب در ساختار حکومت مواجه است که گویا چرا تاریخ افغانستان را سمت و سویی انحرافی داده و از مسیر قدرت‌ مطلقه و توتالیتر بیرون کشیده است. وی در عین حال، با فشار حلقات مدنی و دموکراتیک مواجه است که چرا از سنت‌های قبیلوی و تمامیت‌خواهی گذشته عبور نمی‌کند و هنوز هم تلاش دارد افغانستان را در چنبره‌ی سیاست‌های غیردموکراتیک به عقب برگشت دهد. او با فشار نیروهای تندرو اسلامیستی مواجه است که چرا پای «کفر» و «بی‌دینی» را به افغانستان باز کرده، همانگونه که با فشار نیروهای سکولار و متحدان بین‌المللی خود مواجه است که چرا از نورم‌های پذیرفته‌شده‌ی بین‌المللی در عرصه‌ی حقوق مدنی و سیاسی مردم پیروی نمی‌کند....
از این دست فشارها که به طور همزمان آقای کرزی را از جنبه‌های مختلف احاطه کرده است، می‌توان به طوری نامحدود یاد کرد. واضح است که هیچ یک از اسلاف آقای کرزی این همه فشار را در دوران زمامداری خود شاهد نبوده اند.

مشکل عمده‌ی آقای کرزی چیست؟
به نظر می‌رسد نشاندهی مشکل عمده‌ی آقای کرزی همچون مشکل عمده‌ی کشوری که او بر آن فرمان‌داری می‌کند، دشوار است. بااینهم، یکی از مشکلات عمده‌ی آقای کرزی نه ضعف و ناتوانی‌های شخصی و شخصیتی او، بلکه عدم سازگاری او با واقعیت‌های زمان است. آقای کرزی در زمانی متفاوت و در دنیای متفاوت سیاست می‌کند، اما گویا برای اینکه بتواند در این زمان و در این دنیا خوب عمل کند، به ساز و کارهایی ضرورت دارد که وی به گونه‌ای لازم از آن برخوردار نیست. آقای کرزی واقعیت‌های زمان خود را تا حدودی زیاد درک می‌کند، اما چون تدبیر و راه‌های مقابله‌ی اصولی با این واقعیت‌ها را در اختیار ندارد، دچار سراسیمگی و وحشتی کمرشکن شده است. در این وضعیت دشوار، به نظر می‌رسد همراهان آقای کرزی به جای اینکه یار او باشند، بیشتر بار گردن او شده اند. جمع زیادی از این همراهان، در اغفال آقای کرزی دخالت دارند. مثلاً کسانی که هنوز تلاش دارند آقای کرزی را به دوره‌های گذشته برگشت دهند و برای او مودل‌های سیاسی گذشته را رنگ و جلا دهند، در اغفال او نقش بازی می‌کنند.
عمل سیاسی، به دلیل پیوندی که با جامعه دارد، به طور همزمان صدها مورد را شامل می‌شود که هر یک به رسیدگی و اجرا ضرورت دارند. عمل سیاسی به طور فردی انجام نمی‌شود. به نظام ضرورت دارد. نظام هم اجرا شدن صدها عمل سیاسی را در زمانی واحد امکان‌پذیر می‌سازد، و هم فشار آن را از نقطه‌ای واحد بر می‌دارد. آقای کرزی به طور اسمی در رأس نظامی دموکراتیک قرار دارد، اما نحوه‌ی مدیریت و تجربه‌ی زمامداری او از گذشته به میراث مانده است. این تجربه در بستر جدید جواب نمی‌دهد و ناکارامد می‌شود.

چاره‌ی آقای کرزی چیست؟
شاید نشان‌دهی راه کوتاه‌ و سهل‌الوصول برای مشکلات آقای کرزی به اندازه‌ی نشان‌دهی مشکلات عمده‌ی او دشوار باشد. هر کسی در بستر تاریخ خود شکل می‌گیرد و معنا می‌شود. زمامداران بیشتر از همه وابسته‌ی تاریخ خود اند. آقای کرزی از تاریخی که در این هشت سال طی کرده است، به سادگی عبور نمی‌تواند. هشت سال زمامداری او تاریخی به اندازه‌ی هشتاد سال را بر او عبور داده است. او جوان‌ترین زمامدار تاریخ‌ معاصر ماست، اما از لحاظ تجربه و عبرت‌هایی که بر او رفته است، پیرترین و کهنسال‌ترین آنها نیز به شمار می‌رود. شاید خوب باشد آقای کرزی لحظاتی را به خود اختصاص دهد و فارغ از وسوسه‌ی مشاوران اغفال‌کننده‌ی خود، به تجربه‌ها و عبرت‌های خود مروری کند تا دریابد که خودش برای حل مشکلات خود چه چاره‌ای پیشنهاد می‌کند.
آقای کرزی می‌تواند از فردیت بیرون شده و به نظام تبدیل شود. آقای کرزی می‌تواند مال زمان خود باشد و تجربه‌های گذشته را تنها برای عبرت از اسلاف خود مرور کند نه برای بازتکرار آن در زمان حال. آقای کرزی می‌تواند از درون ویرانه‌های تاریخ بیرون شود و در بستر جدید تجربه‌ی جدیدی را آغاز کند.... برای همه‌ی اینها، اولین ضرورت شاید اراده و خواست خود آقای کرزی باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر