(از شماره دوازدهم «قدرت»)
حمزه واعظی
حمزه واعظی
ساختارشناسی احزاب و نسبت آن با مبانی دموكراسی، مقولهی مهمی در تبیین گرهگشایی مرحلهی كنونی جامعهی افغانستان به شمار میآید. تصور وگمانهی تحقق آیین دموكراسی در این كشور با كمك و تجربهی جهانی و نیز آمادگی ذهنی بخشی از گروههای مدنی و نیروهای اجتماعی و فرهنگی در داخل افغانستان برای بسترسازی مفاهیم و مبادی این مقوله، ضرورت پرداختن به پدیدهی احزاب را به عنوان ركنی از فاكتهای دموكراسی، نمایانتر میسازد.
وجود احزاب برای نهادینهسازی رفتارهای سیاسی، ترویج مشاركت، ایجاد موازنه و تعادل در ساخت قدرت و تولید بیداری و بسیج اجتماعی یك اصل میباشد واصولاً كارـ ویژهی احزاب در یك جامعهی دموكراتیك، انتقال و ارتقای فرهنگ سیاسی به تودهها و تنظیم و تعیین قواعد چانهزنی، طبقهبندی میگردد.
پرسش اساسی اما در این است كه احزاب موجود و عمده در افغانستان، چه مایه از «شوند»های پروازشگری و پویایی را بر خود دارند تا بتوانند جامعهی قبیلهای را به جهان مدرن پیوند بزنند؟ پاسخ دادن به این پرسش، مستلزم درك این واقعیت است كه تحولات دو دهه ( 1980 و 1990 ) شرایط و منطقی را در رفتار و تربیت سیاسی- اجتماعی احزاب موجود حاكم ساخته است كه به ندرت حزبی را میتوان یافت که از خصلت پذیرندگی و برتابی معیارهای دموكراسی وانطباق با جامعهی مدنی برخوردار باشد. این احزاب عمدتاً محصول جنگ اند. خشونت و انعطافناپذیری جزو خصلت رفتاری و تكروی و گردنكشی جزو خصوصیت نهادی آنها شده است. و اصولاً هویت و قوام این گروهها بر خویشتنخواهی و زیادهطلبی با تكیه بر منطق فرصت طلبی، «حذف» و «طرد» قایم شده و طبیعی است كه چنین گروههایی با قرار گرفتن در یك فرایند دموكراتیك، ظرفیت انطباق و استعداد واقعی تعامل گشاینده با مقولات مدنی و دمکراتیک را ندارند.
رهبری بسیاری از این احزاب، مدیران دورهی جنگ و متولیان چرخهی خشونت بوده اند و بر اساس قاعدهی چانهزنی دوران منازعه و بحران، اندیشهگری و كادرپروری نموده اند. انجماد سیاسی، ایستایی فكری و گشایشناپذیری مدنی، از خصوصیات مشترك و مشهودی است كه این طیف رهبران را در یك سنخ و صنف قرار داده و احزاب تحت رهبری آنان را در زمرهی مجموعههای عشیرهای- فیودالی فهرست كرده است. این رهبران با تربیتِ پیروان نظمگریز و تعمیم و تعمیق فرهنگ تشكیلاتی توتالیتر، آموزهها و خردهفرهنگهایی را ترویج و تحمیل كرده اند كه تقابل جدی وآشكاری با مفاهیم و مولدههای دموكراسی و جامعهی مدنی دارند.
در جامعهی مدنی، رهبران احزاب از عناصر مؤلف و موّلد در پروسهی سیاسی به شمار میروند كه با استفاده از دانش اجتماعی، تحصیلات علمی، مدیریت سیاسی و تعهد ملی خود، نظم تشكیلاتی و هدایت اعضا و هواداران خویش را به گونهای سامان میبخشند كه مبارزه برای كسب قدرت سیاسی را به افزایش آگاهی اجتماعی و گستردگی و برانگیختگی مشاركت سیاسی تودهها، گروههای اجتماعی و نهادهای مدنی و فرهنگی ارتقأ میدهند. رهبران احزاب افغانستان اما، پروردهی شرایط و تحولاتی هستند كه از سال 1358 منشأ گرفته است. ظهور این نسل از رهبران در یك فرایند غیرطبیعی و عمدتاً براساس ملاحظات خاص قومی، مذهبی و سیاسی، صورت پذیرفته است. موج برخاسته از قیامها علیه دولت خلقی كه عموماً مبتنی بر احساسات و پندارههای بستهی دینی بود، زمینهها و شرایط لازم را برای شکلگیری تجمعات و تشكیلات نظامی در مناطق و روستاهای كشور به وجود آورد. نیاز به سازماندهی اجتماعات محلی، قومی و عشیرهای، سرانجام فرصت ظهور این دسته از رهبران را فراهم آورد. به تدریج، حمایت سیاسی، مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی كشورهای همسایه و غرب از قیام مردم افغانستان، جایگاه و پایگاه این رهبران را در میان روستائیان و به تدریج در میان گروههای بیشتری از اقشار مختلف جامعهی قبیلهای، مستحكمتر ساخت.
فقدان مؤلفههای تیوریك و پیشینهی مدیریت در نهاد رهبری احزاب جهادی و نیز اتكای بیشتر به ایدهها و تجربیات نظامی، ازخصلتهای عمومی و اساسی اینگونه احزاب و رهبری آنها به شمار میرود. این خصلتها، اساساً در رفتارها و سیاستگری آنها به صورت یك «كجروی سیاسی» تبلور پیدا كرده است. مطالعهی بدرفتاریها، ناسازگاریها و دشمنپنداریهای ایدیولوژیك و قومی سه دههی اخیر كه مهمترین همت این احزاب و رهبری آنها را شكل میبخشد، ریشه در همان كاستیها و ناپختگیهای تیوریك و نظری رهبران و تشكیلات سیاسی آنها دارد.
خاستگاه قومی- عشیرهای این احزاب مقتدر، نوعی الزام به خاستگاه اندیشهی قومی و محیطی را در گفتار و رفتار آنها تحمیل و تربیت كرده است. به همین دلیل است که پیوند متقابل الزامات عشیرهای و آرزوهای حزبی، درك سیاسی و شعاع فكری احزاب یاد شده را از سطح محیط و دریافتهای سنت قومی- مذهبی به «عمق» ایجابات معاصر و گشایشهای مدرن رهنمون نشده است. بنابراین، ساخت تشكیلاتی و ریخت فكری این احزاب عمدتاً وعموماً برفاكتهای ذیل طبقهبندی شده است:
1- مبانی فكری و ایدیولوژیك آن دسته از احزاب عمدهی موسوم به «جهادی» ورهبری آنها ریشه و منشأ درآموزهها و الگوهای فکری ـ اعتقادی «اخوانالمسلمین» دارد. انجماد در ذهن و تندخویی و زیادهروی در كردارهای عینی، مشخصهی نهادینه شده و مرسوم این طیف به شمار میآید. چوكات فكری و قالبهای ذهنی این گروهها و رهبران، پرتكلفتر و ناتوانتر از آن است كه مفاهیم و قرائـتهای مدرن از جامعه و جهان را برتابد. قرائـت از دین در پندار این نیروها، نوعی دریافتها و تصدیقهای صورتپرستانه است كه جلوههایی از آن را در دولت جهادی اوایل دههی هفتاد و به ویژه در رژیم مذهبی طالبان تجربه كردیم. این نوع قرائـت، دین را درجوهر آموختههای شریعت مذهبی و درپوستهی فقه منجمد، تبیین میكند كه حد اكثر وظیفه و كارآیی آن درحوزهی زندگی اجتماعی، ارزشگذاریهای مجرد اخلاقی، تحدید حدود آزادیهای فردی و به خدمت گرفتن انسانها در مقولاتی مثل «جهاد»، «امر به معروف»، «صلات و زكات» و «سنت و تسبیح»، خلاصه و پیوسته میگردد.
2- فقدان پشتوانههای خردورزی و اندیشهگری در شیوهی رهبری اغلب این احزاب و عادت شدن خصلتهای عشیرهای، خُرداندیشی، عوامزدگی، روزمرگی، آزمندی و قومگرایی، ظرفیت فكری و استعداد سیاسی آنان را در «سطح» نگهداشته است. این در سطح ماندگی، از یكسو قدرت چانهزنی عقلانی را در حوزهی سیاست عملی محدود ساخته است و از سوی دیگر، استعداد درك و تطبیقپذیری آنان را در فرایند رفتارهای مدنی و گفتمان نظری قاعدهمند، تقلیل داده است. به همین دلیل است كه توان این گونه احزاب و رهبران برای مساعدت و مشاركت در یك ساختار دموكراتیك و تكثرگرا، بسیار محدود حتا بازدارنده است.
3- قدرت و حیثیت سیاسی اغلب این رهبران از «جهاد» و «طایفه» منشأ گرفته است. از همینروحیطهی بلوغ سیاسی و زكاوت فكری آنان را میباید در همین سویه جستجو نمود. طبیعی است كه با عبور از مرحلهی عواطف جهادی و تعلقات طایفهای و راهیابی به گسترهی تثبیت و تعامل فراخ دامن ملی، انگیزه و اندازهی این گروه از رهبران و نیروها، طاقت و قامت جدی و واقعی ایستادگی و پاسخگویی در برابر مفاهیم و مواریث جدید و دمکراتیک را در حوزهی تعامل كلان ملی نخواهند داشت؛ آنگونه که در نه سال اخیر به تجربه واثبات رسیده است.
طبیعی است كه مؤلفههای مقوم و متمم این رهبران و گروهها با گستردهشدن ساحهی نفوذ و حضور حاكمیت ملی، به منسوخ شدن میگراید. برچیده شدن اهرمهای برپادارندهای كه از گسستن نظم، شیوع تندخویی و همگانی شدن بدگمانی و بدگویی تنومندی یافته اند، مجاری حیات و حدود این رهبران و گروهها را محدود و در نهایت مسدود خواهد كرد. اندك بودن قابلیتها و آنی بودن شهرت و مهارت سیاسی- نظامی آنان، خود مهمترین عامل فرسودگی و فسیل شدگی این دسته از گروهها و رهبران در فرایند دموكراتیزه شدن رفتارها و عقلانی شدن سیاستگریها، در افغانستان بوده و خواهد بود.
اغلب این گروهها اساساً مشروعیت، اقتدار و حیات سیاسی خود را ازلولهی تفنگ كمایی نموده اند. طبیعی است كه چنین خصلتهایی با روح «رواداری»، ملایمتجویی و دگرخواهی دموكراتیک، در تعارض میباشد. بر این اساس، اینان در میدان تعامل اجتماعی و چانهزنیهای سیاسی بر مبنای همان خصلت روانی و عادت ذهنی خود، عمل میكنند که به سادگی و به زودی قابل تغییر نخواهد بود. تبدیل شدن «پكول» به «نكتایی» و یا تعویض «لنگی و چپن» به «دریشی» به معنی تغییر در «سیرت» سیاسی، ماهیت فکری و سنخیت اعتقادی آنان نیست.
به دلیل جنگ و ادامهی بحران و شرایط عمومی جامعه، هیچكدام از این گروهها فرصت درك و دریافت بسترسازی فكری- فرهنگی را در جامعه و حتا در میان هواداران خود نداشته اند. تنها دستآورد فرهنگی- فكری آنها ترویج مفاهیم قومی وعصبیتپردازیهای ایدیولوژیك و یا مذهبی بوده است. منابع تبلیغاتی اینگونه احزاب بر محور سمبولسازیهای دراماتیك، رهبرپرستیهای افسانهای و دادههای غلوآمیز، سطحی، عوامزده و بیمایه چرخیده است. تولید فكر و فرهنگ و تلاش برای ارتقای بینش اجتماعی در هیچ یك از این گونه منابع دیده نشده است و این، در اصل ناشی از دو عامل بوده است:
- نخست آن كه در ساختار تشكیلاتی اغلب این گروهها، نیروهای فرهمند و اندیشهور كمتر مجال ظهور و بلوغ و استقلال داشته اند.
- دوم آن كه بافت و مساحت این گروهها، تحمل و توافق ارزشهای فرهنگی و مؤلدههای فكری را نداشته اند. به همین دلیل است كه بسیاری از این گروهها و رهبران شان، با ولعی كه برای كسب قدرت داشته اند، درك درستی از چگونگی ساختار دولت، شرایط مشارکت و نوع حكومت پیدا نکرده اند.
بنابراین، هر جریانی كه از ظرفیت لازم فكری و فرهنگی برخوردار نباشد، به هیچ وجه توان انطباق با متغیرهای دموكراسی و الزامات جامعهی مدنی را نخواهد داشت. در چنین فرایندی، اینگونه گروهها نه تنها كمكی به بسترسازی و مؤلفههای دموكراسی نخواهند نمود، بلکه چه بسا خود مانع اساسی در راه رشد اندیشهی سیاسی و توسعه و تعامل اجتماعی و فرهنگی خواهند بود؛ چرا كه هم از قدرت سیاسی- نظامی برخوردار اند و هم از هواداران مطیع و در سایه تربیت و تولیت شده بهرهمند اند.
گروههای جهادی به دلیل ساختار ملیتاریستی و نوع تجربیات سیاسی- اجتماعی، عادت كرده اند كه «بر مردم« حكومت كنند ، نه «برای مردم». این گروهها همواره كوشیده اند تا حاكمیت سیاسی، نظامی و مذهبی خود را به طور یكجانبه بر جان و روان ساحههای نفوذ خویش گسترده داشته باشند. مطلقاندیشی، بیقانونی، بیقیدی، اقتدارگرایی و مذهبمحوری، خصوصیت مشترك و مشهود این گروهها میباشد. این خصوصیت سیره و ثمرهی حضور و ثبوت شان را در حوزهی تعامل سیاسی- اجتماعی، به صورت نیروهای زیادهخواه، تندخو و ناسازگار تبارز داده است. استفادهی ابزاری از آیینهای اجتماعی و مذهبی، ضمن آن كه این گروهها را از لحاظ فكری و ذهنی كمعمق و صورتگرا بار آورده است، نوعی تحكم و تغلب رفتاری را نیز نسبت به جامعه و رعایا بر آنان چیره ساخته است. ارزش انسانی رعایا در نگاه آنان به طبیعیت و گردنگذاری و شنوندگی گوسفندانه میباشد. انتقادناپذیری و ستیزندگی اخلاقی و اشاعهی رازناكی حریم رهبری، ظرفیت فكری و خصوصیت رواداری را در اغلب این گروهها منقبض ساخته است. تجلی چنین تفكر و خصلتی در حاكمیت، حوزهی پیدایش و گنجایش مقولهی دموكراسی را محدود خواهد ساخت. دموكراسی از نوع ارتباط و نگاه حاكمیت و نیروهای حاكم نسبت به افراد و اتباع ، بسترسازی میگردد. نگاه و تربیت آمرانهی نیروها و احزاب جهادی، تحمل و تطابق خوی ملایمتجو وتكثرپذیر دموكراسی را ندارد.
با آن که پس از ورود امریکا و جامعهی جهانی در افغانستان، شرایطی به جود آمد که احزاب جهادی داعیهی مردمسالاری و هواداری از دموكراسی را به عنوان وسیله و زمینهای برای تحكیم قدرت سیاسی و ادامهی حیات ملی خود، بیرق نمودند، اما واقعیت این است كه این نیروها و رهبران آنها به همان میزان كه طرح و تعریف روشنی از حكومت اسلامی مورد ادعای شان نداشته اند، فهم فرهمندانهای از مبانی و معیارهای دموكراسی و حكومت رفاهگستر و پاسخگو نیز ندارند؛ چرا كه حكومت دموكراتیك، حكومت «حداقل» است؛ تجربه وتاریخ سیاسی تحولات سه دههی گذشته، به ویژه در دورهی حکومت جهادی، اما نشان داده است که گروههای جهادی به طمعهای «حداكثر» و سهمیههای «چاق» عادت كرده اند.
این سهمیههای چاق در حکومت فاسد کرزی نیز، در طی نه سال اخیر به روشنی به تصویر کشیده شده و دولتی مرکب از «سندیکای جنایتکاران» ساخته که هر روز به جای تأمین صلح و ثبات و تبلور ارزشهای دمکراتیک، به بازتولید فساد و فرسایش، مجالهای گستردهای فراهم میسازد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر