(از شماره یازدهم «قدرت»)
شاهرخ کوشان
در گفتارهای سیاسی دولتمردان افغانستان بر همگرایی منطقهای تاکید میشود؛ ولی، با وجود عضویت افغانستان در سازمان منطقهای و میانجیگری کشورهایی مثل ترکیه، عربستان و تاجکستان، هنوز این همگرایی به وجود نیامده است. اکنون هم آقای کرزی در رأس یک هیات بلندپایهی دولتی در یک نشست سهجانبه میان افغانستان، ایران و تاجکستان، به تهران رفته است که میتواند در سلسلهی سیاست همگراییهای منطقهای تفسیر شود. اما، خوب است مشخص باشد که چه زمینههایی برای همگرایی منطقهای وجود دارد و چه تدبیر سیاسی برای ایجاد همگرایی منطقهای نیاز است؟
قبل از همه این یک امر مسلم است که افغانستان نیازمند همگرایی منطقهای است. بعد از جنگ سرد و روند جهانی شدن اصولاً جهان به سوی همگراییهای منطقهای حرکت کرده و در بسیاری موارد همگراییهای منطقهای نتایج مطلوبی را نیز به دنبال داشته است. همگراییهای منطقهای بخشی از نظم جهانی را تشکیل میدهد. اما، همگرایی منطقهای بر محوریت افغانستان تا کنون شکل نگرفته است. در این منطقه انواع گسستهای دینی، مذهبی، فرقهای، قومی، جغرافیایی و مشکلات تاریخی سبب شده است که اصلاً اعتماد منطقهای نتوانست شکل بگیرد تا بر بنیاد آن همگراییهای منطقهای مطرح باشد. در این منطقه تا کنون بر علیه دولتهای ملی که بدون آنها همگرایی منطقهای معنا ندارد، نبرد و پیکار جریان دارد. از سوی دیگر، مداخلات این کشورها در امور همدیگر بخشی دیگر از مشکلات است که بر مشکلات داخلی و منطقهای این کشورها افزوده است. مثلاً، مداخلهی پاکستان و ایران در افغانستان، رقابت هند و پاکستان در عربستان، حمایت ثروتمندان عرب از گروههای تندرو در خاورمیانه و پاکستان و افغانستان و...
اما، همگرایی منطقهای بر محور افغانستان، اصلیترین مسألهی افغانستان است که پرسشها و چالشهای فروانی را با خود دارد. آنچه مربوط به افغانستان میشود، این است که افغانستان تاکنون منزلت مثبت استراتژیک جهت محور قرار گرفتن یک همگرایی منطقهای، نیافته است. یعنی، افغانستان فاقد یک منزلت مثبت استراتژیک به صورت بالفعل در منطقه است. دلایل زیادی دایر بر این امر وجود دارد که نیاز به ذکر همهی آنها نیست. از جمله این که در افغانستان هنوز امنیت و ثبات وجود ندارد، افغانستان به عنوان یک بازیگر مقتدر منطقهای عرض اندام نکرده است، افغانستان دارای مشکلات پیچیدهی داخلی است و همین اکنون امنیت داخلی و خارجی افغانستان را ناتو و جامعهی جهانی بر عهده گرفته و بیش از 40 کشور بزرگ دنیا در این کشور علیه تروریزم میجنگند.
در سوی دیگر، افغانستان دارای منزلت منفی استراتژیک در منطقه است. همین اکنون افغانستان میدان رقابت هند و پاکستان است، مهمترین منطقهی نفوذی برای ایران و پاکستان و کشورهای خلیج به شمار میرود. وحشیترین ایدیولوژی قرن بیست و یکم (طالبانیزم) با تمام خشونت و قساوت افغانستان را هدف قرار داده است. افزون براینها، افغانستان یکی از مهمترین نقطههای ژئیواستراتژیک منطقه است که برای تحت تسلط در آوردن آن کشورهای منطقه رقابتهای خصمانهای را به راه انداخته اند. بنابراین، تز اصلی و اساسی این نوشته عبارت از گذار افغانستان از موقعیت در منزلت منفی استراتژیک به موقعیت در منزلت مثبت استراتژیک در مناسبات منطقهای است. چون افغانستان نقطهی وصل آسیای میانه، جنوب آسیا و خاور میانه در منطقهی ما است که میتواند اهمیت قوی استراتژیک به لحاظ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داشته باشد.
افغانستان زمانی میتواند دارای منزلت مثبت استراتژیک در منطقه شود که بیثباتیهای داخلی را حل کرده همبستگیسازی ملی را جهت تقویت وفاداریهای ملی و انسجام سیاسی و اجتماعی داخلی به وجود بیاورد. در واقع، افغانستان باید دارای قدرت ملی در ملحوظات منطقهای شود. آن هنگام است که افغانستان منزلت مثبت استراتژیک پیدا کرده و میتواند در راستای یک همگرایی منطقهای بر محور خودش تاکید کند. چون در موجودیت ثبات، اهمیت ژیواکنومیک افغانستان ر ا که میتواند نطقهی وصل مراکز منطقهای باشد، کسی نمیتواند نادیده بگیرد. هرچند در شرایط کنونی نیز افغانستان عضو سازمانهای منطقهای است. آغاز همگرایی منطقهای از همکاریهای اقتصادی باید آغاز شود، چون منطقهی ما پُرگسست است و ورای همکاریها و همگراییهای اقتصادی، همکاری و همگراییهای سیاسی و امنیتی دشوار است. اما، در هر صورت، برای ایجاد یک همگرایی منطقهای بر بنیاد ژئواکنومیک و ژئوپلتیک افغانستان، نیاز به منزلت مثبت استراتژیک و قدرت ملی است. در چنین شرایطی است که افغانستان میتواند هستهی یک همگرایی منطقهای بوده خود را از تنگنای بافتار منطقهای سیاست که با مداخله، خشونت و سبوتاژ است، نجات بخشد.
شاهرخ کوشان
در گفتارهای سیاسی دولتمردان افغانستان بر همگرایی منطقهای تاکید میشود؛ ولی، با وجود عضویت افغانستان در سازمان منطقهای و میانجیگری کشورهایی مثل ترکیه، عربستان و تاجکستان، هنوز این همگرایی به وجود نیامده است. اکنون هم آقای کرزی در رأس یک هیات بلندپایهی دولتی در یک نشست سهجانبه میان افغانستان، ایران و تاجکستان، به تهران رفته است که میتواند در سلسلهی سیاست همگراییهای منطقهای تفسیر شود. اما، خوب است مشخص باشد که چه زمینههایی برای همگرایی منطقهای وجود دارد و چه تدبیر سیاسی برای ایجاد همگرایی منطقهای نیاز است؟
قبل از همه این یک امر مسلم است که افغانستان نیازمند همگرایی منطقهای است. بعد از جنگ سرد و روند جهانی شدن اصولاً جهان به سوی همگراییهای منطقهای حرکت کرده و در بسیاری موارد همگراییهای منطقهای نتایج مطلوبی را نیز به دنبال داشته است. همگراییهای منطقهای بخشی از نظم جهانی را تشکیل میدهد. اما، همگرایی منطقهای بر محوریت افغانستان تا کنون شکل نگرفته است. در این منطقه انواع گسستهای دینی، مذهبی، فرقهای، قومی، جغرافیایی و مشکلات تاریخی سبب شده است که اصلاً اعتماد منطقهای نتوانست شکل بگیرد تا بر بنیاد آن همگراییهای منطقهای مطرح باشد. در این منطقه تا کنون بر علیه دولتهای ملی که بدون آنها همگرایی منطقهای معنا ندارد، نبرد و پیکار جریان دارد. از سوی دیگر، مداخلات این کشورها در امور همدیگر بخشی دیگر از مشکلات است که بر مشکلات داخلی و منطقهای این کشورها افزوده است. مثلاً، مداخلهی پاکستان و ایران در افغانستان، رقابت هند و پاکستان در عربستان، حمایت ثروتمندان عرب از گروههای تندرو در خاورمیانه و پاکستان و افغانستان و...
اما، همگرایی منطقهای بر محور افغانستان، اصلیترین مسألهی افغانستان است که پرسشها و چالشهای فروانی را با خود دارد. آنچه مربوط به افغانستان میشود، این است که افغانستان تاکنون منزلت مثبت استراتژیک جهت محور قرار گرفتن یک همگرایی منطقهای، نیافته است. یعنی، افغانستان فاقد یک منزلت مثبت استراتژیک به صورت بالفعل در منطقه است. دلایل زیادی دایر بر این امر وجود دارد که نیاز به ذکر همهی آنها نیست. از جمله این که در افغانستان هنوز امنیت و ثبات وجود ندارد، افغانستان به عنوان یک بازیگر مقتدر منطقهای عرض اندام نکرده است، افغانستان دارای مشکلات پیچیدهی داخلی است و همین اکنون امنیت داخلی و خارجی افغانستان را ناتو و جامعهی جهانی بر عهده گرفته و بیش از 40 کشور بزرگ دنیا در این کشور علیه تروریزم میجنگند.
در سوی دیگر، افغانستان دارای منزلت منفی استراتژیک در منطقه است. همین اکنون افغانستان میدان رقابت هند و پاکستان است، مهمترین منطقهی نفوذی برای ایران و پاکستان و کشورهای خلیج به شمار میرود. وحشیترین ایدیولوژی قرن بیست و یکم (طالبانیزم) با تمام خشونت و قساوت افغانستان را هدف قرار داده است. افزون براینها، افغانستان یکی از مهمترین نقطههای ژئیواستراتژیک منطقه است که برای تحت تسلط در آوردن آن کشورهای منطقه رقابتهای خصمانهای را به راه انداخته اند. بنابراین، تز اصلی و اساسی این نوشته عبارت از گذار افغانستان از موقعیت در منزلت منفی استراتژیک به موقعیت در منزلت مثبت استراتژیک در مناسبات منطقهای است. چون افغانستان نقطهی وصل آسیای میانه، جنوب آسیا و خاور میانه در منطقهی ما است که میتواند اهمیت قوی استراتژیک به لحاظ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داشته باشد.
افغانستان زمانی میتواند دارای منزلت مثبت استراتژیک در منطقه شود که بیثباتیهای داخلی را حل کرده همبستگیسازی ملی را جهت تقویت وفاداریهای ملی و انسجام سیاسی و اجتماعی داخلی به وجود بیاورد. در واقع، افغانستان باید دارای قدرت ملی در ملحوظات منطقهای شود. آن هنگام است که افغانستان منزلت مثبت استراتژیک پیدا کرده و میتواند در راستای یک همگرایی منطقهای بر محور خودش تاکید کند. چون در موجودیت ثبات، اهمیت ژیواکنومیک افغانستان ر ا که میتواند نطقهی وصل مراکز منطقهای باشد، کسی نمیتواند نادیده بگیرد. هرچند در شرایط کنونی نیز افغانستان عضو سازمانهای منطقهای است. آغاز همگرایی منطقهای از همکاریهای اقتصادی باید آغاز شود، چون منطقهی ما پُرگسست است و ورای همکاریها و همگراییهای اقتصادی، همکاری و همگراییهای سیاسی و امنیتی دشوار است. اما، در هر صورت، برای ایجاد یک همگرایی منطقهای بر بنیاد ژئواکنومیک و ژئوپلتیک افغانستان، نیاز به منزلت مثبت استراتژیک و قدرت ملی است. در چنین شرایطی است که افغانستان میتواند هستهی یک همگرایی منطقهای بوده خود را از تنگنای بافتار منطقهای سیاست که با مداخله، خشونت و سبوتاژ است، نجات بخشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر