(از شماره هفتم هفته نامه «قدرت»)
اصطلاحات «محکم» و «متشابه» مبنای قرآنی دارند. در آیهی هفتم سورهی آلعمران، آیات قرآنی به دو دستهی «محکم» و «متشابه» تقسیمبندی میشوند. محکمات قرآنی به عنوان «امالکتاب» یا «مادر کتاب» یاد میشوند. اگر تعبیر «کتاب هدایت» را برای قرآن در نظر داشته باشیم، «امالکتاب» را میتوان «امالهدایت» یا «مادر هدایت» نیز قلمداد کرد.
پیروی از «محکم» توصیهی قرآن است، اما پیروی از «متشابهات» نماد کژدلی و کینهتوزی قلمداد میشود و پیروان «متشابه» به فتنهجو نیز وصف میشوند. دانشمندان تفسیری، «محکم» و «متشابه» را به گونههای مختلف تفسیر کرده اند که به مشکل میتوان همهی آنها را صایب تلقی کرد. بااینهم، اصطلاح «محکم» و «متشابه» میتواند در تمام عرصههای زندگی انسان قابل تعمیم باشد.
محکم، یعنی استوار و مستحکم و پایدار. آنچه در «کتاب هدایت»، با تغییر شرایط و زمینهها تغییر نمیکند و همچنان ثابت و استوار میماند «محکم» است. اما آنچه تابع شرایط است و متناسب با شرایط تغییر و تحول میپذیرد، «متشابه» است.
رابطهی «محکم» و «متشابه» درست مثل تمام مقولهها، مفاهیم و پدیدههایی که در عالم هستی اند، رابطهی نسبی و مقایسوی است. هر آنچه مبناییتر و زیربناییتر باشد، «محکم»تر و هر آنچه سطحیتر و روبناییتر باشد، «متشابه»تر است. برخی از دانشمندان اسلامی، «محكم» را تعيينكنندهي جهت و «متشابه» را نشاندهندهي نحوهي حركت در مقاطع و شرايط مختلف بر اساس «محكم» میدانند.
سیاست نیز قایم بر محکمات و متشابهات است. در سیاست، ایدئولوژی یا نظام فکری، «محکم» است. سیاستمداری که فاقد ایدئولوژی باشد، در گرداب روزمرگی غرق میشود و اپورتونیسم سیاسی شاخصهی عمل او تلقی شده، از داشتن هرگونه جهت مشخص محروم میماند. نگاهی به موضعگیری کسانی که از دههی چهل الی شصت خورشیدی مدافعان آتشین ایدئولوژی بودند و بعد از آن، به هرگونه معاملهی سیاسی روی آوردند، بیانگر آن است که چگونه شکست در ایدئولوژی، باعث میشود تا اپورتونیسم سیاسی بر رفتار افراد حاکم شود به گونهای که هیچ مانعی نمیتواند آنان را از معامله غرض رسیدن به منافع و مطامع مادی شان باز دارد.
استراتیژیهای سیاسی نیز بر اساس ایدئولوژی یا نظام منسجم فکری تعیین میشوند. استراتیژی را مرحلهبندی زمان برای تحقق بخشیدن ایدئولوژی قلمداد میکنند. به طور مثال، کسی تحقق عدالت اجتماعی و یا آزادی مدنی را در سرخط آرمانهای خود دارد. این شخص، با همین دیدگاه و اعتقاد، زمان خود را مرحلهبندی میکند که مثلاً در ظرف یک سال چه راهی را طی کند و در ظرف پنج سال چه راهی را طی کند و در ظرف ده سال چه راهی را طی کند. استراتیژی چون بر بنیاد ایدئولوژی شکل میگیرد با اقتضای ایدئولوژی جرح و تعدیل نیز میشود. این جرح و تعدیل میتواند زمانبندی برای تحقق ایدئولوژی را شامل شود، همچنانکه میتواند سایر ملزومات استراتیژی مانند پروژهی مشخصی که انتخاب شده است، را در بر گیرد.
تاکتیکها به نوبهی خود بر اساس استراتیژی انتخاب میشوند. امکان تغییر و تعدیل در تاکتیکها بیشتر از استراتیژی است. به همین دلیل، میتوان ایدئولوژی را نسبت به استراتیژی و استراتیژی را نسبت به تاکتیکها «محکم»تر تلقی کرد و بالعکس، تاکتیکها را نسبت به استراتیژی و استراتیژی را نسبت به ایدئولوژی «متشابه»تر عنوان نمود.
ایدئولوژی امریکایی را به عنوان مثال در نظر میگیریم. فرض کنیم اساس این ایدئولوژی را «آقایی بر جهان» تشکیل میدهد. در دوران جنگ سرد، تمام استراتیژی امریکا متمرکز بود بر اینکه چگونه اتحاد شوروی به عنوان مانعی عمده از سر راه آن برداشته شود. جنگ افغانستان نمونهی برجستهی این استراتیژی بود. امریکا تمام نیروها و امکانات خود را در جهت شکست دادن اتحاد شوروی به کار برد. اما تاکتیک این استراتیژی استفاده از پاکستان و گروههای مجاهدین و ایجاد و تقویت جنبشهای اسلامیستی بنیادگرا بود. شاید اشتباه باشد اگر تصور کنیم که ایجاد و تقویت گروههای بنیادگرا بخشی از استراتیژی امریکا بوده است. برای این تصور هیچ دلیل روشنی نمیتوانیم داشته باشیم. دیده شد که به محض شکست اتحاد شوروی، فصل استفاده از این تاکتیک به پایان رسید و استراتیژی دوم برای تحقق ایدئولوژی امریکایی به میان آمد که عبارت بود از نابودی گروههای اسلامیستی که میتوانستند خطر ایدئولوژیک تازهای در برابر امریکا ایجاد کنند. تاکتیکهایی که در این دوره به کار رفت، برای همه روشن بود: رها کردن افغانستان در گرداب جنگهای داخلی، ایجاد و تقویت گروه طالبان، و بالاخره، سلب حیثیت از تمام نیروهایی که میتوانستند با داعیهی جهاد و ایمان و شریعت، برای بخشهای دیگری از جهان الگوی مقاومت خلق کنند. دیده شد که وقتی فصل استفاده از این تاکتیک نیز به پایان رسید، بهانههای فراوانی به وجود آمد تا برای پاک کردن آنها اقدام شود.
نمونهی دیگری را باز هم میتوان در سیاستهای امریکا پس از سقوط طالبان ملاحظه کرد. به سادگی میتوان ردهبندی کرد که محکمات سیاست امریکایی چه بوده و استراتیژیهای شان چگونه شکل گرفته و تاکتیکهای خویش را در هر زمان و با اقتضای هر شرایط چگونه انتخاب و جابهجا کرده اند. رفتاری که درازمدتتر و اصولیتر است به استراتیژی نزدیکتر است و رفتاری که کوتاهمدتتر و روبناییتر است به تاکتیک نزدیکتر است. مثلاً یکی از خردهاستراتیژیهای امریکا در دورهی جدید سیاسی در افغانستان برخورد با معضل طالبان و پشتونیزم در جنوب کشور بوده است. امتیازاتی که بر اساس این خردهاستراتیژی به پشتونها داده شده است، نشان از همین واقعیت در سیاستهای امریکایی دارد، حالانکه نحوهی برخورد و رفتار امریکاییها با سیاستمداران جوامع دیگر، مثلاً سیاستمداران هزاره و ازبک، کاملاً جنبهی تاکتیکی داشته و هیچگونه پایه و اساسی در آنها ملحوظ نبوده است. وقتی سفیر امریکا در منزل کسی مهمان شود و برایش چهار حرف دیپلوماتیک تحویل دهد تنها برای این است که او را برای لحظهای سرگرم و دلگرم نگه دارد، اما وقتی نزد کسی دیگر برود و برای او یکی از پستهای مهم دولتی را ضمانت کند، نشان از این است که روی او حساب بیشتری باز میکند.
دوستیها و دشمنیهای سیاسی، هیچگاهی بیگانه با محکمات و متشابهات سیاسی شکل نمیگیرند. سیاستمداری که نتواند محکمات سیاست خود را تعیین کند و با هر امکانی که به دست میآورد به تحقق و تقویت آنها بپردازد، در بازی سیاسی به سادگی شکست میخورد. فریبکاریهای سیاسی نیز همواره در بازی با متشابهات رونما میشود. سیاستمدار سطحینگر و فاقد اصولیتهای محکم، به سادگی از سیاستمداران زیرک و حیلهگر فریب میخورد و بازیچه و وسیلهی دست قرار میگیرد.
سیاستمدار خبیر، تلاش میکند تا روابط سیاسی خود را با هر جناح و جریان سیاسی بر اساس محکمات خود استوار سازد و مجال انتخاب متشابهات را بر اساس اقتضای شرایط و زمینهها برای خود محفوظ نگه دارد. قضاوتهای سیاسی نیز باید بر اساس محکمات صورت گیرد نه بر اساس متشابهات. گفته شد که محکمات تعیین کنندهی جهت بوده و متشابهات مراحل مختلف حرکت در جهت محکمات را تشکیل میدهند. سیاستمداری که نتواند جهت کلی حرکت سیاسی خود را از خم و پیچهایی که در جریان حرکت سردچار آن میشود تفکیک کند، جز گمراهی خود و جامعهی تحت رهبری خود دستاوردی داشته نمیتواند.
به مثال دیگری در همین زمینه توجه کنیم: سیاستمداری که «محکم» خود را مثلاً از بین بردن تبعیض و تعصبات قومی در افغانستان اعلام میکند، میتواند بر اساس همین «محکم»، استراتیژی خود را به طور دقیق و هوشمندانه تعیین کند. مثلاً باید بداند که این آفت مهلک را از جامعه در کدام مراحل و چگونه میتواند ریشهکن سازد و در هر مرحله از چه تاکتیکهایی باید استفاده کند که به تحقق هدف خویش نزدیکتر شود. حالا، وقتی پس از هفت سال، سیاستمدار شاهد میشود که نه تنها به کاستن روحیهی تبعیض و تعصب در جامعه موفق نشده، بلکه ریشههای آن را عمیقتر نیز ساخته است، باید بداند که در تعیین استراتیژی خود ناکام بوده و بر اساس این استراتیژی ناکام، شکار برخوردهای تاکتیکی سیاستمدار تبعیضگرا و متعصب شده است.
نتیجهی عملکردهای سیاسی را با متشابهات سنجش نمیکنند، با محکمات سنجش میکنند. جنگ سیاستمداران نیز جنگ محکمات است نه جنگ متشابهات. متشابهات تنها روپوش جنگ اند و در هر لحظه میتوانند تغییر کنند و از یک چهره به چهرهای دیگر تبدیل شوند. یکی از نمونههای آموزنده در این مورد، مسایلی است که بعد از رد شدن کاندیدوزیران هزاره در پارلمان افشا شده است.
اخیراً واضح گردید که آقای کرزی قبل از انتخابات ریاست جمهوری برای سیاستمداران هزاره تعهد سپرده بود که امتیازات معینی را به آنها تحویل میدهد. اکنون از مجموع این امتیازات، تقریباً هیچ یک برآورده نشده و حتی امتیازاتی که هزارهها قبل بر این به دست آورده بودند نیز در معرض تهدید قرار گرفته است. این واقعیت خشم سیاستمداران هزاره را برانگیخته و آقای کرزی متهم به کلاهبرداری و دروغگویی و عهدشکنی شده است.
به سادگی میتوان درک کرد که در این بازی کدام جناح برنده است و کدام جناح فریب خورده است. آقای کرزی «محکم»ی دارد که آن عبارت از استیلایافتن بر استوانههای کلیدی قدرت است. انتخابات این «محکم» آقای کرزی را با خطر مواجه ساخته بود. سیاستمداران هزاره و ازبک ظاهراً میتوانستند در تعیین نتیجهی بازی انتخابات نقش کلیدی داشته باشند. آقای علی امیری، به نمایندگی از آقای محقق، رهبر حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان، برای اولین بار از طریق تلویزیون طلوع به طور رسمی افشا کرد که آنها تا نزدیکی توافق رسمی با جبههی ملی پیش رفته بودند که دولت ترکیه پادرمیانی کرد و جناح آقای محقق و جنرال دوستم از مذاکره با جبههی ملی بیرون شده و به تیم انتخاباتی آقای کرزی پیوستند. وی همچنین گفت که اساس این تغییر موضع معاهدهای بود که با ضمانت دولت ترکیه میان طرفین به امضا رسید و یک نقل این معاهده نزد دولت ترکیه محفوظ است.
اکنون این معاهده از طرف آقای کرزی زیر پا شده و هیچ یک از مواد مندرج در آن عملی نشده است. میتوان نتیجهگیری کرد که آقای کرزی بر اساس «محکمات» معینی که داشته است، جناح مقابل را در بازی «متشابهات» سرگرم ساخته و بالاخره شکست داده است. مواد مندرج در این معاهده به وضوح نشاندهندهی آن است که آقای کرزی با جناح مقابل خود بازی تاکتیکی کرده و این جناح نیز در بازی تاکتیکی بدون درنظرداشت «محکمات» خود دچار فریب و انحراف شده است.
پنج وزارتخانهای که آقای کرزی وعده شده است، از جانب آقای کرزی تنها یک وعدهی تاکتیکی بیبنیاد بوده است. حکومت آقای کرزی، به حکم قانون اساسی باید وزیران کابینهی خود را از رأی پارلمان عبور دهد. آقای کرزی وعدهی پنج وزارت میدهد، اما عبور این وزیران از کابینه را ضمانت نمیکند. سیاستمداران هزاره چه فشاری میتوانند بر آقای کرزی وارد کنند که حتماً وزیران هزاره را بدون توجه به رأی پارلمان به مناصب پیشنهادی بگمارد؟... گذشته از آن، امتیاز اداری و یا پست اجرایی چگونه میتواند برای احقاق حقوق یک جامعهی میلیونی امتیاز محسوب شود؟ ... امروز وزیران رأی میگیرند و وزیر میشوند ولی فردا با اتهام ناکارگی و فساد از پست خود کنار زده میشوند. آیا باز هم کسی میتواند آقای کرزی را وادار کند که وزیران مذکور را در مقام خود نگه دارد؟
به همین ترتیب، آقای کرزی وعده شده است که برای هزارهجات دو ولایت منظور میکند. همه میدانند که صلاحیت تعدیل و تغییر در واحدهای اداری مربوط به پارلمان است. آقای کرزی در نهایت به پارلمان پیشنهاد میکند که دو ولایت در هزارهجات منظور شود. اما این پارلمان است که یا این پیشنهاد حکومت را میپذیرد یا رد میکند. باز هم بحث رأی مطرح است و آقای کرزی میتواند هیچ رأیی برای این پیشنهاد خود جلب نکند. بناءً این امتیاز تنها یک امتیاز تاکتیکی بوده و هیچگونه ضمانت اجرایی نداشته است. خود وکیلان هزاره نیز میتوانسته اند درخواست خود را در پارلمان مطرح کنند و پارلمان باز هم یا رأی مثبت میداده یا آن را رد میکرده است.
وعدهی بیست فیصد سهم در ساختار اداری نیز یکی از همین وعدههای تاکتیکی بوده که از همان ابتدا میشد غیرعملی بودن آن را درک کرد. آخرین آماری که از طرف ادارهی امور افشا شد، یک سال قبل بود که در آن میزان حضور هزارهها در ساختار اداری کمی بیشتر از چهار درصد اعلام میشد. این حضور تمام پرسونل عالیرتبه بالاتر از پست مدیریت را شامل میشود. حالا باید پرسیده شود که وقتی پس از سالها حرکت و رشد مدنی در افغانستان حضور هزارهها تا چهار در صد رسیده است، چگونه ممکن است با یک توافق سیاسی قبل از انتخابات این حضور به مرز بیست در صد ارتقا یابد؟
از این مثال، میتوان نتیجهگیری کرد که سیاستمداران هزاره بدون توجه به جنگ «متشابهات» آقای کرزی، خود را به میدانی انداخته اند که امروز جز ندامت و پشیمانی دستاوردی ندارند. اما آقای کرزی در این بازی «متشابهات»، «محکم» خویش را به دست آورده و به حکم قانون، پنج سال حکومت خود را تضمین کرده است.
هر سیاستمدار باید نسبت به راهی که طی میکند به طور عمیق بیندیشد و به طور سنجیده گام بردارد. نمیتوان انتظار داشت که سیاستمدار هیچگاه اشتباه نکند و یا دچار فریب و اغوا نشود. اما میتوان گفت که اگر سیاستمدار «محکم» خود را در نظر داشته باشد، امکان برونرفت از ورطهی شکست در «متشابهات» را میتواند جبران کند. فرض کنیم آقای کرزی در انتخاب تاکتیک خود با این یا آن گروه سیاسی شکست بخورد میتواند با اندک امتیاز یا صرف هزینهی بیشتر تاکتیک خود را عوض کند و به جای یکی دیگری را انتخاب کند؛ اما هیچگاهی نمیتوان باور کرد که وی با شکست مطلق مواجه میشود. چنانچه در همین تعاملات اخیر، آقای کرزی توانست جناح هزارهها را طرد کند، اما با امتیازات معین تاجیکها و ازبکها را در کنار خود داشته باشد....
بحث «محکم» و «متشابه» در سیاست یکی از بحثهای قشنگ و جالب است. میتوان این اصطلاح را از قرآن وام گرفت و آموختن و رعایت کردن آن را به همهی سیاستمدارانی که خود را متعهد به سرنوشت و داعیههای مردم میدانند، توصیه کرد. باشد که در آیندهها موفق شویم با هزینههایی کمتر دستاوردهایی بیشتر داشته باشیم.
خسته نباشسید استاد
پاسخحذفاگر محبت نموده کوتاه یک تحلیل از گزارش پشتون گرایی شبکه ی پشتونهای خارج که دروبلاگ یادداشتهای از کابل مال نسیم فکرت آمده است بفرمایید بسیار سپاسگذاریم استاد ما منتظریم
http://www.kabuli.org/2005/01/blog-post_3226.html