(از شماره هفتم «قدرت»)
هشت سال و اندی پس از سقوط طالبان و پایان یافتن جنگهای داخلی، نشانههایی از بازگشت به جنگهای داخلی دیده میشود. نشانههایی که میگویند جامعهی جهانی افغانستان را دوباره به حال خود -و بدتر از آن به کشورهای منطقه- وامیگذارد و سیاستمداران افغان هم ناشیانه این روند را سرعت میبخشند. این نشانهها را میتوان در سه دستهی ناامیدی جامعهی جهانی از پیروزی جنگ در افغانستان، افزایش تحرکات منطقهای برای نفوذ در افغانستان و سیاستهای مشکوک و نسنجیدهی حکومت و سیاستمداران افغان بررسید.
1. جنرال استنلی مک کرستال، فرمانده پیشین نیروهای ایالات متحده و ناتو در افغانستان پس از بیان سخنان تند در مورد مقامات حکومتی ایالات متحده برکنار شد. مک کرستال که استراتیژی ادارهی اوباما –استراتیژی ضد شورش- را در افغانستان تهیه کرده بود و امید زیادی به پیروزی او و استراتیژیاش میرفت، از کارشکنی و عدم ادارهی اوباما شکایت کرد و برکنار شد. مقامهایی در ادارهی اوباما که از هنگام تهیهی این استراتیژی با آن موافق نبودند، کارآیی این استراتیژی را زیر سوال بردند که در نهایت، مک کرستال با بیان سخنان تند در مورد آنها برکنار شد. هرچند باراک اوباما هنگام اعلان برکناری مک کرستال و منصوب کردن جنرال دیوید پتریوس به جای او، گفت که این تغییر تنها تغییر در فرماندهی است و استراتیژی جنگ تغییر نخواهد کرد، اما تحولات بعدی نشان میدهد که ایالات متحده و همپیمانانش در جستوجوی یافتن راه خروج از افغانستان اند.
انبوهی از مقالهها و تحلیلهایی که در روزنامههای امریکایی نشر میشوند، جنگ افغانستان را ناکام خوانده، خواستار بیرون شدن هرچه زودتر نیروهای آن کشور از افغانستان اند. اما این، تنها سخن روزنامههای امریکایی نیست، بلکه مقامهای ادارهی اوباما هم امید پیروزی در این جنگ را از دست داده اند و در تلاش خروج آبرومندانه از افغانستان اند. باراک اوباما که هنگام کمپیاین انتخابات وعدهی پیروزی و پایان دادن به جنگ افغانستان را داده بود و در استراتیژی حکومتاش، جولای 2011 را هنگام آغاز خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان تعیین کرد، زیر فشار افکار عمومی و اطرافیاناش که مخالف این جنگ هستند قرار دارد تا ایالات متحده را درگیر جنگ نامعلوم نسازد. در همین راستا بود که دیوید پتریوس، فرمانده جدید نیروهای ایالات متحده و ناتو در افغانستان پس از منصوب شدن به این مقام گفت که مطابق استراتیژی اوباما، به آغاز خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان در جولای 2011 پایبند است.
متحدان ایالات متحده هم، که به پیروزی در جنگ افغانستان باور ندارند، برای بیرونکشیدن نیروهای شان از افغانستان برنامهریزی میکنند. حکومت بریتانیا، نزدیکترین و مهمترین متحد ایالات متحده که با بحران مالی روبهرو است، بیشتر از ایالات متحده زیر فشار قرار دارد تا نیروهای خود را از افغانستان بیرون کند. در کنفرانس هشت کشور صنعتی جهان (G8) که در کانادا برگزار شد، باراک اوباما و دیوید کامرون اعلان کردند که نیروهای شان را در پنج سال آینده از افغانستان بیرون خواهند کشید. کانادا، دیگر متحد ایالات متحده، مدتها پیش از این گفته بود که نیروهایش را در 2011 از افغانستان بیرون خواهد کشید و پولند هم به تازگی اعلان کرده است که نیروهایش افغانستان را ترک خواهند کرد.
2. پاکستان، اثرگذارترین همسایهی افغانستان بر تحولات این کشور، که همپیمانی استراتیژیک با بنیادگرایان و تروریستان در منطقه دارد و سیاستهایش را در افغانستان با توجه به سیاستهای ایالات متحده و همپیمانانش تنظیم میکند؛ فعالیتهایش را برای پُر کردن جای کشورهای غربی در افغانستان افزایش داده است. حکومت پاکستان که از سر ناگزیری به «ایتلاف مبارزه با تروریسم» پیوسته بود، هیچگاه خواهان شکست تروریستان و برچیده شدن پایگاههای تروریستان نبود. چه، تروریستان، ابزار فشار دیپلوماسی پاکستان در برابر هند و افغانستان است. پاکستان باوجودی که امتیازهای زیادی از جنگ با تروریسم در افغانستان بهدست آورد، با آغاز جنگ، تروریستان همپیمانش را برای مدتی به پناهگاههای آنها در خاک آن کشور، عقب کشید تا در موقع مناسب، و این بار از راه دیگری، دوباره آنها را به میدان بفرستد.
پاکستان پس از فرونشستن تب و تاب نخستین جنگ با تروریسم، در پی آن بود که طالبان را دوباره وارد دادوستدهای سیاسی در افغانستان کند. برای این کار نخست لازم بود که طالبان شکست خورده سازمان داده شوند تا بتوانند حکومت افغانستان و ایتلاف مبارزه با تروریسم را به چالش بکشند و آنها را ناگزیر به معامله با طالبان کند. حکومت افغانستان از مدتها پیش ادعا داشت که پناهگاههای طالبان در خاک پاکستان است و طالبان در خاک پاکستان و توسط آی اس آی آموزش میبینند و حملههای شان را بر افغانستان از آنجا سازماندهی میکنند. اما حکومت پاکستان با دیپلوماسی و لابی قدرتمندش مانع از این بود که این ادعای حکومت افغانستان جدی گرفته شود. هر چند گزارش رسانهها و مراکز پژوهشی غربی در این اواخر، بهویژه گزارش مکتب اقتصادی لندن، نشان میدهد که آی اس آی پاکستان در آموزش و تجهیز طالبان دست دارند، و ایالات متحده هم در دو سه سال اخیر کماکان متقاعد شده است که طالبان در خاک پاکستان ریشه دارند و حملههای هواییای را علیه آنها در خاک پاکستان انجام میدهند، اما طالبان آن قدر سازماندهی شده اند که از این حملات آسیب جدی نبینند.
پاکستان در این مدت در تلاش این بود که ثابت سازد جنگ در افغانستان بدون سهم دادن به طالبان در ساختار سیاسی افغانستان به پیروزی نخواهد انجامید. اکنون که ایالات متحده و همپیمانانش گرفتار سردرگمی و ناامیدی در جنگ با تروریسم شده اند و طالبان همه روزه قدرتمندتر میشوند، حکومت پاکستان رایزنیهایش را برای مصالحه با طالبان و وارد کردن آنها در ساختار سیاسی افغانستان افزایش داده است. سفرهای پنهانی جنرال احمد شجاع پاشا، رییس آی اس آی و جنرال اشفق کیانی، رییس ارتش پاکستان به کابل، که گفته میشود در یکی از این سفرها، آقای حقانی را هم با خود آورده بودند؛ و ملاقات آنها با حامد کرزی که برای مصالحه با طالبان، به ویژه شبکهی سراجالدین حقانی انجام شده است، تاییدکنندهی این است که پاکستان میخواهد همپیمانان تروریست خود را در ساختار سیاسی افغانستان سهیم سازد.
در کنار رفتار دوگانهی پاکستان در جنگ با تروریسم و تلاشهای آن کشور به سهیم ساختن طالبان در ساختار سیاسی افغانستان، شایبههایی در مورد آموزش طالبان در ایران و تمویل آنان توسط این کشور نیز مطرح بوده است. ادعای مقامات ناتو در مورد تمویل طالبان توسط ایران و بهدست آمدن جنگافزار ساخت ایرانی در میدان جنگ، و اخیراً سخنان ملا عبدالسلام حنفی، فرمانده پیشین طالبان و ولسوال کنونی موسی قلعه در مورد آموزش طالبان در خاک ایران نشاندهندهی آن است که ایران نیز از حلقههایی در میان طالبان پشتیبانی میکند و از این راه در پی امتیازگیری از تحولات افغانستان بوده، نمیخواهد از کاسهی مصالحه با طالبان بینصیب بماند. همچنان تلاشهای ترکیه و عربستان سعودی برای نزدیک ساختن حکومت افغانستان با پاکستان و طالبان نیز بیانگر آن است که این دو کشور نیز فعالانه در پی نفوذ در افغانستان اند.
در این میان اما، نگرانی روسیه از طرح مصالحه با طالبان و سخنان نمایندهی آن کشور در شورای امنیت سازمان ملل در مورد خطرهای حذف نام تروریستان طالب از لیست سیاه سازمان ملل و بیان لزوم دقت در این مورد توسط او، روی دیگری از واکنش در برابر مصالحه با طالبان را بیان میکند. به این گونه، بعید نخواهد بود که روسیه در برابر مصالحه با طالبان به پشتیبانی از گروههای مخالف طالب در افغانستان بپردازد. چه، هنگام حکمروایی طالبان و متحدان تروریست آسیای میانهای آنها بر افغانستان، آسیای میانه را -که حوزهی نفوذ روسیه دانسته میشود- خطر صدور طالبانیزم و تروریسم تهدید میکرد و این خطر با به قدرت رسیدن دوبارهی طالبان، آسیای میانه را بار دیگر تهدید خواهد کرد.
3. سیاستهای نسنجیده و مشکوک حکومت افغانستان که کشور را به سوی جنگهای داخلی میکشاند، عمدتاً با انتخابات دوم ریاست جمهوری آغاز شده است. هرچند پیش از آن حکومت افغانستان، طالبان را از تروریست بودن تبرئه داده بود و در صدد مصالحه با آنها بود، اما پس از انتخابات دوم ریاست جمهوری برنامهی مصالحه با آنها با جدیت دنبال میشود. انتقادها از حامد کرزی در هنگام انتخابات و ناکارآ و فاسد خواندن حکومت او توسط مقامات غربی و تهدید به ترک افغانستان در صورت از بین نرفتن فساد و بهبود ادارهی حکومتی افغانستان و پس از آن متهم شدن حامد کرزی به تقلب در انتخابات سبب شد که آقای کرزی در واکنش به این اتهامات به انتقاد از غرب و برگرداندن مسیر اتهام به سوی کشورهای غربی بپردازد و برای تضمین آیندهی خود به پاکستان و طالبان نزدیک شود. حامد کرزی در این راستا طالبان را براداران ناراضی خواند و برای یافتن راههای حل مصالحه با برادارن ناراضی جرگهی مشورتی صلح را برگزار کرد و پس از آن تصمیمهای مشورتی جرگه را الزامی ساخته و امرالله صالح و حنیف اتمر را برای امتیازدهی به پاکستان و طالبان و نزدیک شدن به آنها برکنار کرد. نزدیک شدن حامد کرزی و حکومت او به پاکستان نگرانیهای جدیِ گروههایی را که در برابر طالبان جنگیده بودند و مردمی را که توسط طالبان قتل عام و فراری شده بودند برانگیخته و آنها را از حکومت کرزی ناراضی کرده است.
طالبان در حالی «برادران ناراضی» خوانده شده است که گروههای فزونخواه و انحصارگرا در داخل حکومت کرزی و بیرون از آن از مدتها پیش در تلاش آن بودند که طالبان را ناراضیان پشتون از سهم ناچیز آنها در حکومت معرفی کنند. تلاشهای این گروه فزونخواه و انحصارگرا در داخل و خارج ادامه دارد. نمونهای از فعالیت این گروهها نوشتن نامهای به باراک اوباما رییس جمهور ایالات متحدهی امریکا، هیلاری کلینتون وزیر خارجهی آن کشور و چند نهاد و رسانههای امریکایی و آنگلا مرکل نخستوزیر آلمان است. این نامه که از سوی چهار تن از تحصیلکردگان پشتون نوشته شده است، از سهم ناچیز پشتونها در حکومت افغانستان و سلطهی اقوام دیگر بر سیاست و حکومت شکایت داشته، طالبان را ناراضیانی معرفی میکند که برای بهدست آوردن رضایت آنها باید سیاست و حکومت در افغانستان به پشتونها سپرده شود.
در حالی که ار تباط طالبان با کشورهای خارجی و شبکهی تروریستی القاعده انکارناشدنی است و پشتونها بیشترین قربانی را در جنگ با طالبان میدهند و آسیبهای جدیای را از عملکردهای طالبان میبینند، این گروههای فزونخواه در تلاش اند با نادیده گرفتن این واقعیتها، طالبان را پشتونهای ناراضی معرفی کرده، مصالحه با آنها و شریک ساختن قدرت با آنها را ناگزیر بدانند تا اینگونه بتوانند به انحصار قدرت بپردازند.
همزمان با تلاش برای سهیم ساختن طالبان در قدرت، که نارضایتی اقوام غیرپشتون را برانگیخته است؛ کنار زدن اقوام دیگر از مقامهای مهم حکومتی مانند کنارزدن امرالله صالح از ریاست امنیت ملی افغانستان و رای ندادن پارلمان به وزیران پیشنهادی هزاره و واکنش احساساتی وکلای هزاره به این موضوع، سیاست افغانستان را هر چه بیشتر قومی ساخته و وضعیت را بحرانیتر کرده اند. سخنان وکلای هزاره، که رای ندادن پارلمان به وزیران پیشنهادی را ناشی از تبعیض قومی در حکومت و پارلمان میخوانند و واکنش حکومت، که سخنان آنها را به گروگان گرفتن یک قوم تعبیر میکنند، فضای سیاسی را هرچه بیشتر به سوی قومی شدن میکشاند و اختلافات قومی را گستردهتر میسازد.
با در نظر داشت آنچه گفته شد، با طرح مصالحهی دولت با طالبان و نفوذ روزافزون پاکستان و کشورهای دیگر و نارضایتی روسیه از این معامله، نارضایتی اقوام غیرپشتون از طرح مصالحه با کسانی که توسط آنها قتل عام و چپاول شده اند، و گستردهتر شدن شکافها و اختلافات قومی زمینه برای جنگهای داخلی پس از خروج نیروهای خارجی از افغانستان مساعد خواهد ساخت. آنچه افغانستان در این مرحله نیاز دارد و سیاستمداران افغان باید انجام دهند، در نظر گرفتن واقعیتها و برخورد سنجیده و عقلانی با آنها است. اگر گروهی برای انحصار قدرت بر «براداران ناراضی» بودن طالبان پافشاری کنند، حکومت افغانستان به جای مبارزه با فساد و بهبود حکومتداری به مصالحه با طالبان بپردازد و اقوام دیگر را ناراضی کند و سیاستمداران هزاره از یک سو و حکومت از سوی دیگر، به جای یافتن راه حل منطقی، همدیگر را به قومگرایی متهم کنند و اختلافات قومی را گسترش دهند؛ فردای خروج نیروهای خارجی از افغانستان این کشور یک بار دیگر به کام خشونت و جنگهای داخلی خواهد افتاد که به نفع هیچ گروه و قومی در افغانستان نخواهد بود، جز کشورهایی که منافغ شان را در ناآرامی و جنگ در افغانستان میبینند.
هشت سال و اندی پس از سقوط طالبان و پایان یافتن جنگهای داخلی، نشانههایی از بازگشت به جنگهای داخلی دیده میشود. نشانههایی که میگویند جامعهی جهانی افغانستان را دوباره به حال خود -و بدتر از آن به کشورهای منطقه- وامیگذارد و سیاستمداران افغان هم ناشیانه این روند را سرعت میبخشند. این نشانهها را میتوان در سه دستهی ناامیدی جامعهی جهانی از پیروزی جنگ در افغانستان، افزایش تحرکات منطقهای برای نفوذ در افغانستان و سیاستهای مشکوک و نسنجیدهی حکومت و سیاستمداران افغان بررسید.
1. جنرال استنلی مک کرستال، فرمانده پیشین نیروهای ایالات متحده و ناتو در افغانستان پس از بیان سخنان تند در مورد مقامات حکومتی ایالات متحده برکنار شد. مک کرستال که استراتیژی ادارهی اوباما –استراتیژی ضد شورش- را در افغانستان تهیه کرده بود و امید زیادی به پیروزی او و استراتیژیاش میرفت، از کارشکنی و عدم ادارهی اوباما شکایت کرد و برکنار شد. مقامهایی در ادارهی اوباما که از هنگام تهیهی این استراتیژی با آن موافق نبودند، کارآیی این استراتیژی را زیر سوال بردند که در نهایت، مک کرستال با بیان سخنان تند در مورد آنها برکنار شد. هرچند باراک اوباما هنگام اعلان برکناری مک کرستال و منصوب کردن جنرال دیوید پتریوس به جای او، گفت که این تغییر تنها تغییر در فرماندهی است و استراتیژی جنگ تغییر نخواهد کرد، اما تحولات بعدی نشان میدهد که ایالات متحده و همپیمانانش در جستوجوی یافتن راه خروج از افغانستان اند.
انبوهی از مقالهها و تحلیلهایی که در روزنامههای امریکایی نشر میشوند، جنگ افغانستان را ناکام خوانده، خواستار بیرون شدن هرچه زودتر نیروهای آن کشور از افغانستان اند. اما این، تنها سخن روزنامههای امریکایی نیست، بلکه مقامهای ادارهی اوباما هم امید پیروزی در این جنگ را از دست داده اند و در تلاش خروج آبرومندانه از افغانستان اند. باراک اوباما که هنگام کمپیاین انتخابات وعدهی پیروزی و پایان دادن به جنگ افغانستان را داده بود و در استراتیژی حکومتاش، جولای 2011 را هنگام آغاز خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان تعیین کرد، زیر فشار افکار عمومی و اطرافیاناش که مخالف این جنگ هستند قرار دارد تا ایالات متحده را درگیر جنگ نامعلوم نسازد. در همین راستا بود که دیوید پتریوس، فرمانده جدید نیروهای ایالات متحده و ناتو در افغانستان پس از منصوب شدن به این مقام گفت که مطابق استراتیژی اوباما، به آغاز خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان در جولای 2011 پایبند است.
متحدان ایالات متحده هم، که به پیروزی در جنگ افغانستان باور ندارند، برای بیرونکشیدن نیروهای شان از افغانستان برنامهریزی میکنند. حکومت بریتانیا، نزدیکترین و مهمترین متحد ایالات متحده که با بحران مالی روبهرو است، بیشتر از ایالات متحده زیر فشار قرار دارد تا نیروهای خود را از افغانستان بیرون کند. در کنفرانس هشت کشور صنعتی جهان (G8) که در کانادا برگزار شد، باراک اوباما و دیوید کامرون اعلان کردند که نیروهای شان را در پنج سال آینده از افغانستان بیرون خواهند کشید. کانادا، دیگر متحد ایالات متحده، مدتها پیش از این گفته بود که نیروهایش را در 2011 از افغانستان بیرون خواهد کشید و پولند هم به تازگی اعلان کرده است که نیروهایش افغانستان را ترک خواهند کرد.
2. پاکستان، اثرگذارترین همسایهی افغانستان بر تحولات این کشور، که همپیمانی استراتیژیک با بنیادگرایان و تروریستان در منطقه دارد و سیاستهایش را در افغانستان با توجه به سیاستهای ایالات متحده و همپیمانانش تنظیم میکند؛ فعالیتهایش را برای پُر کردن جای کشورهای غربی در افغانستان افزایش داده است. حکومت پاکستان که از سر ناگزیری به «ایتلاف مبارزه با تروریسم» پیوسته بود، هیچگاه خواهان شکست تروریستان و برچیده شدن پایگاههای تروریستان نبود. چه، تروریستان، ابزار فشار دیپلوماسی پاکستان در برابر هند و افغانستان است. پاکستان باوجودی که امتیازهای زیادی از جنگ با تروریسم در افغانستان بهدست آورد، با آغاز جنگ، تروریستان همپیمانش را برای مدتی به پناهگاههای آنها در خاک آن کشور، عقب کشید تا در موقع مناسب، و این بار از راه دیگری، دوباره آنها را به میدان بفرستد.
پاکستان پس از فرونشستن تب و تاب نخستین جنگ با تروریسم، در پی آن بود که طالبان را دوباره وارد دادوستدهای سیاسی در افغانستان کند. برای این کار نخست لازم بود که طالبان شکست خورده سازمان داده شوند تا بتوانند حکومت افغانستان و ایتلاف مبارزه با تروریسم را به چالش بکشند و آنها را ناگزیر به معامله با طالبان کند. حکومت افغانستان از مدتها پیش ادعا داشت که پناهگاههای طالبان در خاک پاکستان است و طالبان در خاک پاکستان و توسط آی اس آی آموزش میبینند و حملههای شان را بر افغانستان از آنجا سازماندهی میکنند. اما حکومت پاکستان با دیپلوماسی و لابی قدرتمندش مانع از این بود که این ادعای حکومت افغانستان جدی گرفته شود. هر چند گزارش رسانهها و مراکز پژوهشی غربی در این اواخر، بهویژه گزارش مکتب اقتصادی لندن، نشان میدهد که آی اس آی پاکستان در آموزش و تجهیز طالبان دست دارند، و ایالات متحده هم در دو سه سال اخیر کماکان متقاعد شده است که طالبان در خاک پاکستان ریشه دارند و حملههای هواییای را علیه آنها در خاک پاکستان انجام میدهند، اما طالبان آن قدر سازماندهی شده اند که از این حملات آسیب جدی نبینند.
پاکستان در این مدت در تلاش این بود که ثابت سازد جنگ در افغانستان بدون سهم دادن به طالبان در ساختار سیاسی افغانستان به پیروزی نخواهد انجامید. اکنون که ایالات متحده و همپیمانانش گرفتار سردرگمی و ناامیدی در جنگ با تروریسم شده اند و طالبان همه روزه قدرتمندتر میشوند، حکومت پاکستان رایزنیهایش را برای مصالحه با طالبان و وارد کردن آنها در ساختار سیاسی افغانستان افزایش داده است. سفرهای پنهانی جنرال احمد شجاع پاشا، رییس آی اس آی و جنرال اشفق کیانی، رییس ارتش پاکستان به کابل، که گفته میشود در یکی از این سفرها، آقای حقانی را هم با خود آورده بودند؛ و ملاقات آنها با حامد کرزی که برای مصالحه با طالبان، به ویژه شبکهی سراجالدین حقانی انجام شده است، تاییدکنندهی این است که پاکستان میخواهد همپیمانان تروریست خود را در ساختار سیاسی افغانستان سهیم سازد.
در کنار رفتار دوگانهی پاکستان در جنگ با تروریسم و تلاشهای آن کشور به سهیم ساختن طالبان در ساختار سیاسی افغانستان، شایبههایی در مورد آموزش طالبان در ایران و تمویل آنان توسط این کشور نیز مطرح بوده است. ادعای مقامات ناتو در مورد تمویل طالبان توسط ایران و بهدست آمدن جنگافزار ساخت ایرانی در میدان جنگ، و اخیراً سخنان ملا عبدالسلام حنفی، فرمانده پیشین طالبان و ولسوال کنونی موسی قلعه در مورد آموزش طالبان در خاک ایران نشاندهندهی آن است که ایران نیز از حلقههایی در میان طالبان پشتیبانی میکند و از این راه در پی امتیازگیری از تحولات افغانستان بوده، نمیخواهد از کاسهی مصالحه با طالبان بینصیب بماند. همچنان تلاشهای ترکیه و عربستان سعودی برای نزدیک ساختن حکومت افغانستان با پاکستان و طالبان نیز بیانگر آن است که این دو کشور نیز فعالانه در پی نفوذ در افغانستان اند.
در این میان اما، نگرانی روسیه از طرح مصالحه با طالبان و سخنان نمایندهی آن کشور در شورای امنیت سازمان ملل در مورد خطرهای حذف نام تروریستان طالب از لیست سیاه سازمان ملل و بیان لزوم دقت در این مورد توسط او، روی دیگری از واکنش در برابر مصالحه با طالبان را بیان میکند. به این گونه، بعید نخواهد بود که روسیه در برابر مصالحه با طالبان به پشتیبانی از گروههای مخالف طالب در افغانستان بپردازد. چه، هنگام حکمروایی طالبان و متحدان تروریست آسیای میانهای آنها بر افغانستان، آسیای میانه را -که حوزهی نفوذ روسیه دانسته میشود- خطر صدور طالبانیزم و تروریسم تهدید میکرد و این خطر با به قدرت رسیدن دوبارهی طالبان، آسیای میانه را بار دیگر تهدید خواهد کرد.
3. سیاستهای نسنجیده و مشکوک حکومت افغانستان که کشور را به سوی جنگهای داخلی میکشاند، عمدتاً با انتخابات دوم ریاست جمهوری آغاز شده است. هرچند پیش از آن حکومت افغانستان، طالبان را از تروریست بودن تبرئه داده بود و در صدد مصالحه با آنها بود، اما پس از انتخابات دوم ریاست جمهوری برنامهی مصالحه با آنها با جدیت دنبال میشود. انتقادها از حامد کرزی در هنگام انتخابات و ناکارآ و فاسد خواندن حکومت او توسط مقامات غربی و تهدید به ترک افغانستان در صورت از بین نرفتن فساد و بهبود ادارهی حکومتی افغانستان و پس از آن متهم شدن حامد کرزی به تقلب در انتخابات سبب شد که آقای کرزی در واکنش به این اتهامات به انتقاد از غرب و برگرداندن مسیر اتهام به سوی کشورهای غربی بپردازد و برای تضمین آیندهی خود به پاکستان و طالبان نزدیک شود. حامد کرزی در این راستا طالبان را براداران ناراضی خواند و برای یافتن راههای حل مصالحه با برادارن ناراضی جرگهی مشورتی صلح را برگزار کرد و پس از آن تصمیمهای مشورتی جرگه را الزامی ساخته و امرالله صالح و حنیف اتمر را برای امتیازدهی به پاکستان و طالبان و نزدیک شدن به آنها برکنار کرد. نزدیک شدن حامد کرزی و حکومت او به پاکستان نگرانیهای جدیِ گروههایی را که در برابر طالبان جنگیده بودند و مردمی را که توسط طالبان قتل عام و فراری شده بودند برانگیخته و آنها را از حکومت کرزی ناراضی کرده است.
طالبان در حالی «برادران ناراضی» خوانده شده است که گروههای فزونخواه و انحصارگرا در داخل حکومت کرزی و بیرون از آن از مدتها پیش در تلاش آن بودند که طالبان را ناراضیان پشتون از سهم ناچیز آنها در حکومت معرفی کنند. تلاشهای این گروه فزونخواه و انحصارگرا در داخل و خارج ادامه دارد. نمونهای از فعالیت این گروهها نوشتن نامهای به باراک اوباما رییس جمهور ایالات متحدهی امریکا، هیلاری کلینتون وزیر خارجهی آن کشور و چند نهاد و رسانههای امریکایی و آنگلا مرکل نخستوزیر آلمان است. این نامه که از سوی چهار تن از تحصیلکردگان پشتون نوشته شده است، از سهم ناچیز پشتونها در حکومت افغانستان و سلطهی اقوام دیگر بر سیاست و حکومت شکایت داشته، طالبان را ناراضیانی معرفی میکند که برای بهدست آوردن رضایت آنها باید سیاست و حکومت در افغانستان به پشتونها سپرده شود.
در حالی که ار تباط طالبان با کشورهای خارجی و شبکهی تروریستی القاعده انکارناشدنی است و پشتونها بیشترین قربانی را در جنگ با طالبان میدهند و آسیبهای جدیای را از عملکردهای طالبان میبینند، این گروههای فزونخواه در تلاش اند با نادیده گرفتن این واقعیتها، طالبان را پشتونهای ناراضی معرفی کرده، مصالحه با آنها و شریک ساختن قدرت با آنها را ناگزیر بدانند تا اینگونه بتوانند به انحصار قدرت بپردازند.
همزمان با تلاش برای سهیم ساختن طالبان در قدرت، که نارضایتی اقوام غیرپشتون را برانگیخته است؛ کنار زدن اقوام دیگر از مقامهای مهم حکومتی مانند کنارزدن امرالله صالح از ریاست امنیت ملی افغانستان و رای ندادن پارلمان به وزیران پیشنهادی هزاره و واکنش احساساتی وکلای هزاره به این موضوع، سیاست افغانستان را هر چه بیشتر قومی ساخته و وضعیت را بحرانیتر کرده اند. سخنان وکلای هزاره، که رای ندادن پارلمان به وزیران پیشنهادی را ناشی از تبعیض قومی در حکومت و پارلمان میخوانند و واکنش حکومت، که سخنان آنها را به گروگان گرفتن یک قوم تعبیر میکنند، فضای سیاسی را هرچه بیشتر به سوی قومی شدن میکشاند و اختلافات قومی را گستردهتر میسازد.
با در نظر داشت آنچه گفته شد، با طرح مصالحهی دولت با طالبان و نفوذ روزافزون پاکستان و کشورهای دیگر و نارضایتی روسیه از این معامله، نارضایتی اقوام غیرپشتون از طرح مصالحه با کسانی که توسط آنها قتل عام و چپاول شده اند، و گستردهتر شدن شکافها و اختلافات قومی زمینه برای جنگهای داخلی پس از خروج نیروهای خارجی از افغانستان مساعد خواهد ساخت. آنچه افغانستان در این مرحله نیاز دارد و سیاستمداران افغان باید انجام دهند، در نظر گرفتن واقعیتها و برخورد سنجیده و عقلانی با آنها است. اگر گروهی برای انحصار قدرت بر «براداران ناراضی» بودن طالبان پافشاری کنند، حکومت افغانستان به جای مبارزه با فساد و بهبود حکومتداری به مصالحه با طالبان بپردازد و اقوام دیگر را ناراضی کند و سیاستمداران هزاره از یک سو و حکومت از سوی دیگر، به جای یافتن راه حل منطقی، همدیگر را به قومگرایی متهم کنند و اختلافات قومی را گسترش دهند؛ فردای خروج نیروهای خارجی از افغانستان این کشور یک بار دیگر به کام خشونت و جنگهای داخلی خواهد افتاد که به نفع هیچ گروه و قومی در افغانستان نخواهد بود، جز کشورهایی که منافغ شان را در ناآرامی و جنگ در افغانستان میبینند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر