۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

مردم همچون آب اند...!

عزیز رویش
(از شماره سیزدهم «قدرت»)

سال هشتاد و هفت، در سفری که به لندن داشتم، فرصتی پیش آمد تا به رهنمایی آقای اسدالله شفایی، محمود کیانوش را دیدار کنم. پیشنهاد این دیدار از آقای شفایی بود. در کوچه‌های لندن، آدم‌های زیادی اند که از چهارگوشه‌ی دنیا گرد آمده اند. از هر تیپ و قماش کسی را می‌شود در لندن پیدا کرد. اما در این شهر کسانی با ناب‌گونگی خاصی نیز از هر جای دنیا جمع شده اند. کسی خواسته باشد، گم‌شده‌های زیادی را در این کوچه‌ها می‌تواند سراغ کند.
***
کیانوش از شخصیت‌های بزرگ ادبی و فکری ایران است که با نام‌های مختلف در بی‌بی‌سی برنامه‌های پرطرفداری را اجرا کرده است. هنوز هم صدای او از محبوب‌ترین صداها در برنامه‌های مختلف بی‌بی‌سی ‌است. از آنجایی که نمی‌دانم از برملاشدن اسم‌های مختلفش در برنامه‌های بی‌بی‌سی چه احساسی خواهد داشت، ترجیح می‌دهم من هم تنها با اسم اصلی او در اینجا به یاد خاطره‌ی به‌یادماندنی دیدارم با او بپردازم.
وقتی آقای کیانوش را دیدم، به نظرم سنی بالاتر از هفتاد سال را نشان می‌داد. البته این را از خودش نپرسیدم و از شفایی نیز نپرسیدم. همین مقدار سال، قیافه‌ی لاغر و استخوانی او را بیشتر از پیش به دریایی شبیه ساخته بود که در ورای ظاهری آرام و متین، از باطنی عمیق و پرتلاطم سخن می‌گفت. با متانت و فروتنی در راه ما ایستاد و پشت به دیوار داد. برای او دیوار متکایی بود برای ایستادن و خود را سر پا نگه داشتن، و برای ما حد اقل مجالی تا به عنوان دانش‌آموزی در برابرش بایستیم و به سخنانش گوش دهیم.
آن زمان از «جنبش سبز» خبری نبود، اما اصلاحات و اصلاح‌طلبی ایرانی توجهات زیادی را به خود جلب کرده بود. از او پرسیده شد که احساسش از جنبش اصلاح‌طلبی در ایران چیست. گفت: چیز خاصی نیست. هر جامعه‌ای همیشه کسانی دارد که برای اصلاح و بهبودی و تغییر تلاش می‌کنند. ایران هم استثنایی ندارد. پرسیده شد: فکر می‌کنید مردم ایران در نهایت چه رویکردی را انتخاب خواهند کرد؟ گفت: مردم، همیشه همچون آب اند. آب بی‌رنگ و بی‌شکل و بی‌بو و بی‌مزه است. هر رنگی بخواهی به آب می‌توانی بزنی. هر شکلی بخواهی می‌توانی به آن بدهی. هر بو و مزه‌ای دلت خواست می‌توانی به آن علاوه کنی. برعلاوه، آب حیات‌بخش است و اگر خواسته‌ باشی، می‌توانی بر مزرعه‌ای هدایت کنی و سرسبزی و خرمی بیاری، می‌توانی سدی بسازی و نیرو بگیری، می‌توانی اجازه دهی تا سیلابی شود و همه چیز را با خود ویران کند و از میان ببرد...
منتظر سوالی دیگر نماند. آرام آرام ادامه داد: وقتی می‌گویند مردم، همیشه حس دیگری می‌یابم و از خود می‌پرسم که به نام مردم چه کاری نیست که می‌شود انجام داد. «مردم عدالت می‌خواهند»؛ «مردم از انقلاب حمایت می‌کنند»؛ «مردم اسلام می‌خواهند»؛ «مردم آزادی می‌خواهند»؛ «مردم اصلاحات می‌خواهند»؛ «مردم ضد امریکا و ضد انگلیس اند»؛ .... همه‌ی اینها درست است. اما کدام مردم؟ ... آیا این خواهش‌ها همه مال مردم اند یا مال کسانی که مردم را به سمتی می‌برند؟ ... پیشگامان مردم همیشه مهم‌تر از خود مردم اند. باید پرسید که مردم را کجا می‌برند؟... باید دید چه کسانی در پیشگامی مردم قرار می‌گیرند و به نام مردم از زبان خود چه بیرون می‌دهند.... مردم مثل آب اند.... مردم را پیشگامان حرکت می‌دهند. من در مردم ایران چیز خاصی نمی‌بینم، اما در پیشگامان اصلاحات و اصلاح‌طلبی چیزهایی می‌بینم که امیدم را نسبت به این حرکت زیاد نمی‌سازد....
***
سخنان کیانوش طولانی و مفصل بود. در مواردی زیاد حرف زد و ما گوش دادیم. وقتی به اتاقم برگشتم، یادداشت مفصلی از آن لحظه‌ی کوتاه فراهم آمد که پس از آن هر گاهی مرور می‌کنم حس می‌کنم چیز تازه‌ای برایم می‌گویند. نمی‌گویم همه‌ی این حرف‌ها که در یادداشت‌های من اند مال کیانوش اند. شاید او خود از تعبیراتی که در این یادداشت‌ها به کار رفته اند، خوشش نیاید. اما محتوای این سخنان، درونمایه‌هایی از نکته‌های نغز اویند. شاید من نتوانسته باشم آنها را به آن زیبایی که باید درج می‌شدند، درج کنم.
***
از آن لحظه به بعد، همواره فرصت‌هایی پیش آمده است که با خود اندیشیده‌ام چه کاری می‌توان – و باید - کرد تا مردم در حدی بیشتر قدرت تعیین مسیر و سرنوشت خود را پیدا کنند. کیانوش راست می‌گفت: مردم مثل آب اند؛ اما مردم هر چه از درک و آگاهی و اراده‌ای کمتر برخوردار باشند، آب‌گونگی شان بیشتر می‌شود. یعنی تعداد کسانی که هدایت مسیر و سرنوشت آب را در دست می‌گیرند، کمتر می‌شود و این خود امکان استفاده‌های ناجایز از آب را بیشتر می‌سازد. مردم هر چه از درک و آگاهی و اراده‌ای بیشتر برخوردار شوند، بر سرنوشت خود بیشتر حاکم می‌شوند و در نتیجه، سلامت مسیر و سرنوشت شان مصئون‌تر می‌شود. کار ما این نیست که آب‌گونگی مردم را سلب کنیم. شاید این کار امکان‌پذیر هم نباشد. حتی در کشورهای بزرگ و مدنی نیز مردم این خاصیت را دارند. اما چه می‌شود کرد که مردم در درون خود ظرفیتی را پرورش دهند که مسیر و سرنوشت شان همیشه بازیچه‌ی دست و هوس افرادی خاص نباشد....
***
حادثه‌ی روز جمعه، 22 اسد 1389، باری دیگر مرا به یاد سخنان کیانوش انداخت. مردم مثل آب اند.... هر جا و هر گونه هدایت شوند، خاصیت متفاوتی پیدا می‌کنند. در روز جمعه، دلیل هر چه بوده باشد، آب‌گونگی مردم بیشتر ظاهر شد. از آدرس مردم، و به نام مردم، چیزهایی اتفاق افتاد که نباید اتفاق می‌افتاد: مردم بدون شک حرفی دارند که باید بر زبان رانند. اما مردم هیچگاهی نباید به جایی کشانده شوند که بهای حرف‌شان سنگین‌تر از دستاورد شان باشد... وقتی خواست مردم از زبان خشونت جاری شود، معمولاً نتیجه‌ای را که به دست می‌آرند نمی‌تواند هزینه‌ای را که در جریان خشونت از دست داده اند جبران کند.
روز جمعه، مردم به سیلاب خشمگینی شبیه شدند که از کوچه‌ها سرازیر شده و در مسیر خود ویرانی آوردند: پاره شدن عکس‌کاندیداها، شکستن پنجره‌ی خانه‌ها، وحشت کردن مردم در خانه‌ها، و بالاخره، مجال دادن برای پولیس تا بر روی مردم آتش کند و ده‌ها خانواده را به داغ عزیزان شان بنشاند.... اینها همه بهایی بود که حادثه‌ی روز جمعه به بار آورد.
***
هر حرف و هر خواست مردم، سزاوار پرسیدن است. یکی از ارزش‌های مدنی در زمان ما همین است که مردم حق و امکان پرسیدن پیدا کرده اند. اما در بحث از پرسیدن همیشه دو نکته‌ی همزمان مطرح می‌شود: اول، چه باید به عنوان حق پرسیده شود، و دوم، از چه کسی باید پرسیده شود.
به نظر می‌رسد اساسی‌ترین حق مردم که روز جمعه باید پرسیده می‌شد، حق مصئونیت و امنیت شان بود که با آمدن کوچی‌ها مخدوش شده بود. این حق باید مورد پرسش قرار می‌گرفت. در مرحله‌ی بعدی، آنکه باید مورد پرسش قرار می‌گرفت، حکومت و مراجعی بود که از رأس تا قاعده‌، تمثیل کننده‌ی اتوریته‌ی حکومت در جامعه محسوب می‌شوند. وقتی مردم را به گونه‌ای رهبری کردند که حق شان در کمره‌ی کوه قوریغ تقلیل یافت و مرجع بازخواست شان نیز از حکومت به سوی کوچی‌های دامنه‌ی کوه قوریغ برگشت کرد، مردم زیان کردند.
***
مردم خواهان عدالت اند، اما عدالت هیچگاهی از مجرایی غیر از قانونیت تأمین نمی‌شود. جنبش‌های مشروطیت، در واقع جنبش‌هایی برای قانونی ساختن و در نتیجه محدود و مشروط ساختن قدرت مطلقه‌ی شاهان و سلاطین بود. وقتی مشروطیت آمد، گام‌های بعدی در تعدیل کردن قانون و بهتر و عادلانه‌تر ساختن قانون دوام کرد تا به دموکراسی‌های نسبتاً موفق و پایدار امروز رسید.
آنانی که واقعاً تشنه‌ی عدالت اند و آنانی که واقعاً می‌خواهند از پنجه‌های استبداد و خشونت در امان بمانند، باید تمام تلاش شان در تأمین قانونیت و حاکمیت قانون متمرکز شود. وقتی قانون بود، بازخواست میسر می‌شود. در فقدان قانون و قانونیت، آنکه بیشتر زیان می‌بیند، عدالت‌خواه است.
قانون هیچگاهی در نفس خود عادلانه نبوده است. قانون زاده‌ی خواست و اراده‌ی افراد (مردم) است. قانون با اصلاح‌شدن تدریجی و مداوم عادلانه‌تر می‌شود. مردم ما تنها در کمتر از یک دهه‌ی اخیر است که به طور نسبی با مفهوم قانونیت دموکراتیک آشنایی یافته اند. این قانون به هیچ صورت، قانون عادلانه و نیکو و مطلوب نیست، اما برای عادلانه‌تر و نیکوتر و مطلوب‌تر ساختن آن، نباید اجازه داد که خود قانون و قانونیت آسیب ببیند.
***
مردم همچون آب اند و نیروی مردم همچون نیروی آب است. از این نیرو برای سرسبزساختن و آبادانی باید کار گرفت. نباید اجازه داد که نیروی مردم برای دستاوردهای ناچیز هدر برود، همانگونه که نباید اجازه داد نیروی مردم منفعل و خنثا شود.
زندگی بهتر حق مردم است و کاربرد مثبت نیروها و امکانات مردم، ضامن تأمین زندگی بهتر برای مردم است. برای آموختن این درس، هزینه‌ی سنگینی پرداخت کرده ایم و سزاوار نیست که این هزینه را باری دیگر پرداخت کنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر