۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

زنان؛ رهایی از سرنوشت

فضل الله مهریار
(از شماره سیزدهم «قدرت»)

اشاره: این نوشته به بهانه‏‌‌‌‌‌ی برگزاری سیمینار زنان در وزارت امور خارجه، تراژدی عایشه، رجم و سنگسار زن و مردی در توابع یکی از ولایت‏های کشور،‌‌‌‌‌‌ نگاشته شده است. در این سیمینار که قرار بود از نقش زنان در صلح و امنیت سخن رانده شود، بیشتر به نقل خاطرات، نگرانی‏ها و دغدغه‏های کلی و عمومی پرداخته شد. اما ظلم و اجحافی که بر عایشه و زنان دیگر رفت، ذهن و ضمیر بسیاری از انسان دوستان را به درد آورد و خونین نمود. چه می‏شود کرد. افعانستان همین است که هست. هیچ چیزی به جای خویش نیست. نه مردان در آن قدر می‏بینند و نه زنان. وضعیت برای زنان قدری دشوارتر است. از این رو، برای راه اندازی و آغاز هرنوع جنبش زنانگی و بحث و فحص در باب نقش زنان طرح نکاتی به عنوان پیش فرض‏های آن مهم و قابل طرح است.

تعریف ناپذیری زن

پیش‏فرض و یا گزاره‏ی نخست عبارت است از این‏که هیچ تعریفی کلی، ازلی و تخلف ناپذیری از زن نمی‏توان ارائه داد. جهت صورت‏بندی مدعای فوق می‏توان این مفهوم را برسیاق سایر مفاهیم برساخته‏ی اجتماع و فرهنگ، مفهوم سیال و ‌گذرنده‏ای که دارای وجه تاریخمندی می‏باشد و ازهویت فرهنگی و زمینه‏بنیاد برخوردار است، در نظر گرفت. بنابراین، همانگونه که نمی‏توان تعریف دقیق و ذات‏گرایانه از مفاهیمی مانند دموکراسی، لیبرالیسم، سکولاریسم و... ارائه داد، به همین سان به دست دادن تعریف دقیق و تخلف ناپذیر از زن، نیز کاری است نشدنی و جز به خود شیفتگی، خود- دیگر فریبی و ایجاد و بازتولید سلطه‏ی بیشتر نمی‏انجامد. از این رو، نباید خود را در دام جوهرگرایی و ذات انگاری،گرفتار نمود. البته، این بدین معنی نیست که هرگونه تلاش و تقلایی در این راستا غیر ممکن و محال است. نکته‌‌‌‌‌‌ی گوهری در این باب این است که هر نوع تعریفی در این راستا و برشمردن خصیصه و یا خصوصیاتی تخلف ناپذیر و ذاتی برای به دست دادن تعریفی جوهری از زن، ممکن و میسر نیست و تاریخ به شکست این طرح گواهی داده است. همواره ما با تعریف و تعریف‏هایی از زن در بازی‏های زبانی گوناگون که خود ریشه در نحوه‏های زیست ما دارند، مواجهیم.

طرد هرنوع تقدیر باوری:
گزاره‏ی دوم، عبارت است از طرد و انکار هرنوع تقدیر باوری. شکل‏گیری هرنوع تلاشی در باب رهایی زنان از فرودستی، ناظر براین امر است که ناراستی،کجی و انحراف در یک جایی به و جود آمده است و این تلاش می‏کوشد بر این ناراستی و کجی فایق آید. اگر قرار باشد، تعریف ذات‏انگارانه‏ای نتوان از زن بدست داد، تقدیر‏باوری نیز امری است محکوم به شکست و غیر قابل اعتناء. بنابراین، هیج امری از پیش داده شده، محتوم و ازلی وجود ندارد و می‏توان تقدیر را تغییر داد و آن را از نو نوشت و سرود. وقتی به تاریخ برداشت‏ها و انگاره‏های ناظر به زنان نگاه می‏کنیم به وضوح در می‏یابیم که این انگاره بیش از آن که بر در یافت‏ها و انگاره‏های فارغ از هرنوع پیش‏داوری و نگرش ذات‏گرایانه، استوار و بنیان نهاده شده باشد، جوهر‏گرا و ازلی هستند. یکی از مؤلفه‏های مهم این نوع نگاه به زنان تقلیل‏گرایی و تحویل‏گرایی نهفته در پس آن است. از آن حیثی که این نوع برداشت‏ها، نگرش‏ها در باب زنان وجود داشته است، زنان محکوم به یک تقدیر تاریخی تغییر‏ناپذیر و تخلف‏ناپذیر اند. فرودست‏انگاری زنان ناشی از همین نگاه ویژه به زنان است. ناعقلانی‏اندیشی، فقدان دقایق و ظرایف استدلال ورزی‏های بخردانه، سیطره‏ی عواطف و احساسات در امر داوری، رفتار و عملکرد زنان و... همه معطوف به موجه‏سازی فرودستی زنان، تقدیر محتوم آن‏ها و تعیین جایگاه متناسب با آن‏ها در عرصه‏ی عمومی و خصوصی است.

زنان به عنوان فاعل شناسا:

همانگونه که نمی‏توان تعریف جوهرگرایانه و ذاتی از زنان ارائه داد، شاید فرودستی و فرودست‏انگاری زنان را نیز نمی‏نتوان به یک مؤلفه فروکاست و باید از زوایای گوناگونی این وضعیت را مورد بحث و فحص قرار داد. هرگاه به استدلال‏های ارائه شده جهت موجه‏سازی و ضعیت زنان در طول تاریخ، نگاه می‏اندازیم، به وضوح در می‏یابیم که به رغم همه‏ی مشکلات و موانعی که وجود دارد، نسبت دادن یک ویژگی به زنان بیش از همه نمایان و در خور اعتنا بوده است. این ویژگی عبارت بوده است از ناعقلانیت، کمبود عقلانیت و یا عدم کارکرد درست عقلانیت در زنان. تاریخ به وضوح نشان داده است که چگونه زنان به شیوه‏های گوناگون از دستیابی به رتبه‏ی داننده( فاعل شناسا: سوژه) بازداشته شده اند و در اعتبار دعوی زنان در دانستن حقیقت به دیده‏ی انکار نگریسته شده است. نسبت دادن نقص عقل به زنان و تُهی انگاشتن آن‏ها از هر نوع داوری، رفتار و عملکرد کاملا بخردانه؛ فارغ از دست اندازی‏های غریزی مختص زنان، احساسات و عواطف، داوری‏ای است که همواره در مورد زنان و جود داشته است. در این فرایند، زنان به هیچ وجه به مرتبه‏ی سوژگی و سوژه مندی ارتقاء نیافته است وسوژه مندی انحصاراً در اختیار مردان بوده است. بدین ترتیب به نظر می‏رسد، هر نوع داوری و تصمیم‏گیری در مورد آینده‏ی زنان منوط است به به‏رسمیت شناختن مرتبه‏ی سوژگی برای زنان و معتبر دانستن مدعیات زنان در باب حقیقت و برخورداری زنان از عقلانیت و وجود ظرفیت‏های لازم جهت انجام داوری‏های موجه و قابل قبول، مشارکت و مساهمت زنان در بازی‏های زبانی عقلانیت اندیشی.

تأملات دین شناسانه:

فرودستی‏زدایی از زنان و ایجاد بسترهای لازم برای مشارکت زنان در امور و مسایل مختلف، رفع موانع و چالش‏های تئوریک پیش‏روی مشارکت زنان از یک جامعه به جامعه‏ی دیگر و از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر فرق می‏کند. به دلیل وجود تفاوت در پیش فرض‏های تئوریک فرودست‏انگاری زنان که از دانش‏ها، ارزش‏ها، سنت‏ها، فرهنگ‏‌‌‌‌ها، عقبه‏های تاریخی مختلف، سیراب می‏گردد، امکان ارائه و تجویز نسخه‏ی و احدی برای عبور زنان از این وضعیت در همه‏ی جوامع ممکن و میسر نیست. بنابراین، با حفظ تجربیات دیگران، باید به مؤلفه‏های داخلی نیز به دیده‏ی عنایت نگریست و از این مؤلفه‏ها نیز، استفاده نمود. از این رو، یکی ازاین مؤلفه‏ها، دین است و از منابع مهم و سرنوشت ساز و سرنوشت سوز برای زنان، حضور در جامعه‏ی دینی است. در یک جامعه‏ی دینی، آموزه‏ها و تعالیم دینی به انحاء مختلف خودرا باز می‏نمایاند. رفتار‏ها، عملکرد‏ها، مناسبات اجتماعی، قوانین و مقررات نوشته و نانوشته‏ای که در قالب حقوق افراد یک جامعه در برابر هم، نمود یافته است، از این جمله به شمار می‏روند.
بدین ترتیب، برای ایجاد هر نوع تحول و یا تغییری در وضعیت زنان باید، در کنار تلاش‏ها و اقدامات علمی و عملی دیگر، به تصویر و تصوری که از زن در متون مقدس دینی، آموزه‏ها و تعالیم دینی بازنموده شده است نیز؛ تصویر و تصوری که به نظر می‏رسد مشحون از انگیزه‏ها و انگیخته‏های دینی و غیر دینی جهت موجه‏سازی فرودست انگاری زنان است، به دیده ی عنایت نگریست. این کار در صورتی امکان‏پذیر است که متون مقدس دینی را به گونه‏ی دیگری قرائت و تفسیر نمود. هیچ تحولی بدون داشتن و تمهید مقدمات تئوریک، امکان پذیر نیست. کنش‏گران رهایی زنان از فرودستی، دفاع از حقوق زنان و بسترسازی برای مشارکت و مساهمت فعالانه‏ی زنان در عرصه‏ی عمومی، باید پیشاپیش خود را بر موانع و چالش‏های درون دینی، فراهم سازی بسترهای تئوریک دیگرگونه، مجهز سازند و این کار نیازمند جهد عالمانه و روشنفکرانه است.

تاریخیت در دین:

تردیدی نیست که بخشی از آن چیزی که امروز به حدود و ثغور حضور زنان و حقوق آن‏ها مسمی شده است، بعضاً به نحوه‏ی قرائت ما از دین برمی‏گردد. از این رو، جهت توفیق در این امر و ایجاد انگیزه‏ها و انگیخته‏های لازم جهت رفع این موانع و مشکلات، لازم است به پالایش تفکر و معرفت دینی همت گماشت. این امر از چند طریق امکان‏پذیر است. نخست باید به کاویدن تاریخ شکل‏گیری دین پرداخت و حدود و ثغور جایگاه و منزلت زنان را در سیاق‏های ظهور و بروز دین مورد بررسی و ارزیابی، قرار داد. به نظر می رسد، توجه به آثار دگر‏اندیشانه و غیر ارتدوکسی نسبت به نقش و جایگاه زنان در این زمینه راه‏گشا و چشم‏گشا است. اتخاذ نگاه تاریخی به تکوین و تکون آموزه‏ها و تعالیم دینی در باب حقوق زنان، آشکار خواهد ساخت که برخی از این قوانین و مقررات دارای خصلت تدریجی و در مقام اندیشیدن تمهیداتی است جهت افسون زدایی و قداست زدایی از نگرش‏های نهادینه شده‏ی قبیله‏ای- پاتریمونیال فرودست انگار جامعه‏ی عرب محل نزول وحی الهی. گذار از یک جامعه‏ی بسته و قبیله‏سالار – پاتریمونیال و قدسیت زدایی از فرهنگ و سنت‏های ستبر و سخت‏جان یک جامعه کاری است سخت و دشوار. اگر به روند قباحت زدایی و عادی سازی حضور زنان در جامعه‏ی عربی زمان پیامبر، نگاه دقیق‏تری افکنده شود به وضوح روشن خواهد شد که این روند چگونه گام به گام و تدریجی‏الحصول بوده است. اما و هزار اما که تاریخ اسلام به گونه‏ای رقم می‏خورد که گویی آنچه در باب زنان در این متون آمده است نه تمهید و پیش درامدی برای قباحت زدایی و عادی سازی اندیشدن در باب زنان، که گزاره‏هایی است ازلی، تخلف ناپذیر و جاودانه. به نظر می‏رسد، این نوع نگاه، شکل ‌‌‌‌‌گیری تدریجی و تاریخ‏مندی را از دین و آموزه‏های دینی می‏گیرد.

نقد مفروضات ناتراشیده:

دوم، باید با اتخاذ یک نگاه اپیستمولوژیک به پیش فرض‏های نگاه فرودست انگار نسبت به زنان، رهیافت نقادانه اتخاذ نمود و مبادی و مبانی این تصورات و تصدیقات را به تیغ نقد و واکاوی سپرد. می‏توان از شروط صدق مدعیات قائلان فرودست انگار زنان پرسش نمود و از آن ها طلب حجت و دلیل نمود و عینیت این مدعیات را زیر سئوال برد. به تعبیر دیگر، این پرسش قابل طرح است که زنان خود چه نقشی در تعریف از خویش در طول تاریخ داشته است. آیا آن‏ چیزی که امروزه تحت عنوان روانشناسی زن شکل گرفته است، زنان در آن نقش و مشارکت داشته اند یاخیر؟ آیا این امکان برای زنان در طول تاریخ میسر بوده است که با نگاه جنسیتی و زنانه، خود سهمی در تکوین روانشناسی داشته باشند؟ آیا می‏توان صرفاً به شهود‏های شخصی اتکاء و از این اسقراء ناقص دست به تئوری‏پردازی وکلی‏سازی زد؟ آیا ملاک و معیارهای عقلانیت، همان معیارهایی است که بدون مشارکت و مساهمت زنان شکل گرفته است. آیا تصویری که امروزه ما از جهان و از انسان داریم، همان تصویری است که زنان نیز دارند. آیا می‏توان سایقه‏ها و نگرش‏های مذکر گرایانه را در شکل‏گیری تصویر ما از زنان، نادیده گرفت؟ به نظر می‏رسد، پاسخ به این پرسش‏ها دست‏کم این امکان را ایجاد می‏کند که ما یک بار دیگر، عینیت نگاه خود را نسبت به زنان مورد بازنگری قراردهیم و در مبادی و مبانی معتقدات خود از نو تأمل نماییم.
سوم، اکنون که به یمن و برکت فضای سیاسی جدید گشایشی در عرصه‏ی سیاسی به وجود آمده است، به نظر می‏رسد امکان کنش‏گری برای فعالان حقوق زنان فراهم شده است که بستر‏ها و زمینه‏های لازم را برای مشارکت و حضور زنان فراهم سازند. اما، به رغم اینکه این فضای جدید امکانات تازه‏ای را فراهم آورده است خطراتی را نیز به دنبال دارد. خطراتی که در سایر عرصه‏ها نیز خود را باز تابانده است. همانگونه که سخن از دموکراسی، قانون‏مندی، آزادی بیان و سایر مفاهیم و مقولات جدید نیز با آن مواجه است. هرچند ورود مفاهیم جدید نشانه ای از دوران جدید به شمار می‏آید، اما نباید از مبانی و مبادی این مفاهیم بی‏اعتنا گذشت و دچار روزمرگی شد. مفاهیم و مقولات جدید شعارهای تُهی و گزافی نیست. جهانی است که با خود می‏آورند و برای ورود به این جهان جدید باید تمهیدات و آمادگی‏های لازم را نیز فراهم ساخت. نمی‏توان بدون فراهم‏سازی مبانی تئوریک و تنقیح مبادی انسان‏شناسانه و دین‏شناسانه‏ی مورد نیاز به این مفاهیم دل خوش بود. کنش‏گران عرصه‏ی دفاع از حقوق زنان نیز نباید از این خطرات خود را کنار بکشند.
بالاخره، خود زنان نیز در این فرایند؛ یعنی فرودست انگاری، سهم انکار‏ناپذیری دارند. زنان نیز خود را همان می‏نامند و خود را متصف به اوصافی می‏کنند که همواره با این نام و با این اوصاف در طول تاریخ خوانده شده اند. زبان نیز در این زمینه نقش بسیار مهمی دارد. بخشی از فرودستی زنان و فرادستی مردان در زبان تولید و بازتولید می‏شود. توجه و تدقیق در کار و عملکرد زبان و پالودن ذخایر واژگانی از کارکرد‏های جنسیت- فرودست انگار زبان باید بخشی از مطلب و مطلوب ما در این راستا باشد. همه‏ی این کار‏ها منوط و مربوط می‏شود به آغاز کار روشنفکری و جهد‏های عالمانه و دلیرانه. تازمانی که ما نتوانیم ذهنیت خود را از مشوش بودن بیرون بیاوریم، هویت ما نیز مشوش خواهد بود و ما در هیچ امری توفیق نخواهیم یافت. زنان خود باید کار روشنگرانه را وجهه‏ی همت خویش قرار دهند و سختی‏ها و سنگینی کار عالمانه را به دوش کشند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر