(از شماره یازدهم «قدرت»)
ابوذر جغتایی
احترام به عقلانیت سیاسی به یک نکتهی محوری و مهم در حیات سیاسی و اجتماعی ما تبدیل شده است. از این قبل هم به این بحث ضرورت داشتیم، اما به دلایل گونهگون جای آن را با عواطف و احساسات و باورهای گونهگون اعتقادی و یا پیروی کردن از تعلقات قومی و محلی و زبانی و مذهبی و امثال آن تعویض میکردیم. تحولات سریع و پرشتابی که در کل جهان ما صورت میگیرد و تأثیرات آن بر وضعیت سیاسی کشور ما، و همچنین بر زندگی و سرنوشت فردی و اجتماعی ما به این درک کمک کرده است که هیچ یک از دلبستگیهای دیگر ما در شرایط کنونی، و در مقابله با چالشها و نیازهای سیاسی دشواری که در برابر ما قرار گرفته اند، جای عقلانیت سیاسی را پر کرده نمیتواند. مثلاً وقتی فساد و ناکارگی حکومت اعتبار ما را در سراسر جهان مخدوش میسازد؛ وقتی نزاع کوچیها با هزارهها برای چندمین بار به طور مکرر سر باز میکند و جنگ و تخریب و خانمانسوزی و قتل و غارت و آوارگی به دنبال میآورد؛ وقتی سوال «طالبان» و برگشت دوبارهی آنها به یک امر جدی تبدیل میشود؛ وقتی بحث خروج نیروهای خارجی از افغانستان مطرح میشود؛ وقتی اسناد تکاندهندهای از طریق وبسایت ویکیلیکس افشا میشود؛ وقتی بحران قومی و مذهبی و لسانی دامنگیر پارلمان و حکومت و نهادهای مختلف سیاسی و اداری و یا روابط اجتماعی میشود؛ وقتی معضل وحشت از ناامنی و فقر از تمام دروازهها داخل خانهها، و در داخل خانهها، وارد ذهن و روان ما میشود؛ ... در تمام این حالات متوجه میشویم که چیزی در تصمیمگیریها و تدبیر سیاسی ما خلل دارد که باید به آن توجه کنیم. روشن است که تصمیمگیری و تدبیر سیاسی به نوبهی خود پای «عقلانیت سیاسی» را به میان میکشد.
هیچ جامعهای نیست که از تعارض و ناهمگونی فارغ باشد. زندگی اجتماعی، آمیزهای از تعارض و ناهمگونی است. عقلانیت سیاسی نحوهی برخورد با تعارضات و ناهمگونیها را نشان میدهد. مثلاً وقتی خواسته باشیم با تعارضات و ناهمگونیهای اجتماعی مقابله کنیم، چه کار میکنیم؟ آیا بر جنگ و دعوا و زد و خورد برای مقابله با تعارضات و ناهمگونیها تأکید میکنیم یا بر مباحثه و گفتوگو و کاربرد منطق و استدلال؟...
فراموش نکنیم که عقلانیت سیاسی، الزاماً به معنای انتخاب گزینهی صلح یا جنگ نیست. عقلانیت سیاسی، یعنی محاسبهگری سیاسی. عقلانیت سیاسی حکم میکند که در شرایط و زمینههای خاص انتخاب چه گزینهای میتواند باصرفهتر و مناسبتر باشد. این گزینه میتواند برخورد مسالمتآمیز باشد یا رویکرد خشونتآمیز. درست است که انتخاب گزینههای مسالمتآمیز به عقلانیت سیاسی نزدیکتر است، اما عقلانیت سیاسی به هیچ صورت به گزینههای مسالمتآمیز محدود نمیشود. مثلاً وقتی دشمنی وحشی و بیرحم بر مردم میتازد و بنای نابودی و قتل و غارت مردم را دارد، آیا تأکید بر رویکرد مسالمتآمیز و خودداری از هرگونه مقابله و دفاع میتواند نشان عقلانیت سیاسی باشد؟
در مثالی دیگر میتوان به خروج نیروهای بینالمللی از افغانستان و یا زمینهسازی برای برگشت «طالبان» اشاره کرد. در هر دوی این موارد با سوالهای سیاسی مواجه میشویم و هر کدام از آنها بر زندگی و سرنوشت سیاسی و اجتماعی مردم تأثیر میگذارد. نحوهی موضعگیری ما در برابر این دو امر، میتواند سوالی بر عقلانیت سیاسی ما باشد. نیروهای بینالمللی برای مبارزه با تروریسم و القاعده و «طالبان» به افغانستان آمدند و نه سال امکانات، اعتبار و حیات سربازان خود را غرض پیروزی در این مبارزه به گرو گذاشتند. تا با پیشبرد این جنگ هم به منافع و اهداف خود برسند و هم افغانستان را به منطقهای باثباتتر و مصئونتر برای مردم آن تبدیل کنند. اینک هرچند قضاوت کنیم که این مأموریت به موفقیت رسیده یا ناتمام مانده است، باید بیندیشیم که بعد از رفتن ناتو، چه کارهایی پیش میآید که ما «باید» انجام دهیم.
تجربهی هجدهسال گذشته از ذهن ما پاک نشده است. اینجا بحث حق و باطل و توجیهات گونهگونی را که بر له یا علیه این تجربهها داریم، مطرح نمیکنیم، بلکه میگوییم این تجربهها، به هر حال، خوب بودند یا بد، مال هجده سال گذشته اند و هزینهها و دستاوردهای آن برای همه معلوم است. سوال فعلی این است که آیا برگشت به هجده سال قبل و تکرار تجربههایی که در جریان هجده سال سپری کرده ایم، با عقلانیت سیاسی سازگار است؟ ... تجربهی هجده سال گذشته، به نحو برجستهای با تعصب و جزمیت و انتقامجویی و خشونت و قتل و غارت و تخریب گستردهی امکانات و ارزشهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و حتی اعتقادی در کشور همراه بوده است. آیا اکنون عاقلانه است که دوباره به تکرار این تجربهها برگشت کنیم و نسل جدید خود را باری دیگر در خاطرههای تکاندهندهی آن فرو بریم؟
اگر عقلانیت سیاسی را معیار قرار دهیم، پاسخ روشن است: تکرار تجربههای گذشته به هیچ وجه عاقلانه نیست. «گذشته» را میتوان برای عبرت و آموزش مرور کرد، میتوان نقد کرد، میتوان آینهای برای درک و آگاهی بهتر ساخت، اما نباید تجربههای گذشته را در زمان حال بازگشت داد. به همان میزان که مرور آموزندهی تجربههای گذشته میتواند جنبههای مثبت معرفتی و رفتاری داشته باشد، تکرار تجربههای گذشته میتواند معرفت و رفتار بهتر آینده را آسیب رساند.
به عنوان مثال میتوان گفت جوانی که امروز هجده سال دارد، باید برود و برگهی رأی را به دست گرفته و در تعیین سرنوشت خود مشارکت کند. این جوان درست هجده سال قبل، در آوان جنگهای داخلی به دنیا آمده است. او اینک فرصت یافته است تا تجربهای متفاوت از هجدهسال قبل را به تاریخ بسپارد. احترام به حق این جوان برای انتخاب سرنوشت او نشان عقلانیت سیاسی ماست و اگر تلاش کنیم که او را به تجربهی هجده سال قبل رجعت دهیم، عقلانیت سیاسی خود را زیر سوال برده ایم.
بااینهم، برغم همهی این موارد، پارلمان اول یک تجربهی متفاوت از تجربههای قبلی بود. در پارلمان، بحثهای تند و الفاظ تند بر زبانها رفت، اما هزینهی این بحثها و کاربرد الفاظ نامناسب، با هزینهی جنگهای داخلی و کاربرد زبان خشونت و تفنگ قابل مقایسه نبود. محاسبهی عقلانی، بر تداوم جنبههای مثبت پارلمان اول تأکید میکند نه بر تکرار تجربهی تلخ جنگهای داخلی. این پارلمان، اولین پارلمان بعد از تجربههای غیردموکراتیک در کشور ما بود. این پارلمان واقعیتهای تاریخی کشور ما را یکسره از میان نبرد، تنها محل و نحوهی تبارز آنها را تغییر داد. دیگر خشم و نفرت از زبان گلوله در کوچهها بیرون نمیآمد، از حنجرهی افراد در زیر سقف پارلمان بیرون میآمد. این تجربه تجربهای جدید بود که تاریخ افغانستان با آن آشنایی چندانی نداشت.
با همین مقیاس، تجربهای که پارلمان اول به جا گذاشت، برغم تلخیها و بدکامیهای آن، پرهزینهتر و بیصرفهتر از تجربهی هجده سال قبل و جنگهای داخلی نبود. این تجربه سنگینتر از حکومت استبدادی حزب دموکراتیک خلق نبود ... اکنون که پارلمان دوم در راه است، باز هم معجزهی خاصی اتفاق نخواهد افتاد. اما این پارلمان میتواند گامی به جلو باشد و تجربهای نیکوتر و موفقتر به همراه داشته باشد. احترام به این اصل را میتوان نشانهای دیگر از عقلانیت سیاسی حساب کرد.
کسانی که طبل جنگ را به صدا میآورند عقلانیت جامعه را مورد سوال قرار میدهند. افغانستان در سه دههی اخیر، جنگ را در اشکال و ابعاد گونهگون آن تجربه کرده است. حالا این جنگها خوب بودند یا بد، ضرورت بودند یا نبودند، اثراتی مثبت داشتند یا نداشتند، ... همه گذشته اند. برگشت به این تجربهها تکرار هزینهها و آسیبهای آنان نیز هست. باید یاد بگیریم که راهی تازه و متفاوت از گذشته را پیش گیریم.
«طالبان» برای رجعت دادن کشور به گذشته بر میگردند. «طالبان» را با سایر گروههای جهادی و غیرجهادی که به پروسهی جدید برگشته و خاطرههای دیروز خود را با دید انتقادی مینگرند، یکی حساب نکنیم. این گروهها، هر چند کار مثبتی در زمان حال انجام ندهند، از گذشته و کارکردهای منفی خود با افتخار و مباهات یاد نمیکنند. اگر هم یادی دارند برای توجیه ناگزیریهای خود است نه اینکه بگویند الگوهای رفتاری آنان در زمان حکومت و قدرت شان نیکو و بیعیب بوده است. «طالبان»، برعکس، نمونهی حکومتداری خود را صالحترین و شایستهترین میدانند و دیگران را به خاطر نپذیرفتن آن توبیخ میکنند. «طالبان» از «انفاذ شریعت» یاد میکنند. «انفاذ شریعت» در تعبیر «طالبان» چیزی جز برگشت به الگوهای قرون وسطایی نیست. این تعبیر را هیچ کسی جز «طالبان» بر نمیتابد و جالب است که «طالبان» نیز رفتار هیچ یک از کشورهای اسلامی را مطابق با قوانین شریعت تلقی نمیکنند.
«طالبان» نماد روشنی از ارتجاعیت اند. ارتجاعیت یعنی برگشت به گذشتهای که از ما فاصله گرفته است و هیچ بخش از واقعیتهای آن با واقعیتهای زمان ما انطباق ندارد. «طالبان» تنها به گذشته برگشت نمیکنند تا کاری را از نو به شکلی بهتر انجام دهند.اصل حرکت «طالبان» بر قهقرا بنا شده است. با «طالبان» باید به جانب عقب حرکت کرد. آیا استقبال از همچون حرکت و برای پیروزی و حاکمیت آن صلوات و درود و توطیه و نقشه فراهم کردن نشان عقلانیت سیاسی است؟
«طالبان» با هر چه از الگوهای گذشته فاصله داشته باشد، ستیزه میکنند. «طالبان» نه از ریش فاصله گرفته میتوانند نه از برقهی زنان. آنان تکنولوژی و دیگر فراوردههای علم جدید را نیز وقتی میپذیرند که از ستیزهکردن خود به ستوه آمده باشند. «طالبان» ارزش مکتب و هنر و فلسفه و تجربه و مدنیت را به یک لحظه خلسههای «قُدری» و «مشکات» برابر نمیدانند. آیا برگشت به همین خلسههای «طالبی» نشان عقلانیت سیاسی ماست؟
ابوذر جغتایی
احترام به عقلانیت سیاسی به یک نکتهی محوری و مهم در حیات سیاسی و اجتماعی ما تبدیل شده است. از این قبل هم به این بحث ضرورت داشتیم، اما به دلایل گونهگون جای آن را با عواطف و احساسات و باورهای گونهگون اعتقادی و یا پیروی کردن از تعلقات قومی و محلی و زبانی و مذهبی و امثال آن تعویض میکردیم. تحولات سریع و پرشتابی که در کل جهان ما صورت میگیرد و تأثیرات آن بر وضعیت سیاسی کشور ما، و همچنین بر زندگی و سرنوشت فردی و اجتماعی ما به این درک کمک کرده است که هیچ یک از دلبستگیهای دیگر ما در شرایط کنونی، و در مقابله با چالشها و نیازهای سیاسی دشواری که در برابر ما قرار گرفته اند، جای عقلانیت سیاسی را پر کرده نمیتواند. مثلاً وقتی فساد و ناکارگی حکومت اعتبار ما را در سراسر جهان مخدوش میسازد؛ وقتی نزاع کوچیها با هزارهها برای چندمین بار به طور مکرر سر باز میکند و جنگ و تخریب و خانمانسوزی و قتل و غارت و آوارگی به دنبال میآورد؛ وقتی سوال «طالبان» و برگشت دوبارهی آنها به یک امر جدی تبدیل میشود؛ وقتی بحث خروج نیروهای خارجی از افغانستان مطرح میشود؛ وقتی اسناد تکاندهندهای از طریق وبسایت ویکیلیکس افشا میشود؛ وقتی بحران قومی و مذهبی و لسانی دامنگیر پارلمان و حکومت و نهادهای مختلف سیاسی و اداری و یا روابط اجتماعی میشود؛ وقتی معضل وحشت از ناامنی و فقر از تمام دروازهها داخل خانهها، و در داخل خانهها، وارد ذهن و روان ما میشود؛ ... در تمام این حالات متوجه میشویم که چیزی در تصمیمگیریها و تدبیر سیاسی ما خلل دارد که باید به آن توجه کنیم. روشن است که تصمیمگیری و تدبیر سیاسی به نوبهی خود پای «عقلانیت سیاسی» را به میان میکشد.
***
عقلانیت سیاسی یک مفهوم انتزاعی نیست که در پیدا کردن مصداق آن در زندگی و روابط اجتماعی و سیاسی خود دچار مشکل شویم. عقلانیت سیاسی، درست مانند هر مفهوم دیگری که در زندگی اجتماعی و سیاسی خود با آن سر و کار داریم، مصداقهای روشن و قابل محاسبه دارد. مثلاً وقتی با یک امر جدی در روابط سیاسی و اجتماعی خود گرفتار میشویم که بر منافع و حیات و سرنوشت سیاسی و اجتماعی ما تأثیر میگذارد، عقلانیت سیاسی ما مورد سوال قرار میگیرد.هیچ جامعهای نیست که از تعارض و ناهمگونی فارغ باشد. زندگی اجتماعی، آمیزهای از تعارض و ناهمگونی است. عقلانیت سیاسی نحوهی برخورد با تعارضات و ناهمگونیها را نشان میدهد. مثلاً وقتی خواسته باشیم با تعارضات و ناهمگونیهای اجتماعی مقابله کنیم، چه کار میکنیم؟ آیا بر جنگ و دعوا و زد و خورد برای مقابله با تعارضات و ناهمگونیها تأکید میکنیم یا بر مباحثه و گفتوگو و کاربرد منطق و استدلال؟...
فراموش نکنیم که عقلانیت سیاسی، الزاماً به معنای انتخاب گزینهی صلح یا جنگ نیست. عقلانیت سیاسی، یعنی محاسبهگری سیاسی. عقلانیت سیاسی حکم میکند که در شرایط و زمینههای خاص انتخاب چه گزینهای میتواند باصرفهتر و مناسبتر باشد. این گزینه میتواند برخورد مسالمتآمیز باشد یا رویکرد خشونتآمیز. درست است که انتخاب گزینههای مسالمتآمیز به عقلانیت سیاسی نزدیکتر است، اما عقلانیت سیاسی به هیچ صورت به گزینههای مسالمتآمیز محدود نمیشود. مثلاً وقتی دشمنی وحشی و بیرحم بر مردم میتازد و بنای نابودی و قتل و غارت مردم را دارد، آیا تأکید بر رویکرد مسالمتآمیز و خودداری از هرگونه مقابله و دفاع میتواند نشان عقلانیت سیاسی باشد؟
در مثالی دیگر میتوان به خروج نیروهای بینالمللی از افغانستان و یا زمینهسازی برای برگشت «طالبان» اشاره کرد. در هر دوی این موارد با سوالهای سیاسی مواجه میشویم و هر کدام از آنها بر زندگی و سرنوشت سیاسی و اجتماعی مردم تأثیر میگذارد. نحوهی موضعگیری ما در برابر این دو امر، میتواند سوالی بر عقلانیت سیاسی ما باشد. نیروهای بینالمللی برای مبارزه با تروریسم و القاعده و «طالبان» به افغانستان آمدند و نه سال امکانات، اعتبار و حیات سربازان خود را غرض پیروزی در این مبارزه به گرو گذاشتند. تا با پیشبرد این جنگ هم به منافع و اهداف خود برسند و هم افغانستان را به منطقهای باثباتتر و مصئونتر برای مردم آن تبدیل کنند. اینک هرچند قضاوت کنیم که این مأموریت به موفقیت رسیده یا ناتمام مانده است، باید بیندیشیم که بعد از رفتن ناتو، چه کارهایی پیش میآید که ما «باید» انجام دهیم.
***
افغانستان در تاریخ سیاسی معاصر خود برای بار دیگر با سوال «عقلانیت سیاسی» مواجه شده است. عقلانیت سیاسی، مجزا از سطح رشد فرهنگ و مدنیت جامعه نیست. اساساً عقلانیتی مستقل از فرهنگ و مدنیت جامعه وجود ندارد. جامعه در هر مرحلهای از رشد خود، از عقلانیت سیاسی ویژهی خویش برخوردار میشود. انتخاب ما در مرحلهی کنونی تاریخ ما در واقع انعکاسی از عقلانیت سیاسی ماست.تجربهی هجدهسال گذشته از ذهن ما پاک نشده است. اینجا بحث حق و باطل و توجیهات گونهگونی را که بر له یا علیه این تجربهها داریم، مطرح نمیکنیم، بلکه میگوییم این تجربهها، به هر حال، خوب بودند یا بد، مال هجده سال گذشته اند و هزینهها و دستاوردهای آن برای همه معلوم است. سوال فعلی این است که آیا برگشت به هجده سال قبل و تکرار تجربههایی که در جریان هجده سال سپری کرده ایم، با عقلانیت سیاسی سازگار است؟ ... تجربهی هجده سال گذشته، به نحو برجستهای با تعصب و جزمیت و انتقامجویی و خشونت و قتل و غارت و تخریب گستردهی امکانات و ارزشهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و حتی اعتقادی در کشور همراه بوده است. آیا اکنون عاقلانه است که دوباره به تکرار این تجربهها برگشت کنیم و نسل جدید خود را باری دیگر در خاطرههای تکاندهندهی آن فرو بریم؟
اگر عقلانیت سیاسی را معیار قرار دهیم، پاسخ روشن است: تکرار تجربههای گذشته به هیچ وجه عاقلانه نیست. «گذشته» را میتوان برای عبرت و آموزش مرور کرد، میتوان نقد کرد، میتوان آینهای برای درک و آگاهی بهتر ساخت، اما نباید تجربههای گذشته را در زمان حال بازگشت داد. به همان میزان که مرور آموزندهی تجربههای گذشته میتواند جنبههای مثبت معرفتی و رفتاری داشته باشد، تکرار تجربههای گذشته میتواند معرفت و رفتار بهتر آینده را آسیب رساند.
به عنوان مثال میتوان گفت جوانی که امروز هجده سال دارد، باید برود و برگهی رأی را به دست گرفته و در تعیین سرنوشت خود مشارکت کند. این جوان درست هجده سال قبل، در آوان جنگهای داخلی به دنیا آمده است. او اینک فرصت یافته است تا تجربهای متفاوت از هجدهسال قبل را به تاریخ بسپارد. احترام به حق این جوان برای انتخاب سرنوشت او نشان عقلانیت سیاسی ماست و اگر تلاش کنیم که او را به تجربهی هجده سال قبل رجعت دهیم، عقلانیت سیاسی خود را زیر سوال برده ایم.
***
پارلمان اول نیز گامی در راستای تجربههای گذشتهی ماست. این پارلمان، پنج سال زمان جامعه را گرفت. کارنامهها و دستاوردهای پارلمان اول را نمیتوان کارنامهها و دستاوردهای درخشان و قابل قبول خواند. در پارلمان اول، با اغلب معضلات تاریخی کشور برخورد دموکراتیک و راهکشا صورت نگرفت: تعصب، تبعیض، جزمیتهای قومی و قبیلوی، خرافات، قلدری، توطیه، معاملات و زدوبندهای اقتصادی، بیمسئولیتی، تأکید بر زبان خشونت و انتقامجویی و کینهتوزی، و دهها الگوی رفتاری نامناسب دیگر در پارلمان اول برجستگی داشت. پارلمان اول، در اغلب مواقع نتوانست نصاب لازم اعضای خویش را در زیر سقف داشته باشد؛ قانون معافیت جرایم و جنایات جنگی در پارلمان اول به تصویب رسید؛ برخوردهای نامناسب با زنان و حقوق مدنی و دموکراتیک مردم در پارلمان اول صورت گرفت؛ برخورد با کاندیدوزیران پیشنهادی حکومت، بودجه، تأویل و تفسیر در مورد «طالبان» و معضلات امنیتی، سیاستهای خارجی، قانون احوال شخصیهی اهل تشیع، و موارد دیگر از نقطههای تاریکی برخوردارند که در پارلمان اول به ملاحظه رسیدند...بااینهم، برغم همهی این موارد، پارلمان اول یک تجربهی متفاوت از تجربههای قبلی بود. در پارلمان، بحثهای تند و الفاظ تند بر زبانها رفت، اما هزینهی این بحثها و کاربرد الفاظ نامناسب، با هزینهی جنگهای داخلی و کاربرد زبان خشونت و تفنگ قابل مقایسه نبود. محاسبهی عقلانی، بر تداوم جنبههای مثبت پارلمان اول تأکید میکند نه بر تکرار تجربهی تلخ جنگهای داخلی. این پارلمان، اولین پارلمان بعد از تجربههای غیردموکراتیک در کشور ما بود. این پارلمان واقعیتهای تاریخی کشور ما را یکسره از میان نبرد، تنها محل و نحوهی تبارز آنها را تغییر داد. دیگر خشم و نفرت از زبان گلوله در کوچهها بیرون نمیآمد، از حنجرهی افراد در زیر سقف پارلمان بیرون میآمد. این تجربه تجربهای جدید بود که تاریخ افغانستان با آن آشنایی چندانی نداشت.
با همین مقیاس، تجربهای که پارلمان اول به جا گذاشت، برغم تلخیها و بدکامیهای آن، پرهزینهتر و بیصرفهتر از تجربهی هجده سال قبل و جنگهای داخلی نبود. این تجربه سنگینتر از حکومت استبدادی حزب دموکراتیک خلق نبود ... اکنون که پارلمان دوم در راه است، باز هم معجزهی خاصی اتفاق نخواهد افتاد. اما این پارلمان میتواند گامی به جلو باشد و تجربهای نیکوتر و موفقتر به همراه داشته باشد. احترام به این اصل را میتوان نشانهای دیگر از عقلانیت سیاسی حساب کرد.
***
کم نیستند کسانی که خاطرههای گذشته را به سادگی فراموش میکنند. میگویند آدمی حافظهای کوتاه دارد و سخت فراموشکار است. اما تذکر و بازخوانی تجربهها میتواند آدمی را از این خطر وارهاند و به آموختن و عبرتگرفتن از خاطرهها کمک کند. جنگ، پخش کردن نان و حلوا نیست. کسانی که از جنگ دم میزنند یا خود مزهی جنگ را نچشیده اند یا خاطرههای جنگ را فراموش کرده و هزینهها و دشواریهای آن را از یاد برده اند. جنگ، یعنی مرگ و کشتار و جنایت و وحشت و آوارگی. گفته اند «جنگ بزرگترین دیوانگی بشر است». جنگ، آخرین حلقه از جنایتهای بشر است که آسیبهای آن به هیچ وجه آسیبپذیر نیست. به همین علت، جنگ را معمولاً در آخرین حلقهی گزینهها برای حل معضلات اجتماعی و سیاسی قرار میدهند. جنگ توحش است و با تمدن سازگاری ندارد. تنها توجیه جنگ، جلوگیری از گسترش توحش و بربریت است. با جنگ مدنیت ایجاد نمیشود و اگر مدنیت نشان عقلانیت بشر باشد، جنگ در نقطهی مقابل عقلانیت قرار میگیرد.کسانی که طبل جنگ را به صدا میآورند عقلانیت جامعه را مورد سوال قرار میدهند. افغانستان در سه دههی اخیر، جنگ را در اشکال و ابعاد گونهگون آن تجربه کرده است. حالا این جنگها خوب بودند یا بد، ضرورت بودند یا نبودند، اثراتی مثبت داشتند یا نداشتند، ... همه گذشته اند. برگشت به این تجربهها تکرار هزینهها و آسیبهای آنان نیز هست. باید یاد بگیریم که راهی تازه و متفاوت از گذشته را پیش گیریم.
***
«طالبان» نیز محصول گذشته و تجربهای از گذشته اند. وقتی از ادغام «طالبان» حرف میزنند به معنای این است که آنان را در روند و پروسهی جدید شریک سازند و برای آنان امکانی برای حرکت به سوی آینده فراهم کنند. اما وقتی از سازش و مصالحه با «طالبان» حرف میزنند، به معنای این است که باید باورها و رفتارهای آنان را نیکو بشمارند و برای تجدید و تکرار آنها اقدام کنند. آیا برگشت «طالبان» را میتوان نشانهی عقلانیت سیاسی حساب کرد؟«طالبان» برای رجعت دادن کشور به گذشته بر میگردند. «طالبان» را با سایر گروههای جهادی و غیرجهادی که به پروسهی جدید برگشته و خاطرههای دیروز خود را با دید انتقادی مینگرند، یکی حساب نکنیم. این گروهها، هر چند کار مثبتی در زمان حال انجام ندهند، از گذشته و کارکردهای منفی خود با افتخار و مباهات یاد نمیکنند. اگر هم یادی دارند برای توجیه ناگزیریهای خود است نه اینکه بگویند الگوهای رفتاری آنان در زمان حکومت و قدرت شان نیکو و بیعیب بوده است. «طالبان»، برعکس، نمونهی حکومتداری خود را صالحترین و شایستهترین میدانند و دیگران را به خاطر نپذیرفتن آن توبیخ میکنند. «طالبان» از «انفاذ شریعت» یاد میکنند. «انفاذ شریعت» در تعبیر «طالبان» چیزی جز برگشت به الگوهای قرون وسطایی نیست. این تعبیر را هیچ کسی جز «طالبان» بر نمیتابد و جالب است که «طالبان» نیز رفتار هیچ یک از کشورهای اسلامی را مطابق با قوانین شریعت تلقی نمیکنند.
«طالبان» نماد روشنی از ارتجاعیت اند. ارتجاعیت یعنی برگشت به گذشتهای که از ما فاصله گرفته است و هیچ بخش از واقعیتهای آن با واقعیتهای زمان ما انطباق ندارد. «طالبان» تنها به گذشته برگشت نمیکنند تا کاری را از نو به شکلی بهتر انجام دهند.اصل حرکت «طالبان» بر قهقرا بنا شده است. با «طالبان» باید به جانب عقب حرکت کرد. آیا استقبال از همچون حرکت و برای پیروزی و حاکمیت آن صلوات و درود و توطیه و نقشه فراهم کردن نشان عقلانیت سیاسی است؟
***
تاریخ چیزی نیست جز زمانی که ما از آن عبور میکنیم. ما اثراتی از خود در تاریخ میگذاریم و میگذریم. رجعت به گذشته، یعنی راه طی شده را طی کردن، یعنی فرصت و زمان خود را هدر دادن. عقلانیت سیاسی حکم بر حرکت پیشرونده و رو به رشد دارد نه حرکت پسرونده و رو به انحطاط. هر زمان واقعیتها و نیازهای خاص خود را دارد. نمادها و متشابهات گذشته را بر واقعیتها و نیازهای جدید تحمیل کردن، نشانهی عقلانیت سیاسی نیست.«طالبان» با هر چه از الگوهای گذشته فاصله داشته باشد، ستیزه میکنند. «طالبان» نه از ریش فاصله گرفته میتوانند نه از برقهی زنان. آنان تکنولوژی و دیگر فراوردههای علم جدید را نیز وقتی میپذیرند که از ستیزهکردن خود به ستوه آمده باشند. «طالبان» ارزش مکتب و هنر و فلسفه و تجربه و مدنیت را به یک لحظه خلسههای «قُدری» و «مشکات» برابر نمیدانند. آیا برگشت به همین خلسههای «طالبی» نشان عقلانیت سیاسی ماست؟
***
عقلانیت سیاسی یعنی جامعه را به سوی سهولت و آرامش و امنیت رهنمایی کردن. جهان امروز با احترام به عقلانیت سیاسی، معضلات دشواری را از برابر خود دور کرده است. گرفتاریهای جهان امروز نیز در همان بخشهایی است که با عقلانیت سیاسی فاصله گرفته اند. خوب است ما به عقلانیت سیاسی احترام بگذاریم و وقتی حس میکنیم که برگشت به الگوهای رفتاری گذشته در هیچ صورت خود به نفع ما و جامعه و سرنوشت بهتر آن نیست، به این برگشت پافشاری نکنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر